سلام به دوستان شهوانی.داستانی که قصد دارم براتون تعریف کنم مربوط به چند ماه پیشه.زن یکی از دوستام که چند وقتی با شوهرش بحث کرده بود به خونه پدرش رفته، باهام تماس گرفت و ازم کمک خواست.منم که با اخلاق دوستم آشنا بودم قبول کردم کمکش کنم.خلاصه با دوستم صحبت کردم و پس از کلی فک زدن قبول کرد.دوستم از اون آدمایی که هیچ اهمیتی از لحاظ اجتماعی به زنش و خواهراش و کلا به زن جماعت نمیده.از اونایی که میگن زن حق بیرون رفتن نداره.
خلاصه مدت زیادی از این جریان گذشت.یک روز که سر کار بودم موبایلم زنگ خورد،جواب که دادم. دیدم حدیث زن دوستمه.احوال پرسی کردم وجویای احوالش شدم.که متوجه شدم اوضاعش مساعد نیس و از اخلاق اذیت کننده شوهرش میگه.منم چون سری قبل با شوهرش حرف زدم نمیخواستم. دوباره باهاش تماس بگیرم که احیانا فک کنه طرفدار زنشم.بخاطر همین شروع به نصیحت کردن حدیث کردم.از هر راهی براش حرف زدم تا بتونه اخلاق شوهرشو عوض کنه.حتی بهش گفتم اگه میتونی از راه زناشویی حلش کن.بعدش هم به بنده خدا گفتم دیگه با من. تماس نگیر،نمیخوام وابسته من بشی.سعی کن با شوهرت بسازی.بنده خدا از این حرفم ناراحت شد.قطع کرد تا فردا دوباره اس داد که دارم اذیت میشم باهام کنار نمیاد.دوباره کلی صحبت کردیم.اما این بار فرق داشت.حدیث یه جورایی از حرف زدنم و طرز فکرم خوشش اومد.اون عاشق من شد و من نمیدونستم.بعد که متوجه شدم کلی حرف بارش کردم دعواش کردم.اما مگه حالیش بود.گفت فقط باهات تلفنى درد دل کنم.شاید ده روز طول کشید تا تونست راضیم کنه.اما. شما بهتر میدونین که رابطه ها به حرف زدن نمیمونه.خلاصه چند ماهى گذشت ،تا اینکه حدیث پیشنهاد داد همدیگه رو ببینیم،شوهرش رفته بود شهرستان.احساس بدی داشتم.نمیتونستم قبول کنم دارم بازن رفیقم قرار میگذارم…بدم میومد از خودم.با حدیث تماس گرفتم و قرار رو لغو کردم .کلی ضدحال خورد.افتاد به التماس که فقط میخوام باهات از نزدیک حرف بزنم.هرچه التماس کردم قانع نشد.دوباره شىطون تو جلدم رفت و قبانعم کرد.ساعت یک. نصف شب رفتم پیشش.سلام کردم.چه بوی عطر شهوت انگیزی پیچیده بود.داخل اتاق شدیم بچه هاش خواب بودن.چراغ اتاق رو روشن نکرد.دونستم که گول خوردم.اهمد کنارم نشست بوی عطر بدنش داشت دیونه ام میکرد.دیگه طاقت نداشتم دستم را دور گردنش گذاشتم و کشیدمش طرف سینه خودم که یه اه شهوتی کشید.بوسیدمش .که دیدم از حالت عادی خارج شد وشروع به لب گرفتن کرد.هیچ حرفی بین ما ردوبدل نمیشد.انگار عاشق هم بودیم و نمى دونستیم.در یه آن لخت تو بغل هم بودیم.جثه ای مانکنی با باسنی واقعا خوش فرم که اندامش رو جذاب میکرد.شکم نداشت وبهش اصلا نمی اومد دو بچه زایده باشه.بوى عطر بدنش دیونه ام کرده بود.سینه هاش سایز شصت وپنج که باورش برام سخت بود.به کس که نگاه کردم. براقیش در نور کم اتاق مشخص بود.خیلی با هم ور رفتیم و من هنوز شرتم رو در نىاوردم.که حدیث گفت درش بیار.موقعى که کیرم رو لمس کرد تکونى خورد و از شدت ترس جیغ کوتاهى زد.بعد گفت که کیر شوهرم نصف اینه.بعد خندیدیم.با کلی التماس و یواش یواش کیرم رو وارد کسش کردم.باورتون نمیشه. اما نفسش بند اومد.التماس میکرد فقط یواش و ضربه نزنم.با کلی دردسر کمکم عادت کرد.اما خوشش اومد.اما ترسم پیش آیو دی بود که خراب نشه.خلاصه کس به اون تنگی ندیده بودم.اما حسابى غافل از همه بدى هاى کارمون حال کردیم.حدیث دیگه اون زن زندان شده نبود.اما پس از چند ماه ابراز پشیمانی کرد و با کلى معذرت خواهى ازم جدا شد.
نوشته: علی
آهنگ ناگهان از شاهین:
…بعد در راه دوست جان بدهی
دوستت عاشق زنت باشد…
برو بمیر
فقط بمیر
عنوان داستانو دیدم فکر کردم درباره "کس تنگ هم حدیث یا روایتی داریم ! و میخای برا بقیه تعریف کنی :دی
خدا بگم چکارت کنه استیو. همچین خندیدم که آبروم تو صف راهپیمایی میلیونی رفت!!!
درود بر تو shameless عزیز که همیشه به بنده لطف داری :)
به قول اقاي تكاور جون عزيز كه خيلي وقته نظر نمينويسه:
تخمي خائنانه بود . ديگه ننويس
مردك خائن شاشيدم به عمق وجود خائنت كه هميشه بوي شاش بدي . كس مغز خائن . كير همه راهپيمايي كنندگان 22 بهمن كه معمولا ريش دارند تو تمام سوراخهاي وجود خائنت . شاشيدم به سلولهاي مغزت تا كمي پاك شوند .
تخمی بود، ننویس . . . . . . . . . . . . . . .
اگه میگفتی که یک زن بیوه رو کردی، چی میشد؟ حتما باید بگی که زن رفیقت رو کردی؟ شاشیدم تو این داستانت، دیگه ننویس. باز خوبه که خیلی نگران آیو دی بودی که از جاش در نره. ننویس آقا ننویس.
رفاقت را ببین با ما چه کرده
طرف زید رفیقش را بکرده
شده حالش پریش از دست وجدان
که “آ یو دی” به کیرش مزه کرده
شىطون تو جلدم رفت و قبانعم كرد…
احساس تأسف شديد…
كلا مضخرفى بيش نبود…
خوشم اومد از داستانت واسه خودمم چن سال پیش چنین فرصتی پیش اومد ولی از رو خریت از دستش دادم الانم خیلی پشیمونم و دیگه هم هیچ وقت نشد طرف رو ببینم اخه از اون محل ما اسس کشی کردیمو دیگه کلا ارتباطمون قط شد راستش خودم از رو خریت رابطمونو قط کردم هعییییییی مگه چن بار شانس به آدم رو میکنه
ولی اینوبدون سر من اومد هر کی زن رفیقشو کرده سرش میاد .عوض گله نداره بعد ریده میشه تو زندگیت
دیگه بسه رفقا به اندازه کافی در کونت گذاشتن من دیگه نمزارم
ولی صرفا لازم شد از علیرضا،هانتر،استیو و تکاور تشکر کنم
برات متاسفم…اصلا به فکر عمت نیستی …خیلی جلقی بود