ریدم به این شانس

1395/03/04

پدرام هستم23ساله،قیافه معمولی و هیکلم نورمال، داستان از اینجا شروع شد که 4 سال پیش تابستون بود که میرفتم برم کلاس زبان،تو راه برگشتنی یه دختری بود که اونم کلاس میرفت و مسیر برگشتش با من یکی بود،من آدم گنگ و گوشه گیری بودم و اصلا روی صحبت کردن با دخترارو نداشتم و بلد نبودم مخ بزنم،خلاصه یک ترم کار ما شده بود که بعد از کلاس با این دختر هم مسیر بشیم ولی نتونیم حتی نخ یا آمار بازی کنیم ببینیم طرف مزه دهنش چیه اصن، ترم بعد شد،من عاشق بعد از کلاس کلی تو مسیر آروم میرفتم و کوس چرخ میزدم ولی دیگه خبری از طرف نبود،با خودم میگفتم حتما این جلسه نیومده ولی یک ترم گذشت و اصلا دیگه طرفو ندیدم.کارم شده بود به یاد صورتش جغ زدن، تصویر میگرفتم از کونی که تو راه جلوم راه میرفت و پیچو تاب میخورد و بعد آبم میومد،اصن یه وعضی تخمی داشتم،یه جغی اسطوره.یه بار داشتم از مدرسه بر میگشتم که دیدم ای دل قافل این که مورسش بغل گوشمه،خلاصه رو نداشتم،مسئله رو با رفیق فابم در جریان گذاشتم که بهم کمک کنه،گوشش صدا کنه دمش گرم شمارمو داد به دختره و بعد از یه ی هفته دختره زنگ زد:
من:بله بفرمایید؟
مریم:…
من:ببخشید صداتونو ندارم
مریم:الوووو
من:شما؟؟

هیچی قطع کرد منم که نفهمیدم این همون کسیه ک من دنبالشم
بعد از 1 ساعت باز زنگ خورد گوشی

من:بفرمایید؟
مریم:سلام
من:سلام شما؟
مریم:…

باز گوشیو قطع کرد منم اعصابم کیری شده بود اینم تو مخی من شده بود
اس ام اس دادم شما
گفت مث این که اشتباه گرفتم

من تازه دوزاری کجم افتاد
زنگ زدم
من:س س س س سلاااااام
مریم:سلام
من:(نمیدونستم باید چی بگم دقیقا)خوب هستید شما؟
مریم:ممنون
من:(عین این کوس خولا پشت تلفن مث کوس ندیده ها با صدای سلامش راست کردم تا وقتی فهمیدم همونیه که دنبالشم و با کلی مکث گفتم) اسمتون چیه؟
مریم:مریم شما؟
من:پدرامم

هیچی یکم یخم باز شد ولی چیزی از کوس خولیم کم نشد نمیدونستم دقیقا چیا باید بگم تا این که بهش گفتم هم دیگرو ببینیم؟
گفتش باشه فردا بعد از مدرسه…
تو کوچه دیدم وایساده
رفتم سمتش سلام کردم
تحویل نگرفت
جا خوردم
گفتم سلام پدرامم خوبی؟
دیدم جا خورد؟ منم جا خوردم
با خودم گفتم واااای این رفیق کوس مشنگ منو فکر کرده الان قراره بیاد
هیچی دیگه یجوری سعی کردم یخو باز کنم باهام صحبت کنه ولی دستو پامو گم کرده بودم گفتم حالا خوبی؟چخبر؟
اونم به روم نیاورد که انتظار داشت کس دیگه ای رو میدید ولی من جلوش سبز شدم،بلاخرخ خندید تو حرف زدنامون با خودم گفتم چراغ سبزو دادو خیلی حال کرده بودم با خودم.نیم ساعتی حرف زدیم و گفت دیرم شده باید برم بعدشم من رفتم سوی خودم اونم سوی خودش.
از خوشحالیه زیاد رفتم خونه یه جغ اسمی زدم.
به محسن زنگ زدم داستانو بهش گفتم اونم کلی منت گذاشت رو سرمون ولی من که بال داشتم در میاوردم.
اون موقع ها فیس بوک داشتیم.کارمون شده بود چت کردن تو فیس بوک.منم دیگه خسته داشتم میشدم،با خودم میگفتم کل رفیقام و هم کلاسیام میان از زیداشون میگن من کوس خول همش دارم با این چت میکنم فقط،یکمکی گذشت تا اینکه خونه ما بدلایلی خالی شد یادمم نمیاد چرا،رفتم رو مخ مریم که بریم بیرون.
بردمش بیرون،خبری از راست کردنای تخماتیکم با صداش نبود،انگار از حالت هار بودن درونده بودم،از یه طرف به رفیقام حسودیم میشد از یه طرف مث آدم خوبا که تو فیلما دیده بودم نمیخواستم گیرش بندازم.
یکم که فکر کردم گفتم پاش وامیسم خب مگه چیه؟؟
فردای اون روز با مریم رفتیم پیتزا اونیک دیگه بهم میگفت دوسم داره عاشقمه منم میگفتم همین چیزارو بهش،خر کیفی از وجود جفتمون میبارید،
خلاصه اونروز به هر سوراخی میخواستم بزنم که ببرمش خونه ولی نه بلد بودم نه روم میشد .بعد از ناهار رفتیم تو پارک اونم مثل من یه دختر ساده بود که نمیدوسنت دقیقا چی میخواد.رفتیم تو پارک روی نیمکت بودیم که دیدم چشماش یجوری شده داره جور دیگه ای نگاه میکنه،با همه کوس خولیم فهمیدم که این نگاه،نگاه بیا منو بکنه ولی منی که حتی ازش لبم نگرفته بودم گفتم تو دلم" اول لب ".
خیره شدم به لباش احساس میکردم داره یه چیزی منو سمت لباش پرت میکنه جلو خودمو نگرفتم و رفتم سمتش دیگه هیچی یادم نیست فقط یادمه که دستام روی صورتش بود و داشتم لباشو میخوردم و اصلا تو حال خودم نبودم،راااااااست راااااااست شده بود.مریم فهمیده بود وقتی دید از رو شلوارم زده بالا یه خنده ای کردو روشو کرد اونور.با خودم گفتم الان با خودش میگه این چه بی جنبه ایه و خودمو جمو کردم.هیچی دیگه صحبت نکردیم تا رفتیم.پر از استرس بودم بعدش.گفتم نکنه دیگه بدش بیاد.نکنه بگه بی جنبس.تجربه که نداشتم برا همین این مریمم دوست نداشتم بپره.عجیب بود چند باری تو فیس بوک چراغش سبز شد
ولی پیام نداد منم پیام ندادم گفتم اوضاع تخمی نشه.اون شب کارم چک کردن پروفایلش بود و با خودم میگفتم حالا که این چند روز خونه ما خالی شد اینم قهر کرد شانس عن مارو ببینا.یدفه دیدم پیام اومد ازش…
مریم:بیداری؟
من:خوابم نمیبره
مریم:چرا؟
من:همش به فکر توام
.
.
.
هیچی من یکم زیادی شلوغش کرده بودم صحبت که کردیم اونم مثل من فکر میکرد و فکر میکرد دل منو زده بهش گفتم اینطور نیست و یکم در مورد لب امروز صحبت کردیم نمیدونم چی شد تو چت کردن بودیم که دیدم کلماتمون دیگه چهارچوب قبل رو نداره و خیلی سکسی داریم ادامه میدیم،لب.داغ شدم،راست کردی،
دیگه ادامه چت شد سکس چت
منم حالا هرچی تو فیلما دیده بودمو داشتم میگفتم و تصویر ذهنیمو به بهترین شکل ممکن میگفتم یادم نمیاد دقیقا چی میگفتم ولی تو این یه مورد خیلی کارم درسته(تصویر ذهنی هممون کارمون درسته)اونجوری که من داشتم سکس چت میکردم باهاش مریم پیش خودش فکر میکرد من بکن و خیلی سکسیم و منم فکر میکردم مریم قبلا سکس کرده که انقد خوب پا به پام میاد.لا به لای چت ازش میپرسیدم حشری شدی؟ میگفت آره داغ شدم منم داغ میشدمو گر میگرفتم بهش گفتم آبم اومد.کلی قربون صدقم رفت و منن کلی حال کردم با خودم.حس خوبی بود اولین باری بود که آبم میادو یه دختر کمکم میکرد تا ارضا شم.فرداش تو راه مدرسه کلی خندیدیمو همه چیز بهتر از هر وقت دیگه بینمون بود.من مخشو زدم که بیارمش خونمون ولی نتونستم و این خونه خالی ما تایمش به سر رسید.کارمون با مریم شده بود شبا سکس چت کردن اونم خیلی حال میکرد.رابطه از حالت عادیش دیگه داشت خارج میشد هر شبمون شده بود سکس چت سکس چت هی هم بهش میگفتم؟دوست داری الان پیشت باشم؟میگفت آره.میگفتم پیشت بودم چیکار میکردی؟ میگفت هرکاری که آقامون بخواد. خلاصه خسته شده بودم از این سکس چتا و چون فکر میکردم اون دوست داره ادامه میدادم و اونم خسته شده بود و چون فکر میکرد من دوست دارم تن به اینکار میداد.یه روز که باهم رفته بودیم بیرون من بهش گفتم مریم؟من و تو 7ماه با همیم.
گفت خب
(راستی نگفتم شده بودم سوژه محسن،میگفت خاک تو سرت 7 ماهه فقط تونستی چند باری لب بگیری و هنوز نکردیش و کلی تو سری های رفاقتی که خاک تو سرتو این چیزا منم که دوست داشم ببینم طعم سکس چیه.تو این هفت ما واقعا حالم بد شده بود. این اواخر حتی دیگه داشت احساسمون از بین میرفت،خبری از سکس چت ها نبود، خبری از دوست دارم عشقما و عکس یهوویی خواستنا نبود،خلاصه شده بودیم ی سرگرمی برای هم)

گفتم نمیخوای بیای خونمون(خیلی بی هوا و یهویی بهش گفتم)
اولش جا خورد بعدش جوری رفتار کرد که مثلا خونتون یه جایی مثل بقیه جاهاس و این جیزارو تو صحبتش میفهمیدم
بهش گفتم نه
بیای خونمون دوتایی تنها باشیم(یعنی میمردی اینو همون موقع ها بگی؟الان آخه؟ یهویی؟)
دیدم یکم داره قکر میکنه
گفت ببین پدرام؟
گفتم جان
گفت:من نمیدونم من دیگه حسی به این رابطه ندارم و شروع کرد نوای جدایی زدن
منم اولش فکر کردم شوخی داره میکنه و این چیزا
بعد تو حرفاش فهمیدم که داره طفره میره نیاد خونه
(تقصیر خودم بود اولش حشریش نکردم و از روی کنایه باهاش حرف زدم)
یکم قربون صدقش رفتم شول شد تو بغلم گرفتمش و دیدم احساسی شد فهمیدم میترسه بیاد یکم تو بغلم که بود معذرت خواهی کرد گفت دست خودم نبود فکر کردم باید تصمیم بگیرم با اون لحن حرف زدنت.
خوب منم خسته شده بودم
از یه طرف سوژه رفیقا
از یه طرف مریم که واقعا دختر خوب و پاکی بود(حداقل این چیزی بود که من فکر میکردم)
از یه طرف خودمم دلم میخواست
حالو هوامون مثل قبل پر از شادی نبود.
یه دو راهی بود یا باید جدا میشدیم یا باید همین سبک دیدار های دیر به دیر و چت های فیس بوکی که هر روز کمترو کمتر میشدو بریم جلو
پیشنهادم که دادم نیومده بود.
بار بعدی تو هفته بعدش بود فکر کنم قراز بود همدیگرو ببینیم اومدم بهش بگم که جدا شیم خیلی پکر و داغون بودم از یه طرف خیلی دوسش داشتم از یه طرفم ساز جداییو یه چند باری زد دیگه نخواستم مجبورش کنم که پای من بمونه.
رسیدیم به هم دست دادیم
من غمگین بودم
ولی اون شاد بود
پرید بغلم کپ کردم.با خودم میگفتم این چرا یه بار میگه بای یه بار میاد میپره تو بغلم.خواستم بهش بگم جدا شیم ولی این صحنه هارو که دیدم پشیمون شدم.
رابطمون سرو سنگین جلو میرفت.
دیگه نه من بهش پیشنهاد میدادم
نه حرفای سکسی میزدیم.
منم دیگه حس جغ زدنمم نبود.
یه شب زدم به سیم آخر(قبلش به رفیقام به دروغ گفتم که بلاخره کردمش،کلی خالی بستن،گفتم اوردمش خونه،بردمش تو اتاق خواب براش نوشیدنی بردم بعد حرفای سکسی زدیم،همونجوری که با چشمای گردو سیاه خوشگلش داشت نگاهم میکرد بی اختیار لبمو گذاشتم روی گردنش که دیدم که آه ریز کشید خودشو آروم آروم شل کرد دست انداخت دور گردنم شروع کرد همراهیم کردن تو خوردن لبام،زبونمو مک میزد توفشو میفرستاد تو دهنم،موهاشو وقتی داشتم گردنشو میخوردم باز کردم عطر موهاش روانیم کردم با دست با موهاش بازی میکردم و گوششو مک میزدم اونم دستاشو میکشید رو بدنمو تلاش میکرد که لباسمو در بیاره همینجوری داشت لبامو میخورد که دستمو کردم توی شرتش وااااای داغ دااااغ بود بچه هااااااا،شروع کردم با انگشت اشاره مالیدن لای کوسش قشنگ احساس میکردم که انگشتم داره خیس میشه،دستمو از شرتش در اوردم کشیدم رو شیکمش کشیدم رو سینش بردم نزدیک لباش آروم انگشتمو کردم تو دهنش بعد منم دهنمو گذشاتم رو دهنش سریع شلوارو شرتمو در اوردم ولی هر کاری کردم ساک بزنه یکم فقط بوسش کرد ولی آخر سر برام یکم خوردش دیگه اسرار نکردم زیاد شروع کردم به خوردن بدنش از زیر گردنش میخوردم تا برسم به بالای سینش.نوک سینشو با ولع میخوردم زیر سینشو مک میزدم و گاز کوجول میگرفتم سینه هاش تو مشتم جا میشد و من دو دستی میمالوندم.یکم بعد شرت مریمم در اوردم چه آخو اوخی میکرد وقتی تو بغلم بود بهش گفتم دولا شو ازم پرسید میخوای چی کار کنی؟من گفتم یعنی تو نمیدونی؟گفت پدرام …
منم بهش گفتم آروم میکنم درد نداره
خلاصه انگشتش کردم از پشت یکم تا جا باز کنه
کونشو براش یکم خوردم احساس خوبی بهش دست داده بود کمتر از استرس میلرزید رو زانوهام که نشستم پشتش دیدم یکم گارد گرفت گفتم باباااا یواش میکنم عزیزم هرجاش درد گرفت بگو.تو اون آخو اوخا بوی عرقامون سعی میکردم کیرمو توی کون تنگش فرو کنم که موفقم شدم چون کیر نسبتا کلفتی ندارم سر جمع 14 سانته یکم تلمبه زدم بهش معلوم بود خیلی هم دردش نیومده(محسن لاشی:قبلا داده بابا فکر میکنی،کیر بار اول عمرا تو کون نره به سادگی)منم محکم تو بغلم گرفتمش و تو همون پوزیشن تلمبه میزدم. صدای آه و ناله هاش تو گوشم بود که یه داد بلند زدم گفتمممم آآآآآه که مریم فهمید آبم داره میاد خودشو کشید جلو و کل آبم ریخت رو کونش)من روی سیم آخر بودم،از ته دل عاشق مریم،مریمم که ساز جدایی. بهش گفتم مریم واقعا تمومه؟گفت همه چیز بین ما تمومه.
و از اون روز به بعد به جغ زدنم ادامه دادم دیگه سمت هیچ دختری نمیرم.

نوشته: پدرام


👍 2
👎 4
12378 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

542319
2016-05-25 10:59:50 +0430 +0430

خودت فهمیدی چی نوشتی؟
به جز جق بگو بینم دیگه چی میزنی؟!!!

1 ❤️

542329
2016-05-25 11:41:17 +0430 +0430

تا همونجا که گفتی تو راه دید میزدم کون اینو اونو و ابم میومد
تا اونجاش خوندم جقووو

1 ❤️

542375
2016-05-25 17:04:40 +0430 +0430

مبهم نوشتی اخوی
خیلیم طولانی اخه داستان غیرسکسی اینقد طولانی
ریدی متاسفانه

1 ❤️

542385
2016-05-25 18:42:41 +0430 +0430
NA

اخه بدبخت جغی تو رو چه به مخ زدن برا خونه خالی . برو به یاد صداش . صورتش 85 بار جغ بزن شاید دیگه هار نشی پاچه نگیری . بچه کونی

0 ❤️

542388
2016-05-25 19:02:30 +0430 +0430

کار خوبی میکنی …
آفرین به جلق زدنت ادامه بده چون چیز دیگه ای یا کار دیگه ای از تو برنمیاد راست میگم همین جورفعلا جلق بزن تا ببینم میشه یه شوهر خوب واسه ات ردیف کنیم که بهت بزسه و کونت و برایت پر کنههمیشه اما بشرطی اینکه دیگه از این چیزهایی که کشیدی و اینها زو نوشتی دیگه نکشی …
مردک کسمغز و خول وضع و احمق!

0 ❤️

542395
2016-05-25 20:31:55 +0430 +0430

از همون اول میزاشتی “ریدم با داستانم” بهتر بود …

0 ❤️

542689
2016-05-27 18:59:50 +0430 +0430

برین به این داستان اشغالی که نوشتی شانس بدبخت اگه اینجا بود چهار تا فحش ابدار بهت میداد برا چنین چرت وپرتهای از اسمش سوء استفاده نکنی

0 ❤️