درد سينه مامان

1393/09/07

سلام اسمم علي بچه تهرانم حدود ٢٢ سالمه قدم ١٨٧ وزنمم ٧٨ كيلو هستش ما يه خانواده كاملا مذهبي هستيم يه خواهر كوچكتر هم دارم كه شوهر كرده و الان خونه شوهره داستان از اونجايي شروع شد كه يه شب مادرم اه ناله شديد ميكرد و درد ميكشيد، مادرم يه زن ٤١ ساله با قد ١٨٣ و وزنشم ٧٠ كيلو سينه هاشم ٨٠ ورونهاي تپل و كشيده با باسن گنده تاقچه اي ولي در عوض كمرش يه وجبه ما از اون خانواده ها نبوديم كه راحت پيش هم باشيم ولي دو سه باري مادرم و ديد زده بودم و هميشه تو كفش بودم ولي اصلا تابلو نمي كردم خلاصه با صداي نا له هاي مامان زري از خواب پاشدم ديدم دارن با بابا حرف ميزنند كه بلند شو بريم دكتر و مامانمم هم انكار ميكرد و ميگفت الان نه فردا ميريم! من رفتم داخل اتاق و گفتم مامان چي شده كه مامان گفت هيچي تو برو بخواب … بعد اسرار زياد و فهميدم كه سينه راستش درد ميكنه بابا همچنان گير داد كه برن دكتر كه مامان گفت الان دكتر زن نيست منم برم پيش مرد چي بگم ، قرص ميخورم تا فردا كه بابا هم قبول كرد و دوباره برگشتم تو اتاقم خلاصه اون شب گذشت و از اونجايي كه پدرم كارمند بود قرار شد من ببرمش دكتر صبح بعد خواب از خونه زديم بيرون و رفتييم سمت ونك كه نزديك بود دنبال دكتر. ولي پيش هر دكتر زنان رفتيم بعد ويزيت و مايعنه يا چرت و پرت ميگفتند يا آدرس يه دكتر ديگه رو ميدادند تا اين كه سومين دكتر گفت : اين نوع بيماري مشكوك به سرطان سينه يا همون امبولي هست و ممكن خطر ناك هم باشه و تو اين محدوده فقط كار يه نفره،كه اونم مرد و تازه از امريكا اومده و همش ازش تعريف ميكنند ، برو اونجا ، اون متخصص سينه و گوارش و سرطان سينه است
مامانم : نه دكتر زن ميخوام حتما، كه دكتر گفته سراغ نداره اگر هم باشن خوب نيستند. البته من كه داخل نمي رفتم اينهارو مامان ميگفت. مامانم قبول نمي كرد كه بريم ولي وقتي ديد هر جا رفتيم يا چرت گفتند يا هم گفتن تو تخصص ما نيست بعدشم حرفهاي اين اخريه كه گفته بود شايد سرطان سينه داشته باشي نگران و ناراحتش كرده بود، خلاصه به هزار مكافات مامان راضي شد كه بريم اونجا البته با اصرار هاي بابا، كه گفت عيبي نداره برين ولي به شرط اين كه منم باهاش برم تو، چون مامان قبول نمي كرد من زنگ زدم به بابا يه ١٥ دقيقه راه داشت كه رفتيم اونجا و بعد گرفتن ويزيت چند نفري جلوتر از ما بودن منتظر شديم تا نوبتمون برسه اونجا وقتي من دقت كردم ديدم همه زنهايي كه اومدن سينه هاشون بزرگه ، واسم جالب بود، خلاصه نوبتمون رسيد و رفتيم تو. دكتر يه مرد ٣٢ ٣٣ ساله خوش تيپ بود ، كه بعد سلام و خسته نباشيد تارف كرد كه بشينيم مادرم به فاصله يه متري كنار دكتر نشست و من روبروي دكتر دكتر بعد باز كردن دفترچه ، رو به مامان كرد و گفت ؛ خوب مشكلتون چيه؟
مامان: با يه مكس كه همراه با خجالت بود گفت يكي از سينه هام ديشب بد جور درد ميكرد و تير ميكشيد دكتر : كدوم سينتون مامان : سمت راستيه
د: سايز سينه هاتون چيه م : با خجالت گفت ٨٠
د: قبلا هم درد گرفته بود به اين حالت يا نه اولين باره؟
م: يه چند وقتي درد داشتم ولي اونقدري نبود يعني عين ديشب زياد و طولاني نبود د : خانم سينه شوخي بردار نيست ، چرا همون اولش نيومدين !
م: هيچ نگفت دكتر رو به مامان كردو گفت مشكلي نداره جلوي آقا پسرتون؟ چون يه سري سوال هاي شخصي هم ميخوام بدون ؟؟؟ كه مامان با مكس و … گفت نه ايراد نداره
د: متاهل هستيد
م: بعله
د: بعد پرسيد تو هم اغوشي به سينه هاتون فشار زياد نيومده؟ كه مامان سرخ شد و جواب نداد دكتر رو به من كرد و گفت شما بيرون تشريف داشته باشيد منم بلند شدم و رفتم بيرون ، ولي دلم تو اونجا بود و اصلا نمي خواستم بيام كه ديدم مامان نمي تونه بحرفه و جواب بده يه ١٠ دقيقه اي بود بيرون بودم و از كنجكاوي يا غيرت داشتم ميمردم تا اين كه صدام كرد و يه نسخه داد و گفت اين و تهيه كن بيار منم رفتم داروخونه ولي يه چيز خيلي جالب اين كه مامان پشت پرده بود نسخه رو گرفتم فقط يه پماد بود بردم دادم به دكتر و نشستم رو صندلي ، دكتر بعد گرفتن كيسه رفت نزديك پرده و به مادرم گفت خانم حاضريد ؟؟؟ كه مامانم اروم گفت بعله دكتر هم رفت پشت پرده وگفت خانم كامل مانتو و پيراهن و سوتين و در بياريد و برگشت نشست رو صندليش از غيرت و عصبانيتد داشتم ميمردم ، مامانم جلوي يه غريبه لخت شه!!! ميخواستم بلند شم به مامان بگم بياد بريم ، ولي به خاطر مريضش پشيمون شدم بعد دو مين دكتر دوباره رفت پشت پرده و گفت خانم راحت و ريلكس دراز بكشيد و اصلا خودتون و جم نكنيد مشكلتون حاد سر سري نگيريد، حالا من تو دفترچه تون آزمايش و سونگرافي نوشتم ، بذاريد بزرگي غده ببينم چغدره، يا شايدم مشكل اين نباشه، معاينه كنم بهتره يا اگه نمي خواين تشريف ببريد جاي ديگه كه همكار خانم داشته باشه فكر كنم مامان قبول نمي كرد معاينه كنه ، اين و از طرز صحبت كردنش فهميدم مامان هم معلوم بود زوركي قبول كرده ، اونم واسه دردش بود وگر نه نمي رفت، چون ميشناسمش چه اخلاقي داره. معلوم بود دكتر داره سينه هاي مامان و ميماله بعد از مامان پرسيد ؟ شوهرتون اصلا سينه هاتون و ماساژ ميده؟ مامان كه فكر ميكرد من بيرونم با خجالت گفت نه دكتر : خانم سينه ي بزرگ نياز به مراقبت داره شما چرا توجه نكرديد ؟ مامان هم آروم بريده گفت: دكتر اي كاش با همسرم ميومدم ، اونم اطلاع پيدا ميكرد و مشنيد اينهارو م : دكتر اين مشكلم قابل درمان؟ د بعله البته بايد مو به مو به دستورها و داروهارو عمل كنيد و مصرف كنيد كه ايشالله بهتر شيد.البته بازم واسه اطمينان بايد جوابها رو ببينم اتاق دكتر كلا ٢٥ يا ٢٨ متر ميشد و من از صداي نفس هاي مامان و احساس ميكردم ، فكر كنم به خاطر ماساژ بود بعد دكتر گفت اين پماد رو روزي يه بار با اين پماد سينه هاتون و بماليد تايم هر سري هم ٢٠ يا ١٥ مين باشه، بعد ١٠ روز دوباره بيايد م : دكتر فيزيو تراپيست سراغ داريد ؟
د: خانم كاري نداره يا همسرتون يا خودتون انجام بدين
م: دكتر همسرم خوشش نمياد زياد. دكتر همين طور كه داشت مامانم و ميماليد رو به من كرد و گفت شما بيرون تشريف داشته باشيد منم كه عصبي شده بودم با اعصاب خورد رفتم بيرون تو اين فاصله كه بخوام بلند شم سريع فكري كردم و گوشيم و گذاشتم رو ظبط صدا و گذاشتم رو مبل اومدم بيرون مامانم بعد ١٠ مين اومد بيرون انگار همون زن نبود كه تو رفت چشاش داشت برق ميزد منم گفتم گوشيم تو جازمونده و رفتم برداشتم بعد خداحفظي با دكتر برگشتيم، تو راه يه حرف جالب از مامان شنيدم اونم اين كه گفت : از جريان معاينه و اين كه تو رفتي بيرون به كسي حرفي نزني ، حتي به بابات ! منم قبول كردم خونه كه رسيديم مامان زنگ زد به بابا، كه سريع رفتم تو اتاقم و اون يكي گوشي رو اروم ورداشتم و شنيدم كه مامان به بابا گفت اونقدر ميگفتم سرد نباش و هر شب بخوابييم ، تو نميومدي! آخرش من سرطان گرفتم و بابا هم ترسيد و … كه مامان توضيح داد و گفت بايد برم آزمايش و سونگرافي و … من تلفن قطع كردم اومدم هنصفري رو برداشتم و شروع به گوش كردن صداي ضبط شده تو اتاق شدم از اين به بعدش رو به زبون خودشون تعريف ميكنم
د: حداقل بايد روزي ١٥ مين به اين صورت ماساژ بدين مامانم با مكس زياد و بريده بريده گفت چشم ،
م:دكتر شوهرم از اين كارا نميكنه راه ديگه اي يا دارويي چيزي نداره ؟
د: خانم خودتون انجام بدين مامان جواب نداد،بعد چند لحظه
د: اهان دليلش و فهميدم همسرتون سرد مزاجه!
م: ديگه عادت كرديم اقاي دكتر من الان داماد دارم و چند وقت ديگه نوه دار ميشم دكتر؛ خب اين عادت بديه ، شما بايد از طرف مقابل بخواين ، ماشالله به شما يعني اگه به اين مشكل نمي خورديد اصلا بروز نمكرديد! خانم شما اگه دير متوجه اين مريضي ميشديد كه بايد عمل ميكرديم تازه الانم همه چيز به جواب سونگرافي بستگي داره ولي بااين وضعيتي كه من دارم ميبينم ايشالله با دارو و فيزيوتراپي يا همون ماساژ حل ميشه فقط روزي حتما نيم ساعت ماساژ بديد و همين فردا بريد آزمايش وسونگرافي انجام بديد و جوابش تا اومد بياين پيش من مامان كه اه نالش بلند شده بود گفت ميرم فيزيوتراپي دكتر ؛ خانم شما تو ٥ دقيقه اي كه من ماساژتون دادم حالتون بد شد ، فكر نكنم فيزيو تراپي رو بتونيد تحمل كنيد! خنده دكتر
م: هيچي نمي گفت مطمئنم از خجالت و حيا اب شده بود
د: فقط من بايد سايز دقيق و بگيرم بلند شيد اونجا وايستيد قد و وزن سايز ياداشت كنم
د: خانم گودي كمرتون هم زياده، مشكل كمر درد نداريد؟
م: چرا ااقاي دكتر بعضي وقتها از درد ميوفتم
د:اونم اگه درمان نكنيد به مشكل ديسك كمر ميخوريد ها دليلشم سايز باسنتون كه بزرگ بعدش دكتر اروم چيزهايي ميگفت كه نمشنيدم، ولي فكر كنم داشت سايز ميگرفت بعد ١ دقيقه به مامان گفت ميتونيد لباس هاتون بپوشيد از صداي صندلي معلوم بود اومد پشت ميزش و مامان هم ٢ ٣ دقيقه بعد امد ، دكتر، خانم بشنيد اين اون پماد و اينم دفترچه درماني فقط گفته هام يادتون نره؟ اينم كارت فيزيو تراپ ، هم كارش و بلده هم قيمتش مناسب همم اين كه صبح ها مياد منزل يا محل كارتون، حالا هر طور خودتون راحتيت.
م: دكتر واسه گودي كمرم چيكار كنم ؟
د: ورزش و فيزيو ، از فيزيو تراپتون بپرسيد راهنماييتون ميكنند
م:اين اقا هست ، من واقعا با اقا نمي تونم مشكل شرعي دارم ، خانم سراغ نداريد؟
د: نه من فقط ايشون و دارم ، به شما هم پيشنهاد ميكنم خودتون انجام بديد و شوهرتون مجبور كنيد.
م: اقاي دكتر خيلي لطف كردين ممنون و با اجازه
د: خواهش ميكنم به سلامت من بعد گوش كردن حالم بد شده بود يا بهتر بگم حشري شده بودم كه بعد يه خورده بازي با كيرم ارزا شدم ، تا حالا اينقدر اب ازم نيومده بود شاخ در اوردم بلند شدم رفتم دسشويي كه حموم دسشويي ما كنار هم بود ديدم مامان حموم رفته . يه خورده بادقت كه گوش كردم فهميدم تن تند نفس ميكشه كه حدس زدم داره با خودش ور ميره مامان صدام كرد واسه نهار كه رفتم پيشش و بعد خوردن گفتم مامان من اومدم بيرون دكتر چي ها پرسيد و چيكار كرد؟
م: بي حيا تو كه اكثرش و شنيدي گفتم من يه رب بيرون بودم تو اون يه رب ؟ هيچي بعد اين كه تو رفتي من لباس هام و پوشيدم و اومدم داشت دارو … مينوشت و توضيح ميداد بي حيا به بابات نگي لباسم و در اورده بودم و دكتر دست زد نه بابا نميگم ولي همش همين و گفت؟ اره إدرس يه فيزيوتراپم داد كه هر روز برم پيشش فقط اين فيزيوتراپه هم مرد من گفتم خوب ميريم نشنيدي مگه دكتر چي گفت؟ گفت سرطان داري و خيلي هم دير شده مامان : بي حيا من از ناچاري اسرار بابات و تو بيش اين دكتر هم رفتم! وگر نه كه عمرا ميرفتم پيش مرد من حالا بذار بريم شايد عين دكتر خوب بود مامان عصبي شد و گفت يه مردبياد سينه من و بماله!خاك بر سر بي غيرتت كنند من كه هيچي خودشم از حرفي كه از دهنش در رفت اب شد بعد من گفتم عيبي نداره فردا بايد بريم وگر نه من به بابا ميگم حالت خيلي بد، دكتر فيزيو نوشته تو نميري، اون خوب بلده مامان حالا بذار فردا شه ، شايد رفتيم بابات نفهمه فردا صبحش با مامان رفتيم سونگرافي و ازمايش بعدش اومديم خونه و بعد اظهر شد به مامان گفت بلند شو بريم فيزيوتراپي كه باز شروع كرد به چرت و پرت گفتم منم موبايل و در وردم كه به بابا بگم كه گفت نزن باشه بريم رفتيم اونجا يه مرد ٤٦ ساله با يه مرد ديگه ٣٠ ساله بودن دفترچه رو دادم بعد خوندنش گفت جلسه اي ٣٠ تومن كه من پرداخت كردم و گفت بريد تو اتاق ٣ اماده شيد كه من دنبال مامان رفتم تو تو واسه چي مياي ديگه من چيه فكر كردي باينقدر بي غيرتم بيرون وايستم زود باش در بيار مامان : جلوي تو خجالت ميكشم كه من گفتم جلو غريبه تنهايي خجالت نمي كشي؟ كه گفت پس روت و برگردون اونوري من برگشتم اونم لباس هاش و در اورد و گذاشت تو كيف و دمر دراز كشيد ولي سوتين. هنوز تنش بود واي چه صحنه ميديدم يه سفيد برفي جلوم بود بدون يه مو وخال دوباره حشري شدم و سيخ كردم در باز شد و ديدم پسر جون اومد تو ، من فكر ميكردم اون پيره مياد ولي ! اومدو گفت بي زحمت سوتين و در بياريد يه لامپ قرمز رنگ اورد و بهد يه كرم سفي برداشت دستش رو به من كرد و گفت هم بالا تنه جلو يا همون سينه رو نوشته و نم گودي كمر جفتشم ميخواين انجام بديد كه من بدون مكس گفتم بعله ولي مامان اعتراض كرد و گفت فقط سينه كه من گفتم هرچي نوشته انجام بديد لطفا كه مامان تا خواست حرف بزنه من با صداي بلند گفتم بسه مامان پسره رو به من كرد و گفت پس يه قبضديگه واسم بگير از صندوق من : الان د : بعله بي زحمت كه رفتم گرفتم وقتي برگشتم با ديدن سينه هاي مامان زير نور چراغ قرمز خيلي حالم بد شد دادم دستش و اومدم پشت وايستادم به نگاه كردم كه مامان چشاش بسته بود اول از كرم روي هر سينه يه مقدار خالي كرد و شروع كرد به ماليدن بعد اين كه كلا همه جا ماليد گفت يه ٥ دقيقه زير نور بمونه من الان برميگردم من احساس كردم پسره هم حالش بد شده بعد اين كه اون رفت مامان گفت كمر و بذار واسه بعد اون ربطي به درد سينه نداره من: اگه نداشت نمي نوشت الانم تموم كن كه مامان گفت احمق اون واسه باسن ، بي حيا لخت نميشم از اين بيشتر كه من گفتم پولشم دادم ، در ضمن مريضي ، واسه خوش خوشانت كه نيست مامان پس گورت و گم كن بيرون اون موقه كه من گفتم باشه پسره اومد و از مامان پرسيد گرم شد سينه هاتون
مامان: اره داره ميسوزه ديگه پسره بازم از پماد ورداشت و با تبحر خواصي شروع به ماليدن كرد من كه سيخ سيخ كرده بودم و كيرم به برگترين حالت ممكن رسيده بود بعد ١٥ دقيقه ماساژ ديدم كه مامان لباش و داره گاز ميگيره و پاهاش و ارو تكون ميده كه پسره دوباره لامپ گذاشت و رفت و گفت الان ميام مطمئنا به خاطر مامان رفت بيرون بعد ٣٠ ثانيه چشاش و باز كردو گفت تموم شد منم با پوز خند گفتم خير پسره دوباره اومد و شروع كرد به ماساژ دقت كه كردم ديدم سينه هاي مامان سيخ سيخ وايستاده خيلي حال كردم پسر رو به مامان كرد و گفت برگرديد پشتتون كه مامان با اشاره به من. فهموند كه برم بيرون من اومدم بيرون ولي به ١ دقيقه نكشيد برگشتم ديدم مامان شلوارش و تا زانوش پايين كشيده ولي هنوز شرت پاشه كه ميگفت در بيار ولي مامان قبول نمي كرد اول اين و بگم كه من با ديدن كون سفي و بزرگ مامان داشتم ديونه ميشدم مامان كه ديدمن اومدم تو سرش و برگردوند و هيچي نگفت منم به پسره اشاره كردم خودش دربياره واي چه كوني داره مامانم خيلي حال كردم و تو شلوارم ارضا شدم پسره دوباره همون كرم و ماليد و لامپ گذاشت و رفت تو اين ٥ دقيقه اي كه من و مامان تنها بوديم اصلا بر نگشت من و ببينه پسره اومد و شروع كرد به ماليدن منم رفتم نزديكتر هر سري كه لپ كونشو ميماليد سوراخ كون كسش معلوم ميشد حتي يه تار مو هم نداشت كس و كونش پسره فكر كنم فهميده بود من خوشم اومده طوري ميماليد كه قشنگ سوراخاش معلوم ميشد يعني لپ هاي كونش و به اطراف ميكشيد من دوباره سيخ كرده بودم كه پسره بعد ٤٠ دقيقه كل ماساژ گفت تموم و رفت بيرون بيرون رفتني كير گندش قشنگ تابلو بود يه لبخند كوچيكي هم به من زد و رفت بيرون مامان بلند شد و لباس هاش و پوشيد و اصلا به من نگاه نمي كرد من هم اومدم كه راحت باشه پسره صدام كرد و گفت چون بار اول بود من يه ماساژ رايگان هم هميجوري واسه جلب مشتري بهتون ميدم كه مشتري باشيد بعد گفت خودتم ميتوني بياي كه من گفتم واقعا گفت اره همين فردا صبح بيا من خودم هستم ، بعداظهر چون سرم شلوغه اينجا نميرسم صبح بيا كه من هم گفتم باشه مامان اومد و خداحافظي كرديم و اومديم خونه تو راه هيچ حرفي زده نشد تا اين كه تو خونه بعد حموم گفتم ديدي تو نميخواستي ولي چغدر خوب بود گفت خفه شو كم مونده بود به يارو بگي يه سر هم بكنش من: نه اين كه تو هم بدت ميومد ، حتما من از حال رفته بودم اونجا و لبام من گاز ميگرفتم مامان رفت تو اتاقش و شروع كرد به گريه كردن ، دلم واسش سوخت و رفتم گفتم ببخشيد مامان زري، غلط كردم ببخشيد حرف زشت زدم گوه خوردم منم ناخداگاه گريم گرفت و بعد مامان بغلم كرد گفت عيبي نداره اين ها همش تاغصير باباي حرومزاده ته كه همش چسبيده به كار و مقام و پول، اين ميكرد من الان به اين روز نمي افتادم منم پرسيدم چرا بابا كه گفت بذار به تو بگم همه چيو بدوني حالا كه اينطوري قضاوت ميكني تو هم بزرگ شدي و الان با اين شرايط بايد بفهمي دليلش و ، بابات با من نمي خوابه هفته دو بار اونم فقط از پشت بعدش كه خودش راحت ميشه ميگره مي خوابه هم باسنم به مشكل خورده هم سينه م حالا فهميدي بعدش هم بلند شد لباس هاش و پوشيد و رفت نماز مغرب و عشا تو مسجد منم رفتم اتاقم خوابيدم تا فردا صبح ساعت ١٠ بود كه ياد ماساژ افتادم و حاضر شدم و به مامان گفتم با دوستام ميرم بيرون ، يادم رفت بگم به مامان نگفتم چون ماساژ و دوست داشتم رسيدم در زدم و رفتم بالا كه گفت چه خوب كه اومدي منم تازه از خواب بيدار شدم با يه شلوارك كوتاه بود و پيراهنم تنش نبود، به من گفت كل لباس هات و در بيار برو همون اتاق ٣ الان ميام منم رفتم و لباس هامو در اوردم كه خودش رسيد و گفت خوب بخواب يه ماساژ حرفه اي مبخوام بهت بدم كه همينجا بخوابي منم درازكشيدم به پشت و از گردنم شرو كرد به ماساژ دادن و اومد پايين تر رو كمرم و پشتم ، خيلي خوب ميماليد يه ١٠ دقيقه اي گذشته بود كه ديدم از رو شرت داره كونم و ميماله خيلي حال ميداد ، بعد پاهامو از هم باز كرد و رونهامو كامل از بغل كيرم ماليد تا پايين دو سه باري دستش به خايه و كيرم خورد ولي تابلو نكرد، نمي دونم چرا ولي من سيخ كرده بودم دوباره اومد بالا و گفت خوب حالا با روغن ، از گردنم شروع كرد و خيلي اروم و باحال اومد پايين تر خيلي دوست داشتم حال ميكردم كه نزديك باسن كه شد گفت شورت و در بيار روغني نشه همم خوب ماساژ بدم ، نمي دونم ولي بدون هيچ حرفي در اوردم اونم شرو كرد به مالش ، روغن و ريخ روي باسنم كه حتي روغن داشت ميومد جلو از وسط كونم دستش انداخت توي چاك كونم و دو سه بار بالا پايين كرد اروم ، داشتم از شدت حال ميمردم دوست داشتم همش كونم و بماله كه رفت روي رونهام و پا و … دوباره اومد رو باسنم و چرب كرد و شروع به ماليدن كرد، يهو برگشت گفت اينجارو دوست داري زياد بمالم ؟ كه منم گفتم اره ، گفت پس تو هم عين مامانتي، اخه ارنم دوست داشت منم فقط گوش ميكردم ، يه حوله لوله كرد و گذاشت زير شكمم و كونم زد بالا، ديگه داشت سورخ و خايم و ميماليد و منم تو اوج لذت بودم ، اونم هي از مامان ميگفت ، برگشت گفت تو هم به مامانت رفتي ها، منم گفتم چطور ؟ گفت كونت بزرگ ولي مال مامانت يه چيز ديكست كه من گفتم اره ديدم ديروز التت بزرگ شده بود ، برگشت گفت مگه ميشه كون به اين تميزي و بزرگي جلوم باشه سيخ نكنم ، از حرفاش خوشم ميومد گفت تو هم بدت نميومد كس و كون مامانت معلوم شه خوب ديد زديش ، دوست داشتي يكي از اين بالشهايي كه واسه تو گذاشتم واسه اونم ميذاشتم خوب ببيني منم با اين حرفش حال كردم و گفتم اره خيلي ، كيرمو گرفته بود تودستش و گفت واسه مامانت سيخ كردي ؟ گفتم نه ماليدي پشتم و سيخ شد ولي با گفتن از مامانم ديگه بزرگ تر شد گفت تا حالا با كسي سكس كردي گفتم اره ٢ بار گفت منظورم پسر بود گفتم نه ولي زمان مدرسه زياد ميماليدنم بعدش اروم انگشتش و فرو كرد تو سوراخ كونم اولش سوخت ولي بعدش اروم شدم گفت دوست داري منم از شدت كه حال ميكردم گفتم اره كه اون بالا پايين ميكرد و گفت دوست داري مامانتم اينجوري بمالم ؟ گفتم اره اونم دوست داره و از خداشه، گفت ميدونم تو نبودي ديروز ميكردمش ولي الان خوب شد فهميدم دوست داري، با گفتن اين حرفها ارضا شدم و همه الىبم تو دستش خالي شد گفت برگرد از جلو ، برگشتم با رو غن همه جامو ماليد كيرم موند اخر سر از همه كيرمم گذاشت تو دهنش و ساك زد تا دوباره سيخ سيخ شد دوباره برگردوند و كونم و ماليد و با دو تا انگشت كرد تو كونم كه ميخواستم داد بزنم ولي چند دقيه تكون نداد تا اروم شدم بايه دست هم كيرمو ميماليد و گفت دوست داري من مامانت و بكنم تو نگاه كني ، منم بدون مكس گفتم اره ولي اول خوب بايد بخوريش چون بابام بهش نميرسه اونم گفت اي به چشم بعداظهر درستش ميكنم بعد كير خودش از شلواركش دراورد وگفت بخور منم برا اولين بارم بود يه خورده خوردم بعد گفت دوست داري هم مامانت بكنم هم تو رو گفتم اره دوست دارم بعد اروم كيرش و فرستاد توي سوراخم داشتم جر ميخوردم ولي خوب داشت حالم ميداد كم كم داشت تلنبه ميزد منم داشتم حال ميكردم كه گفت دوست داري هم مامانت هم تورو جر بدم گفتم اره خيلي بعد ارضاشد و ابشم خالي كرد توي كونم ، باورم نميشد كون دادم ولي خب خيلي حال داد بيرون اومدني ازش خواستم كه به مامان چيزي نگه خيلي حال داد تموم شد رفتم خونه و قرار شد بعد اظهر با مامان برم اونم گفت باشه ساعت ٦ كه شد باز با مامان مشكل داشتيم و همش ميگفت نميام ولي به شكلي بود راضيش كرردم و راه افتاديم وقتي رسيديم بعد سلام و احوال سعيد همون ماساژور گفت يه قبض كامل بگير ارزونتره منم قبول كردم و رو به مامان كردو گفت شما بفرماييد لباس هاتون در بياريد تا من بيام بعد گفت شما هم از داروخانه اين بگير بيار چون كم دارم ، قبول كردم و گفتم نزديك ترين داروخانه كجاست كه ادرس و داد ديدم يه ١٠ دقيقه اي فاصله داره با عصبانيت رفتم سريع گرفتم اومدم جلوي در كه رسيدم بدون در زدن رفتم تو مامان و لخت اخت ديدم رفتم پماد گذاشتم رو ميزو بغل مامان وايستادم ، سعيد داشت شكم مامان و ماساژ ميداد ، سعيد از مامان پرسيد ورزش خواصي مريد؟ مامان كه چشاش بسته بود جواب نداد كه من به جاش گفتم بعله از محل كار پدرم استخر ميرن هر روز صبح ولي الان چند وقته نرفته.بعد ازش پرسيدم چطور مگه گفت اخه اصلا پهلو شكم ندارن و هيكلشون خيلي جذابه ، همزمان با اين كه به من جواب ميداد دوره كس مامان و ميماليد مامان هم تازه اصلاح كرده بود و هيچي مو نداشت ، سعيد يه خورده پايين تر رفت و رونهاي مامان ميماليد وبه مامان گفت يه مقدار پاهاتون باز كنيد كه بغلشم ماشاژ بدم،انتظار نداشتم مامان پاهاش و باز كنه ولي با كمال ناباوري سريع باز كرد اونم خيلي زياد طوري كه كس سفيد و بي موي مامان جلوي چشاي من و سعيد بود كه اونم تا ديد اين صحنه رو دوباره روغن و ورداشت و ريخت روي شكم و رونها و بالاي كس مامان بعدش گذاشتش كنار و از شكم شروع به ماليدن كرد وقتي رسيد به كسش قشنگ دستش و گذاشت روش و يه دقيقه قشنگ ماليد مامان هم با گذاشتن دست اون روي كسش سينه هاشو گرفت شروع كرد به فشار دادنشون و اه و ناله كه سعيد رو به من كرد و گفت بيا اينجا تو هم كمك كن منم رفتم جلو وگفت اروم سينه هاشو بمال و خودشم افتاد به جون كسش كه مامان داشت ديونه ميشد سعيد رو به من كرد و گفت ماساژ سكسي هم نياز داره اونم بدم كه من گفتم اره دستت درد نكنه بعدشم خوب و حسابي به مامانم حال بده چون باباي كسكشم نميرسه، سعيد گفت زري جون دوست داري جلوي پسرت بكنمت كه مامان گفت جون جرم بده سعيد شروع كرد به خوردن و ليس زدن كس مامان به من گفت تو هم سينه هاشو بخور مامان داشت جيغ ميكشيد ديگه وتو همين حال بوديم كه يكي اومد تو همون مرد مسن بود كه گفت در وبستم كه راحت باشين و كسي نياد سعيد هم بهش گفت بيا كمك اونم گفت اي به چشم كه اومد و سريع كير ٢٠ سانتيش و كه خيلي هم كلفت برد جلوي دهن مامان كه مامان برگشت و گفت من دوست ندارم واين هم خيلي بزرگه، راستم ميگفت مرد موهاي مامان و گرفت و كشيد گفت جنده خانم بخور تا به زور نكردم تو حلقت منم عصبي شدم بلند شدم بريينم بهش كه مرد كيرم و از رو شلوار گرفت و گفت تو بخورش بعدش هم به زور كرد تو دهنم مامان داشت نگاهمون ميكرد بعد لختم كرد و كيرش گذاشت تو كونم منم كه داشتم جر ميخوردم اونم تند تند تلنبه ميزد مامانمم هم داشت نگاه ميكرد وهمش قربون صدقه سعيد ميرفت مرد كيرشو از تو كونم كشيد بيرون كرد تو كس مامان سعيد هم داشت سوراخ كون مامان ليس ميزد بعد كيرش داد دست مامان و گفت بخوره مامان هم خورد بعد چنددقيقه سعيد از تو دهنش كشيد و رفت سمت كون مامان اروم كرد تو كونش مامان ديگه از شدت لذت از حال رفته بود هر دو كس و كون مامان و جردادن و تو اين مدت مامان ٣ بار ارضا شده بود اوناهم ارضا شدن و ابشون و ريختن رو سينه و كون مامان بعدشم من و وادار كردن كه ابشون و بخورم و از اتاق رفتن بيرون مامان برگشت گفت واي خيلي حال داد تو هم خوب كون ميدي ها، شيطون تا حالا چند بار دادي ؟؟ من گفتم من ارضا نشدم حالم بده كه گفت بيا شروع كن گفتم كونم درد ميكنه كه مامان اومد سوراخم و ليس زد و بعد برام ساك زد داشتم ارضا ميشدم كه گفت بريز تو كونم منم روش خوابيدم كردم تو كونش واي چغدر داغ بود جون بعدش به زور بلند شديم و رفتيم خونه وبا مامان دو تايي رفتيم حموم و قرار شد از فردا ديگه اونجا نريم و من ماساژ بدم كير من ١٢ سانت بود كه مامان ميگفت كوچيكه بايد بزرگش كني و همش منو بكني.

نوشته: علیرضا


👍 13
👎 6
513533 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

445385
2014-11-28 16:25:48 +0330 +0330
NA

کیرم تو داستان بلندتتتتتتتتتتتت
همش کس شعرر
ننت نردبونه؟ 183!!!

0 ❤️

445386
2014-11-28 16:46:13 +0330 +0330
NA

سلام می شه منم با مامانتون اشناکنید ؟ من یه دانشجوی بد خت کندیدم

1 ❤️

445387
2014-11-28 16:51:41 +0330 +0330

انصافا از کجات اوردی اینارو
خودت خری همرو خر فرض کردی
بی غیرت ترین ادم هم نمی تونه همچین کس شعری بنویسه
تورو چه به داستان نوشتن همون جقتو می زدی دیگه

0 ❤️

445388
2014-11-28 16:53:23 +0330 +0330
NA

بی غیرت …

0 ❤️

445389
2014-11-28 17:57:45 +0330 +0330
NA

عجیب ترین فانتزی سکسی یه مجلوق!!!

2 ❤️

445390
2014-11-28 19:19:22 +0330 +0330
NA

lol yaro koskhole in dastanet ke takhayolate maghze kirite vali man madare vagheito gaiidam dirol

0 ❤️

445391
2014-11-28 23:54:27 +0330 +0330
NA

قدش 183 وزنش 70 توجه داشته باشین که این خانم 13 کیلو از وزن نرمالش پایینتره اونوقت یه فرد اینجوری چطوری میتونه سینه با سایز 80 و رونهای تپل و کشیده ای داشته باشه،دیگه بقیشو نخوندم

1 ❤️

445392
2014-11-29 03:43:27 +0330 +0330
NA

کس شررر محض بود

0 ❤️

445393
2014-11-29 05:10:45 +0330 +0330
NA

مردم چه فانتزی هایی دارنا … آخرش جوگیر شده بود dash1

1 ❤️

445397
2014-11-29 07:35:51 +0330 +0330
NA

اولای داستانت خوب رفتی جلو ولی اخرش ریدی به داستان…بالای بیست دفه هم از جمله دوست داری استفاده کردی که تو ذوق میزد در کل بد نبود

0 ❤️

445398
2014-11-29 08:23:43 +0330 +0330
NA

کس مغز پریودیِ…
حیف…حیف که…
اصن بیخیال… تویِ جقی ارزش فحش نداری دیوث…

0 ❤️

445399
2014-11-29 08:36:09 +0330 +0330
NA

اولش مذهبی بودی نَنَت سرخ و سفید میشد
آخرش جفتتون کونی دراومدین /کُس مغز پریودی dash1

0 ❤️

445400
2014-11-29 08:55:35 +0330 +0330

کیر تموم اهالی شهونی باهم تو کونت با این داستان کش شعرت
هم خودت کون دهی هم ننه ات
دیوس

0 ❤️

445401
2014-11-29 09:30:45 +0330 +0330
NA

باباجان دکتر زنان مر جوون نداریم ،خدایا مارا از خیال پردازان کوس خل برهان

1 ❤️

445402
2014-11-29 09:39:20 +0330 +0330
NA

فقط میتونم بگم چقدر کس مغزی.بی غیرت.

0 ❤️

445404
2014-11-29 13:25:21 +0330 +0330
NA

آغا ما داستانو نخوندیم ازقضا معلومه که یه آقاجقی نوشته
والسلام

0 ❤️

445406
2014-11-29 14:32:41 +0330 +0330
NA

هم خودت کونی هستی هم مامانت از قبل جنده بوده رو نمی کرده.

0 ❤️

445407
2014-11-29 15:12:32 +0330 +0330
NA

booroos ras mige

koni bodi, jendeh bodane mamaneto taze kashf kardi

0 ❤️

445408
2014-11-29 18:43:57 +0330 +0330
NA

مث آدم بگو مادرت بردی جنده خونه…إخه کسکش عوضی هم کس وکونو بگا دادید هم ویزیت 2تا2تا دادی.آخه بچه ابنه ای کس کش کی تورو اینجا راه داده.؟

0 ❤️

445410
2014-11-29 20:11:54 +0330 +0330

خواب دیدی …خیر باشه…

0 ❤️

445411
2014-11-29 20:49:54 +0330 +0330
NA

خارتو گایدم با این کس و شعرات.

0 ❤️

445416
2014-12-01 00:50:49 +0330 +0330
NA

کس کش خودت کونی هستی عقده ای

0 ❤️

445419
2015-03-09 20:16:33 +0330 +0330
NA

یسر به دکتر بزن

0 ❤️

445420
2015-04-05 16:24:14 +0430 +0430
NA

تو این سایت یک نفر زیر قد ۱۸۰ نیست همه رشید بدنها ورزشکاری ،اونجاشون هم بالای ۲۰ قدش.خوب دیوثها مجبورید اینقدر دروغ بگید ،خیلی کس کشید

0 ❤️

445421
2015-05-06 06:09:29 +0430 +0430
NA

دکتر متخصص از امریکا اومده 32 ساله،دکتر بوده یا نابغه،تمام داستانها آلت کلفت کمرها سفت،اشکال نداداره میخوای توهم بگی ولی خواهش امثال شماها بس کنین از دروغهای شاخ دار

0 ❤️

445422
2015-05-26 22:10:38 +0430 +0430
NA

توهمات یه ابنه اییه ۹۹.۵% که واسه کون دادن خودش مامانشم میفروشه.الکی اسم عملیای تزریقی بد رفته.تو عمل کون دادن داری.

0 ❤️

526308
2015-12-24 07:26:12 +0330 +0330

حیف که سایت اجازه نمیده فوش بنمویسم وگرنه…

0 ❤️

530169
2016-02-05 13:17:19 +0330 +0330

Kiram dahane aval dastaneto khob neveshte bodi kari ba rasto doroqesh nadaram vali be sex ke residi ridi khak to sare maljoqet

1 ❤️

535809
2016-04-02 21:30:52 +0430 +0430
NA

سلام
علی جان مثل اینکه خودت بیشتر راغب بودی بدی تا مادرت خب اسم داستانت رو میذاشتی من علی یک گی هستم . به همین راحتی کیر یارو رفت بهت تو چه گشادی بودی و ما خبر نداشتیم . آخه کیرم تو ذهن متوهم شما چرا وقت مردم رو میگیری با این کس شعرات آخرای داستان دیگه تحمل فشار کیر تو سوراخ کونت زیاد شده بود خواستی آبکی تمامش کنی …
علی : داستان رو ادامه بدم ؟
دکتر : شما بهتره که به دادنت از قسمط کون ادامه بدی .
علی : آخه یک مقدار درد داره
دکتر : مهم نیست یک بار دیگه بدی جا باز میکنه پسرم .
این هم تجویز نسخه من بود برای شما … مابقی با دوستان

0 ❤️

546705
2016-06-29 09:42:56 +0430 +0430

خاك تو سر مغز فندقيت صابونتو عوض كن

0 ❤️

546706
2016-06-29 09:45:05 +0430 +0430

كير

0 ❤️

546707
2016-06-29 10:00:51 +0430 +0430

كسكش كوني چرا كسشعر مينويسي جلقي بد بخت كيرم تو اون مغز تخيليت

0 ❤️

549149
2016-07-16 17:23:45 +0430 +0430

احتمالا مادرت بسکتبالیست نبوده؟ مثلا تو ان بی ای، فوروارد بازی کرده باشه و اینا؟ ?

0 ❤️

567674
2016-12-07 00:44:24 +0330 +0330

تخمی ترین داستانی بود که خوندم کیرم پس کلت
آلت کله کسخل دیوس جقی

0 ❤️

569433
2016-12-20 12:35:29 +0330 +0330

خوب بود
خوب بود
ريدى
ريدى
ريدى
ريدى

0 ❤️

677418
2018-03-14 12:51:33 +0330 +0330

محشرترین داستان شهوانی رو نوشتی.

0 ❤️

794542
2021-03-01 21:07:09 +0330 +0330

تا ماساژ خودت خوب بعدش کص و تخیل شد

0 ❤️

797940
2021-03-18 10:01:17 +0330 +0330

صراحتا میگم، تا پاراگراف سوم مرور کردم!
فهرستی از غلط دیکته های عمدی تایپ شده :

  • رب = ربع
  • مین = دقیقه (در صنعت ادبی دقایقی بعد نگارش می‌کنند)
  • اسرار = معنی اش رازها، املای صحیح کلمه مورد نظر شما اصرار است هرچند که بعضا املای صحیح را يادداشت کردید!
  • بعله = بله
    فاجعه ها
  • هنصفری = hands free
    تو سازمان شما هنوز گوشی موبایل غیر هوشمند استفاده می‌کنید!
    هرچند که آخرین نسخه آی‌فون / سامسونگ را درون کمد دیواری منزل خاموش صاحب هستید!
  • کافیه گوگل کنی تا فهرست متخصصین خانم در همان میدان ونک که ذکر کردی را در سه عدد برگه A4 پشت و رو پرینت بگیری (صرف نظر از اینکه دختر عمه بنده در ساختمان پزشکان واقع در میدان ونک، همیشه برای لطیفه میگه: انگار در برگه تسویه دانشگاه تهران احداث مطب متخصص سینه در ونک را مهر میکنند یا برای بعضی ها گوشواره می اندازند)
  • آقای برادر، لطفا به حاجی (سرپرست همیشه به پیچ) درخواست بدهید این نسخه آفیس ويندوز را ارتقا بدهند، دیگه خیلی فاجعه هستش! هنوز همون Language Saudi Arabic استفاده بشه ، نسخه های جدید دیگه فارسی دارند (واج ی دارای دو نقطه باشد برای آن نسخه میباشد)
  • بعد از چهار ساعت و اندی گردآوری اطلاعات از تمامی داستان اخیر موجود در این وب سایت، واقعا جای تبریک گفتن داره! يعنی شما ها واقعا در این سرزمین زندگی نمیکنید!؟! حتما فردا روز هم به فرزندت میخوای بگی: ببین بابایی چه کویر جهنمی برات درست کرده!

امید به اینکه شما نیز از مزدور بودن دست بکشید، و همانند بقیه مردم یک زندگی آسوده و سازنده برای نسل جدید را هر چه زودتر آغاز کنید

1 ❤️

960080
2023-11-30 02:58:59 +0330 +0330

کصشعر اندر کصشعر

0 ❤️