سلام به همه ی خوانندگان و کاربران سایت،اسم ها رو مستعار میذارم تا حریم ها حفظ بشه
اسم من سامان(مستعار)،در حال حاضر 21 سالمه که دارم میرم توی 22 سال،اینم بگم که واقعا انقدر بیکار نیستم که بخوام چهارتا دروغ سرهم کنم و آخرش فحش بخورم،فقط این سکس واسه خودمم عجیب و غیر منتظره بود ،گفتم شاید خوندش واستون خالی از لطف نباشه
قضیه واسه سال 92 هست،ترم سوم دانشگاه بودم،چون رشته ام فنی بود یه سال زودتر از بقیه رشته ها رفتیم دانشگاه،یعنی یه جورایی هفده سال و نیم سن داشتیم!ورودی 91 بودم
تنها حسن من قد بلندم بود(هست) که اون زمان 190 سانتیمتر قد داشتم(سال 92)
بریم سر داستان…!
وقتی که مهر ماه 92 تازه ترم سومی شده بودم و یه جورایی از چس ترمی بودن دراومده بودم،خب اوضاع توی دانشگاه بهتر شده بود و دخترای ورودی جدید بیشتر دلشون میخواست که با ماهایی که مثلا یه دوترم جلو تریم دوستی کنن و …
من همیشه با دوستم میرفتم دانشگاه،حتی کلاس ها و روزهامونم مثل هم برداشتیم و اون با پرشیا میومد دنبالم و میرفتیم دانشگاه،با یه سری دختر و پسر دیگه اکیپ شده بودیم و بین کلاس ها یا بعد کلاس ها میرفتیم سفره خونه های اطراف دانشگاه،دانشگاه ما هم سمت بهشت زهرا و بود و اطرافش سفره خونه زیاد داشت
توی این جمع خیلی ها بودن و به قول معروف زیاد تو سر و کله هم میزدیم و خوش میگذروندیم،همه ی این دخترها ورودی جدید بودن ولی باحال بودن
توی جمع خیلی ها میخواستن با هم رفاقت کنن اما من شخصیتم جوری بود که اگه بمیرم از تنهایی یا دوست داشتن کسی اصن نه به روم میارم نه میگم،از نه شنیدن و شکستن غرورم خیلی میترسم!
اما همه ی این میل به دوستی ها واسه سکس بود و بس
توی جمع یه دختر بود به اسم بهار(مستعار)
قدش معمولی بود قیافشم همینطور اما از همه شیطون تر بود و پوست سفیدی هم داشت
من خودم بیرون دانشگاه توی طرح و برنامه بودم که با یکی از دوست دختر قبلیام(به اصطلاح عشق اولم) که ناخواسته از هم جدا شده بودیم دوباره دوست بشم و همه بچه های اکیپم میدونستن و واسم ارزوی موفقیت میکردن
بهار خیلی اهل رپ و مخصوصا زد بازی بود و همه اهنگاشونم حفظ بود،اما من نه!
اوایل علاقه داشتم به رپ اما تا دیدم خز شد و هر ننه قمری رپ باز شده بیخیال شدم
اما هنوز اهنگای رپ قدیمیو داشتم
یه روز تو ماشین دوستم محمد که داشتیم از سفره خونه برمیگشتیم،طبق روال آهنگ گذاشته بودیم که یهو رفت روی آلبوم زاخار نامه زدباری که تازه اومده بود، من و بهارم بودیم
من تا اومدم بزنم بره بهار گفت:نه سامان بذار بخونه خیلی دوس دارم و …
گفتم ول کن باب رپ چیه توام،یه مشت اسگلن دیگه!قدیما زدبازی قشنگ میخوند نه الان
گفتم من عاشق اهنگ (بارون میاد) زد بازی بودم،خیلی باحال بود،یهو بهار گقت :بارون میاد؟!اصن همچین اهنگی از زد بازی وجود نداره و …گفتم چرا بابا من دارم قدیمیه،گفت حتما اهنگ دزدیه و …گفتم بابا خوده مهراد هیدن همه رو معرفی میکنه!
آقا این اصن زیر بار نرفت،تا اینکه گفتم بیا شرط ببندیم،اگه الان رفتیم دم در خونه ما و من این اهنگو ریختم تو فلشو آوردم تو ماشین گوش کردیم باید نهار بدی،اگرم من باختم که من نهار میدم دیگه!اونم قبول کرد
اینم بگم که بهار بچه نازی آباد بود و با مادربزرگش زندگی میکرد مثل من و خب از لحاظ مالی تامین بود و نسبت به همه ی ما پول بیشتری داشت
خلاصه اومدیم دم خونه و من پریدم با فلش و اهنگو از کامپیوتر ریختم تو فلش و بردم توی ماشین محمد و رفتیم سمت فشم!
اهنگ شروع شد و همه خوندن و هیدنم خوند و اخر اهنگ معرفی ها شروع شد:زد بازی رایدون وسترن و …
بهار کف کرد!گفت دمت گرم و نشنیده بودم و … منم گفتم شرطو باختی دیگه حالا کی میدی نهارو؟گفت پنجشنبه(اونروز سه شنبه بود)
بهار این اخریا شب ها خیلی بهم زنگ میزد و اتفاق هایی که توی دانشگاه و توی طول روز واسش افتاده بود و اینکه از توی بچه های اکیپ کیا بهش پیشنهاد دادن و کی داره اذیتش میکنه و … واسم تعریف میکرد!به منم میگفت داداش
خلاصه رابطم هر روز باهاش بهتر میشد و قلبن همدیگرو دوس داشتیم و واسه هم همه چیو تعریف میکردیم و … عین یه دوست دختر دوست پسر،اما به هم میگفتیم آبجی و داداش
دو هفته از شرطی که باخته بود گذشت،منم هروقت میدیدمش بهش میگفتم شرط چی شد و کی بهم نهار میدی اونم امروز و فردا میکرد
یه روز از دانشگاه اومدم رفتم کلاس تئاتر (دوشنبه بود)بهش اس دادم و باز گفتم:بهار دیوث پس این نهار چی شد عوضی؟(کلا خیلی با هم شوخی میکردیم و همه باهم راحت بودیم)
یدفعه دیدم جواب اومد که:اه بیا اینو بخور بابا !
منم زود اس دادم:خب اخه تو اونم نمیدی بخوریم که،من اونم قبول دارم
گفت:ععع واقعا میخوری؟
گفتم:آره،شرط باختی باید تسویه کنی دیگه
اس داد که:باشه! آدمِ نخور!
گفتم باشه من میخورم ،گفت کجا؟گفتم جاش با من تو بیا خونه ما
گفت کٍی؟گفتم کی میتونی؟گفت سه شنبه!گفتم اوکی سه شنبه صبح قبل دانشگاه ساعت 11
(الان دوستان تو نظرات میگن:چقدر گفتم و گفتی نوشتی…عذر تقصیر دارم)
اس ها تموم شد،سر کلاس تئاتر خشکم زد هی تا شب فکر میکردم یعنی داشت شوخی میکرد؟میخواست سرکارم بذاره؟حتما یه کوسی گفته تا بیخیال شرط بشم
خلاصه شب گفتم فردا میای دیگه؟گفت اره فلان ایستگاه مترو بیا دنبالم ساعت 11
سه شنبه شد و با محمد و چندتا رفیقای دیگمون قهوه خونه بودیم و داستانو واسشون گفتم و به محمد گفتم ساعت 11 ماشینتو بده برم دنبالش و ببینم چی میشه،بعد میرسونمش مترو و میام اینجا بریم دانشگاه و اونم گفت باشه داداش
یه ربع به یازده زنگ زد گفت نزدیکم بیا
با ماشین رفتم دم مترو چند دقیقه وایسادم یدفعه دیدم…
اوه اوه با یه شلوار لی طرح پلنگی که به عمرم ندیده بودم لنگشو از بس که تو چشم بود و با یه ارایش غلیظ و رژ لب قرمز اومد و نشست تو ماشین سلام علیک کرد و گفت بریم
اومدم سمت خونه،ده دقیقه تو راه بودیم،مثل همیشه حرفای معمولی میزدیم اما هم تو نگاه من استرس بود هم اون،هنوزم نمیدونستم میخواد چی بشه! یعنی شوخی کرده یا…
رسیدیم جلو خونه پیاده شدیم و اومدیم تو اتاقم(چون رشته ی هنریم تئاتر بود و خیلی وقت ها دختر و پسر میومدن خونمون واسه دکور ساختن مادربزرگم واسش عادی بود اگه دختر میدید که باهام میاد و میره،بنده خدا فکر میکرد بچه های کلاسن و اومدن راجع به تئاتر یا اجرا با هم حرف بزنیم،منم لا به لای این اعتماد ها دوست دخترهامم میوردم و هر از گاهی میکردمشون)مادر بزرگم سر نماز بود و ما اومدیم رفتیم توی اتاق من،من درو بستم و بهار نشست رو صندلی کامپیوترم و گفتم بشین برم برات یه چیزی بیارم بخوری گفت فقط یه لیوان آب بیار واسم
درو بستم اومدم هم آب ببرم هم آمار ننه بزرگمو بگیرم ببینم شک کرده یا نه؟چون همیشه تعداد بالا میومدیم با کلی سر صدا اما حالا تنها با یه دختر چپیدم تو اتاق،دیدم یه ذره نگاه کرد گفت کی بود؟گفتم هنرجوهای تئاتر بود اومدیم یه نمایشنامه رو تایپ کنیم و نیم ساعت دیگه میریم،جوری سفت و مطمئن صحبت کردم بنده خدا باور کرد و رفت پای رادیو تو آشپزخونه نشست و شروع کرد به بافتنی بافتن و رفت تو حال خودش
من با خیال راحت آبو برداشتم و رفتم تو اتاقم که دیدم بهار مانتوشو درآورده و با یه تاپ نشسته رو صندلی . تا منو دید گفت اشکالی که نداره اینجوری نشستم؟کسی نیاد بد بشه؟گفتم نه بابا کسی تخم نداره بیاد تو اتاق من
آبو دادم دستش و رفتم پایین اتاق و به رختخواب هام که جمع کرده بودم و اون گوشه بود لم دادم و پامو دراز کردم
تا آبشو خورد اومد پایین صندلی و من گفتم خب؟!!خانم خانما حالا چی میگفتی؟(اینم بگم شب قبلش توی اس ام اس میگفت من اگه بیام تو هیچوقت نمیخوری،منم گفتم چرا من میخورم اما تو نمیذاری،بازم شرط بستیم و گفتیم هرکی کم آورد طرف مقابل سه تا چیز دل به خواه میگه و باید اون انجام بده)
تا من گفتم خب حالا چی میگفتی یهو دیدم در عین ناباوری همینجوری که پایین نشسته بود اومد سمتمو سریع پرید تو بغلم و لبامو خورد،منم شروع کردم به لب گرفتن
تو همون حال چرخیدیم و جا به جب شدیم و اون اومئ سمت رختخواب های جمع شده و منم از رو تاپ سینشو گرفتم و یواش یواش تاپشو دراوردم،دیدم همکاری کرد و هیچ امتنایی نکرد
پیرهنمم دراوردم و از زیر سوتین سینشو مالیدم و هنورم لب تو لب وبودیم،سوتینشو دراوردم و یهو سینشو خوردم دیدم از لذت چشماش سفید شد
همینجوری لباسمونو در اوردیم و اون با شرت بود و من لخت لخت روی رختخواب ها…
لبشو حسابی خوردم و بعد گردن و سینشو، روی سینش خیلی صبر کردم و حسابی خوردم و زبونمو میکشیدم دور سینش و میمکیدم،باورم نمیشد سینش سایز 75 و نوک صورتی باشه،انقدر پوستش سفید بود که تا جاییشو بوس میکردی قرمز میشد
تو همین حال شورتشم دراوردم و از زیر فرش یه کاندوم برداشتم تا اومدم بکشم رو کیرم گفت:میخوای چیکار کنی؟گفتم نترس میخوام اگه یدفعه آبم اومد طوری نشه گفت مگه میخوای…حرفشو قطع کردم گفتم نه دیوونه،میخوام آبم اگه اومد زمین نریزه اصن کاری به تو ندارم
کاندومو کشیدم و همدیگرو بغل کردیم و باز بدن همو خوردیم و کیرمم گذاشته بودم لای پاشو عقب جلو میکردم،خیلی خوشش اومده بود چون کیرم مالیده میشد به کوسش
رسیدیم سر شرط،یواش اومدم پایین تا رسیدم به نافش نگهم داشت
گفت:سامان…واقعا میخوای اینکارو بکنی؟
+اره میخوام دیگه،و الا شرطو میبازم(تا اومدم بعد این حرف برم پایین نگهم داشت)
-آخه…آخه…اصن پریودم
+باشه عب نداره من میخورم
-اه خره مریض میشی
+عب نداره اما نمیخوام ببازم شرطو،اگرم میخوای نرم پایین و نخورم عین آدم بگو باختم و منم بیخیال میشم
-نه نمیگم اصن هرکاری میخوای بکن،برو بخور
+باشه(باز تا اومدم برم منو گرفت و…)
-اگه بگم باختم چی میشه؟چه شرطی میذاری واسم؟
+اون حیاطو میبینی(حیاط خونمونو گفتم)200 متر حیاطه،اولین شرطم اینه باید بری مثل کلفت ها جاروش کنی چون میخوام فردا دکور بسازم اونجا خیلی کثیفه،دوتا شرط دیگرم آسون میگم بهت
پ ن:دوستان عزیز ببخشید اگه طولانی شد،ببخشید اگه بار سکسی و آه و اوه قضیه اونقدرام زیاد نبود،فارسی تایپ کردن خیلی واسم سخت بود و همین نزدیک به دو ساعت زمان برد تا نوشتم و مطمئن باشین که درصدی دروغ توش نبود و اگه اینو خوندین بدونین وقتتون تلف نشده و حداقل یه خاطره واقعی شنیدین! هرچند برخی از دوستان بازم فحش میدن که نظر اون عزیزان و فحش هاشونم محترمه،نوشته ی اولم بود توی این سایت خوب و پر بازدید و میدونم از خیلی از نویسنده های حرفه ای اینجا بدتر و بی احساس تر نوشتم که اونم به بزرگی خودتون ببخشید
فدای نگاه عزیزتون بابت صرف وقت و خوندن این خاطره !
نوشته: سامان
بعد پنج شش دقیقه کردن بهش گفتم داره میاد و گفت بریز تو عشقم قرص میخورم
ههه قبلا میداده
اون زمان ۱۹۰ قد داشتی یعنی الان دیگه زدی بالای ۲۴۰ ? ؟! ، آخه کسخل جان #اون زمان انقدر بودم# رو برای حداقل ۶-۷ سال قبل به کار میبرن نه ۳ سال قبل ! چنار که نیستی پسرم .
در مورد داستانت هم تا اونجا خوندم که گفتی میخوای کس پریودیش رو بخوری ! 🤮
دوستان این چرند در مورد ارتباط بدون کاندوم و عدم بارداری بعد از ارتباط کامل و باور نکنید چون قرص بعد از ارتباط کامل هیچ فایده ای ندارد
من اگه حال داشتم این همه کس و شر رو بخونم مطمین باش میرفتم ارشد شرکت میکردم ولی حالا نخونده یه نظر فنی میدم دیگه.
تو بخاطر زد بازی کردیش.خوشت میاد منم محض خاطر رضا پیشرو بیام کونت بذارم.نه،میخوای!!!
🙄
یعنی شهوانی و نظراتش دوستان دم همتون گرم مخصوصا نظر off_boy عالی بود خخخخخ
خایه مالی هم یه حدی داره دیگه
حالا ما نفهمیدیم این کردن شما چه ربطی به زدبازی داشت؟
بت میگفت داداش؛یع روز از خواب بیدار شد گفت برو بذار لاپاش؟
اونجا ک گفتی لگد خورده بین پاش یاد یه خاطره ی دلخراش افتادم
17سالم که بود یه دیوث لگد زد بین پاهام
ولی ناموسن پردم پاره نشد
تخمام به گا رفت
میفهمی؟
به گا رفت
من نمیدونم چرا اکثر دوستیا دور بر شیش ماه هستن (dash) مگه میشه مگه داریم؟
نویسنده دااستانم!
نظرات همه دوستان (حتی عزیزایی که فحش دادن)روی چشمم جا داره
اما این اطمینان رو میدم که یه خاطره کاملا واقعی خوندین
اما چند رفع ابهام…
من نگفتم بهش که بیا کوس پریودیتو بخورم…میخواست جا بزنه و کوسشعر بگه الکی گفت پریودم،اما نه نوار بهداشتی داشت نه اینکه از واژنش بوی بدی میومد
دوما که اون زمان قدم 190 بود و الان 193،نه اینکه الان 240 سانت باشم(به قول یکی از دوستان)
سوما که حتی اگه قرص هم نخوری بعد رابطه ی کامل ممکنه حامله نشه ،اگه توی زمان مقرر باروری دختر نباشه(که یه بار از شانس بد دو هفته پریودش عقب افتاد و آزمایش خون داد و قرص اورژانسی و … مصرف کرد تا خوب شد)
بعده عمری اومدیم داستان بخونیم …
گفتم:اگه بدونم تا تهش باهامی چرا نقدو ول کنم نسیه رو بچسبم
(dash)
نه به اینکه بعضیا اس ام اس مینویسن، نه به اینکه رمان مینویسی. چه خبره برادر ؟
(erection)
بیا این کیرو بکن تو کونت
کمتر کس بگو