خاطره ی فراموش نشدنی دردناک

1394/11/20

باسلام خدمت دوستای شهوانی گلم.این خاطره من بر میگرده به دوران نوجونی من.اسم من رضاست.من تقریبا توی یک خونواده ی مذهبی به دنیا اومدم و تا قبل از دوران راهنمایی هیچ چیز از مسایل سکس خبر نداشتم.تا یه روز که تمام اعضای خونواده من بیرون رفته بودن و من و یکی از داداشام به اسم محمد خونه مونده بودیم داشتم به تلویزیون نگاه میکردم که داداشم اومد جلو و گفت تا حالا دیدی که بچه چطوری به دنیا میاد منم که کنجکاو بودم دوست داشتم بفهمم چطوری پا به این دنیای بی رحم گذاشتم جواب ش دادم نه ندیددم اما دوست دارم ببینم اونم رفت یه فیلم آورد و گذاشت رو دستگاه ویدیو.باشروع شدن فیلم یه زن لخت شد وبعد یه مرد باهاش ور میرفت و باهم بازی میکردن که تو همون احوال داداشم متوجه حال خراب من شد با وجودی که کیرم بزرگ نبود اما بلند شده بود و حس عجیب رو در من بیدار کرد.برادرم جلوتر اومد و گفت چرا کیرت بلند شده گفتم مگه عیب داره که بلند شده گفت نه میخای یه کاری کنم حال کنی گفتم چی کنم گفت حال کنی؟بعد بدون معطلی منو به پشت خوابوند و کیرش که حداقل بیست سانتی میشد رو در آورد و گذاشت لای پای من.تا قبل از اینکه کیرش بره تو کونم خیلی حال میداد وقتی که بهش روغن زد و میذاشت لای پای من با برخورد کیرش به کیرم و تخمام حال میکردم تا اینکه بهم گفت خودت رو شل بگیر منظورش رو نفهمیدم تا اومدم به خودم بجنبم و کونم رو شل کنم کیرش رفت تو کونم که بی اختیار داد کشیدمو گریه میکردم اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود و شهوت تمام وجودش رو گرفته بود اونقدر تلمبه زد که من دیگه نای گریه کردن نداشتم فقط و فقط دوست داشتم زودتر تموم بشه که بعد از پنج شش دقیقه احساس کردم توی کونم پر شده از آب جوش.بعد بلند شد و گفت گمشو خودت رو بشور که خیلی کونت کثیف شده .وقتی رفتم دستشویی و توی توالت خودمو خالی کردم آب کیرش همراه با خون اومد بیرون اولش ترسیدم و احساس درد شدید در پشتم میکردم بعداز اینکه اومدم بیرون حال و روزم رو دید بهم گفت نترس بار اولت بود و کونتم دست نخورده بود این جور شدی گفت اگه به کسی بگی آبروت رو میبرم که خودت تقاضای این کار رو دادی.الان چندین سال از اون کابوس وحشت ناک میگذره اما هنوز با برادرم حرف نمیزنمو واحساس گناه میکنم.بعد از اون چند بار دیگه فرصت واسش فراهم میشد اما من به بهونه ی توالت رفتن از خونه فرارمیکردم.شرمنده که کوتاه بود و بد نوستم آخه این داستان عین واقعیته.

نوشته: amirjojojojo


👍 1
👎 0
34743 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید