خواهرم دنیای من

1401/02/13

نمیتونستم خودمو گول بزنم، جلوی چشمام جوونی خواهرم داشت تباه میشد، شوهر خواهرم ی آدم عیاش بود که به بهانه کارش ماهی چهار روز هم به خونه نمیومد، در صورتی که خیلی راحت میتونست شعبه کیش رو به شریکش میداد یا خونش رو می‌برد کیش،
شروع کردم به تخریب اکبر پیش دنیا و خواهش میکردم که طلاق بگیره، ولی اونطرف قضیه فقر خانواده پدری بود که دنیا ازش فراری بود،،
تصمیم سختی در پیش بود، در هر صورت توی پیشونی ما تباهی نوشته شده بود،
درک چیز بدیه و من کاملأ درک میکردم که مشکل دنیا نبود آغوش مردونه بود و باید فکری میکردم، از صمیم دل دوست داشتم دنیا رو با مردی آشنا کنم تا تأمینش کنه، ولی با کی، زیاد با دنیای مجازی آشنا نبودم، برای تحریک دنیا توی بیست روزی که به اومدن اکبر مونده بود مثلأ فکر بکری به سرم زد، یک گروه تلگرام با آیدی جدید ساختم و ده دوازده تا دختر ناشناس و دنیا رو به گروه اضافه کردم، ده تا فیلم پورن و چهار تا مطلب سکسی شهوانی انداختم توی گروه، دنیا توی اتاق خوابش بود و من توی هال، دو سه تا از آیدی ها لفت داد ولی دنیا آنلاین شد و همه مطالب رو دیده بود،
صبح که از خواب بیدار شدم، رفتم سر وقت گوشی دیدم هنوز لفت نداده،
دنیا توی هال نشسته بود و صدای تلویزیون رو کم کرده بود، هنوز زیر پتو بودم، بلند شدم با گوشی رفتم سمت دستشوئی، اونجا چند تا فیلم دیگه اضافه کردم، تا شب بجز دنیا کسی توی گروه نموند، منم مرتب فیلم و مطلب اضافه میکردم، شب کنار تلویزیون نشسته بودم دنیا اومد کنارم نشست و سرشو توی گوشی برد و وارد تلگرام شد که چندتا فیلم و عکس تازه دید، رو به من کرد و گفت جریان این گروه چیه؟!
نمیدونستم در مورد چی حرف میزنه گفتم کدوم گروه؟ گفت همین که منو اضاف کردی و فیلم میفرستی؟
سرخ شدم، گوشی رو از دستش گرفتم و دیدم اسمم بالای فایل ها نوشته، (با اینکه آیدی جدید ساخته بودم ولی با شماره دنیا رو اضافه کرده بودم) چیزی برای انکار نبود فقط باید توجیه میکردم،
+گفتم شاید با این مطالب ی کم از تنهایی در بیای (عجب چرتی گفتم)
با تعجب گفت فک میکنی من با اینا از تنهایی در میام
+خوب من درک میکنم که تو تنهایی و مطمئنن اکبر اونجا برا خودش حتماً کسی رو داره و این تویی که داری زجر میکشی
_آره خوب ولی چه ربطی به این کلیپ ها داره؟! به‌ نظر تو من با اینا از تنهایی در میام!!
متوجه شدم تر زدم و دارم بیشتر خرابش میکنم، خودمو مظلوم کردم و گفتم ببخشید همش فک میکنم باید ی طوری تو رو از تنهایی در بیارم
_تو؟!!!
+منظورم اینه اگه شده خودم طلاقت رو بگیرم و شوهرت بدم
_میعاد میشه دیگه کاری با اکبر نداشته باشی، چون نمیخوام دوباره به اون خونه برگردم، همین که صاحب خونه ای هر ماه نمیاد بالا سرم و فوشم بده برای چندرغاز پول برام کافیه
+ولی…
_ولی چی؟
+ولی تو هم انسانی و به یک مرد کنارت احتیاج داری
_من مرد دارم خوبشم دارم، یکیش اکبر یکیش هم تو
داشتم به انسان بودنش شک میکردم، آخه چطور ممکنه بیست چند روز رو بدون سکس تحمل کنه!!!
+ولی من که شوهرت نیستم، منظورم از مرد کسیه که کنارت باشه که نیازهاتو سرکوب نکنی
از رک بودنم هم خودم هم دنیا متعجب بودیم
_ممنون که به فکرمی ولی ترجیح میدم تنها باشم تا اینکه فقر و بدبختی بکشم
+دارم به حس داشتنت شک میکنم، این چه طرز تفکره؟
انگار که خبر عزیزی بهش بدن با هق هق گریه بلند شد و رفت توی اتاقش، از گوهی که خورده بودم پشیمون شدم، دنیا روی سرم خراب شد، سرمو توی لاک خودم کردم و به فکر رفتم، چرا چرا چرا؟
کاری ازم بر نمیومد فقط باید ناظر تباهی دنیا بودم،
چند شبانه روز گذشت و هنوز هم میونمون خوب نبود،
دلم نیومد ناراحت ببینمش، وارد اتاق خوابش شدم و ازش اجازه خواستم بشینم روی تختش
_بفرما میعاد جان
رفتم و تکیه دادم به تاج رختخوابش و شروع کردم به عذرخواهی بابت حرفام
_درک میکنم میعاد جان، میدونم که چی میگی، باشه قبول میکنم و از اکبر طلاق میگیرم ولی بهم قول بده که هیچ وقت محتاج پول نشم، منم قول میدم اصلاً شوهر نکنم
+دنیا جان من دقیقا برعکس اینو میگم اولآ من که پول کرایه آژانسمو تو میدی، دوم هم من میگم باید به فکر خودت باشی که از تنهایی در بیای
_یعنی ازم میخوای خیانت کنم؟!
+شاید تو اسمشو خیانت بزاری ولی من میگم این حق توئه که جواب خیانتش رو بدی
_هی داداش تو هم دلت خوشه، به نظرت ی غریبه دلش برا من میسوزه؟ اونم بعد از لذت خودش یا جیبمو میزنه یا ولم میکنه و داغمو بیشتر میکنه،
+کی گفته هر کسی آرزوی داشتن یکی مثل تو توی زندگیشه، مطمئن باش کسی تو رو از دست نمیده
_آره داداش مثل اکبر
با این حرفش دهنمو بست و چیزی برای گفتن نداشتم ولی سعی کردم کم نیارم

+بخدا اون مرتیکه لیاقت نداره وگرنه هیچ مردی چنین خریتی نمیکنه
_داداش قربونت برم منوتو ساده ایم اینجور فک میکنیم مردم گرگ شدن و همه رو میش میبینن
مجبور شدم احساسی تر کنم فضا رو، دراز کشیدم کنارش و دستمو حلقه کردم دور گردنش و بوسش کردم و گفتم به خدااینجور نیست قول میدم ی خوبشو برات پیدا میکنم،
_به روح مامان اشتباه میکنی، حتی خودت هم باشی به کسی که خودشو بی قید و شرط در اختیارت بزاره خیانت میکنی
+آبجی این چه حرفیه؟ تو دیگه خیلی بد بینی، نمیدونم کی تو زندگیت بوده که اینجور بدبین شدی، کاش برادرت نبودم تا وفا رو نشونت میدادم،
_آره چون دوسم داری و داداشمی مطمئنم تو ازم سو استفاده نمیکنی ولی مطمئنم حتی خودت از همسر آیندت سو استفاده میکنی
وای این حجم از بدبینی که دنیا داشت
+پس اینجور که تو میگی این همه آدم خوشبخت که هست خواهر برادرن
_نه ولی دوست پسر دوست دختری نیستن که به شوهرشون خیانت میکنن
+پس هیچ جوره حاضر نیستی خودتو تامین کنی
_چرا حاضرم ولی یکم سخته
خوشحال شدم اینو می‌شنیدم گفتم چجوری؟!
_اون داستان بود که توی گروه فرستادی؟
+کدومش؟
_اون که با زنداییش تنها شده بود و شوهرش مثل شوهر من عسلویه کار می‌کرد
+پونزده پونزده رو میگی؟
_آره همون
بارها خونده بودمش داستان محارم بود، حفظش بودم
+خوب؟
_خوب،
متوجه منظورش نبودم چون اکبر خواهر زاده ای نداشت، ولی شاید منظورش من بودم که کنارش بودم،
هر چقدر اسرار کردم منظورشو نگفت و قسمم داد بحث رو عوض کنم،
شب بخیر گفتم و اتاق رو ترک کردم،

یک ساعت بعد بود ی داستان از داستانهای محارم خواهر و برادر از شهوانی کپی کردم و توی همون گروه گذاشتم، نیم ساعت بعد صدای آلارم گوشیم دراومد، دنیا استیکر لایک رو برا مطلبم گذاشته بود، دیگه نتونستم طاقت بیارم مثل ابر بهار گریه میکردم و در عین حال خوشحال از رابطه ای که دنیا رو خوشحال می‌کرد، نمیدونستم چکار کنم، زیر لایکش نوشتم اگه خواسته تو مرگ باشه من می‌پذیرم، نوشت اومدی چراغها رو خاموش کن،
حدس میزدم باید در خاموشی کامل این کار انجام بگیره ولی وقتی چراغهای هال رو خاموش کردم و با تپش قلب و چشمای اشکبار وارد اتاق شدم و دستم سمت کلید چراغ اتاق خواب رفت با روی گشاده و خندون ازم خواست چراغ رو روشن نگه دارم، من که نه پای حرکت داشتم نه چشم دیدن دنیا رو،.
در اتاق رو بستم و رفتم سمت تختخواب،با شوق به استقبالم اومد و همین که دراز کشیدم روم خیمه زد و صورتمو از اشک پاک کرد،
_چرا گریه کردی، مگه خوشحالی منو نخواستی؟
با سرم بله رو گفتم
+پس چیه بیا خوشحالم کن
خیلی راحت نیست قبول کردن این پیشنهاد،
سرمو برگردوندم سمت دنیا و خنده ای از اجبار بهش تحویل دادم که منجر به بوسیدن لب هم شد، دستای دنیا شروع کرد به چرخیدن روی سینم و شکمم و در انتها رفت روی کیرم، شوکه شدم، نمیخواستم اول من تحریک بشم و میخواستم لذت رو دنیا ببره، دستمو مستقیم زیر تاپش بردم و آنی به روی سینه هاش رسوندم که خبری از سوتین نبود، برای اینکه دستش به کیرم نرسه و تحرک نشم، بلند شدم و نشستم روی روناش و تاپش رو با سوتینش بالا زدم و مشغول خوردنشون شدم مزه رنگ و حجم سینهاش برام مهم نبود، حداقل فعلأ نبود، میخواستم بهترین باشم وصدای لذت‌های دنیا این رو میگفت،
حجم بزرگی از سینهاشو توی دهن میکردم و چنگ میزدم، خوردن رو به ناف کشوندم و هر چقدر پایین تر میرفتم کمی شلوار خوابش با شورتش رو پایین میدادم، باید موی بیشتری میدیدم ولی انگشت شمار موهای نرمی بالای چوچولش داشت که هر کدوم یک سانتی میشد، شلوار و شورتش رو تا زانو پایین دادم و جفت پاهاشو بالا و خیمه زدم روی کُسش، نمیخواستم چشم تو چشم بشیم، حتی جملاتی رو که می‌گفت رو نمیخواستم بشنوم،تا دو دقیقه فقط به شکل لب بازی ازش میخوردم، دنیا تحریک شده بود ولی کافی نبود تصمیم گرفتم که اونی رو که ازم انتظار داشت رو انجام بدم، اول شلوار و شورتش رو کامل در آوردم و بعد رفتم بین پاهاش و شروع کردم به خوردن و زبون زدن و بعد انگشت میانیمو دادم داخل و بازیش میدادم، هنوز در من علائمی از لذت نبود بجز کیرم که برای راست شدن اجازه نمی‌خواست، اینقدر ادامه دادم که به نقطه اوج رسید و آنی شروع به داد زدن و لرزیدن کرد و دست و دهنمو پر از آب کرد، ارگاسم سنگینی داشت و تا چندین ثانیه صداش بالا نیومد، اگه ناراحت نمیشد میخواستم برم بیرون، ولی میدونستم نمیزاره،
چشماش باز شد و نگاهم کرد و گفت بیا بغلم عزیز دل آجی،
کلمه آجی اینجا دیگه بی معنی بود، رفتم و کنارش دراز کشیدم، شروع کرد به نوازش صورت و بوسیدنم، انرژی برای بلند شدن نداشت و داشت ریکاوری می‌کرد، ی کم بعد بلند شد و نشست روی شکمم و تاپ و سوتینش رو درآورد و هر کدوم رو به گوشه ای پرت میداد، شروع کرد به روضه خوندم،
_هان چته؟ چرا سرسنگین شدی؟ حالا که من شادم چرا ناراحتی؟ مگه شادی منو نمیخواستی؟ مگه نمیخواستی منو زیر پای یکی بندازی؟ خوب از خودت بهتر کیه؟ اصلاً میدونی چرا اکبر ماهی چهار پنج روز میاد خونه؟ معلومه که نمیدونی، با من هماهنگ میکنه و دقیقا موقع پریودم میاد خونه که یا از کون منو بکنه یا براش ساک بزنم، حالا فهمیدی که چرا همیشه ماتم گرفته ام، حالا هم که شادم تو میخوای سر سنگین بشی،
+نه اینجوری نیست دنیا، من مشکلی ندارم
_میدونم بخاطر من هر کاری میکنی، ولی ازت میخوام فک کنی زنتم و همه چیز ازم بخوای کُسمو بکن و جرم بده، راضیم کن تا قبول کنم برات ساک بزنم و آبتو قورت بدم، اسرار کن که از کون بکنیم، هر چی دوست داری رو از من بخواه، شیطنت کن توی جمع یواشکی انگشتم کن، خلاصه اگه میخوای من خوش باشم منو با شیطنتت خوشحال کن،
حالا که فکر میکردم همه چیز با از دست دادن خواهر برادری بدست میومد، میخواستم سریع موضع عوض کنم و چیزی بگم که فضا عوض بشه و شاد بشیم،

نگاه خریدارانه ای به سینه هاش کردم و با خنده گفتم یعنی میگی من زن اکبر رو جر بدم و اکبر بشه کُس کش من؟ گل از رخ دنیا شکوفت و خندید آره طوری زنشو بکن که هیچ وقت کسی نکرده باشه،

_حالا این لباساتو در بیار و تا زمانی که توی این خونه هستی نپوششون،
از روم بلند شد، منم با اینکه هنوز رغبتی نداشتم سعی کردم وانمود کنم که خیلی خوشحالم، توی کمتر از چند ثانیه کامل لخت شدم خواستم درازش کنم که گفت بزار برات بخورم،
دراز کشیدم و دستامو زیر سرم گذاشتم و لبخندی از اجبار به لبام زدم، کنارم زانو زد و موهاشو کنار انداخت و دستاش رو دور کیرم حلقه کرد و گفت حیف نیست این کیر توی شلوار بمونه و با خنده گفت اگه این کیر بره توی کونم دیگه کیر اکبر باید به پهنا بره که دردم بگیره وشروع کرد به زبون کشیدن روی سر کیرم و کلاهک کیرم که سرخ و سیاه و بزرگ شده بود رو به زور توی دهنش جا داد و میمکید، صحنه زیبایی بود باید از یاد می‌بردم که دنیا داره برام ساک میزنه،
+دنیا کُس خوشکلتو بزار توی دهنم میخوام بووخورمش،
_چشم عشقم
پوزیشن 69گرفتیم و تا حد جنون کُس لزجشو خوردم و اونم کیرمو می‌خورد، میدونستم به کم قانع نیست و باید قبل از ارضا بکنم
+دنیا بسه دیگه میخوام این کُسو جر بدم،
کیرمو از دهنش درآورد و گفت جووونم آره باید جرش بدی
از روم بلند شد و به بغل افتاد، رفتم بین پاهاش و با توجه به تعریفی که از کیرم کرده بود میدونستم کار سختی در پیش دارم، کلاهک کیرمو جلوی دهانه کُسش گذاشتم و هول دادم داخل، هنوز چیزی از کلاهک نرفته بود که گفت میعاد یواش،
ممکن نبود کُس ی زن متاهل اینقدر تنگ باشه، اینقدر طول کشید جا کردن کیرم که به ارگاسم نزدیک شدم،
+دارم ارضا میشم، کجا بریزم عشقم؟
شاید کلمه عشقم بهش انرژی داد که بلند شه، بلند شد و نشست و گفت توی دهنم،
ولی کیرمو دستش گرفت و دهنشو باز کرد و با فاصله بیست سانتی از کیرم دهنشو باز نگه داشت و برام جق میزد با ارضا شدنم از موی سر تا سینه و رون و تشک همه رو خیس منی کرد،

هر لحظه از شبانه روز رو باید آماده سکس میبودم و همه چیز خوب بود بجز رابطه خواهر برادری که دیگه وجود نداشت

نوشته: میعاد


👍 49
👎 22
150601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871822
2022-05-03 01:15:40 +0430 +0430

دیس

2 ❤️

871834
2022-05-03 01:25:38 +0430 +0430

خبری از سوتین نبود؟ بعد سوتین رو روی بالا و بعدش هم اون سوتین رو درآورد!!!
لااقل یه دور خودت بخون کس شعرت رو بعد بفرست


871837
2022-05-03 01:28:06 +0430 +0430

چطور میشه دست ببری زیر تاپش خبری از،سوتین نباشه بعد تاپ و سوتینو بدی بالا ؟

6 ❤️

871863
2022-05-03 01:50:43 +0430 +0430

ادامه بده

2 ❤️

871878
2022-05-03 02:10:48 +0430 +0430

تابلو بود که واقعی نبود، ولی داستان گویی ات خوب بود ادامه بده

3 ❤️

871900
2022-05-03 03:09:57 +0430 +0430

کسشعر

0 ❤️

871914
2022-05-03 05:05:56 +0430 +0430

سلام
صبح بخیر
نوشته جالبی بود.
خیلی خوب توصیف شده بود.
مثل تمام زندگیها با اتفاقهای ریز و درشتش.
منتها
اشتباه نگارشی داشتید.
فقط
تا اخرش نفهمیدم،
چرا اکبر اقا اخلاقش اون فرمی بود جونم؟

💅💅💅💅💅💅💅

2 ❤️

871935
2022-05-03 08:24:37 +0430 +0430

دستتو از زیر تاپ رسوندی به سینه هاش که خبری از سوتین نبود بعد تاپ و سوتینشو با هم دادی بالا ؟؟؟

0 ❤️

871948
2022-05-03 10:11:56 +0430 +0430

یعنی ریدم تو این مظلوم جلوه دادم و ایثاری که داشتی . کونده تو نخ آبجیتی بعد ادای نگرانش بودن رو درمیاری هزار تا طرفند میزنی بکنیش بعد ادای از خودگذشته بودن در میاری ؟ برو جق بزن مغزت آروم بشه خخخخ

2 ❤️

871972
2022-05-03 14:41:29 +0430 +0430

شماره خواهرتو بزار بیام برات جرش بدم از تنها یی در بیاد

1 ❤️

871981
2022-05-03 15:55:24 +0430 +0430

تمیز بود
و اگر گویند این فرزانگانه اهل قلم
کمی کصشر و چرت و کنند مسخرت
ب تخمت نباشد ولیکن دمی
بخوان داستانه خویش تا نباشد غمی😐

1 ❤️

871996
2022-05-03 20:14:17 +0430 +0430

و بشنوید از کصکشی اجباری…!
20:30امشب

0 ❤️

871998
2022-05-03 21:05:51 +0430 +0430

گفتی اولش سوتین نداشت بعدش که بلند شد سوتین دراورد

0 ❤️

872020
2022-05-04 00:19:10 +0430 +0430

حالا این اکبرکسکش کیش کار می کنه یا عسلویه ؟

0 ❤️

872069
2022-05-04 03:40:38 +0430 +0430

دستتو بردی توی تاپش که خبری از سوتین نبود سه خط پایینترش نوشتی تاپو و سوتینو با هم بالا دادی :/
کسشرررررر
بقیشو نخوندم تراوشات یه مغز مریض و کثیف 🤦‍♂️

2 ❤️

872074
2022-05-04 04:11:56 +0430 +0430

اخه کیرم دهنت دیوث جقی چرا کوس میگی گفتی سوتین نداشت بعد تاپ سوتینش در اورد خوب لاشی ببین چه کوسی مینویسی بعد اپلود کنن کونی

1 ❤️

872100
2022-05-04 08:20:08 +0430 +0430

واقعا کستان یه پسربچه ی شونزده هفده ساله، انقدر لایک داره؟

1 ❤️

872253
2022-05-05 02:47:12 +0430 +0430

از نون شوهرش میخوری بعد زنشو میکنی؟ حیف نون تویی اون یارو تو باغ مظفر اداتو در میاره

1 ❤️

872533
2022-05-06 11:11:02 +0430 +0430

خواهر سکسی رو باید کرد نکنی از دستت میره 🥰
یه ابجی بیاد تل فانتزیمم باهاش درمیون بزارم
@hs1091

2 ❤️

872678
2022-05-07 06:34:23 +0430 +0430

حاجی ینی من فقط تخمه و چیپس میگیرم میام کامنتارو میخونم 😂😂😂 لامصبا عین شرلوک هولمز میمونن😂😂

2 ❤️

873257
2022-05-10 11:58:23 +0430 +0430

کصخل سوتین نداشتش رو دراورد؟

0 ❤️

873949
2022-05-14 02:32:40 +0430 +0430

به خواهرت هم رحم نکردی ، بجاش می تونستی خواهرت را به کسی معرفی کنی نه خودت

0 ❤️

874584
2022-05-17 21:03:24 +0430 +0430

سکس با خواهر نداشتم ولی همیشه به خودم میگم کاش یه خواهر‌ خوشگل و سکسی داشتم از اونا که نگاه میکنی عشق کنی
و باهاش سکس میکردم

0 ❤️

874681
2022-05-18 10:19:17 +0430 +0430

با حمایت شما و تشویق کاربرها و تشکر از معلمم که خیلی برام زحمت کشید من تونستم به موفقیت برسم و کاربر مورد اعتماد سایت بشم که اکانتم VIPشد.😂

0 ❤️

893065
2022-09-01 01:39:40 +0430 +0430

با این داستانت کیرم تا سر کوچه رفت!!!

0 ❤️

899080
2022-10-16 01:10:28 +0330 +0330

بکن خوش باش این رابطه از خواهربرادری هم.محکمتره

0 ❤️

950215
2023-09-29 08:54:25 +0330 +0330

من لایک کردم.
ولی ایراد زیاد داشت مثل کیش که شد عسلویه
مثل نداشتن سوتین که بعدا گفتی در اورد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها