سکس مامانم با دوستام

1390/01/07

سلام داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به 2 سال پیش ، قبل از اینکه داستان رو براتون تعریف کنم خلاصه ای از وضعیت خانواده ام و براتون تعریف کنم من عرفان در حال حاضر 23 سالمه ، پدرم رو از 15 سالگی از دست دادم و من موندم و یه مادر 43 ساله و یه خواهرم که اونم تو یه شهرستان دانشجو هست . ما یه شش ماهی میشد خونمون رو عوض کرده بودیم و منم از دوستای قدیمم خیلی وقت بود خبری نداشتم ، اینم بگم مامانم یه زن سفید و قد بلند هست که اگه از پشت نگاش کنید مثل دخترهای جوون میمونه ، مامان از محله قدیم که جابه جا شدیم چادرشو کنار گذاشت و به مانتو و کم کم به مدل های امروزی (تنگ و کوتاه ) جوون پسند عوض کرده بود و آرایش غلیظی هم میکرد چند بار ازش پرسیدم چرا اینجوری لباس میپوشی و تیپت عوض کردی که تو جواب گفت دیگه کسی اینجا مارو که نمیشناسه در ضمن تا کی کلفتی کنم منم میخوام راحت زندگی کنم منم واسه زحمتایی که برای ما میکشید بهش کلید نمیکردم ، قضیه از اونجا شروع شد که یه روز حمید و سعید از بچه محل های قدیمیم بهم زنگ زدن و گفتن دارن میان منو ببینن خلاصه آدرس دادم و قرار شد روز بعد بیان خونمون ، سعید از لحاظ هیکل حرف نداشت و همه دوستام به اندامش حسودی میکردن موضوع رو به مامان گفتم و اونم با یه لحن مرموزانه گفت اشکالی نداره قدمشون روی چشم تشریف بیارن . فردای اون روز ساعت حدوداً 10 بود حمید به من زنگ زد و گفت واسه نیم ساعت دیگه در خونتونیم مامان بعد از تموم شدن صحبتم پرسید کی بود ؟ گفتم حمید بود گفتش تا یه ینم ساعت دیگه میرسن منم رفتم وسایل پذیرائی رو آماده کنم که دیدم مامان داره میره حمام راستی حمام ما درش رو به پذیراییه و اتاق خوابم سمت راستشه خلاصه گذشت تا اینکه دوستام رسیدن و نشستیم در حال گپ زدن بودیم که دیدم یهو رنگ دوستام قرمز شد من که پشتم به حمام بود حواسم نبود برگشتم دیدم مامانم یه حوله از روی سینه هاش که راحت خط پستوناش معلوم بود تا چهار انگشت زیر کونش دور خودش پیچیده بود و از حمام آمد بیرون قلبم داشت وایمستاد انگار داشتم خواب میدیدم سفیدی پروپاچه های مامان چشامونو گرفته بود که تا روشو کرد به ما ترسید و دوباره رفت تو حمام ، داشتم سکته میکردم تا به حال مامانو اینجوری ندیده بودم ، چند لحظه گذشت که دیدم دوباره درب حمام باز شد و مامانم با یه لبخند با همون سرو وضع رفت به سمت اتاق خواب ، دوستام از دیدن این وضع کیراشون از شلوارشون ورم کرده بود . رفتم سمت اتاق بهش گفتم مگه نگفتم دوستام رسیدن این چه وضعی بود ؟ مامانم گفت ببخش عرفانم عزیزم اصلاً حواسم نبود اشکالی نداره دوستاتم جای پسرای منن برو پیششون ازشون پذیرائی کن تا منم چای بیارم . تو همین حال بود که شنیدم حمید به سعید میگفت این همون پری خانمه که تا چشمش به مرد میافتاد راهشو عوض میکرد ؟ رفتم کنار حمید نشستم و شروع کردم به پذیرائی داشتیم از قدیما صحبت میکردیم که بعد از چند دقیقه دیدم مامانم با یه کفش پاشنه دار مجلسی و یه دامن کوتاه مشکی با یه پیراهن نازک چسبون لیمویی که سینه هاش از حرکت داشتن داد میزدن که سوتین نبسته اومد تو آشپزخونه داشتم دیوونه میشدم سریع رفتم کنارش گفتم اینا دیگه چیه که پوشیدی ؟ با لحن نسبتاً بلند جواب داد پسرم لباسامو شسته بودم همینارو فقط داشتمم ، منم از ترس اینکه آبروریزی نکنه ادامه ندادم رفتم مثل بهت زده ها نشستم و کیرای شق شده دوستام که لای پاهاشون قایم کرده بودن نگاه میکردم . بعد از چند لحظه مامان با یه سینی چای اومد به سمت منو حمید بی شرف واسه یه تعارف کردن چای 90درجه دولاشد و اون سینه های گردو سفیدشو که آویزون شده بودن به نمایش گذاشت حمیدم چشماش به سینه های بلوری مامانم خیره شده بود راستشو بخاید منم از این صحنه بدجوری راست کرده بودم ، سعیدم که پشت مامان نشسته بود چشاش تو کون و کس مامان غلت میزد چایمون و که برداشتیم تا رفت سمت سعید ، بطور خیلی عادی سینی رو کج کرد سمت سعید و 2 تا لیوان چای که انصافاً خیلی داغ بود ریخت روکیرش سعید که داشت از شق درد میمرد کیرش رو از رو شلوار از شدت سوختن گرفت دستش و بالا و پایین می پرید من که تو فکر این بودم چی شد سینی چای رو سعید ریخت دیدم مامان دست سعید و گرفت برد سمت اتاقش در اتاقم بست آمدم برم تو اتاق که مامان آمد بیرون گفت نرو بذار شلوارشو در بیاره خنک شه تو برو وسایلو جمع کن و دوباره چای بریز ، رفتم تا کف پذیرائی رو تمیز کنم چشم افتاد به مامان که دستش یه کرم و رفت تو اتاقش به بهونه اینکه وسایلو ببرم آشپزخانه رفتم دم در اتاق مامان که صدای سعید می آمد که میگفت پری خانوم آخه من خجالت میکشم و مامانم میگفت تو جای پسر منی ، از کنجکاوی داشتم هلاک میشدم که در نیمه بسته رو آروم هل دادم دیدم مامان شلوار سعیدو کشید پایین وااااااای چه کیری داشت فکر کنم 20سانتی میشد سعیدم سوزش از یادش رفته بود خیره شده بود به مامان که میخاد چی کا کنه ! دیدم مامان کل کرم رو کیر سعید خالی کرد و شروع کرد به مالوندن کیرش ، سعیدم از شدت شهوت کیرش متورم شده بود هی میگفت پری خانوم بسه چقدر میمالی کافیه خودش خوب میشه انگار داشت ارزا میشد مامانم رو کرد بهش گفت از چی ناراحتی بزار کارمو بکنم که سعیدم از خدا خواسته با یه لبخند ملیحی گفت من تو کار خانوم دکترها دخالت نمیکنم ، اینقدر مالوند که سعید یهو گفت داره میااااااد مامانم کیرشو برد جلو صورتش پاچید رو سرو صورت مامان ، سعید پرسید چرا اینکارو کردی مامان گفت میگن واسه ورزشکارا پروتئین داره واسه پوست خوبه سعید که شکه شده بود مامان بهش گفت بریم که زیاد طول کشید الان شک میکنن رفتم توآشپزخانه و اصلاً به روم نیاوردم تا مامان آمد از شدت بوی منی برگشتم دیدم صورتش داره برق میزنه رفتم جلو بهش گفتم سعید چطوره گفت بهتره چند تا قرص دادم بخوره تقویت بشه تو دلم گفتم آره ارواح عمت . نزدیکای ناهار شد که مامان گفت عرفان جان ناهار دوستات اینجان دیگه زیاد تدارک دیدم ، رو کردم بهشون که تعارف کنم که بدون معطلی دوستام گفتن اگه مزاحم نباشیم ، با حمید رفتیم تو حیاط خلوت که حمید موتورمو نگاه کنه برگشتم دوتا لیوان شربت ببرم دیدم سعید از دستشویی آمد سمت آشپزخانه مامان داشت ظرف میشست منم صبر کردم ببینم چه اتفاقی میافته دیدم سعید رفت از پشت کیرشو چسبوند به مامان کیرم یهو راست شد مامان اصلا عکسلعملی نشون نداد سعیدم دید وضعیت سفیده کم کم دستاشو برد از زیر پستونای مامان چنان فشار میداد که اونم از شدت درد خودشو بیشتر به سعید چسبوند و داشت کلی حال میکرد یکدفعه دوستم حمید از حیاط منو صدا زد مامانم و سعید خودشون و جم و جور کردن و مامانم رو کرد به سعید گفت بعد ناهار عرفان و میفرستم دنبال نخود ساه تا ببینم چند مرده حلاجی سعیدم که از لبخندش میشد فهمید تو کونش عروسی بود گفت چشم خانوم دکتر روتخم کیرم هرچی توبگی . ناهار و که خوردیم مامان از تو اتاقش آمد بیرون و الکی گوشیو گرفت دستش و گفت باشه عرفان پسرم و میفرستم بیاد بگیره تا کی هستی تا 5 ؟ باشه الان سریع را میافته اومد تو پذیرائی گفت عرفان جان عزیزم برو کرج به آدرسی که میدم میترا دوستم یه سری وسایل از کیش واسم آورده بگیر که تا 5 بیشتر نیست دارن میرن مسافرت که گفتم آخه مامان دوستام بعد از چند ماه دیدم و . . . تا حرفم تموم نشده بود دوستام بلند شدند گفتن راستشو بخای ما هم داشتیم میرفتیم زیاد زحمت دادیم (حرومزاده ها کیراشون و تیز کرده بودن زود برن تا زمان بیشتری داشته باشن) بعد از خدافظی اونا منم آماده شدم و حرکت کردم تا کمی از محل دور شدم چند دقیقه ای وایستادم و برگشتم سمت خونه (خونه ما آپارتمانیه ) آروم از پله ها رفتم بالا دیدم دوستام از حول حلیم یادشون رفته بود کفشاشون و ببرن تو خونه ، آروم در و باز کردم دیدم کسی تو پذیرائی نیست گوشیو خاموش کردم رفتم سمت اتاق خواب دیدم به به چه ضیافتیه همه لخت لخت مامان رو تخت دراز کشیده و سعید رفته بالای تخت کیرشو آویزون کرده مامانم تخمای سعید رو تو دهنش مثل یه حرفه ای میخوره ، حمیدم کیرشو گذاشته تو کسش داره از جلو میکنه و سینه های بلوری مامان و تو دستاش گرفته و محکم فشار میده .
لذت و میشد تو چشای مامان ببینم با تمام ولع کیر سعیدو تو دهنش تلمبه میزد حمید که معلوم بود خسته شده کیرشو با شدت تو کسش فشار میداد، سعید گفت بسه حالا نوبت منه که جرت بدم حمید اومد جای سعید و سعیدم مامانو به سینه خابوند کونشو قلمبه داد بالا بی انصاف با همون خیسی دهن مامان که رو کیرش مونده بود یهو کرد تو کسش ، اینقدر کیرش کلفت بود که مامان از شدت درد کیر حمید و گاز گرفت ، حمیدم عصبانی شد و چند تا چک زد تو صورت سفید مامانم یهو دیدم موهاشو از پشت جمع کرده و بطور وحشیانه کیرشو تو دهنش عقب جلو میکرد ، مامان که دیگه مست شهوت شده بود از خودش اختیاری نداشت دوستام بدنش رو مثل جنازه ها هر کاری دوست داشتن باهاش میکردن تا اینکه سعید گفت آخراشه پروتئین ها میخوان بیان بیرون اما پری جووووون میخوام قبلش جرت بدم نظرت چیه ؟ مامانم که چشماشو بسته بود و هرچی میگفتن انجام میداد با لباش گفت جووووووووووون کی بهتر از تو بکووون سعید جوووونم دیگه تحمل ندارم سعیدم مامانو بصورت دولا رو زانوهاش قرارداد و بالش و گذاشت جلو دهنش و آروم کیرشو گذاشت در کون مامانم و تا جایی که تونست محکم فشار داد مامان یهو از اون حالتی که بود رو تخت دراز کشید و متکا رو مثل سگ گاز گرفت سعید با دو سه بار تلمبه زدن کشید بیرون گذاشت رو لبای پروته مامانم و هرچی تو کمر داشت خالی کرد تو صورتش انگار یه لیوان شیر موز خالی کرده حمیدم بلافاصله آبشو تو دهنش خالی کرد و مامان هم مجبور شد قورتش بده، مامان بعد از یه سکس خشن سعید رو بغل کرد و بهش گفت سعید جون خیلی دوست دارم میخوام سری بعد تو وان حموم تو آب داغ جرم بدی حمیدم از پشت کیر خوابیدشو گذاشت لای پاهای مامان و گفت تا ساعت 5 قبل اینکه عرفان بیاد یه چرت بزنیم . امیدوارم حداقل لذت رو برده باشین

نوشته: amir_teh


👍 3
👎 2
341045 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

275032
2011-03-28 01:36:05 +0430 +0430
NA

یا چه مامان باحالی داری
منم اگه یکی از دوستام یه همچین مامانی داشت
اصلا ولش نمی کردم و هر کاری می خواست واسش می کردم
می گم راستی با من دوست نمی شی ؟

0 ❤️

275034
2011-03-28 04:56:22 +0430 +0430
NA

salam nemidonam narahat mishi ya na ama dastaneet khali tahrikam kard khoshbehalet doostat kash yeki ham bood mano rah midakht akhe mikham dafe avalamo ba ye zane ba tajrobe sex konam
rasty in idime age karim dashty
pooryamm21

0 ❤️

275035
2011-03-28 05:40:50 +0430 +0430
NA

چرا خودت نرفتي مادرتو جر بدي؟

0 ❤️

275036
2011-03-28 12:15:48 +0430 +0430
NA

داستان قشنگی بود ایول ادامه بده خوب می نویسی.

0 ❤️

275037
2011-03-29 06:46:15 +0430 +0430
NA

کونی بی ناموی دروغه

0 ❤️

275038
2011-03-29 07:07:04 +0430 +0430
NA

vayyyyyyyyyyyyyyyyyyyy

0 ❤️

275039
2011-03-29 10:58:10 +0430 +0430
NA

dooosteh azizam ageh khodet ba mamanet hal mikardi behtarbooood ageh man boodam khare refighamo migaiiidam

0 ❤️

275040
2011-03-31 09:20:01 +0430 +0430
NA

عرفان شماره مامانتم بزاری خوب میشه

0 ❤️

275041
2011-04-24 05:50:46 +0430 +0430
NA

ina hamashg kare admine madar jendeh ast on mikhad shoma ba mamaneton sex konid kos nanat admin

0 ❤️

275043
2011-05-30 17:58:06 +0430 +0430
NA

KAASH MAMANE MAN HAM JENDEH BOOD3cdfce96da061f4523960bbc55c20682af71cfbedb86a82ddc8d6eed7c10113e.jpg

0 ❤️

275044
2011-05-30 18:20:52 +0430 +0430
NA

برو بمير بي غيرت جاكش

0 ❤️

275045
2011-06-23 06:30:29 +0430 +0430
NA

اولندش که این داستان کاملا کس شعر بود … بعدشم کدوم حروم زاده ای پیدا می شه که ببینه مادرش داره می ده و اون ساکت بمونه ؟

0 ❤️

275046
2011-08-08 12:05:10 +0430 +0430
NA

بابا غیرتم خوب چیزیه ها!!!

0 ❤️

275047
2011-08-11 06:21:24 +0430 +0430
NA

khak to sare bi gheratet

0 ❤️

275048
2011-12-01 05:32:50 +0330 +0330
NA

اولا هیچ پسری این کارو نمیکنه اصلا ما میگیم میکنه ولی یعنی خودت نمیتونستی بری بکونیش یا ارزوت نبوده یا مامانت بهت نداده بسه بابا چقدر کس و شعر مینویسین خب بابا تو که مینویسی یه دورم بخون اهههههه :& :& :& >:P >:P >:P X( X( X( X(

0 ❤️

275049
2012-06-10 08:03:43 +0430 +0430
NA

مامان و بابای من هر وقت که خیلی حشرین و نمیتونن تا شب صب کنن بابایی میره حموم و مامان به بهانه کیسه کردن بابا میره تو حموم و تو وان کس میده
یه بار هم صداشون رو ضبط کردم
مامانم رو مبل داشت هی آه و ناله میکرد و میگفت بکن تو
پارم کن بیشتر میخوام دیگه نداری ؟ همش تو کسمه
هنوز جا دارم دیگه نداری؟ و از این چیزا و بابام هم هی میگفت جنته
و همش تلمبه میزد تا حدی که صدای شلپ شلپ هم میومد.
من خیلی دوست دارم که مامانمو واسه یکی از هم کلاسی هام که یه بچه ی خوش تیپ و خوشگله جور کنم ولی خودم بیشتر آرزو دارم که خالمو بگام جونکه غیر مستقیم چراغ سبز هم نشون داده
و هی خودشو بهم میچسبونه
مامانامون چه حالی میکنن با کیر
یه سر به اینجا بزنید
خانه » Forums » خاطرات و داستان های سکسی » خاطرات و داستان های سکسی شما>سکس مامان و بابا های ما

0 ❤️

275050
2012-09-01 18:02:41 +0430 +0430
NA

يکي تو راست ميگي يکي حاجه خافظ شيراز.اخه کوني مادرزاد خودت کمرت بريده چاي بياري حتما بايد مامانت بياره؟نکنه اومده بودن خواستگاري مامانت؟کير نلسون ماندلا تو کونت.ننويس.

0 ❤️

275051
2012-11-08 18:46:35 +0330 +0330
NA

جنده رو بده افغانی ها بکنند. کونی بی پدر

0 ❤️

275052
2012-11-18 14:10:07 +0330 +0330
NA

داستان خوبی بود کیرم برای 2 دقیقه راس کرده بود

0 ❤️

275053
2013-01-12 09:24:40 +0330 +0330
NA

چت درباره ی مامان پستون گنده ام
ادد کنید pestoon_gonde_mom

0 ❤️

275054
2013-01-26 08:40:06 +0330 +0330
NA

خاک توسرت

0 ❤️

275056
2013-02-20 04:44:10 +0330 +0330
NA

قربون مامانت برم

0 ❤️

275058
2014-07-25 08:13:39 +0430 +0430
NA

جالب بود اگه میشه منم دعوت کنین کیرم 22 سانتی هست

0 ❤️

275059
2014-11-27 17:42:53 +0330 +0330
NA

بی غیرت کس کش من تو رو با اون مادر جندت و خواهرت گاییدم

0 ❤️

275060
2014-11-27 17:53:40 +0330 +0330
NA

عجب مامانی والا

0 ❤️

275061
2015-05-22 06:57:12 +0430 +0430
NA

نیاز مند یک زن یا دختر برای سکس چت یا تل
پیام خصوصی بده اگه بود

0 ❤️

275063
2015-05-31 01:33:36 +0430 +0430
NA

از این جور داستانا متنفرم
بی غیرتیِ محض

0 ❤️

570790
2016-12-29 10:01:43 +0330 +0330

**** ?

0 ❤️

664357
2017-12-05 12:17:07 +0330 +0330

چه قدر جاکشی تو؟!!!

0 ❤️