سزا

1395/04/03

سه ساله ک دارم هرشب کابوس میبینم حتی وقتی بیدارم جلو چشمام میاد حتی همین الانم که دارم این داستانو مینویسم جلوم نشسته و دارم بهم میخنده مو ب تنم سیخ شده نمیدونم چ گهی بخورم دستام دارن میلرزن واسه تایپ کردن

این متن داستان من بر میگرده ب 3 سال پیش ی روز که داشتم از خونه میومدم بیرون چشمم به دختر فوق العاده زیبایی افتاد ک دیدم داره از خونه بغلی میاد بیرون واسم غیر منتظره بود چون چندین سال من اونجا زندگی میکردم و تاحالا این دختر رو ندیده بودم بهش نگاهی کردم و یه پوزخندی هم زدم و راهم رو گرفتمو رفتم سر کار اما اون اصلا توجهی نکرد سرکار همش ب اون فکر میکردم اینم بگم که کارم دفترداری هست بالاخره اومدم خونه توی راه دوباره اونو دیدم فهمیدم ک یه نیم نگاهی بهم کرد و رفت اما من کرمم گرفته بود میخواستم هر جور شده این دختره رو تور کنم تا شد روز بعد دوباره دیدمش و لبخند
عرضه من همینقد بود فقط بهش لبخند میزدم تا اینکه 1 هفته گذشت بالاخره دلمو زدم ب دریا و رفتم سلام کردم سلام من جواد همسایتون هستم تازه تشریف آوردید گفت سلام صداش ب نظرم ی جوری اومد ی صدای خاص گفت ن خیلی وقته اینجام گفتم واقعا من برای اولین باره میبینمتون جواب داد خب خودم نمیخواستم کسی ببینتم وگرنه شما میدیدی منو یکم جا خوردم تو دلم گفتم یعنی چی؟ اسمشو پرسیدم اما چیزی نگفت به نظر اصلا نمیخواست بیاد تو رابطه منم که خیط شده بودم گفته ب هر حال از ملاقاتتون خوشبخت شدم گفت منم همینطور و رفت منم رفتم
شب ک خونه اومدم دیدم چراغ خونشون روشنه رفتم دم در زنگ بزنم اما دودل بودم برگشتم که برم دیدم از خونه ی صداهایی میاد صداها ریز و ناهنجار بود و غیر قابل فهمیدن ی لحظه مکث کردم اما دیدم صدا ها تموم شد دوباره بردم دستم رو زنگ یکم دستم میلرزید شاید واسه صدا ها ناخوداگاه زنگ خورد دیدم در سریع باز شد خودم رو عقب کشیدم همچین انتظاری را نداشتم گفت بله کاری داشتی صورتش سرخ شده بود و ی شالم سرش بود زبونم گرفته بود هول شده بودم دیدم داره درا میبنده سریع گفتم ببخشید مزاحم شدم دیدم صدا میاد گفتم شاید دزد اومده گفت نه با دوستام بودم دیگه رفتن آغا من میگی همینجور هنگیدم چی میگه این دختره اصلا کسی از خونه بیرون نیومد روان پریشه هذیون میگه گفتم باشه ببخشید مزاحم شدم درا بست و رفت اما صدای پایی نشنیدم منم یکم ترسیده بوده یکم راه رفتنمو سریع کردم رفتم تو خونه درم بستم رفتم تو حال همه چراغ ها رو روشن کردم نشستم رو کاناپه همش تو فکرم بود اون صداها حرفای دختره صدای خاص خودش صورت سرخش تموم شبا ب اینا فک میکردم شبم خوابم نبرد رفته بودم زیر پتو همینجور اون صدا ها تو گوشم بود
فردا دوباره دیدمش دیگه بهش سلام نکردم اونم چیزی نگفت تو را برگشتن دیدم داره میره خونه ی سلام علیکی باهاش کردم که دیدم گفت تنها زندگی میکنی گفتم آره گفت شبا دلم میگیره خواستی بیا اینجا با هم صحبت کنیم منم ی کوچولو قند تو دلم آب شد گفتم دیگه باید مخشو بزنم شب رفتم در خونشون دیدم دوباره ی صداهایی میاد ی صداهایی مثه صدای خوک با یه همیچین چیزی درست نمیدونم ولی خیلی ترسناک و مبهم بود تا صدا رو شنیدم اومدم خونه تو راهم دویدم اومدم تو حیاط گوشمو گذاشتم دیوار بغلی ببینم صدا میاد دیگه صدایی نبود رفتم تو حال یکم فکر کردم خدایی ترسیده هم بودم صدا ها غیر عادی بود دوباره اومدم بیرون چراغ حیاطا زدم صدایی نبود ی دفعه دیدم زنگ در خورد دلم هوری ریخت پایین میدونم الان میگید تخم نداری ولی خدایی خودتونو جای من بگذارید ببینید چه حسی بهتون دس میده با این پا و اون پا رفتم دم در از چشمی نگاه کردم دیدم دخترس مردد بودم درا وا کنم یا نه دیدم داره میره درا وا کردم وایساد ولی دور بود نمیتونستم ببینمش منم یکم ترسیده بودم کل بدنم تو خونه بود سرا بیرون نکردم اونم همینجور واساده بود صدای پاش نمییومد همین جوری ک توی خونه بودم با صدای بلند اما با ترس گفتم بله جوابی نیومد دلم داش ریش میشد اومدم سر کردم بیرون دیدم وایساده بیرون پشتش ب منه گفتم بله بفرمایید برگشت گفت تو اومده بودی دم در خونه ما میخواستم بگم ببخشید اگه مزاحم شدم که بلافاصله گفت خب چرا زنگ نزدی بیای تو گفتم مثه اینکه دوستاتون اومده بودن گفتم دیگه مزاحم نشم گفت نه دوستام خیلی وقته رفتن اینو خیلی طولانی و کند گفت منم داشتم دیوونه میشدم گفتم این دختر روانیه مشکل داره نباید پا پیچش بشم میاد کار دستم میده اومدم درا ببندم گفت دعوتم نمیکنی بیام تو؟ صداشو ک شنیدم دوباره ترس همه وجودمو گرفت میخواستم بگم حالم خوب نیس سردرد دارم که دیدم اومد جلو پیشم وایساد گفت میتونم بیام تو؟ منم تا صورتشو دیدم کیرم سیخ شد خودمو پشت در قایم کردم گفتم باشه بفرمایید اومد تو درحالی ک ی نیم نگاهی ب صورت پوزخند بهم زد نفهمیدم معنیش چیه درا بستم هنوز پشتم بهش بود که گفت راهنماییم نمیکنی کیرم سیخ شده بود نمیتونستم روما بهش بکنم گفتم چرا شما بفرمایید منم میام دیدم داره میره صدای پاش رو فهمیدم اومدم بچرخم دیدم هنوز همونجا وایساده منم مخم گوزیده بود از طرف صدای پا میشنیدم از ی طرف دختره همینجور وایساده بود از یه طرف کیرمم سیخ شده بود دیدم داره به صورت غضبناک ب کیرم زل زده منم کیرم نیم خیز شده بود مونده بودم چ غلطی بکنم اونموقع اونمم همینجور داشت نگاه میکرد اومدم جلو از تو جیب شلوار کیرمو گرفتم پایین اوردم ولی هر چی بیشتر فشار میدادم بالاتر میومد
تندی رفتم تو ب حالت نیم خیز رو کاناپه نشستم ک کیرم پیدا نباشه سیخیش بهش گفتم بفرمایید تو به صورت خیلی آروم بدون اینکه جایی رو نگاه کنه اومد تو
فضای خونه با ورودش خیلی سنگین شده بود منم دست ب سینه نشسته بودم و خودمو تو هم میکشیدم نمیدونم ی حسی داشتم فک میکردم الان بهم تجاوز میکنه.
اومد ی پاشو ریز کونش گذاشت و متمایل ب من نشست مثه اینایی ک میگن بیا منو بکن منم که کیرم تازه خوابیده بود با دیدن چاک سینش دوباره شق شد گفت تعریف کن
از خودم گفتمو اینکه چن وقته اینجامو این کس شعرا ولی داشت کیرم میترکید پاهامم گذاشته بودم بغل هم نصفی شلوارمم گذاشته بودم جلو کیرم یه وخ نشون نباشه
تو همون حالت گفتم ببخشید شما هم دوست دارید؟ دوستاتون کین گفت آره خیلی دارم ولی خاصن منم اصلا گوش نمیدادم فقط نگام ب لبش بود و سینش شروع کردم به مخ زنیو کس شعر تف دادن دیدم اصلا تو باغ نی هیچ عکس العمل ینداشت گفتم ازت خوشم اومده دوست داری باهم سکس کنیم اینو ب صورت خیلی کیری تو دهنی وار گفتم گفت بعد پشیمون نمیشی گفتم ن اون لحظه فقط کس میخواستم و بس
گفت باشه ی چیز دیگه هم گفت ولی تو گلو گفت نفهمیدم چی میگه
گفت چیزی گفتی
چیزی نگفت اومدم بهش نزدیک بشم لب بگیرم دیدم چراغ حال چشمک میزنه مکث کردم گفت چی شد بیا دیگه اومدم لب بگیرم دوباره چراغ خاموش روشن شد گفتم وایسا برم فیوزا رو چک کنم میام تو
اون حالت با یه کیر تو دس رفتم سر فیوز مشکلی نداشت وقتی برگشتم دیدم لخت جلو من واستاده دار بهم از زیر چشم نگا میکنه یکم ترسیدم خدایی ولی بدن تیکه ای داشت منم نه گذاشتمو ن ورداشتم رفتم ب لب گرفتنو سینه مالوندن توی همون حالت وسط حال رفتم ازش لب گرفتم و به طرف ی کنجی هدایتش کردم سینه هاشو میمالوندم دست ب کسش میکشیدم گردنشو میخوردم اما آه و اوه نمیکرد کلا اینکار داری با کیسه سیمان عشق بازی میکنی عکس العملی نداشت گفتم اینجوری نمیشه کیرمو به ناف و کسش کشیدم هیچی انگار اصلا کیر منو نمیبینه فقط لب میگرفت اونم به صورت عادی نه ولع آور هر کاری کردم تحریک بشه نشد خوابوندمش از فرق سر تا کسو لای پاشو بلیس زدن ولی اون هینجور خوابیده بود و ی انگشتش تو دهنش بود یکی هم داشت زیر بغلشو بو میکرد منم از این کارش تحریک شده بوده بیشتر کسو و کونشو میلیسدم تا رسیدم ب انگشتای پاش وقتی انگشتاشو دیدم حالم بهم خورد ی جور خیلی بدی بود بی خیال شدم رفتن دوباره سراغ کوس و اینبار با دو تا انگشت کردم توش ی آه کوچیکی کشید یعنی در طول 30 دقیقه لیسیدن و مالوندن هیچی نگفت اونم ک گفت فقط الان بود ک دستم تو کوسش بود کیرامو دراوردمو تا دسته کردم توش هی عقب جلو میکردم دیدم داره خودشم کمک میده همونجور خوابیده داشتم تلمبه میزدم ک گفت محکم تر محکم تر منم حشری شده بودم محکم تر میزدم ولی بازم میگفت یواش محکم بزن کوسش تونل وحشت شده بود ولی بازم میگفت محکمتر منم از کمر اوفتاده بودم گفتم خودت بیا محکم بزن دیدم ی جوری بهم نگا کرد و پاشد رو کیرم نشست جوری بالا و پایین میشد ک داشت پوست کیرم وا میومد انگار داشت کیرم میشکست الان ک بهش فک میکنم انگار بهم تجاوز شده خلاصه آبم اومد ولی آب اون هنوز نیومده بود داشت از رُسم میکشید منم بیحال شده بودم با کیر نیمه شق ولی اون داشت همین جور تلمبه میزد آغا منو میگی ضعف کرده بودم داشتم بالا میاوردم ولی اون ی ریز نزدیک 40 دقیقه همینجور بالا و پایین میشد آخرش من بیحال شدم اصلا تو اون فضا نبودم ک دیدم بلند شد از کیرم وقتی کیرمو دیدم عین گوجه سرخ شده پوس سرشم رفته بود خیلی هم میسوخت بهم گفت حالا تو منو بکن منم حال نداشتم حرف بزنم مخم گوزیده بود همینجور بیحال اوفتاده بودم اومد کیرمو خورد سرش خیلی میسوخت خصوصا وقتی تف میزد جوری کیرمو میخورد ک فک میکردم اصلا کیری واسم نمونده تا آخرین چکه آبمو جوری بالا میکشید ک داشتم از ضعف میمردم دیگه بی حال افتاده بودم ک ولم کرد و رفت خودش با یچیزی تو کسش کرد داشتم تار میدیدم معلوم نبود تا صبح همین جور خوابم برد ب کارمم نرسیدم تا دو روز سر کیرم میسوخت
چن روز بعد رفتم 2 تا سیالیس و ویاگرا از داروخونه گرفتم بالا انداختم رفتم زنگ در خونشو زدم دیدم بازم داره صدا میاد بشدت عرق کرده بودم و حشرم زده بود بالا بیخیال شدم دیدم اومد پشت در اومدم ازش لب گرفتم همینجور ک داشتیم لب میگرفتیم رفتیم تو خونه دیدم ی مشت آدم حدودا 7 یا 8 نفر اونجا نشستن زن و مرد یهو کل حشرم پرید بهم گفت اینا خانوادشن هر شب میان دیدنش اونجا فهمیدم که دختره خودشم آدم نیس جنه کل خانوادشم جنن نه انس مو ب تنم سیخ شد دویدم دم در امد جلو چششم گفت کجا باید منو بگیری خانوادشم اخمو نگام میکردن منم کرک و پرم ریخته بود به گریه افتاده بودم از ترس خواهش میکردم بزاره برم ولی وستمو گرفتو بود هیچجوره نمیتونستم از دستش راحت بشم همین الانم ک دارم تایپ میکنم بغلم نشسته داره میخنده مغزم گوزیده دوستان چیکار کنم بتونم از دستش راحت بشم الان با خنده داره بهم میگه نمیزارم هیچجا فرار کنی مال خودمی دوستان تورا خدا کمکم کنید چجوری از دستش خلاص بشم.

هدف نویسنده فقط ایجاد رعب و و حشت در خواننده بوده و هیچ هدف دیگری از این نوشتار نداشته و ندارد این داستان تماما تخیلی بوده و سراسر دروغ است.

نوشته: شیروین


👍 8
👎 2
8928 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

545954
2016-06-23 21:18:12 +0430 +0430

کیرم تو داستان پشمام ریخت آخه نصف شبی این کسشرا چیه 🙄 (dash)

0 ❤️

545958
2016-06-23 21:34:01 +0430 +0430

باحال بود. کاش بیشتر فضای داستانو ترسناک میکردی

1 ❤️

545968
2016-06-23 22:30:15 +0430 +0430

داداش حال کردم باز بنویس جالب متفاوت زیبا ترسناک عاااالی بود

1 ❤️

545974
2016-06-23 23:22:44 +0430 +0430

ریدم به خودم … ساعت 3 نصف شب و تک و تنهام

1 ❤️

545991
2016-06-24 01:31:50 +0430 +0430

bahal bood… yekm tarsnak taresh mikrdi awli mishod dg ?

0 ❤️

546002
2016-06-24 04:34:31 +0430 +0430

like !

0 ❤️

546009
2016-06-24 05:58:40 +0430 +0430

دمت گرم خیلی خندیدم 🙄
بعد از دوسال بهترین داستانی بود که تو اینجا خوندم 🙄

0 ❤️

546011
2016-06-24 07:10:46 +0430 +0430

چقدر خوبه که پایان یا اول داستان بگیم که داستان واقعیه یا زاده ی تخیل خیلی هم خوبه زاده ی تخیل باشه مگه چشه ولی سعی کنیم به واقعیت نزدیکش کنیم و دخترای مملکتو هرزه جلوه ندیم.داستان جالبی بود ولی اجنه نمی تونن بیان تو زندگی انسان چون اونا بعد روحانی هستن و جسم ندارن که ما بخوایم اونا رو لمس کنیم و حس کنیم.

0 ❤️

546017
2016-06-24 08:27:25 +0430 +0430

وای کامنتا عالی بودن موردم از خنده

0 ❤️

546090
2016-06-24 22:01:04 +0430 +0430

آقا داستان سکسی تو ژانر وحشت نخونده بودیم که خوندیم . … خداییش اونجایی که گفتی دختره ایستاده بود ولی صدای پا هنوز میومد فهمیدم داستان جن و این حرفاس. دمت گرم عالی بود (clap)

0 ❤️

546101
2016-06-24 22:31:42 +0430 +0430
NA

اخه ترسو
همه اینجا تنها میان
نمیگی اینجا بچه ی چهاده ساله میترسه :/
البته من بزرگ شدم.

ولی برای جن برو پیش آخون محل.

اگه الکیه که جن تو روحت.

استغفرالله

0 ❤️

546141
2016-06-25 06:58:53 +0430 +0430

با اینکه خیلی توهمی بود اما قشنگ بود
بازم بنویس

0 ❤️

546175
2016-06-25 12:02:38 +0430 +0430

haal karaam damet garm ? 🙄 🙄 🙄 🙄 🙄 🙄 🙄

0 ❤️