سلام اين داستاني که ميخوام تعريف کنم کاملا واقعي است و به داستانهاي ديگران کاري ندارم اسمم محسن هست و زن برادر زنم که اسمش سیما هست لاغر و خوش اندام و لبخند دايمي
از همان ورود عروس خانم به خونه نقشه کردن ايشون تو ذهنم بود و خوشبختانه سیما خانم هم فردي گرم مزاج و خوش اخلاق بود يکي از راههاي بدست آوردن و مخ زدن خانمها نگاه چشم به چشم است من از عمق به چشماش خيره ميشدم به طوري که ايشون که نگاه ميکرد من حتي پلک هم نميزدم تا اينکه يک روز همه خونه نبودند و آمارشو از قبل داشتم رفتم خونشون ديدم با يه شلوار و بلوز تو خونه تنهاست تا منو ديد رفت چادر برداشت و دور کمرش پيچيد واسم چايي آورد منه پررو گفتم چادر اذيت ميکنه لزومي نداره که … خنديد و من از خندش استفاده کردم و چادر رو انداختم زمين گفت آخه يکي بياد ميبينه دستم رو دور گردنش کردم و بوسش کردم ديدم مانعي نداره لب پايينيو کمي مک زدم ديدم چشاشو بسته بغل کردم و به اتاق بدم ميخواست چيزي بگه انگشتمو رو لباش گذاشتم که چيزي نگو
لباشو خوردم ديگه بي حال بود و گردنش رو با لبام ميخوردم نفس عميق ميکشيد
سرمو نوازش ميکرد و سرمو فشار ميداد به سمت سينه هاش واي چه سينه اي کوچک و سفت
سينشو مک ميزدم آه ميکشيد و سينه هاش بحاطر نفسهاش رفت و آمد ميکردن دستام از زير شلوارش تو کسش بود به خود ميپيچيد
شلوارشو در آوردم و بعد رفتم در حياط رو بستم که کسي اومد زنگ بزنه
اومدم ديدم دراز کشيد به پشت رو کونش دراز کشيدم گردنشو خوردم کيرم لاي کونش بود
يه لحظه گفت کونمو بکن گفت برگردد از آب کست بزنم کيرم بعد کونتو بنم
سر کيرمو کردم تو کونش عين کلمه ش که گفت همشو بکن کونم ميخواره
کونش مدل سيب و گرد بود کوچيک و مث سينش سفت
در آوردم کيرمو که ميگفت بزار باشه در نياد بعد کيرمو کردم تو کسش تلمبه زدم آبش بيشتر از حد معمول بود ميخواستم با گفته هاش بيشتر حال کنم گفتم آبم بياد کجات بريزم گفت شوهرم حسن که تو کسم ميريزه و نميتونم بگم جاييم بريز
گفتم من کجا بريزم گفت دوس دارم بپاشي رو صورتم يا بريزي تو دهنم . گفت طعمش که بد نيست گفتم تجربه کني بد نيست
حالا حالا نميخواستم بريزم کيرمو دادم دستش با دندوناش آروم نوازشش ميکردم ميماليد به گردنش قربون صدقش ميرفت انگار کير نديده بود ميگفت حسن فقط ميکنه تو کسم و کاري به بازي کردن با من نداره و پنج دقيقه تموم ميکنه مث خروس
گفتم ميخوام زبونمو تا ته بکنم تو کست ديدم آروم ميگه جووووون بيا بخور
بعد گفت محسن بيا مث سگ وحشيانه همديگر رو بخوريم اينو که گفت مث کشتي گيرا همديگر رو زير گرفتيم و چند ديقه همديگر رو خوردیم گاهي من رو ي اون بودم و گاهي هم اون روي من
بعد کیرمو دوباره خورد این بار تموم کیرمو حتی لباش هم چسبونده بود به اطراف ته کیرم میگفت مال خودمه ویتامین منه و از این جور چیزا میگفت
بعد گفت زود باش بکن بریز دوباره گفتم کجا بریزم میخواستم با گفتنش حال کنم و حشریتر شم گفت بپاش رو صورتم تو دهنم کثیفم کن ولی دلا شد کونشو گذاشت جلوم دیدم دوس داره کونشو بکنم کردم تو کونش چند دیق کردم بعد گفتم میخواد آبم بیاد
فورا به زانو نشست و آب کیرمو پاشیدم رو صورتت داشت میخندید و با انگشتس آبمو میخورد
ازم تشکر کرد گفت سکس واقعی رو تجربه کردم منم ازش بوسیدم و تشکر کردم
فرداش رفتم یه فرصتی پیدا کرد و یه نیش بوس از لب باهم گرفتیم گفت عشقم
نوشته: محسن
عروس جدید آوردیم
دومادمون رفت تو کف
واسه کون اون عروس
تا یه جوری گولش زد …
رفت و خوابید با عروس
حسابی هم خوش گذشت
آخرکار آبش اومد با شدت
عروس خانم با لذت
صورتو گرفت جلو کیر
ببخشید این کسشعر من با الهاماتی از این داستان بود …با ریتم کوچه بازاری بخونیدش وزناش جور میشه …
البته آمیرزا و امام زاده بیژن رخصت :D
دندون مصنوعی داشت؟ “کیرمو دادم دستش با دندوناش آروم نوازشش میکردم” سگ بزنه به خودت و اون فامیلت (شکلک عادم گیج)
عزیزم باید به اطلاعت برسونم که زن داداش شما جنده تشریف دارن
آمیرزا جون
خیلی ممنون …به پای داستانای خواجه شما که نمیرسه …پپسی جون مرسی …خیلی باحالی :D :D
آميرزا جون داره شاعر و راوى زياد ميشه! جمع كن داداش بريم يه جا كه بشه دوزار كاسب شد!!
تو هم كه اصلا اگه تو فشار مترو نباشى هيچى ازت بيرون نمياد. يه داستان رو هدف بگير همه بيان همونجا، مثل اون قبليه ركورد دارش كنيم ميدونى صدو دوازده هزارو سيصدو خورده اى باز ديد داشته؟
شاعر جونور میفرماید:
خانواده چیست ؟ همه خواهر و برادرند
اما داستان تلخیست که از هم میدرند
من بدیدم حال افیون درد من را تسکین دهد
این بشر کی کثافت را ترک میدهد
دیده ام خواهر برادر را به دید بد نظر کند
انسان نمیخواهد از توحش گذر کند
حرام لقمه به دیدگانم دیده ام
که از نگاهش به خود ترسیده ام
زن برادر را به دید جلد کیر میدید
بیایید در زمین جهنم را ببینید
دیدم او خواهر خود با شهوت گیرد بغل
مو به تن سیخ کردم از این عمل
زود برگشتم و کامی به وافور زدم
قسم خورم بعد از این به غذایم کافور زنم
نکند وحشی شوم ،به خواهرم نظر کنم
مگر با نئشه گی از این درد صرف نظر کنم
اگر تو اشرف مخلوقاتی ای دوست من نی ام انسان
اگر تو انسانی ای دوست من شوم حیوان
آری حیوان شوم،تا که فهمم نباشد به جهان
خدا دق کرد، مرد ، بس کنید ای دوستان
چه اصراریست که گویید ،متعفن گشته اید
احساس کنم ،خمارید یا که نئشه اید
چیز کشیده اید،چیزی حالییتان نیست
گل هم مرد دگر بجز روی فرش و قالییتان نیست
دوستان این شعری که خوندید تجربه ای درد ناک بود که خودم از یک آدم کثیف دیدم که تو تهران با ما کار میکرد و با افتخار در مورد این رفتار زشتش برای ما میگفت و من وقتی به چشم خودم دیدم شبش نشستم پای دفتر و دود و وافور
آناهيت تو هم اينكاره بودى رو نميكنى؟ شعرت قشنگ بود
جونور اين شعر آخريه خيلى باحال بود فقط جون من اين دود و وافور رو اينجا بيخيال شو آقا بد آموزى داره اينجا خانواده نشسته!!!
نبينم داداش كسالت داشته باشى. انشالله كه برطرف شده باشه. آخه مرد مؤمن آدم با مهمون ميره مهمونى؟ ميگن مهمون از مهمون خوشش نمياد صابخونه از هردوش!!!
اي كير سك حار تو كونت كسكش جقو
دادن زن خودتو نوشتي انداختي كردن زن برادر زنت لاشي
اناهیتا عاللییییی بود جونور حرف نداشت بروس لی ما پول شهریه دانشگاهو کونمون پاره میشه تا دربیاریم به جای 3روز تا آخر عمرمون پرشه نمیخریم داااش
عجب نمیدونم چرا نمیتونم باور کنم …
شاید بخاطر اینکه از اول مینویسن بقیه داستانا دروغه از من راسته
یا شاید بخاطر اینکه از بس کس شعر خوندم واسم عادی شده دروغاشون …خلاصه چرت و الکی بود
زن برادر زنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟لاشی گور خودتو داستانت تا همین جاش خوندم کونی فهمیدم دروغه
من نمیدونم چرا ادمین یه بخش نمیذاره واسه این جماعت که بیان اونجا از فانتزیاشون بنویسند که بکس شهوانی مجبور نشند دو لب مبارک و به فحش الوده کنند مسئولین کاملا ماجرارو به کیرشون گرفتند!!!
ت ت ت … خواستم بنویسم،اما پشیمون شدم،ننویس دیگه!
زن داداش مثل خواهر آدمه
یه شعر برای تو هست که یاید تایپش کنم این شعر از سه سال پیش تو دفترمه