علاقه کثیف و پشیمانی

1391/08/14

سلام من مهدی24ساله
داستانی که میخوام بگم واقعیته نه داستان ومال 2سال پیشه
من یک مغازه دار دریک مجتمع تجاری هستم وحدودشش ساله کارمیکنم درمجتمع باخانومی 36ساله که شوهرو3تابچه داشت اشنا شدم .من عاشق دختری بنام مرجانه بودم حدود ده سال عاشقش بودم واون خواهرزن داداشم بود و خیلی ادعای دوست داشتن من رو میکرد ومیگفت بدون من میمیره .2سال پیش بعد خواستگاری من ازاون که به خاطرخواهر بزرگترش که عروس نبود بهم جواب رد دادن. بعدچند ماه بدون اینکه خواهرش عروس بشه ازدواج کرد بدون هیچ دلیلی ومن دیگه بعد ازدواجش ندیدمش که ازش سوال کنم فقط چرا ازدواج کرد. وقتی مرجانه رو از دست دادم ضربه بزرگ روحی خوردم درهمین حین با مهین خانم همون زن مغازه ی کناریم اشنا شدم .درهمان زمان فیلم یوزارسیف و ویکتوریا پخش میشد.بهش میگفت مامان.ازاینکه باهاش راحت بودم خیلی دوستم داشت و البته منم دوستش داشتم .این دوست داشتن تنهایی منو پر کرده بود .یکروز که ازفیلم ویکتوریا صحبت میکرد خیلی دوستداش مثل اون باشه بخودش خیلی میرسید من هم که خیلی دوستش داشتم به همه ی درد دلاش گوش میدادم فهمیدم دوستداره یکی رو داشته باشه و از شوهرش رضایت نداره.یک روز فیلم یوزارسیف رو نشون میداد که گفت کاشکی منم یه دوست پسر به خوشکلی یوزارسیف داشتم من هم تا این حرف رو زد جواب سراستین گفتم چهره مهم نیست باید دل یوزارسف باشه بهم نگاه عمیقی کرد وگفت مگه هست.هیچی نگفتمو ازمغازه اومدم بیرون.وبهش یک پیام دادم نوشتم میدونی بدترین درد دنیا چیه عاشق یکی باشی ولی هیچ وقت بهش نرسی .با این پیام اون جواب داد اگه رسیدی چی .من نوشتم چطوری…همین جوری پیامامون سرگرفت که باهم دوست صمیمی شدیم.

چند وقت گذشت که یک روز باهم وبچه ها همون فروشنده هامون رفتیم بیرون باماشین من وقتی برگشتیم بچه ها رو پیاده کردیم رفتم که اونوبرسونم یهو دستش به صورتم خورد وخیلی حس عجیبی بهم دست داد.پیاده اش کردموبهم پیام داد که حس چقدر قشنگه .من روانی شده بودم و عاشقش .چندوقتی گذشت که پدرش سرطان داشت و دکترا جوابش کرده بودن.شبا بیمارستان بود یه شب پیام داد مهدی من خیلی دلتنگم میای پیشم گفتم کجا گفت جلوبیمارستان.اخر شب بود ماشینو برداشتم و رفتم اومد تو ماشین رفتیم یه جای خلوت وایستادیم.ماشینو خاموش کردم که دستمو گرفت داغ شده بودم سرشو گذاشت روی پام من فقط نگاهش میکردم که اشک تو چشمام جاری شده بود واون با ارامش سرمرگرفت خم کردوشروع به اب گرفتن من شد خیلی حس عجیبی داشتم منم دیگه دوست نداشتم از لباش جدا بشم.خیلی عاشق بودم .بهم گفت مهدی خونتون کیه منم که تنها بودم ازخداخواسته گفتم تنهام گفت بریم خونه.رفتم خونه.تارسیدیم توی خونه شالشو دراورد خیلی زیبابود.رفتیم توی اتاقم و روی تخت دراز کشید .من رفتم یک ابمیوه بیارم در یخچال رو باز کردم داشتم ابمیوه جا میکردم که صدام زد سریع رفتم پیشش که دیدم لخت دراز کشیده منم بی کنترول رفتم کنارش ولیوان ابمیوه رو بهش دادم وسرمو گذاشتم روسینه هاش.صدای قلبش میومد تندمیزد.ابمیوه رو ریخت روسینش وگفت بخور مهدی من.بی اختیار شروع به خوردن سینه هاش کردم.خیلی مست شده بودم و دستموبردم لای پاش و تادستم به کسش خورد چشماش بسته شد و یک اه عمیقی کشید سرموگرفت که بیا بالا تارفتم روش شروع خوردن لبای من کرد.یواش کیرمو گذاشتم لای پاش که خیلی لذت میبرد منم که دیونه شده بودم بی اختیار باهاش یواش لای پایی میزدم که بلندم کرد و کیرمو گرفت وشروع به خوردن بدنم کرد و یواش یهو کیرمو برد تو دهنش وشروع به خوردن کرد. داشت ابم میومد که یهو دیدم ارضا شدم.ابم درحین خوردنش ریخت روصورتش .خیلی هردومون لذت بردیم .بعد رفتیم حموم یه دوش گرفتیم دوباره اومدیم رو تخت برق خاموش بود ازش لب میگرفتم که گفت مهدی من نمیخوای منو ارضا کنی.باشوق فراوان دوباره شروع به سکس کردیم . ازجلو از عقب خیلی بهم حال میداد.

چندوقت میگذشت که همینطور سکس داشتیم بدجورعاشقش شده بودم.از شدت عشقی که بهش داشتم گفتم من بدون تو نمیتونم زندگی کنم ومیخوام بمیرم.باهام خیلی صحبت کردکه خیلی منو دوست داره وبهم پیشنهاد داد بیا فرار کنیم.باورم نمیشد یه زن 36 ساله باسه تابچه بزرگ و کوچیک اینجور پیشنهادی بم بده.من چون خیلی عاشقش شده بودم قبول کردم.قرار شد به شوهرش پیشنهاد طلاق بده ولی وقتی این موضوع روفهمید شوهرش گفت که به هیچ عنوان طلاقش نمیده .حتی میدونست بهش خیانتک رده اما حاضر به طلاق نشد.من که خیلی دوستش داشتم به خاطر خیانت و زنا کردن کورشده بودم. وقتی ماه رمضان شد یه حس عجیب خیانت وزناکاری بهم دست داد خیلی پشیمون شدم از کردارم وباعث شد ازش جدابشم و ترکش کنم.الان نزدیک یک ساله ترکش کردم یه دلم پیششه ویه دلم ازخودم بخاطر زنا کاری بدم میاد…الان هرروز اونو میبینم ولی نمیتونم توچشاش نگاه کنم دوستدارم دوباره باهاش باشم ولی از خدا میترسم…ببخشید سرتونو درد اوردم کسی رو نداشتم درد دل کنم شما بگید چیکار کنم ممنونم …

نوشته: مهدی


👍 2
👎 0
66032 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

341568
2012-11-04 00:37:05 +0330 +0330
NA

اگه بتونی خودت راکنترل کنی به نفعت است بترس ازعقوبت این عمل. ازکارها وگناهانی که عواقبش درهمین دنیا دامنگیرادم میشه زنای محصنه است جوان مرگ شدن ومرگ مفاجاازپیامدهای این گناه است موفق باشی درترک این گناه کبیره

0 ❤️

341569
2012-11-04 00:39:08 +0330 +0330
NA

عزیزم اول تکلیف خودتو روشن کن بعد بنویس. در شروع اسمشو گذاشتی داستان و آخرش انقدر داستانت تحت تاثیر قرار داد خودتو که یادت رفت درد و دل نیست و فقط یه روایت داستانگونه ست. این یک. حالا دو. پسرم. عزیزم قند عسلم. خدا وکیلی نترسیدی از دوستانی که اینجا مترصد نوشتن اینگونه اداجیفن تا خفتت کنن و انگ … بهت بزنن? الا من فدات بشم. وقتی یه چیزی تو ذهنت جرقه میزنه و قصد نوشتنشو میکنی، آیه نازل نشده که در انتها هم همون باشه بذار داستان تو رو پیش ببره. نه که تو به زور داستانتو بکشونی رو تخت یه نفره تو یه خونه ی خالی. قربون اون شکل ماهت بشم همیشه اول یه بار بنویس و بعد بخونو باز بخونو باز بخونو آخرش بیخیال ارسال شو این خودش یه نوع تخلیه کردنه. هر درد و دلی درد و دل نیست گاهی بعضی از درد و دل ها نشان از نادانی روایت کننده ست. بهتر بیاندیش

0 ❤️

341570
2012-11-04 00:41:20 +0330 +0330
NA

چي بگم! از ي طرف شق درده ديگه،از ي طرف شوهر داره،الانم كه پشيموني.حالا خوب كرديش؟
مرجانه بدبخت شايد همين كونده گري در وجودت ديده ،ولت كرده.عذاب وجدان بشاش توش،شما هم ازدواج ميكني،ينفر مياد خدمت بانوي گرامي!

0 ❤️

341571
2012-11-04 01:26:57 +0330 +0330
NA

in vojdane bidaret avale kar koja bod?motmaen bash age edame dasht kheyli zarar mikardi.

0 ❤️

341572
2012-11-04 02:46:57 +0330 +0330
NA

1-آب میوه جا کنم یعنی چی اونوقت.2- بعد تو کی لخت شدی.

0 ❤️

341573
2012-11-04 04:51:04 +0330 +0330
NA

میدونم که پشیمونی ولی مطمعن باش با هر دستی بدی با همون دست هم میگیری!!!

0 ❤️

341574
2012-11-04 05:21:08 +0330 +0330

داستانو ولش…بزنم به تخته آدمین پرکارشده،هر روز چندتا داستان میذاره…آورین آورین

0 ❤️

341575
2012-11-04 06:04:43 +0330 +0330
NA

fdsdas

0 ❤️

341576
2012-11-04 07:20:39 +0330 +0330

عجب ! و دیگر هیچ … .

0 ❤️

341578
2012-11-04 12:24:56 +0330 +0330
NA

خوبه که پشىمونى… ادامه بده

0 ❤️

341579
2012-11-04 14:14:31 +0330 +0330

معنی عشق رو میدونی؟عشق آدمها رو به زمین نمیزنه به آدم پر و بال میده برا بزرگ شدن پیشرفت…در تعجبم که چرا عشقهای توی داستانها از کس و کون شروع میشه…عشق دل پاک میخواد،شیرین و فرهاد لیلی و مجنون یوسف و زلیخا…عشق پاکه مقدسه پس کار تو عاشقی نبوده و هوسبازی بوده…بیایید به عشق جفا نکنیم و بخاطر نیم ساعت هوسبازی و شهوت عشق را به لجن نکشیم…انسان عاشق صادقه،پر رمز و رازه،پاکه…چشمش فانوس دریایی نیست فقط روی عشقش متمرکزه…عشق یعنی بفهمی که با زن شوهردار نباید سکس کرد،نباید اونو از زندگیش جدا و سرد کنی،عشق خیانت نمیشناسه…با داستانت کار ندارم مرد باش اسم عشقو خراب نکن،عشق ابهت داره،به انسان عاشق احترام میزارن…خیلی خوشحالم که ابراز ندامت و پشیمونی کردی و اون رابطه رو علاقه کثیف نام نهادی.با دین کاری ندارم اما از نظر انسانی کار درست رو انجام دادی.درود بر عشق و عاشقان واقعی.

0 ❤️

341580
2012-11-05 03:38:27 +0330 +0330
NA

به اعتقاد من آموزه های کامنت دوستان بالاخص “تک و تنها” از داستان یا درد و دل شما پراهمیت تر هست!!
قدیما میگفتن: پشیمونی سودی نداره. چراکه باید از سرنوشت دیگران عبرت بگیریم. همه وقتی خلافی ازمون سر میزنه و بن بست میرسیم، میگیم: پشیمون شد.

0 ❤️

341581
2012-11-05 03:38:49 +0330 +0330
NA

عجب شوهری که خیانت زنشو تحمل کرده (خریت محض)
نمیدونم یه زن 36 ساله با چه عقلی به یه گاگول 22 ساله پا داده

0 ❤️

341582
2012-11-05 09:48:31 +0330 +0330

از دوستان خوب دختر پاییزی و تبعید آزاد تشکر میکنم.

0 ❤️

341584
2012-11-05 15:35:24 +0330 +0330
NA

سلام
دوستان شماها چرا هرکی یه داستانی مینویسه کلی بهش بد و بیرا میگید؟آخه چرا؟همه میخوان با داستاناشون به شما حال بدن
اون وقت شما …
واقعا متاسفم

0 ❤️

341585
2012-11-05 17:47:35 +0330 +0330

دوست گرامی آرزو دوستان ایراد میگیرند و بعضی مواقع بد و بیراه میگن چون هر چیزی رو حال نمیدونن.خیانت کردن حاله؟زن شوهر دار رو از زندگیش جدا کردن حاله؟درسته اینجا سایت سکس و شهوته اما خیلی از کاربران به اصول اولیه انسانیت از قبیل درستی و تعهد پایبندن و هر حس شهوت و سکسی رو حال نمیدونن…حالا تاسف شما چیست من نمیدونم…سکس و آرامش در کنار همسر یا دوست انسان لذت بخشه نه در سایه خیانت با همسر دیگری.خیانت خیانت میاره و انسانها به سمت حیوان بودن سقوط میکنن هر چند حیوان هم خائن نیست.

0 ❤️

341586
2014-06-06 21:54:35 +0430 +0430
NA

شاشیدم به اعتقادات به خصوص به شعبون و رمضانت ! دمش گرم یه آدم بی ریشه و به اختیار کیر رو باید بهش رید !!! آفرین به مرجانت !!!
از خدا نترس که از تو بدتر ممد خانوم باز پیغمبرت بوده !!!
سگ زد به دین و ایمان و پیامبر و قرآنت !

0 ❤️

594126
2017-05-06 13:27:44 +0430 +0430

بیخیالش شو منم زنا رو تجربه کردم اخرش پشیمونی عجیبی میاد سراغ ادم

0 ❤️