تلنگر (۱)

1395/02/15

عرض ادب و احترام خدمت دوستان عزیز اعضای کارگزار و کاربران گرامی
قبل از شروع به کتابت داستانم چند مطلب هست که باید خدمتتون عرض کنم
1.سالهای زیادی هست که مخاطب سایت ها و اپلیکیشن هائی با موضوع داستان های سکسی هستم ولی این اولین باری هست که خودم کتابت میکنم پس قبل از هر چیزی از اینکه ممکنه داستانم ایراداتی به خود داشته باشه پوزش میخوام و امیدوارم مورد عفو قرار بدید
2.ساعت دقیقا 4 بامداد روز دوشنبه 5/2/95هست و لازم دونستم خدمت دوستان عرض کنم که واقعا بدون هیچ پیش نویس و چک نویس شروع به نوشتن این داستان اونم از طریق گوشی تلفن همراه نمودم ، که به طبع باعث بروز ایراداتی خواهد شد ، ممنون میشم خرده نگیرید …
3. داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به ارتباطی که بیش از یک دهه از زندگیم رو در بر گرفته و از دوران نوجوانی تا دوران جوانی بطول انجامیده که تقریبا شامل یک سوم از زندگیم میشه و به طبع خاطرات تلخ و شیرینی به همراه خودش داره
4.داستانم را با نام های مستعار آرمان (خودم)و شهره(طرف مقابلم)مینویسم ولی سعی میکنم تا جائی که ذهنم یاری میکنه وقایع اتفاقیه رو بصورت کامل و جامع شرح بدم و قطعا داستانم رو از دروغ مبرا نگه دارم و جز حقیقت چیزی تحویل کاربران عزیز شهوانی ندم
5.داستانم ممکنه طولانی باشه ، همونطور که گفتم بیش از یک دهه از زندگیم رو در بر گرفته که ممکنه علاوه بر طولانی بودن به چندین قسمت تبدیل بشه و مهمترین مساله اینکه ممکنه بیش از اینکه یک داستان سکسی و شهوت برانگیز باشه ، داستان یه زندگی عادی همراه با ارتباط جنسی باشه … امیدوارم حق مطلب رو ادا کرده باشم و کاربران عزیز متوجه منظورم شده باشن
آرمان ؛
مشخصات ظاهری فعلی : سن 30 ، قد 182 ، وزن 78 ، رنگ چشم قهوه ای روشن همراه با مژه های بلند که تبدیل به یکی از جذابیتهای آرمان شده ، تقریبا لاغر اندام ، فیس فوق العاده معمولی…
مشخصات اجتماعی فعلی : کارشناسی مدیریت مالی pnu, خوش مشرب ، خونگرم ، فعال ، تا حد بسیار زیادی دمدمی مزاج ، گاهی دچار خیالبافی توام بااعتمادبه نفس کاذب …

شهره ؛
مشخصات ظاهری فعلی : سن 27 ، قد 168 ، وزن تقریبی بین 58 تا 65 ، رنگ چشم قهوه ای تیره، دارای اندام کاملا مناسب و متناسب ،فیس فوق العاده معصوم و در عین حال دارای شیطنت های خاص دخترانه (دور از مسائل جنسی)
مشخصات اجتماعی: دانشجوی کارشناسی حقوق،درگذشته بسیار خوش مشرب و خونگرم ودرحال حاضر بسیار گوشه گیر و انزوا طلب و خونسرد (آرمان در بوجود آمدن این شرایط کم بی تقصیر نبوده) ،گاها دمدمی مزاج ، بی نهایت واقع بین و متفکر

شروع داستان برمیگرده به دوران تفولیت آرمان …
نسبت فامیلی دوری که بین آرمان و شهره بود باعث دیدارهای خیلی کمرنگ و به طبع با فاصله زمانی زیاد بین آرمان و شهره میشد بطوری که نهایتا در طول یک سال 3 الی 4 بار این دیدار ها صورت میگرفت اونم در حضور خانواده ها و بصورت میهمانی های رسمی …
برای آرمان 8 ساله و شهره ی 5 ساله هنوز چیزی به نام دوست داشتن و علاقه مندی قابل هضم نبود ، در عوض یه حس تنفر یا اگه بخوایم بهتر تعبیر کنیم چندش در وجود آرمان نسبت به شهره بوجود اومده بود، بدون هیچ دلیلی و تنها با توجه به مقتضیات سنی ، که این چندش گاها به برخورد فیزیکی آرمان با شهره منجر میشد .
گذر زمان و شکل گیری شخصیت آرمان در دوران نوجوانی و تفهیم بسیار ناچیزی از مفهوم علاقه مندی و حس دوست داشتن در ناخودآگاه آرمان و همچنین تبدیل شدن پالس های منفی صادره از شهره به پالس های مثبت و ایجاد یک حس متقابل بین آرمان و شهره در سنین 11 و 14 سالگی کم کم باعث ایجاد یک ارتباط ماورای گفتار و شنیدار بین آرمان و شهره شده بود ، تغییر رفتارآرمان ، احساس مالکیت آرمان ، ایثار و هواداری آرمان نسبت به شهره در انواع شرایط کاملا مشهود و حداقل برای خود آرمان مسلم شده بود که احساس عمیقی نسبت به شهره تو وجودش بوجود اومده ، با این حال که در اون سن هنوز قدرت ادراک حسی بنام دوست داشتن و علاقه مندی رو نداشت ، و اصلا تعریفی از ارتباط با جنس مخالف تو مخیلاتش نبود تا حدی که از ارتباطات جنسی و دلیل ارتباط دو جنس واسش تعریف نشده بود …
کم کم فاصله های دیداری طولانی مدت باعث آزار شده بود ، آرمان به دنبال راهی بود که بتونه این فاصله های دیداری رو به حداقل ممکن برسونه، در عین حال که میدونست عملا کاری از دستش ساخته نیست ،
نوجوان 14-15 ساله ای که قبل از اینکه مفهومی از دوست داشتن و دوست داشته شدن متوجه بشه درگیر حس عمیقی شده بود که هنوز واسه خودش غیر قابل درک بود …
هر روز احساس نیاز آرمان نسبت به وجود شهره در کنار لحظات تلخ و شیرینش پر رنگ تر و بیشتر میشد و چاره ای جز تحمل دوری و فراغ نداشت ، آرمان لبریز از حس دوست داشتن و نیاز به حس دوست داشته شدن گاها دست به قلم میشد چند خطی با معشوقه خودش روی کاغذ درد و دل میکرد و از ترس اینکه اون دلنوشته ها رو کسی نبینه بعد از چند بار خوندن با شعله آتش هم آغوششون میکرد ، هربار که این فعل رو انجام میداد احساس خوبی بهش دست میداد گویا مخاطبش مقابلش ایستاده و داره واژه واژه و حرف حرف دلنوشته های آرمان رو مستقیما میبینه ، میخونه و میشنوه …با این کار آرمان تا حدود زیادی دلتنگی خودشو کنترل میکرد.
تا اینجای داستان رو داشته باشید ، خوشحال میشم نظراتتون رو ارائه بدید ، اگه تا اینجا نظرتون نسبت به داستانم منفی نبود حتما تا انتهاش ادامه خواهم داد …
سپاس از لطفتون ، منتظر نظرات ، پیشنهاد و انتقادتون هستم ♡♡♡****


نوشته: آرمان


👍 1
👎 4
11336 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

539863
2016-05-04 20:40:51 +0430 +0430

خوب بودش، خسته نباشی.
ادامه بده داستان رو حتمأ . . .

0 ❤️

539872
2016-05-04 21:16:51 +0430 +0430

دوست عزیز مزایا و معایب نوشته شما رو میگم. هر چند من کوچیکتر از این حرفام که بخوام نقد کنم فقط نظرم رو به این صورت مینویسم.
مزایا:
1- جمله بندی صحیح
2- نداشتن غلط املایی
معایب:
1- کوتاه بودن قسمت اول که شدیدا توی ذوق میزد. به نظرم اون همه توضیحات در ابتدا و انتهای نوشته لازم نبود و همه ی اون گفته ها رو میتونستی تو دو سه جمله یا حتی بین داستان بگنجونی. توصیف ظاهری شخصیت داستانی کار بسیار اشتباهی هست و شما متاسفانه قسمت اعظمی رو به این موضوع اختصاص دادی. مخاطب داستان های سکسی معمولا خودش رو جای شخص اول داستان میزاره و شخص مقابلش رو توی ذهنش معمولا معشوقه خودش تصور میکنه پس توصیف ظاهری شخصیت ها از جذابیت داستان برای مخاطب کم میکنه. بهتره به جای شخصیت پردازی، صحنه پردازی بکنید.
2- شما داستانی که سرگذشت زندگی خودت هست رو سوم شخص نوشتی. به شدت از جذابیت داستانت کم کردی با این کار. وقتی داری از خودت میگی نیازی نیست بگی آرمان رفت! چرا نگی من رفتم؟ وقتی داستان رو اول شخص مینویسید به مخاطب اجازه میدین توی ذهنش تصویر سازی کنه و داستان شما رو مثل یک فیلم توی ذهنش ببینه. اما وقتی سوم شخص مینویسی مخاطب توی ذهنش ظاهر نویسنده ساخته میشه که نشسته و داره بهش داستان میگه. مطمینا جذابیت اول شخص بیشتر بود.
3- شما خیلی داستانت رو ادبی نوشتی. مطمینا برای خیلی ها این ادبی نوشتن شما جالب نخواهد بود. وقتی شما یک داستان رو ادبی مینویسی باعث میشی حواس خواننده از اصل داستان پرت بشه و به سمت کلمات منعطف بشه. و این میشه که خواننده یک داستان رو میخونه و تموم میشه بعد میبینه هیچ تصویری توی ذهنش نمونده فقط یه سری کلمه توی ذهنش هستند.
4- اخرین عیب داستان شما که عیب خیلی از داستان ها هم هست این جمله هست: اسامی مستعار هستند. خب باشند که چی؟! چه تاثیر مثبت یا منفی ای داره این جمله؟! اصلا کی به اسامی اهمیت میده توی داستان؟ مهم موضوع داستانه نه اسامی. این جمله حتی اثر منفی هم رو خواننده میزاره. شما توی کدوم داستان معروف دیدین که بنویسه اسامی مستعار هستند؟ خب استفاده کن از اسامی مستعار اما ننویس مستعارن مگه چی میشه؟!
ممنون موفق باشید

1 ❤️

539874
2016-05-04 21:19:29 +0430 +0430

آها راستی یادم رفت بگم که شما فقط تو این قسمت روی دو شخصیت کار کردی. اصلا هیچی از خانواده خودت یا اون خانوم نگفتی و تصویر خیلی گنگی از محیط زندگی و محیط اطراف شخصیت های داستان ارایه دادی که امیدوارم تو قسمت های بعد اصلاح بشه.

0 ❤️

539888
2016-05-04 23:04:50 +0430 +0430

سلام
حقیقتش شروع به خوندن کردم،به بند دوم که رسیدم و چشمم افتاد پایینترش دیدم ۳ و ۴ی هم در کاره منصرف شدم!.. میزارم فردا شب میخونم عزیز برادر.مرسی

0 ❤️

539928
2016-05-05 08:38:53 +0430 +0430

حقیقتا داستانه شگرفی بود,لذااین حقیرموجباته درودخویش رابه محضره حضرته عالی گوش زد,میکنم وامیدوارم همواره دراموری,مربوط به داستان نویسی زفرمندوکامیاب شوید.

0 ❤️

539934
2016-05-05 10:45:41 +0430 +0430

طرز نوشتارت رو عوض کن چون این سبک اصلا باعث نمیشه کسی فکر کن این داستان سکسیه ولی به نظر جالب میاد ادامه بده

1 ❤️

539948
2016-05-05 19:05:07 +0430 +0430

منم با نظرات نجوا موافقم… زاویه دیدت رو عوض کن… اول شخص بنویس… اگه این داستان خودت نبود و تو راوی بودی سبک خوبی به نظر میرسید اما چون داری خاطره تعریف میکنی این سبک خیلی جواب نمیده
درضمن این تکرار اسم ارمان به شخصه منو اذیت کرد.
و این که من در مورد محتواش نظر نمیدم چون هنوز چیز زیادی نگفتی اما اگه زاویه دید و همینطور شیوه ی نگارشت رو عوض کنی و خودمونی تر بنویسی بهتره… لزومی نداره از کلمات قلمبه سلبمه مثل کتابت و ارئه و از این جور چیزا بگی چون هم خودت اذیت میشی هم مخاطبت…
ادامه بده
موفق باشی

0 ❤️

539954
2016-05-05 20:38:18 +0430 +0430

“دوران تفولیت آرمان …”

طفولیت، نه تفولیت

چرا هیچ کدوم دو شاهی سواد ندارین؟

0 ❤️

539976
2016-05-06 03:21:36 +0430 +0430

کارشناس جان اولین جمله ریدی

.

شروع داستان برمیگرده به دوران تفولیت آرمان …*

0 ❤️

539997
2016-05-06 11:52:42 +0430 +0430
NA

حاجی
اومدی داستان سکسی بنویسی ؛ نه کسشعر فلسفی و ادبی
:|

0 ❤️

540011
2016-05-06 17:56:29 +0430 +0430

خوب بود فک میکنم بیشتر جنبه آموزشی داشته باشه تا جنبه سکسی ادامشو بنویس کنجکاوم بدونم بقیه اش چی ميشه

0 ❤️

540015
2016-05-06 20:16:47 +0430 +0430

واقعا حوصله سر بر بود ! شبیه کتابای علوم اجتماعی دوران دبیرستان نوشته بودی

0 ❤️

540044
2016-05-07 09:19:19 +0430 +0430

سلام.به نظرم خیلی خواستی مودبانه بحرفی.ولی خب تو این جور داستانا باید یه خورده ساده و سلیس بنویسی.
مورد دوم هم اینه ک اگه میخوای داستان چند قسمته بنویسی باید قسمت اولشو یکم طولانی تر کنی و تمام قسمتاش اقریبا هم اندازه باشه.

0 ❤️

540066
2016-05-07 19:58:09 +0430 +0430

تو چطو بعد از یک دهه زندگی با شهره! نمیدونی وزنه دقیقش چقدره و میگی تقریبا 58 تا 65 !!!؟؟

0 ❤️

540209
2016-05-08 16:44:19 +0430 +0430

کتابت؟؟!!! دادا شاهنامه میخوای بنویسی مگه ? یذره خودمونی تر بنویس ههه

0 ❤️