سلام من امیر ام ۲۱سالمه قدم ۱۸۲ وزنم ۷۵ بدن کم مویی دارم همه هم بهم میگن خوش فیس ای داستان از اونجا شروع شد که من تو گروه های گی دنبال مفعول میگشتم
چند روزی بود با یکی چت میکردم اسمش علی بود یکم باهاش چت کردم و سکس چت و… قرار گذاشتم ببینمش اون روز اومد و دیدمش
با گلی اصرار راضیش کردم بریم حموم عمومی به نمرش
علی از من دو سال بزرگ تر بود ولی بدن خوش فرمی داشت و بدنساز و ماهیچه ای و ته ریش ساعت ۴ قرار گذاشتم منم قلبم تند میزد و استرس داشتم جلو حموم قرار گذاشته بودیم
بالاخره ساعت ۴:۱۰ اینا علی اومد رفتم بغلش کردم و یه بوس از گردنش کردم
حوله شامپو اینا برداشته بودم رفتیم داخل و یه نمره گرفتیم دوتایی رفتیم شوش در و بستم ازش لب گرفتم و کردنش و خوردم یکی یکی لباس هایش و در آوردم بدن لباس های خودمم در آوردم چسبیدم بهش آخ چه حس خوبی داشت بعد رفتیم زیر دوش هم دیگر رو میخوردیم زیر دوش یه ده دقیقه اونجوری گذشت رفتم شامپو آوردم زدم به سرش و بدنش به بدن منم اون زد بغلش کردم لیز میخوردم رو هم کیرامون هم رو هم بود
بعد شستنش گفتم دراز بکش رو سکو ماساژت بدم اونم دراز کشید
قشنگ از سر و گردنش و کمرش ماساژ دادم دیگه خودش و شل شل کرده بود کیرم رو پاهاش و کونش بود بعد پاهاشو ماساژ دادم گفتم یه پات و نزدیک شکمت کن رفتم سوراخ کونش خوردم تمیز تمیز بود جووون
یکم خوردم اونم صداش در اومده بود آخ اوخ میکرد بعد یه انگشت توش کردم
بعد پا شدیم و رفتیم زیر دوش انگشتم هم تو کونش بود نوشتم رو سکو زانو زد ساک زد بهم ساک های حلقی میزد خایه هامو میخورد اووووف
کیر منم ۱۸ سانت عع دیدم داره ابم میاد گفتم نزن دیگه تو چت قرار گذاشته بودیم منم بهش ساک بزنم قشنک کیرشو با شامپو اینا شستم کیر اونم تقریباً الع ۱۸؛۱۹ سانت بود رو سکو نشست رفتم جلو لیدوکائین و روغن بچه هم بردم پیش خودم آروم ساک میزدم به سوراخ کونش لیدوکائین و زدم و آروم با روغن بچه ماساژ دادم خیلی تنگ بود میگفت اولمه بعد با یع دستم سینش و اینا رو ماساژ میدادم ساک میزنم انگشت و دو تا کردم صداش در اومد آخ اوخ اوف میکرد میگفت دردم میاد آروم یواش یواش سه تا کردم دستش و میآورد میگفت آروم داد میزد منم خیلی آروم میبوسیدمش و میگفتم باشه ولی کار خودمو میکردم بلاخره انگشت ها رو آوردم بیرون خوابمدمش و پاهاش و گذاشتم رو شونم چشم تو چشم روغن بچه رو زدم به کیرم و کونش خیییلی آروم گذاشتم رو سوراخش اونم چشاش و بسته بود آب گرمم از کمرش رد میشد میریخت زمین بعد آروم فشار دادم سرش رفت تو داد زد خیلی آروم فشار میدادم و دستاش گرفته بودم دستم کردنش و میخوردم کیرشم ماساژ میدادم تا بعد ده دقیقه نصفش و کردم تو آروم میکردم دردش نیاد بعد ۱۵ دقیقه کامل کردمش گفت درش بیار نیاوردم رفته بود به پرستادش کیرم میخورد جانن گرم گرم بود کونش چه حس خوبی داشت یه۵ دقیقه نگهش داشتم کونشم تمیز تمیز بود میخوردمش آورم تلمبه زدم
یواش یواش تند ترش کردم اونم آه و ناله میکرد یه ده دقیقه ای زدم آبم داشت میومد تند ترش کردم میگفت آروم منم توجه نمیکردم اومد بالاخره تا تهش کردم تو ریختم توش اووووف چه حسی داشت
بعد کیر من بعد خالی شدن هم نمیخوابه اومد اینبار من نشسته بودم اومد نشست روش و توش کرد برا خودشم من حق میزدم بعد تلمبه میزنم منم بلاخره آب دوم من بازم داشت میومد به من گفت تو کونم نریز میخوام بخورم تو همون حالت آب اون اومد و در آورد و کیرمو لیسش زد آبم اومد و تا آخرش خورد نزاشت یه قطر زمین بیوفته بعد شستمش و خودمو شستم و رفتیم با حوله خشکش کردم نمیتوانست درست راه بره بعد لباس پوشوندم بهش رفتیم یه شام زدیم رفتیم هفته ای یه بار از اون به بعد باهاش سکس دارم حالا
نوشته: امیر
اینکه نویسنده بیسواد و چرت نویسه شکی نیست.من موندم که نفر دوم که کامنت گذاشته، چه کوسخولیه…
یعنی واقعا خاک بر سرت با این انشاء و نگارشت، تو تمام خط ها غلط املائی داشتی، اونم نه یکی؛ چند تا!!! ی کم دقت میکردی؛ می مردی!؟؟؟؟ یا یک بار نوشته های مزخرفت رو می خوندی و تصحيح می کردی؛ چیزی میشد؟؟؟ اگه غلط املائی نداشتی داستانت قشنگ و با هیجان میشد ولی حیف که کونت گشاد بود و سوادت هم مثل محتویات داخل کون گشادت بود.
ضمنا واقعا خاک بر سر ادمین با این نظارت و فیلتراسیون مسخره اش با این داستانی که تو سایت گذاشت، داستانی که حداقل ۵۰ تا غلط املائی^ نگارشی داشت.
واقعا این رویا بافی توی واقعیت به سرت بیاد که کص شعور کیر شعر ننویسی
در سفر من 15 روز پیش به تهران
در تهران دوست داشتم با یک شيميل يا دوجنسة یا پسر شیرین آشنا شوم و جمع كنيم
اما متاسفانة من کسی را پیدا نکردم .
و یاد اون داستانهای سکس در حمام عمومی تهران افتادم گفتم: باید برم حمام عمومی و شانسم را امتحان کنم.
در تجریش رفتم بر حمام عمومي و فقط صاحب حمام موجود بود ،
از او من پرسیدم : – کسی هست که بیاید من را تمیز کند و من را بشوید؟ … گفت : نا کسی نیست .
اصل داستان:
توی غربت، مجبور میشه بره حموم عمومی، تا از وارد میشه، اصغر دلّاک، تقی سنگپا، مجید دستمال، ایّوب روغن و ممّد سیفیدآب گشادش میکنن و خاطرهی خوبی براش میسازن.
هنوز ساکن پشتبوم همون حمومه و هفتهای چهار دور سرویس میده، پول حموم ازش نمیگیرن.
تمام وان و دوش تمام حمومهای ایران حوالهت بادا ابله خالیبند گشاد الدنگ!!