بمبئی هزار شاخه ی بلوری (۳)

1394/11/20

…قسمت قبل

…پیش درآمد. .
28 خرداد 1394 ( زمان حال )
.
.
من الکسی دیانت…یا بهتر بگم , علی دیانت!
متولد 1981میلادی _ 1360 خورشیدی مسکو , روسیه…سی و پنج سال دارم…
البته آیینه یه چیز دیگه می گه ! ولی خب شاید کلام شناسنامه باور پذیرتر باشه…همیشه…
ایران زندگی می کنم , شهر تهران…
سال 1997 _ 1375 همراه با پدرم به ایران مهاجرت کردم…الکسی دیانت شد علی دیانت…پس ایرانی شدم! درس خوندم…استعدادهامو پیدا کردم…خلق کردم…نابود کردم…با جنس مخلاف دوست شدم…رفیق های فابریک پیدا کردم…خوش گذروندم…زجر کشیدم…دوختم… بریدم…جرر دادم ! و کردم ، سفر…کردم…و عاشق شدم…و عاشق شدم…عاشق شدم…
شبیه تموم آدم ها…زندگی کردم و گاهی هم فقط نفس کشیدم…
تموم این مدت هزارشاخه ی بلوری با من بود…حتی درون سینما فانتاستیکا ! سینمایی که من بنا کردم…
من همیشه و همه جا در حال فکر کردن بودم…شاید خیلی بیشتر از تموم آدم ها فکر کرده باشم…
اونقدر فکر می کنم که بعد از غرق شدن تو عالم فکر و خیال , به راحتی وارد خلسه می شم!
من خیال پردازی می کنم…نعشه می کنم…مست می شم…جهانگردی می کنم…شعر می گم…اغلب در بندم اما…
گاهی رستگار می شم ! گرچه قسمت کوچیکی از رستگاری اقلیت !!
من می سازم…جان می بخشم , و می کشم و نابود می کنم !!
می نویسم…و باز هم…می نویسم…
می نویسم و می نویسم…و می نویییسم!
گاهی با کلمات قصار و قلمبه سلمبه…گاهی فلسفی…گاهی خیلی ساده…
یا پیچیده و عجیب…گاهی پر از غلط های املایی…گاه فانتزی…خیالی…مستند…طنز.
گاهی از غم…یا تخیلی…تاریخی…و…
با جنس و نوع نگراش و نوشتاری متفاوت با هم…
نه تنها نوشتن , بلکه هیچ کاری به طور صد در صد تحت کنترل من نیست!
این که واکنشم به کنش ها چی باشه…
بستگی داره به اون هزارشاخه ی نفرین شده…
.
.
هر کاری رو که در نظر بگیریم میبینیم یه قاعده و اصولی داره…
مثلا تو فیلم سازی…اول سناریو نوشته میشه…و بعد مابقی مراحل ساخت فیلم…
اما سینمای من کاملا برعکسه!
اول در حالت خواب , در عالم خیال و توهم فیلم توی سینما فانتاستیکای ذهن من به نمایش درمیاد…
و بعد من زمان هوشیاری سناریو رو می نویسم!
مثل فیلم امروز…(الان درباره ش می نویسم)
و مثل الان , که دارم در مورد چیزهایی که نزدیک های سپیده دم دیده بودم می نویسم…
فیلمی که چند ساعت بعد از نیمه شب دیدم…بعد از بیرون کردن سایه , دخترک فراری…
خوابم نمی برد…آرام بخش…دیازپام…و باروت…من رو بی حد گیج کرده بودن…
و تو عالم خواب , رویا , خیال و توهمات , درست بعد از خوردن قرص ها و داروهای متعدد , سفرکردم به اون سینمای مجازی…
سینما فانتاستیکا !!!
اونجا فیلمی رو دیدم که توی دانشگاه می گذشت…محصول2007 _ 1385 فیلمی درباره پرستو و دوستش سوری…
کارگردان : نا مشخص !
من و پرستو تو کافه تریای دانشگاه مشغول گپ زدن بودیم…قدم های اول آشناییمون…
یه دختره رو دیدم که به طرز عجیبی داشت نگام می کرد…نمی دونستم با پرستو دوسته…بی اختیار بهش حمله ور شدم!
فحش و بد و بیراه…
اسمش سوری بود…شاید شبیه شخصیتش!
من حتی به پرستو هم توپیده بودم…پرستو گریه کنان دور می شد…
همراه با سوری…من بلافاصله رفتم خونه…
می دونستم دلیل اون برخورد زشتم چی بود…
هزارشاخه ی بلوری لعنتی !!!
وقتی رسیدم خونه…بی حد عصبی بودم…شاخه های لعنتی…گندتون بزنن…
زمان کودکیم رو یادم میارم…شبی که برای اولین بار هزارشاخه های بلوری رو شناختم…
سال 1991 - 1370یه شب زیبا و برفی…
کنسرت آلا پاگاچوا بود…
من و ماما , پاپا و عمو آندری و ماریا به همراه الیسا به کنسرت رفته بودیم…خیلی شب قشنگی بود…جشن کریسمس!
همه می رقصیدیم , دست می زدیم…جیغ و هورررا… می خندیدیم و شاد بودیم…
تا این که الیسا بی مقدمه لبهای منو بوسید…
و بعد…

[تاریکی محض , احساس رخوت و گیجی… دیدن بلورهای واضح و شفاف برف با چشم های بسته , پشت تاریکی پلک هام]

الییییسا…
زیر لب فقط اسم الیسا رو صدا می کردم…پاپا چرا داره فحشم می ده ! انقدر فریادش بلنده که تو اون شلوغی و سروصدا … صداش رو واضح می شنوم…
توله سگ !! چه گهیییی خوردییی پدرسگ؟!!
چه غلطییی کردییی نمک به حروم ؟!!!
عمو آندری الیسا رو بغل کرده بود…و به من نگاه میکرد و با خشم و نفرت می گفت اووبیته سوولوچی !!!
یعنی می کشمت حروم زاده !!
آخه چرا ؟!
سیلی محکم پاپا منو به خودم آورد…ناخوداگاه گریه کردم…ماریا و آندری دست های الیسا رو گرفته بودن و می رفتن بیرون…
ماما داشت گریه می کرد…
پاپا میگفت د آخه بی شعوور آشغال چرا اینکارو کردی؟؟
پاپا فریاد می کشید…از کوره در رفته بود…
با هق هق گفتم کدوم کار ؟!
-گندت بزنن گوساله…چراااا الیسا رو زدی؟!!
قلبم مثل گنجشک می تپید ! من ؟! ممن…من الیسا رو زدم ؟!
آره…من زدم ! الیسا لبامو بوسید…تو چشام نگاه می کرد و نخودی و ناز نازی می خندید…
احساسات لطیف و بی آلایش کودکیش فوران کرده بود که من…خاموشش کردم…
اما چرا ماما داشت گریه می کرد ؟!
پاپا که رفت دنبال آندری , ماما هم منو بغل کرد…نوازشم کرد و سرمو بوسید…
گریه م بند نمیومد…نه بخاطر سیلی پاپا…
بخاطر الیسا…
الیسا ؟! الییییییسا کجاست ماما ؟!
الییییییسا !!! دست ماما رو ول کردم به کندی با تقلای زیاد از لای اون جمعیت مست و رام ناشدنی رفتم سمت درب…
پاپا ؟!! عمو آندری کو ؟! الیسا ؟!!
پاپا داشت سیگار می کشید…بطری ویسکی هم دستش بود…اومد سمتم گفت تو اونا رو فرستادی برن به درک پسر…
تو ! الف بچه خل ! بیا اینجا پسرم…
بابام آروم حرف می زد…حتی می خندید ! اما نمی شد تشخیص داد که حس واقعیش چیه…یا کدوم حرفاش الکیه…
بیش از حد مست کرده بود…تلو تلو می خورد و به زور حرف می زد…
یه جورایی از خشمش می ترسیدم…یکم دست دست کردم و رفتم پیشش…
نشست جلو پام…لباس ها و موهامو مرتب کرد…اشکامو پاک کرد…
ماما هم اومده بود…چند قدمیمون وایستاده بود…هیچی نمی گفت…فقط نگامون می کرد…
پاپا بلند شد…یه سیگار دیگه روشن کرد…هنوز دستش رو سرم بود…
دوباره نشست و گفت الکسی ! آخه پسر خوب…عزیز من…قربون تو برم…د آخه نفهم! تو مگه مریضی آخه پسر قشنگم ؟!! بیشعورر دختره بهت ابراز علاقه کرده!! اونم همچی دختر جیگری !
تو بعد میزنییییش ؟!! اه گندش بزنن!!
پاپا هنوز سرمو ناز می کرد…اما فریاد می کشید…
-الکسی؟!!! اون روس کله خرو دیدی ؟! آندریو میگم… به من میگه شما همه تون وحشین !! حالا بهش میفهمونم وحشی یعنی چی…خوب کردی زدی دختره رو , آفرین پسرم…منم بعد ننه و باباشو می زنم!! بی شرفا…الکسیییی ! تو ایرانی هستی پسر ! مثل این روس های کله خر نیستی ! الکسیی ؟!
-بله پاپا ؟!
-مرگه پاپا ! من پدرتم…بگو پدر…بگو بابا…مثل یه مرد ایرانی واقعی !!
ماما سکوتشو شکست !
-نیماااااا ! بس کن ! اینقدر داد نزن سر بچه !
تو که چیزی نمی دونی ! نیستی که بدونی! مثل کبک سرتو کردی تو برف…
با اون نوشته های لعنتیت ! آقای نویسنده!
من از الکسی خبر دارم…از کاراش…حرفاش…
من می دونم چرا الیسا رو کتک زد !
-چی میگی واسه خودت لنا ؟!! من چیو نمی دونم ؟! ها ؟! چی ور ور می کنی ؟!
-الکسیی ! مامانی برو بشین تو ماشین !

(مامانم استاد زبان و ادبیات فارسی , توی دانشگاه معروف لومونُسُـف مسکو ,فارسی رو عالی تکلم می کنه…اما با لهجه ی روسی…)

ماما بهم گفت…برو تو ماشین ! دلم نمی خواست برم…اما ناگزیر رفتم…اما بازم حرفاشون رو می شنیدم… البته خیلی گنگ نامفهوم…
ماما انگار داشت از یه بیماری صحبت می کرد…از عمو رامین می گفت…
هندوانه…پارادوکس و کانفیکت…
اینا یعنی چی ؟!! یعنی من بیمارم ؟! چرا عمو رامین ؟! عمو رامین دکتره…
ماما قبلا بهم گفته بود که دیوانه ها میرن پیش عمو رامین تا درمون بشن ! یعنی منم دیوانه شدم ؟!!
دیگه صداشونو نشنیدم…انگار رفته بودن دور تر…چشامو بستم…هنوزم بلور های برف می دیدم پشت تاریکی پلک هام…
الیسا…فقط فکرم پیش الیسا بود…حتما تا همیشه باهام قهر می کنه…شاید دیگه نبینمش…اون بهترین دوستم بود…
تو فکر الیسا بودم…الی…الی…الی…سا…الیسا…
.
.
.
با صدای گرم و دلنشین عمو رامین به خودم اومدم…
دا ! ددا ! بله ؟! ماما ؟!
-سلام عزیز عمو…خواب بودی کابوووی ! بیدار شو پسرم…پاشو بریم پیش ماما , پاپا…
من خونه عمو چیکار می کردیم ؟! چرا چیزی یادم نمیاد…
عمو رامین بهم گفت تو ماشین خوابیده بودی…پاپا هم آروم بغلت کرد آوردت تو خونه…
گیج بودم…اما وقتی دیدم اومدیم خونه عمو رامین…خیلی خوشحال شدم…من عاشق عمو رامینمم , ازش انرژی میگیرم… خیلی منو دوست داره…
همینطور مثل زن عمو منیژه م و دختر عموم آلما که پنج سال از من بزرگتره…
و دوست صمیمیم , سیاوش که هم سن و سال منه…
انگار یادم رفته بود امشب چه اتفاقی افتاده…می گفتیم و می خندیدیم…
رفتیم تو حیاط , سیاوش با ترقه و فشفشه یه آتیش بازی راه انداخت…
خوش گذشت…مثل همیشه…
شام خوردیم و کمی صحبت کردیم…
عموم گفت کابوی ! بیا بریم دو نفره با هم یکم گپ بزنیم! دلم تنگ شده واست الکسی خان !

(عمو رامین به من میگه کابوی , چون عاشق کابوی ها و فیلم های وسترنم)

رفتیم تو اتاق…چقدر ازش آرامش می گرفتم , از اون لبخند گرم همیشگیش…
پیرمرد مهربونی که رو صورتش پره از چین و چروک…با موهای بلند و سفید…
از من راجعبه امشب پرسید , رفتارم با الیسا…و راجعبه خیلی چیزایی دیگه…کلی سوالاتی که اصلا ازشون سر در نمی اوردم!
تو چشمام نگاه کرد…جملاتی رو می گفت…خواست که تکرارشون کنم…آروم چشمامو ببندم…من رو تخت نشسته بودم…عموم هم کنارم بود…ازم چیزهایی می خواست…
رو پاهام متمرکز بشم…تصور کنم که حس ندارن…سنگین شدن…و بدون وزن…
بعد دستهام…و تموم بدنم…
و آخر چشم ها و حتی ذهنم! تصور کنم همه شون بی حس شدن…
عمو خیلی خاص , شمرده شمرده حرف می زد …ازم می خواست یه حرف هایی رو تکرار کنم…
گفت چشامو خیلی آروم باز کنم…بعد یه ساعت جیبی رو مقابل چشام گرفت…خواست بی وقفه نگاهش کنم…
عموم یکریز از خواب حرف می زد…خوابی آروم و دلچسب…بخواب…آروم بخواب الکسی…اسپات الکسی…
گفت دراز بکش…بخواب عزیزم…بخواب الکسی…می’ید’لنو اسپات الکسی…
دیگه تار می دیدم…همه جا تاریک شد…
و…

.
.
.
الکسی ؟! الکسی عمو ؟! بیدار شو عمو جان… خوبی ؟!

-دا , موی دیا دیا

-فارسی حرف بزن الکسی , خوبی ؟!

-بله عمو , خوبم !

-آخرین چیزی که یادت میاد چیه ؟!

-چیزی یادم نمیاد…فکر کنم قرار بود بریم کنسرت آلا پاگاچوا ! من کی اومدم اینجا؟!! ماما , پاپا کجان ؟!!
-الکسی کنسرت تموم شده , چند ساعته ساعته که اومدین خونه ی من…الکسی ؟! من تو رو خواب کرده بودم عمو جون…تا ازت یه چیزایی بپرسم…واسه همین الان یکم گیج شدی…اونا تو هال نشستن…صبر کن…
منیییژه ؟!! نیماااااا ؟! لناا ! بیاین تو !!
.
.

عمو رامین روانپزشکه , مامانم که متوجه رفتارهای ضد و نقیض من شده بوده…به عمو رامین درباره من می گه…
مثلا من تو عمرم فقط یک بار هندوانه خورده بودم اونم پنج سالگی ! حتی میدیمش اوغ می زدم !
اما امسال شب یلدا با ولع داشتم هندوانه می خوردم…جوری که انگار عاشقشم !
یا من راست دستم…اما گاهی با دست چپ می نویسم…و…
بابام که سرگرم نوشتن کتاب هاشه…اما مامانم نسبتا حواسش به من هست…
رفتارهام رو به عمو رامین می گه…
عموم هم در جواب اینو میگه به مامانم…
( بحران چند شخصیتی )
و من اون شبی که جواب بوسه ی شیرین عشق اولم رو با ضربه ی مشت لعنتیم دادم , فهمیدم که یه بیمار چندشخصیتی هستم ! هزارتا شخصیت ! هزار شاخه ی بلوری !
اما چرا هزارشاخه ی بلوری ؟!
وقتی هیپنوتیزم شده بودم…واسه عموم از یه زخم قدیمی حرف زدم…

( این که شب هیپنوتیزم شدنم چه ها گذشته رو چند سال بعد از اون شب فهمیدم )
.
.
.
(حرف هایی که زمان هیپنوتیرم به عمو رامین گفتم)
.
سال 1995_ 1374 چند روز مونده تا کریسمس…من چهار سالمه…, ماما دانشگاه ست…پاپا سراسیمه در اتاقشو باز می کنه میاد به سمتم…من در حال تزیین یه درختچه ی کاج هستم…ماه و ستاره های طلایی…یه روبان قرمز خوشگل…
پاپا با خشم و نفرت نگام می کنه ! می گه ننه ت کدوم گوریه ! من از ترس می لرزم…
پاپا با عصبانیت می گه چرا کاغذامو قیچیشون کردی؟! می دونی چندماه طول کشید اونارو بنویسم!!! نکنه ننه ت گفت قیچیشون کنی توله سگ ؟!
تو , تو اصلا تو اتاق من چه غلطی می کردی پوفیووز ؟!
پاپا با عصبانیت فحش می ده…و تن کوچیک من…مثل بید مجنون می لرزه…
خودمو خیس کردم…پاپا مسخره م میکنه…تحقیرم می کنه…و اشکم درمیاد…
پاپا میاد سمتم…با موهای ژولیده و قیافه درهم…لباسش که نصفش تو پیژامه شه…و دو تا از دکمه هاش هم کنده شده…
ریش و سیبیل های بلند و نامرتب…
و بوی گند اون قیرهای سیاه لعنتی…
که پاپا کنار گاز سیم داغ می زنه بهش…ازش دود بلند میشه…با یه لوله کاغذی دود ها رو قورت می ده…
پاپا دیوانه شده ! درخچه رو پرت میکنه تو حیاط…
نگام که می کنه…تنم می لرزه…تن کوچیک و بی گناه من…به رعشه افتاده بدنم…

[روح ظریف و لطیف کودکی من , زیر رگبار وحشتناک خشم پدر ! یا به قول کودکی هام ( پاپا ) می شکنه…]

پاپا می ره تواتاقش در رو می بنده…
گریه می کنم…ترسیدم…هنوز پاپا فحش میده…
ماما ؟!! ماماااا کجایی پس ؟!!
می رم تو حیاط…برف سنگینی می باره…
تو چند دقیقه کل درخت پوشیده شده از برف…می شینم کنار درخت…روم برف می شینه…هوا سرده…هنوز دست و پام می لرزه. صدای فریاد پاپا تو گوشمه هنوز…
درختم برفی شده…چقدر جالبه ! چقدر قشنگن دونه های بلوری برف…تاحالا انقدر واضح دونه های برف رو ندیدم…
محو تماشاشون می شم…
محو تماشای درختچه ی برفی …
درختی با هزارتا شاخه ی بلوری…
.
.
.
.
.
.
.
عمو رامین بعد از هیپنوتیزم , با من به صورت شفاف حرف نزد…حتی اسم مشکلم رو نگفت !
فقط بهم گفت تو , توی ذهنت هزارتا شاخه داری ! هزارشاخه ی بلوری !
من و تو با کمک ماما و پاپا شاخه های اضافی رو هرس می کنیم…
.
.
اون شب خاص برای اولین بار اسم هزارشاخه ی بلوری رو شنیدم…
بعد ها فهمیدم هر شاخه یعنی یک شخصیت !! و من هزارتا شخصیت دارم!
این لفض (هزارشاخه ی بلوری) رو خودم تو عالم هیپنوتیزم به کار برده بودم…اون وقتی که تو حیاط کنار درخچه م نشسته بودم و می لرزیدم…
به عموم گفته بودم درخت من شده یه درخت برفی…باهزارتا شاخه ی بلوری…
.
.
[ زمان حال ]

دست از نوشتن بر میدارم…ساعت چهار بعد از ظهره ! هنوز ناهار نخوردم…میل چندانی هم ندارم…یه کم از غذای دیشب که سایه پخته بود رو می خورم…
سایه…معلوم نیست کدوم هتل یا مسافرخونه ای رفته…هه ! دیگه اصلا برام مهم نیست…من خودم به حد کافی دل مشغولی دارم …دخترک کوچولو دیگه بره به جهنم…
.
.
همه وقتم تو خونه می گذره…همین باعث شده کسل باشم…با احساس شدید رخوت…من فعلا بی کارم…شب و روز تو خونه م…
درآمدی ندارم…فقط کمی پس انداز دارم…تا بعد هم خدا کریمه ! هه کریمه…
کریمه!!! ( kerime )
وااای کریمه…شبه جزیره رویایی کشور اوکراین…البته بعد از رفراندوم سال 2014 شد جز روسیه!
الی…الی…الیسا…
سال 1995 - 1374 بود , من بچه بودم , چهارده سال…یه نوجوون خوش زبون و تخس !
چهار سال از اون شب نحس گذشته بود…اون شبی که جواب بوسه ی الیسا رو با مشت دادم !
دوباره با هم دوست بودیم…الیسا فهمید که من مشکل عصبی روانی دارم و منو بخشید…
ماه اول تابستون بود…هوایی دل نشین و خونک…
دقیقا ده نفر بودیم ! خانواده ما…خانواده آندری و عمو رامین زن عمو منیژه و دو تا بچه هاش…
همه با کاروان آندری اومده بودیم شبه جزیره کریمه…
می خواستیم حسابی خوش بگذرونیم…
بازی می کردیم…رقص , نوشیدن آب جو و ویسکی…شنا…والیبال…و…
اما مهم ترین چیز واسه من الیسا بود!
تو اون یک ماه واسه خودمون یه پاتوق پیدا کرده بودیم…سوار اسب می شدیم…یه اسب سفید با خال های سیاه…
اسبی که هرگز از یادم نمی ره…
الیسا دست هاشو دور من حلقه می کرد…سفت می چسبید به من…من هم مست و بی باک میتازوندیم به سمت پاتوقمون ! لبخند از روی لب هامون محو نمی شد…
بیست دقیقه بعد می رسیدیم…به یه خونه ی قدیمی مال صدها سال پیش !
یه خونه ی کاهگلی !
دیشب بارون باریده بود… از سقفش آب چکه می کرد…چه بوی آرامش بخشی ! بوی کاهگل نم دار !
الیسا ! دستتو بده به من ! بیا برقصیم …
-الکسی ! صبر…بکن یک لحظه , لطفا !
(الیسا ، نصفه و نیمه فارسی حرف می زنه)
-جانم الیسا ؟! باشه…
-این برای تو…الکسی…تولدت مبارک باشد…
-واااای الیسااا ! ازت ممنونم !! عزیزم تولد منو از کجا یادت مونده ؟! وااای مرسیی…
خیلی ذوق زده شده بودم…گونه هام گل انداخته بود…الیسا رو سفت بغل کردم…
ولی ترسیدم…ترسیدم ببوسمش…یه حالت خاصی نگاهش کردم…الیسا هم انگار ترسیده بود…شاید فکر می کردم اگه من دوباره عوض بشم چی ؟!!
آخه می دونست من مشکل عصاب روان دارم…
سریع نگاهمو ازش دزدیم…نذاشتم حس بد داشته باشه…
صبر کنم ببینیم چی هست کادوت الیسا خانوم !
واوو یه جعبه ؟!
-درش را باز بکن الکسی !
وااااو چه موسیقی زیبایی…چقدر لطیف و عاشقونه…
یه جعبه موزیکال…
.
.
.
[ زمان حال ]
دست از نوشتن بر می دارم…باید کمی نعشه شم…باروت…یه دونه…دو دونه…سه دونه… دوز 600 !
و اما فیلم اصلی: [پرستو…من…و سوری…]
ساعت چهار ’ پنج صبح امروز که تو سینما فانتاستیکا بودم از پرستو و دوست مشکوکش سوری فیلمی دیده بودم…
حالا دوباره می خوام راجعبه ش بنویسم…سناریو چیزهایی که ذهنم تو سینمای خیال به من یادآوری می کنن…
[ 1385 _ 2007 پرستو…سوری…من… ]
.
.( ابتدای جاده ی بمبعی )
.
.
روز بعد از اون برخورد زننده م با پرستو و دوستش سوری…
تو حیاط دانشگاه سوری رو دیدم…
گفت به قیافت نمیخوره بی شخصیت باشی…چرا دیروز اونجوری برخورد کردی؟!
من واسه سوری داستان بافی کردم…دوست صمیمیم مرده…وچندتا مشکل بزرگ دیگه که باعث شده من گاهی بی مورد عصبی بشم…
سوری چرا یه جوری نگام می کرد…
انگار تو چشم هاش یه اژدها زندگی می کنه…یه اژدهای وحشی…
تو اون چشم های سیاه و درشت…
اون ابروهای شیطونی…موهای مشکی لخت…قد نسبتا کوتاه…نه خیلی کوتاه ! شاید من زیادی قد بلندم ! آره…سوری حداقل قدش 170 میشه…
خیلی عجیبه واسم…یه احساسی غریب و تازه ای به سوری دارم…
سوری دعوتم می کنه به نوشیدن چایی…
-من قهوه می خورم !!
-باشه
سوری از پرستو بد گفت…اون با پسرهای پولدار دوست میشه تا تلکه شون کنه…یه هرزه ست!
اصلا به چهره ی معصوم پرستو نمی خورد این چیزا…
اما باور کردم ! سوری وقتی با من حرف می زد مسخ می شدم…با ناز و ادای اشوه گرانه حرف می زد…با کمی چاشنی لوس بازی…در کنار لوندی…و گاه مقتدر و خشمگین با اخم و نگاه های ویران گر!
سوری…اژدهای چشم هاش تو دلم یه آتیش بزرگ درست کرد…
آتیشی گسترده تر از جهنم!
.
.
تا یک ماه بعد…سوری شده بود دوست دخترم !
اما پرستو…اصلا به روی خودش نمی اورد که اتفاقی افتاده…اما نگاهش رو کاملا معنی می کردم…نگاه هایی معصومانه و بی دلهره ای که منو به سمت بمبئی می کشوند…نگاه هایی خالصانه…شاید پاک…و…عشق…عشق…و عشق…
بمبئی …منو تا کجاها کشوند…وقتی آمیخته شد با هزارشاخه ی بلوری…
با سرعت رفت و هزارسال از من گذشت!! من رو پشت سرش جا گذاشت…و من هنوز خیره م به غباری که بعد از رفتنش نشست رو لباس هام!
لباس هایی که هیچ گاه تمیزشون نکردم…غبارها تا ابد موندگارن…
.
.
.
[ زمان حال ]
فکر کردن راجعبه بمبئی …منو حسابی بهم میریزه…دست از نوشتن بر می دارم…
یه سیگار روشن می کنم , میرم وان رو پر از آب سرد میکنم با قالب های یخ…
باید آروم شم…باید عصابم آروم شه…
می رم زیر آب…نفس رو حبس کردم…
یاد عمو خسرو میوفتم…
میام بیرون از وان…پوستم سفید و کرخت شده…بدنم رو خشک می کنم…
و عمو خسرو…
چرا یهویی یادش افتادم ؟!!
عموخسرو…دوست قدیمی بابام…
عمو خسرو ! بازیگر بزرگ سینما ! البته دوستیش با بابام برمیگرده به زمانی که عمو خسرو سالها تا بازیگر شدنش فاصله داشته !
عمو خسرو…مردی سبزه رو…یا صدایی فوق العاده بم و خاص…
صدایی دل نشین…
اومدنم به ایران و آشنا شدنم به عمو خسرو…باعث شد وارد عالم سینما بشم…
بازیگر…کارگردان…نویسنده…شخصیت پرداز…عکاس…و… بمبئی …
آشنایی من…با عمو خسرو شکیبایی…
و بمبئی… بمبئی… بمبئی…

نوشته: الف_شین


👍 14
👎 9
15762 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

530455
2016-02-09 09:58:43 +0330 +0330

درود بسیار دوستان عزیز با عرض پوذش بابت تاخیر در انتشار این قسمت …
نمی دونم تا الان تونستین با داستان ارتباط برقرار کنید یا نه ؟!
اول این قسمت پیش درآمدی نوشتم راجعبه احوالات و جریانات خط اصلی داستان …
داستان گاه در زمان حال در جریانه…وگاه در گذشته ( که الکسی خاطرات گذشته رو به فیلم تعبیر می کنه)
این خاطرات یا فیلم ها در سینما فانتاستیکا به نمایش در میاد ( سینما فانتاستیکا اسم سینمای خیالی الکسیه…سینمایی تو رویاهاش…توهمات…و حالات خلسه و خیالات شبه واقعی…)
حالا بعد متوجه خواهید شد…سینما فانتاستیکا چه جوری به وجود میاد…
بدونید هنوز نیمی بیشتر ازداستان نامشخصه…
هنوز باب بمبعی باز نشده…
امیدوارم لذت ببرید ,
برای انتشار سریع قسمت بعدی…داستان به لایک بالا احتیاج داره…موفق و پایدار باشید.
الف _ شین

0 ❤️

530457
2016-02-09 10:47:24 +0330 +0330

منتظر میشم تا هرس شدن شاخه های ضافی رو ببینیم توی این داستان، هر چند شنیدم که در عالم واقع امکان پذیر نیست به طور کامل.

  • چند تا اشتباه تایپی داره متن، حیفه بی توجهی بشه.
1 ❤️

530459
2016-02-09 11:01:53 +0330 +0330

مرسی و متشکر رقاص مرگ…و زیبای عزیز…
زیبا جان…پیش تر هم گفته بودم , بنده به یک باره متن رو می نویسم…و دیگه ویرایشش نمی کنم…
درواقع هیچ وقت داستان هام رو نمی خونم ! فقط موقع تایپ کردنه که می خونمش !
من کمی چشم هام ضعیفه…از اونجایی که من اصولا شب ها…دیروقت می نویسم…و نوشتن به یک باره بدون ویرایش…ودارا بودن حجم زیاد…و…
اشتباهات تایپی پیش میاد…
مثل متن کامنت شما ! ( شاخه های ضافی )
اما در کل عذر می خوام از شما عزیزان…بابت اشتباهات تایپی…
پایدار باشید

1 ❤️

530472
2016-02-09 15:34:51 +0330 +0330

Erat fantastic…
این برچسبیه که من به هر داستانی نمیدم…
خیلی نغز و عالی بود…

1 ❤️

530476
2016-02-09 16:20:27 +0330 +0330

problemsolver , ممنونم…منظورتون رو از برچسب متوجه نشدم ؟

0 ❤️

530477
2016-02-09 17:11:17 +0330 +0330

خیلی مبهمو گیج کننده اس و البته جذاب… ?

1 ❤️

530482
2016-02-09 17:44:53 +0330 +0330

ممنونم سیسی جان… ?

0 ❤️

530491
2016-02-09 20:07:09 +0330 +0330

مبهم ولی درکل این داستانارو میپسندم بهتراز آون اراجیف های بعضی از دوستان منتظر باقی داستانم بترکون مارو هم چش انتظار نزار.

1 ❤️

530495
2016-02-09 20:41:26 +0330 +0330

وجدانا چه حوصله ای دارید اینا را مینویسید

1 ❤️

530500
2016-02-09 21:51:03 +0330 +0330

عالي بود عالي

1 ❤️

530502
2016-02-09 22:05:49 +0330 +0330

با عرض پوزش از الف شين عزيز بابت پاسخ به اين كامنت از طرف بنده.دليلش هم اينكه ايشون جمع بستن و فقط به شما اشاره نكردن. دوست عزيز merlin21 نوشتن حوصله نميخواد عشق ميخواد.مثل خيلي مردم ديگه كه بعضي هاشون عشق رو توي كار پيدا كردن يا توي قلبشون يا توي پايين تنشون و خيلي جاها و چيزهاي ديگه،ما هم عشق رو توي قلممون پيدا كرديم و با علاقه مينويسيم فكر نكنيد اگر توي داستانهامون از سكس ميگيم پس با پايين تنه فكر ميكنيم و مينويسيم،نه دوست عزيز ما سكس رو توي داستانهامون جا ميديم بخاطر شما مخاطب ها و بخاطر مضمون اين سايت وگرنه كار ما نوشتنه،نوشتن هدف اصلي ماست،نوشتن و جا دادن قسمتهاي سكسي توي داستانهامون فقط بخاطر احترام به اسم سايت هست.حتي براي ما بعضي اوقات نوشتن قسمتهاي سكسي خيلي سخته،منظورم از لحاظ نوشتاري نيست منظورم از لحاظ احساسيه،حداقل براي من اينطوري.اما چون نوشتن رو دوست داريم و باهاش آرامش ميگيريم پس مينويسيم.اميدوارم درك كنيد و متوجهه منظورم شده باشيد.

1 ❤️

530513
2016-02-09 23:22:03 +0330 +0330

سلام الف_شین جان،این قسمتم زیبا بود و لذت بردم،هم سبک نوشتنت خاصه و هم سوژه،میدونم،حتما مشکلاتی موقع نوشتن داشتی که طبیعیه،حتی زبان روسی استفاده کردی که همین خودش یه کار جدید بود و به نظرم یکم جراَت میخواست،و خوب از پسش براومدی…و اما داستان…یه نوع منقطع نویسی مخصوص به خودت داری که برام جالب و البته جدید بوده،همین چیزهای خاص در نوشتنت هست که رویهم جمع میشن و میشن سبک خاص خودت،داستان،با اینکه پر فراز و نشیب بود اما همونطور که گفتم خوب از پسش براومدی،خسته نباشی و … مرسی
!/ برام جای تعجبه،بازم موقع امتیاز یا حالا لایک کردن دیدم ۷-۸ نفر از بچه ها داستانو خوندن و دوست داشتن اما تعداد لایکها تا قبل از من فقط ۴ بود،دوستان خواهشا نویسنده های خوب رو حمایت کنین،مرسی !/

1 ❤️

530518
2016-02-10 00:10:15 +0330 +0330
NA

خوب بود
امیدوارم بهترم بشه
منتظر میمونم

1 ❤️

530542
2016-02-10 12:25:29 +0330 +0330

mohsen.666666 , و پایه ترین… ممنون ک خوندین و نظر دادین…امیدوارم لذت برده باشین…
هنوز لوکوموتیو داستان وارد ریل نشده !!
یعنی تا الان خارج از مسیر می روند…
قسمت بعد… bambaei …
پایدار باشید…

0 ❤️

530544
2016-02-10 13:15:29 +0330 +0330

سلام آرسینه جان , ممنونم از لطفت…بابت پاسختون به اون دوست عزیز هم سپاسگذارم…
کاملا حق با شماست…شاید بعضی ها گاهی بنویسند…یا فقط برای درآمد…یا کنجکاوی…چالشی…و…
اما من نوشتن جزعی از وجودم شده…اگه نوشتن رو ازم بگیرن…واقعا نمی دونم چیکار کنم !!
چون در همه حال , مینویسم…وقت ناراحتی…شادی…خستگی…و…
پایدار باشی دوست عزیز

0 ❤️

530545
2016-02-10 13:18:59 +0330 +0330

باران نوازش…مشخصه که خیلی خوب منو دریافتین !!

0 ❤️

530546
2016-02-10 13:24:04 +0330 +0330

ممنونم ایول جان…منتظر نقدتون هستم دوست خوبم…فعلا کله هیشکی کارنمیکنه جانم…همه بی کاریم…

0 ❤️

530549
2016-02-10 14:38:22 +0330 +0330

داریوشم عزیز , بسیار سپاسگذارم دوست خوبم…
خیلی خوشحالم که داستان رو چیزهایی ک تو ذهنم میگذره رو درست دریافتی ;)
راجعبه سبک هم باید بگم , من تو تموم عمرم 2 یا 3 رمان بیشتر نخوندم!!!
کوچکترین شناختی از اصول و قواعد رمان و داستان نویسی ندارم…تمام هر چه که می نویسم…از زیر و بم…شگرد خودم بوده…( نمی دونم موفق بودم یا نه ؟!)
راجعبه لایک هم.باید بگم.ممنونم که از من حمایت می کنی عزیز…
اره , اگه لایک به اندازه کافی نباشه…داستان هام بی نوبت چاپ نمی شن…
پایدار باشی…

1 ❤️

530562
2016-02-10 20:26:33 +0330 +0330

shabesepid
آخه بچه جان , معلومه که این داستان از نظر تو به درد نمی خوره !
چون هنوز سنت دو رقمی نشده ! هنوز با لاک پشت های نینجا و خاله شادونه اینا حال می کنی و میری تو فضا از خوشحالی فانتزیت !
ارزش اینو نداری که بخوام زیاد بارت کنم…چون کمرت خم میشه بچه جان…
گفتی ک برای خودت متاسفی…
باید هم باشی ! بهت حق می دم…
من اگه انقدر شعورم پایین بود…برا خودم متاسفم میبودم…
عمو جان داستان نوشته ی منه…چرا به عزیزانی که نظر دادن توهین می کنی اخه بی شخصیت…
حالا صبر کن دوستان میان درستت می کنن…

0 ❤️

530570
2016-02-10 21:09:28 +0330 +0330

اساطیر با من بودی ؟!

0 ❤️

530581
2016-02-10 21:49:27 +0330 +0330

پس shabesepid , اساطیر جان بود !
نویسنده ی سرشناس و مردمی شهواانی…
دست مریضاد اساطیر…
کامنت زیباتون رو سریع پاک کردن…
اما من و اویل جان همه چیو دیدیم…

0 ❤️

530614
2016-02-11 08:29:37 +0330 +0330

اینجا چه خبره؟اساطیر اصلا انتظار این یکیو نداشتم…اصلا ها…ینی موقعی اینو خوندم جدا نا امید شدم…این جا کسی گفته داستان ها حتما باید سکسی باشن؟ما انسانیم؟انسانیت فقط در شهوت رانی خلاصه میشه؟میدونین چیه دوستان ما یه آدم داریم یه انسان…آدم همون حیوونه که میتونه حرف بزنه انسان آدمیه که…چجوری بگم…انسانیت داره…انسانیت چیه؟ینی من علاوه بر نیاز های پایه ایم سکس غذا خواب پوشاک به فکر نیاز های معنویم هم باشم…این ینی همون عششق ورزیدن…مهربانی…دوستی…الهیات و…
متاسفانه این سایت داره هر روز نا امید کننده تر میشه…و ما گونی های ادعا هم هر روز داریم بیشتر از انسانیت فاصله میگیریم…کاربرای گرامی که یکی با عشق میاد شعر میگه و شیر میکنه رو راحت زیر فحش میگیرن یا ادمین گرام که هر روز سکس هایی که بیشتر شبیه سکس حیواناته رو ادد میکنن…ایول جان…دوست ندارم اصلا داستانات رو از دست بدم…اگه نمیزاری حداقل به کسایی که علاقه دارن بفرس…
الف شین عزیز استعدادت فوق العادس…من یه مشکلی که دارم عجله ای مینویسم و خیلی چیزا توی داستانم جا میمونه ولی نصایح شما هر روز به بهتر شدن داستان هام کمک میکنه…
اما شما اساطیر جان…
شما جز بهترین نویسنده ها هستی…ولی متاسفم که غرورت اجازه نمیده بقیه رو تحمل کنی و هر روز داری از طرف دارانت و بقیه نویسندگان که میتونن از کمکت بهره مند بشن دور میشی…و اینکه فک میکنی تعریف کردن از آثار غیر خودت کار بدیه…
راستی الف شین جان…erat fantastic برچسب منه…که به زبان لاتین یعنی بسیار عالی…

1 ❤️

530615
2016-02-11 08:35:10 +0330 +0330

ببخشید دوبار نظر فرستادم…من یخورده پارانویدم…بدون پراکسی جایی نمیرم…مشکل پیدا کرد دوبار اومد…

1 ❤️

530616
2016-02-11 08:55:51 +0330 +0330

ببخشید کامنتم رو هم دیر گذاشتم…دیشب سالگرد ازدواج من و خانمم بود خیلی مشروب خورده بودم خوابالو بودم…کامنتو خوندم ولی حس تایپ کردن نداشتم…

1 ❤️

530618
2016-02-11 10:19:22 +0330 +0330

problemsolver مرسی دوست عزیزم…
تبریک می گم…الهی تا ابد کنار هم با خوشبختی و عشق بمونید…

راجعبه اتفاق دیشب…
Shab,sepid یه کامنت در اوج بی شخصیتی فرستاد…
من هم جوابشو دادم ( خیلی تند و کوبنده ) , یک دقیقه بعد…اساطیر کامنت داد , یه حرف های نه چندان جالب…و پر از کینه و حسد…
( گرچه اساطیر گفت که اشتباه سهوی بوده)
انشالاه که واقعا اشتباه تصادفا بوده باشه…حرکت اساطیر عزیز…

1 ❤️

530619
2016-02-11 10:25:32 +0330 +0330

الف شین عزیز بنده هم همین آرزو رو دارم…
راستش در مورد همسرم هم بگم ایشون فوت شدن…به همین دلیل هم دیشب مست بودم…
خوشحال میشم یه فاتحه بفرستین…

1 ❤️

530621
2016-02-11 10:31:33 +0330 +0330

خیلی خیلی متاثر شدم…تسلیت می گم به شمل عزیز دلم…
ایشالا غم اخرتون باشه…چشم عزیزم میفرستم…
خدا انشالله رحمتشون کنه…
دوستان هر کس این کامنت رو می خونه , ممنون میشم اگه برای همسرproblemsolver عزیز یه فاتحه بفرستین…

0 ❤️

530623
2016-02-11 10:40:48 +0330 +0330

بسیار متشکرم ایول جان…
من هم بسیاااار متاثر شدم…هم دلیل دیسلایک های بالای داستان های شما , خودم و ارسینه عزیز روفهمیدم…
واقعا ادم می مونه چی باید بگه …
کار از گریه که خیلی وقته گذشته…برای حال خنده دارمون فقط بیاستیم و یک دقیقه سکوت کنیم…

1 ❤️

530624
2016-02-11 10:50:40 +0330 +0330

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریم نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند

ایول جان…میدونی مشکل چیه؟ما ایرانیا همیشه فک میکنیم کسی جز خودمون آدم نیست…فکر نداره…عقل نداره…اصلا شما اخبار ایرانو ببین…خلاصه مفیدش میگه همه خرن ما خوبیم…
یکی علاقه به…چه میدونم…کتاب داره…اصلا ارزشی واسه اونی که علاقه به بازی های کامپیوتری داره قائل نیست…اونی که مسلمونه اصلا ارزشی واسه اعتقادات اونی که مسیحیه قائل نیست…بعد همیشه خدا هم انگ بد بودن رو به غیر خودمون میزنیم…یادمون میره که همه ما انسانیم و مخلوق خداوند…
خدایا خودت کمکمون کن…

3 ❤️

530636
2016-02-11 14:33:15 +0330 +0330

دوستان انسان جایزالخطاست…
اصلا شاید واقعا یه اشتباه سهوی مسخره بوده…
فقط راست و دروغشو خدا می دونه و بس…
اساطیر زحمات بسیار کشیده اینجا…
اگر هم اشتباه کرده…شاید بخاطردرگیری فکری و مشکلات و غصه ها و هزار و یک مشکل و دردی ک ازش بی خبریم بوده…
ازتون خواهش می کنم باهاش برخوردی ک در شانش نیست نداشته باشین…
چون فقط خدا اصل داستانو میدونه عزیزانم…

0 ❤️

530653
2016-02-11 18:05:11 +0330 +0330

الف شین درست میگه…من با اساطیر جان صحبت کردم
یه کاربری به اسم kose-ziba (که چند وقته مزاحم من هم میشه)مزاحم ایشون شده بود و چون ایشون دو پیج باز کرده بودن(با تشکر از آیتی شهوانی)اشتباها متنی که تایپ کرده بودن اومد اینجا…

0 ❤️

530656
2016-02-11 20:26:33 +0330 +0330

اساطیر عزیز لطفا یک طرفه به قاضی نرید…
شاید کاملا حرف شما صحیحه…و فقط یه اشتباه سحوی بوده…
اما اگه از جانب من برای شما همچین اتفاقی میوفتاد شک ندارم واکنشی نظیر واکنش احساسی من نشون میدادین…
این نظرخودتونه ک زیر داستان های کامنت نمیذارید! نمی دونم دلیلش چیه !؟
بخاطر این ک در برابر نقدی ک ب نظرم نادرست بود ایستادم از داستانم دفاع کردم ؟!
چه منطقی داره این دلیل ؟!
اتفاقا من حرف شما رو خوب متوجه میشم…
شما دفاعیه منو ب حساب های فلان و بهمان میذارین!
این کارتون هم بسیاراشتباهست که بعد ازاین همه سال بخواین شونه خالی کنید…من دوماهه که تواین سایتم…شما چندین سال !!
من همون دیشب هم گفتم…انشالله ک اشتباهی سحوی بوده…نه عمدی…
بهتره کمی منطقی برخورد کنید با این کنش…
پایدار باشین همه عزیران من…

0 ❤️

530657
2016-02-11 20:28:37 +0330 +0330

اساطیر عزیز لطفا یک طرفه به قاضی نرید…
شاید کاملا حرف شما صحیح باشه…و فقط یه اشتباه سحوی بوده…
اما اگه از جانب من برای شما همچین اتفاقی میوفتاد شک ندارم واکنشی نظیر واکنش احساسی من نشون میدادین…
این نظرخودتونه ک زیر داستان های کامنت نمیذارید! نمی دونم دلیلش چیه !؟
بخاطر این ک در برابر نقدی ک ب نظرم نادرست بود ایستادم از داستانم دفاع کردم ؟!
چه منطقی داره این دلیل ؟!
اتفاقا من حرف شما رو خوب متوجه میشم…
شما دفاعیه منو ب حساب های فلان و بهمان میذارین!
این کار شما هم بسیاراشتباهست که بعد ازاین همه سال بخواین شونه خالی کنید…من دوماهه که تواین سایتم…شما چندین سال !!
من همون دیشب هم گفتم…انشالله ک اشتباهی سحوی بوده…نه عمدی…
بهتره کمی منطقی برخورد کنید با این کنش…
پایدار باشین همه عزیران من…

0 ❤️

530710
2016-02-12 09:15:10 +0330 +0330

ایوا عزیز و الف-شین عزیز درود .
میدونم کلمه دشمن واژه مناسبی نیست . کلمه " مخالف " شاید بهتر باشه .
هر جا مخالف پیدا کردی بدون توی کارت موفق بودی .
این جمله گویای همه چیزه .
طولانی نمیکنم کامنتم رو .
برقرار باشید و سبز .
بدرود .

0 ❤️

530711
2016-02-12 09:17:48 +0330 +0330

اصلاح میکنم
“ایول” *

0 ❤️

530726
2016-02-12 14:49:55 +0330 +0330

دوسش دارم
جالبه منتظر ادامه داستان زیبات هستم ?

1 ❤️

530828
2016-02-14 00:33:59 +0330 +0330
NA

سلام
الف شین عزیز امیدوارم خوب باشی
چیزی که مسلمه اینه که هیچ کدوم از ماها در جایگاه قضاوت نیستیم
من نمیدونم چه کامنتی از اساطیر ثبت شده ولی مسلما بسیار ناپسند بوده
و شااااااید سهوی نبوده باشه
ولی نظر شخصی من با توجه به شناختی که حداقل ۳-۴ ساله از آدمای این سایت مخصوصا کسایی که فعالیت نسبتا زیادی داشتن مثل اساطیر عزیز
اینه که,نه ,اساطیر همچی کاری نمیکنه
و همینجا از اساطیر عزیز خواهش میکنم تنهامون نذار
نمیدونم شاید خودمم به جاش اومدم همچی تصمیمی میگرفتم
ولی خ دوس ندارم سایت یکی از نویسنده های قدیمی و خوبشو از دست بده

فقط یه نکته, الف شین عزیز ازت گله مندم
میخواستم تو همون قسمت دوم بهت بگم ولی ترجیح دادم سکوت کنم
جبهه گیریت در مقابل نقد اساطیر(هرچند اشتباه بوده باشه ) جالب نبود
مثلا اینکه در مقابل ایراد غلط املایی بگی دیر موقع مینویسم و… جواب قانع کننده ای نیست
اگه میپذیرفتی و میگفتی قبول دارم و سعی میکنم بیشتر توجه کنم
خیلی بزرگوارانه و قشنگ جلوه میداد
متاسفانه لحن دفاعیت از نوشتت در مقابل نقد اساطیر کاملا هجومی بود
و من شخصا اینو نپسندیدم
در گذر از همه چیز از شما,اساطیر و ایول عزیز خواهش میکنم دیگه این مساءل حاشیه ای رو پشت سر بذارین
و بی,توجه بهشون کارتونو با قدرت ادمه بدین
امیدوارم ناراحت نشده باشی
ارادتمندیم
پایه ترین

0 ❤️

530831
2016-02-14 01:53:20 +0330 +0330
NA

چند کلامم با شب سفید حرف دارم
شما که دوس ندارین به کسی توهین کنید و ظاهرا ادبو رعایت میکنید
به من بگین منظورتو ازینکه الف شین ایول و اساطیر انتقاد نمیپذیرند چیه
مرد یا زن حسابی مگه تو انتقاد کردی؟
فقط یه مشت اراجیف سر هم کردی که یه عده کامنت میذارن
خ به تو چه
مگه تو وکیل وصی مردمی
دلیل نمیشه چون تو به هر دلیلی خوشت نمیاد اونا هم خوششون نیاد
یه کم بیشتر فکر کن
شاید مشکل از شماست ک نظرتون با بقیه متفاوته
پایه ترین

0 ❤️

530844
2016-02-14 09:14:17 +0330 +0330

خیلی خوب بود الف -شین عزیز نمیگم بهترین ولی قطعا متفاوت ترین داستان سایت بود و امیدوارم بحثای پیش اومده مانع ادامه کارت نشه موفق و سربلند باشی

0 ❤️

530847
2016-02-14 09:33:24 +0330 +0330

من نمیدونم قضیه اون کامنت پاک شده دقیقا چیه و امیدوارم بدون هیچ مشکلی قضیه ختم به خیر بشه. از طرفی فکر میکنم شما هم کار درستی نکردی که منتقد خودتو بیشعور و بچه خطاب کردی یه نفر هرچقدرم انتقادش زننده و تند و حتی اگر با توهین همراه باشه درست نیست به شعورش توهین بشه میتونستی با یه لحن ملایم تر از داستانت دفاع کنی. واقعا راجب بعضی از دوستان دیگه هم فکر دیگه ای میکردم درست نیست مثل انبار باروتی باشیم که با یه کبریت نیم سوز منفجر بشیم. یا با نظر یه نفر قهر کنیم بریم از سایت. ایول و اساطیر عزیز من فکر میکنم رفتن شما از سایت یا نیمه کاره گذاشتن داستانتون یعنی اینکه همه طرفدارای داستانتونو نادیده میگیرید مگه بقیه هواردارای داستانای شما ادم نیستن که به خاطر یه کامنت که عمدا یا سهوا بوده اینطوری برخورد میکنید؟؟؟؟ به هرحال امیدوارم هر مسئله ای هست زود تر رفع و رجوع بشه

0 ❤️

530851
2016-02-14 10:20:25 +0330 +0330

این قسمت هم خوب بود الف شین عزیز. من چنروزی نبودم نمیدونم قضیه کامنت پاک شده چیه. ولی خودتو ناراحت نکن عزیزم. شایدم منظورش تو نبوده باشی خطاب به یکی دیگه باشه. امیدوارم این مسله باعث نشه دیگه ننویسی. موفق باشی عزیزم

0 ❤️

530852
2016-02-14 10:29:48 +0330 +0330

به دلیل محدودیت در تعداد کلمات در کامنت،ناچارا در چند بخش مینویسم.
الف_شین جان ازت عذرخواهی میکنم بابت دوباره نوشتنم اما…
*ما ملت غریبی هستیم،نمونه براتون میارم،همین سایت شهوانی،عده ای میان عکس ببینن،یا فیلم دانلود کنن،یا چت کنن و یا … یه عده هم مثل من میان داستان میخونن،در بین این آدمای رنگارنگ،البته بیشتر رنگ برنگ!همه قشری وجود داره،از هر صنفی و با هر سلیقه ای،در واقعیتم قاعدتاَ کسی نباید به کسی کاری داشته باشه،البته در حالت نرمال،اما ما ایرونی جماعت متاسفانه همیشه یا افراط میکنیم یا تفریط،اگه نظری و کامنتی بزاری هزارتا مدعی پیدا میکنی،گاهی این آدما از کامنتات ایرادای درست میگیرن ولی گاهیم دلیلش فقط همون تفریطیه که عرض کردم،اما یه دستهٔ دیگه ایم داریم از آدمای ۰رنگ به رنگ ۰ شهوانی که کلا حالشون همیشه بده،منظورم حال روحیشونه،این دسته براشون نه نوشته نه موضوع داستانها،نه سبک و قلم نویسنده و نه چیز دیگه ای اصلا اهمیتی نداره،تنها چیزی که مهمه انتقاده،اونم نه از نوع سازنده اش،که فقط برای خندیدن به دیگران،خراب کردن دیگران که نوشته هاشون خوب بوده،حالا یا از روی جهل و نادانی یا از روی ۰حسادت ۰! که فکر میکنم این آخری کمی تعمل بیشتری میطلبه(این موضوع منو یاد روزنامه نگار قدیمی مقیم خارج مسعود بهنود میندازه،این آقای بهنود،که در شغل خبرنگاری بسیار حرفه ایه،اما براش رَویه و روال سیاستهای جهانی اصلا مهم نیست و جریان هرچی که باشه،ایشون برای مطرح شدن مخالفشو میگه،یعنی اگر در همه کانالها و اخبار دنیا ببینیم اکثریت دنیا مثلا با پرورش قورباغهٔ درختی در صحرای سینا!یا از اینم بدتر مثلا کاشت شلغم در سیبری روسیه یا قلهٔ هیمالیا موافقن ایشون فوری میشه اولین نفری که مخالفت میکنه!و اینطوری خودشو مطرح میکنه)…

0 ❤️

530859
2016-02-14 12:13:51 +0330 +0330

توهم دیگه کمترحرف مفت بزن شب سپید به تو یاکس دیگه ای مربوط نیس که کی چی مینویسه. خوشت اومد نظر بده خوشت هم نیومد میتونی خفه شی حق نداری به کسی توهین کنی. وقتی داری به شعوربقیه توهین میکنی در واقع شعور خودتو نشون میدی. پس بهتره دیگه حرف نزنی

0 ❤️

530861
2016-02-14 12:16:58 +0330 +0330

تو اگه میتونی یه داستان خوب بزار بقیه حالشوببرن

1 ❤️

530867
2016-02-14 12:32:27 +0330 +0330
NA

بحث اصلی همینه
شما که اینقد دقیقین و اشکالات ریز داستانارو میبینین,چرا به بدترین شیوه بروزش میدین
شک نکن از طرف خودت,یه جای کار میلنگه ;-)

0 ❤️

530872
2016-02-14 13:23:07 +0330 +0330
NA

۱ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ ﯾﻪ ﻣﻐﺰ ﻣﺮﯾﺾ
ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﺎﯾﭗ ﻣﯿﺸﻪ ﻭﺧﻮﺏ ﻣﺴﻠﻤﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮔﻔﺖ
۲ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﻟﺒﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﻣﻨﺒﺮﯼ ﭘﯿﺪﺍ
ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﺎﺩ ﺑﮕﻦ ، ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﮐﻨﻢ
، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺑﻌﻀﯽ ﻧﻈﺮﻫﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﮐﺎﺭﺑﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻧﻈﺮﺩﻫﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡﮔﺮﻓﺖ ﻣﺜﻞ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ
ﻣﻬﺮ ﺷﺪﻥ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺍﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩﻥ

نمیدونم شاید من بد متوجه شدم
ولی حس میکنم قسمت اول یه توهین بیجا به نویسندس
و قسمت دوم یه توهین بیجاتر به خواننده هایی که داستان رو دوس داشتن

ولی خب خود من هم تا حدی از رفتار نویسنده ها در مقابل انتقادات ناراضی ام
ولی هیچ وقت نمیام با همچی لحنی هم خودم و هم اونارو خراب کنم

0 ❤️

530874
2016-02-14 13:47:50 +0330 +0330

اقای شب سپید , اگه من در جواب اراجیفت به نکاتی نظیر کم بودن شعورت و شخصیت و ادب و… اشاره کردم , کاملا حرفم درست بود…
چون با کامنت های بعدیت نشون دادی که یکم اشتباه فکر کرده بودم !!
من فکر می کردم کم شعور تشریف دارین , اما شما ثابت کردین که از بیخ بی شعور هستید…
اما در رابطه با شرو وربیاناتتون ، اول یه پماد سیلور سولفادیازین تهیه کن , بلاخره سوختگی ماتحت خیلی عذاب آوره…
چون مشخصه چقدررر سوزش داشته که طومار تایپ کردین…
در رابطه شر و وربیاناتتون چی بگم ؟!
حرف گزاف و مفت هم مگه جواب داره ؟!!!
آخه غلط املایی و فلان و بیسار چیه که می گی؟!
میگن چرا باختین -زمین کج بود…
مرد حسابی اگه تونستی ( ک نمیتونی حتی اگه اطرافیانتم جمع کنی بیان ) برو از تو متن داستان ایول عزیز…اساطیر… و شاید خود من…ایراد پیدا کن…
میگی چرا بمبعی !
من نوشتم بمبعی , چون صفحه کلید گوشیم ناقصه…همزه و … نداره… ( شنونده باید عاقل باشد)
من توپیدم بهت سر کامنت اولیت…
رده داستان های توام تو این سایت بود…چرا اومدی سمت داستان هایی ک اندازه سن و قدت نبود؟!
برو گی و فلان و بهمان تو سایت خیلی زیاده…
بخون…
من اصلا اهل اینجوری حرف زدن نیستم…خیلی از دوستان منو میشناسن…
اما با هرکس باید در حد خودش حرف زد ( گرچه خیلییییی مراعات کردم , حد شما (****) )
کسی قلقلکش نیومد , چون چیزی نیستی…فقط وز وز…که مهم نیست , چون کارت به مگس کش ختم میشه…


ببین بچه جان , خیلیییییی مراعات کردم…
ارزش نداری…
سیلور سولفادیازین یادت نره…

0 ❤️

530875
2016-02-14 13:54:43 +0330 +0330

دوست عزیز… شب سپید!
شما تا بحال شاهنامه خوندی؟سیمرغ پرنده با بال های رنگارنگ که کودکی مو سپید رو به بالای کوه برد و عاشقانه مثل یک مادر ازش مراقبت کرد…
تا بحال ترانه سلیمان در انجیل رو خوندی؟“همسر عزیزم که گیسوانت همچو گله ای از بز های سیاه پریشان است…”
تا بحال ادیسه رو خوندی؟تا بحال خسرو و شیرین خوندی؟
اگه خوندی فک کنم احتمالا بگی که اینا هم از توهمات یه سری مغز خرابه؟ها؟وس چرا تمام دنیا الان معتقدن که اینا از شاهکار های انسانند؟اینا که بد تر از این داستان به قول شما زاییده یه ذهن مریضن؟
خداوند توی قرآن به قلم سوگند خورده…در کنار زمین دریا های خروشان اسب هایی که به سوی میدان جهاد میشتابند…میدونی چرا؟چون این جسم عجیب از چیز هایی که میتونه معجزه کنه…روح تو رو به تلاطم در بیاره…میتونه دنیایی بسازه که من و تو در اون عاشق باشیم مهربان باشیم نیکی کنیم…همدیگه رو مسخره نکنیم به هم ظلم نکنیم…اما میدونی دومین لازمه این اتفاقات چیه؟فقط عشق…
چرا نباید یه همچین سایتی در کنار اون همه داستان در مورد سکس با مادر و خواهر…یه داستان محتوا دار هم داشته باشه؟چرا این نویسنده نباید جوهر روحش رو با قلم نمایان کنه؟اونم در کنار این همه آدم جوون؟
دوست من…هر کسی با یه چیزی روحش جلا پیدا میکنه…مثلا من عاشق تاریخ و دین و زبان هستم…شبی یک ساعت انجیل تورات اوستا یا قرآن نخونم خوابم نمیبره…اینا هم نخواستن معروف بشن…فقط دارن روحشون رو آزاد میزارن تا یه چیزی بسازه…سر کوبش نمیکنن و میزارن که عشق رو بروز بده

1 ❤️

530876
2016-02-14 13:57:27 +0330 +0330

بانظرت موافقم الف شین عزیز

0 ❤️

530877
2016-02-14 14:01:46 +0330 +0330

دوستان…من یه مشکلی دارم…چون زندگیم سخت بوده یه وضعیت روانی دارم آرومم آرومم آرومم بعد یهو قاطی میکنم(آفرین به تو باهوش دقیقا مثل موجیا…)اگه الان قاطی کردم یه چیزی گفتم توهین آمیز(با شمام شب سفید که حرف حساب درک نمیکنی…)بود حلالم کنید…

0 ❤️

530880
2016-02-14 14:20:10 +0330 +0330

آقا من اشتباه کردم اصلا اومدم از در دوستی وارد شدم…
این کامنتا رو میخونم حرصم میگیره…آخه جوجه فکلی…معلومه از این خونواده های پر مدعا هستی که هیچ پخی نیستن…ببین اگه تو مردی یه داستان بنویس از اینا بهتر…وگرنه نیا گنده گوزی کنی…من ادعا نمیکنم که رفیق فابریک تمام نویسنده های این سایتم…ولی با یکی دو تا از اینایی که به فحش کشیدیشون انقدری مکالمه داشتم که یه شناخت کلی ازشون داشته باشم…و میدونم از شما کاربر مثلا تازه وارد(که یه چیزایی میگه که منی که یه ساله عضو این سایتم نمیدونستم!)شعورشونو همون بار اول با فحش دادن تو کامنتا پایین نیاوردن…اونقدری میشناسمشون که میدونم یه مثقال شعور دارن که تو اونم نداری…پس نیا اینجا شاخ بازی در بیاری نیم وجبی…

2 ❤️

530881
2016-02-14 14:30:00 +0330 +0330

آخه جوجه کونی!!!من بخوام بت فحش بدم که طهارت لازم میشی!انقدری فحش بلدم که بتونم یه گوزی مثل تورو خودم تو هوا پخش کنم…تو عددی واس من نیستی که الف شین بیاد از من دفاع کنه…من خودم یجوری عن مالیت میکنم که برس های کارواشم نتونن تمیزت کنن…برو گه نخور واس من!

2 ❤️

530882
2016-02-14 14:34:30 +0330 +0330

تو الان فک کردی خیلی شاخی؟واسه من رقمی نیستی…الف شین راس میگه…عجیب کونتو سوزوندن…بعد اسکی هم میری؟بچه جون اول برو به دو سالی اطراف میدون شوش زندگی کن بعد بیا ادعای شاخ بودن کن واس من…تو دست کونیای محله ای که من توش بزرگ شدم میافتادی که نصف داستانای تجاوز این سایت الان مال تو بود!

2 ❤️

530885
2016-02-14 14:43:24 +0330 +0330

آخه نوار بهداشتی…چرا گه میخوری؟عنتر تو ورداشتی اومدی تو داستان مردم شروع کردی به تمام نویسنده های این سایت فحش دادن…بعد به من میگی مغزت فابریکه؟تو اگه شعور داشتی نمیومدی علاقه بیست نفر آدمو مسخره کنی!ازگل تو اگه میتونی سعی کن جلو اون گاله رو(یا همون کیر خرایی که دارن تایپ میکنن)رو بگیر سعی نکن عمه منو جلو چشم بیاری…چون اگه به فحش باشه من ده تا تورو حریفم.

0 ❤️

530887
2016-02-14 15:08:14 +0330 +0330

problemsolver عزیز , این جانور ارزششو نداره که بخوایم چیزی بارش کنیم…چون حیوونی الاغه…از بچگی بارش ’میی کردن… به قولی گودوخ طفلی…
بعدشم عقل نداره…عقب مونده س بیچاره…بیشتر دلم به حالش میسوزه…
الانم که ماتحتش تاول زده…راستی شب سه’شییت پماده رو زدی ؟!
ویتامین آ,د هم خوبه ، روزی سه نوبت …
بدبخت…

1 ❤️

530890
2016-02-14 15:26:50 +0330 +0330

بیین همین حرفت واسه اثبات بی شعوریت کافیه…آخه میخ طویله خروس دعوا بین من و توئه چه ربطی به عمه من داره این وسط؟کافیه دیگه من با شاسمغزی بحث میکنم که یه چس مثقال شعور توش مونده باشه که الحمدلله ثابت شد این یه ذره ام نداری!فتبارک الله احسن الخالقین…

1 ❤️

530895
2016-02-14 16:30:49 +0330 +0330

تو گوه میخوری به من حرف بدمیزنی احتمالا اونجای خواهرمادرت میخاره. پس گوه زیادی نخور. تو اصن بیخودکردی برا این داستان نظردادی گمشو دیگه اینجانیا تاگزارشتو ندادم احمق

2 ❤️

530896
2016-02-14 16:41:01 +0330 +0330
NA

کامنتا دیگه زیادی بی ارزش شدن
دوستان خواهش میکنم دیگه دنبالشو نگیرین
و الف شین عزیز,روال خودتو با قدرت ادامه بده
و زودتر ادامه داستانو بذار
ای بهترین راهه

2 ❤️

530903
2016-02-14 17:44:26 +0330 +0330

نمیدونم چرا همش دارین به شعور همدیگه توهین میکنین توهین به شعور هر شخصی به منزله بی وجود و بی ارزش و پوچ دونستن وجود اونه چون شعور و عقل و درک مهم ترین گوهره وجودی ادمه.
اخه این ادبیات یعنی چی که تو بچه ای یا خاله شادونه نگاه میکنی ماتحتت میسوزه و فلان یا شب سپید که هر کسی رو که از داستان خوشش میاد رو مغز فندقی و همیشه در صحنه خطاب میکنه . شما که همش غلط املایی میگیری(معلم دیکته ای لابد دیگه) اینو در نظر بگیر که الف_شین و ایول و امثال این نویسنده های عزیز مجبورن هر هفته یا دوهفته داستانشونو آپ کنن طبیعیه هرچقدرم یه نفر قدرت نویسندگی داشته باشه تو این مدت کم اونم بدون ویراستار نمیتونه نوشته ای بدون غلط املایی یا نگارشی داشته باشه منم به شخصه دیدم هروقت با منطق و به روش درستش ازشون انتقاد بشه قبول میکنن و اینقدر منطقی و محترم هستن که با روی باز استقبال کنن این که دعوا نداره و راجب داستان اینکه شما متوجه نمیشی دلیل بر بی ارزش بودن داستان نیست واقعا اگه نفهمیدی میتونی از نویسنده راجبش توضیح بخوای نه این که هرچی از دهنت درمیاد بارش کنی. اگه داستان سکسی میخوای کلی داستان تو هزار تا سایت جو واجور و حتی تو همین سایت هست نمیدونم چرا گیر دادی به همین 4 تا دونه داستان غیر سکسی.
الف_شین عزیز من از شما متعجبم در شان(همزه درست حسابی ندارم ببخشید) یه نویسنده نیست که خودشو در حد یه لات بی سر و پا(منظورم با شما نیست شب سپید) پایین بیاره و با کل کل کردنای بچگانه سر یه کامنت اینقدر بحث کنه واقعا اگه دقت کرده باشین کامنتا بیشتر از خودت داستان شده. اساطیر بیچاره هم که از دست حمله های شما تا 3 ماه تو شوک فکر کنم(امیدوارم هرچه زود تر برگرده) به نظرم ادامه این روند درست نیست . راجب شب سپیدم که شما گفتی بی سواد و بیشعوره بگم من کامنتای ایشونو درباره داستان های دیگه هم خوندم و برخلاف شما به نظرم نه تنها بی سواد و بی ملاحظه نیست بلکه خیلی آروم و ریلکس نقدشو میکنه شاید اگه شما اونجور از کوره در نمیرفتی این مسئله اینقدر کشش پیدا نمیکرد. بالاخره باید یاد بگیریم که تحملمونو بالا ببریم. نمیدونم از کی و کجا شنیدم که میگن اگه کسی تو گوش چپتون زد شما سمت راست صورتتونو جلوش بگیرین ولی مثل این که منطق بعضیا اینه هرکسی تو گوشش چپتون زد دنده راستشو خورد کنین.
به هر حال امیدوارم این مسئله و حواشیش زود تر خاتمه پیدا کنه ببخشید طولانی شد نظرم.

0 ❤️

530904
2016-02-14 17:49:23 +0330 +0330

واقعا ادم مریض و کسی که مغزش فاسده اونه که به خاطر چند تا هوادار قلم به دست میگیره(حالا کیبورد کامپیوتر ) و داستان به این قشنگی مینویسه از مشکلات روحی و روانی افراد میگه یا اونی که از کثافت کاری و سکس با مادر و خواهر و عمه و حتی پیرزن بیچاره تو خیابون میگه کدومش مریضه میشه جواب منو بدی شب سپید؟؟

0 ❤️

530910
2016-02-14 19:53:33 +0330 +0330

پایه ترین ، جوابت رو خیلی مفصل داده بودم و ازت بابت منطقی بودنت تشکر کرده بودم ،( اصلا حوصله ندارم دوباره همه اونا رو تایپ کنم )اما به لطف گزارش دوستان کاربری و کامنتهام حذف شد ، بی خیال ، گفته بودم نهایت کاری که میتونن انجام بدن همینه ، اما من همچنان هستم و‌منتظر قسمت ۴ فقط و فقط هم بخاطر نویسنده اش…
ضمن اینکه منتظر داستانای ایول و احیانا آرسینه و اساطیر و بقیه کسایی که ادعای نویسندگی دارن هستم ، بالاخره یه نقش منفی هم باید وجود داشته باشه ، بذار اون من باشم…

0 ❤️

530914
2016-02-14 20:10:25 +0330 +0330

همینطور هم از شما شارلاتان، متاسفانه جواب مفصلی هم که به شما دادم حذف شده ، اما تشکر میکنم که منطقی برخورد کردین، ادبیات من همون ادبیاتی که طرف تو حرف زدنش مقابلم بکار ببره.
شما نشون دادی که با بقیه فرق داری.
موفق باشی …

0 ❤️

530942
2016-02-15 07:07:47 +0330 +0330

شبسپید,گفتی من توهین کردم که فحش دادی…
شما نیومدی زیر داستانم حرف هایی بدون منطق و اساس زدی ؟!
دم از منطق و ادب و شخصیت میزنی…
گفتی داستانامو نخوندی , پس چرا منتظر قسمت چهاری اونم فقط بخاطر نویسنده ش !
نکنه خط ب خط سه قسمتو خوندی ؟!
ک خوندی…چون دونه غلط املایی ها رو گفته بودی…
از همه دوستان عذرخواهی کن…بعد بیا طبق ادب و شخصیت راجعبه داستانم نظر بده , با بی ادبی و گردن کشی تو فضای مجازی چیزیو میشه ثابت کرد؟!
اگه مجازی نبود,میشد بهتر گفتمان کنیم با…

2 ❤️

530949
2016-02-15 09:31:11 +0330 +0330

ببین الف شین احساسی و عصبی ، من نگفتم نوشته ات رو نخوندم ، اتفاقا چون فکر کردم داستان قوی هستش رفتم از قسمت اولش خوندم .
دوما من گفتم که بیشتر به توهمات یه مغز فاسد میخوره که داره تایپ میشه و به این نوشته نمیشه گفت داستان ، اون موقع منظورم با نویسنده نبود و منظورم شخصیت داستانت بود که یه آدم متوهم و مشکل داره.
از نظر خودم نظری که دادم کاملا منطقی و درست و اساسیه ، حالا شما میخوای قبول کن ،اگر هم نمیخوای میتونی مثل جواب اولی که دادی فحاشی کن.
منتظر قسمت بعدی میمونم تا بازم سوتی هات رو بگیرم و فکر نکنی اینجا همه گل و بلبلن.
به کسی بدهکار نیستم که بخوام عذرخواهی کنم ، هرکسی حرف مفت زده بود جوابش رو گرفت ، فقط اینجا خیلیا شخصیت خودشون رو نمایش دادن و محدوده ظرفیتشون مشخص شد.
اینجا آزادی رای وجود داره و من هم نظر و رای خودم رو میدم ، تو یه فکری به حال آستانه تحمل و صبر خودت بکن که چیزایی که لایق خودت هست رو به خواننده نوشته ات نسبت ندی ، اینو آویزه گوشت کن ، جوابِ های از قدیم هوی بوده.
یه نصیحت دیگه ، کسی رو تهدید نکن ، فضای مجازی و غیر مجازی فرق نداره ، اگه نمیتونی نظر مخالف رو تحمل کنی باید تمرین کنی تا یاد بگیری.
چون اگه فضای غیرمجازی هم بود همین ماجرا میشد ، نهایتش یکی میزدی و دوتا سفت تر میخوردی ، پس سعی کن شخصیتت اونقدر بزرگ باشه که سریع و احساسی جواب ندی ، فقط هم منظورم تو نیستی ، جوابهای تو ، ایول ، اساطیر و… کاملا معلومه که احساسی و عصبی هستش به نظرات مخالفشون و این برا شما ها که ادعای فرهنگ دارید و چند نفر عاشق سینه چاک برای نوشته هاتون ، نقطه ضعف بزرگیه.

0 ❤️

530956
2016-02-15 10:31:02 +0330 +0330

چه خوبه که اینطور مشتاق نظرات من شدی شادی ایول ، نگرانم نظر بدم ، دوباره قهرکنی و خداحافظی کنی و بعد مشتاقان سینه چاکت بیان فحشش رو به من بدن ، من کسی رو از چیزی نمیترسونم ، فقط میگم ظرفیت نظر مخالف رو داشته باشین، روی داستان شما هم نظر میدم ، بزودی…

0 ❤️

530957
2016-02-15 10:32:35 +0330 +0330

هرچی میخوام چیزی نگم , اما انگار واقعا میخاره ؟! نه ؟! نگفتم ویتامین آ د بزنه بچه قشنگ ؟!
اخه بچه وقتی سواد نداری چرا میای نظر میدی؟!
میگی منظورم شخصیت داستانت بود ! کاملا منظورت نسبت ب نویسنده بود…مگه فاز شما خیلی قاطیه دگ…
فضای مجازی هم نبود…اونچیزی ک دنبالشی عایدت میشد ( رفع خارشت)
تو سرو پات سوتیه…از من میخوای سوتی بگیری ؟!!
انگار هرچی میگذره خارشت بیشتر میشه…کلفت میاد واست اروم بشی…
حسد و بی شخصیتی و نفهمی و بی ادبی , چیز خوبی نیست خودتو اصلاح کن بچه…
اخه تو با من کار داری , چرا پای ایول و اساطیر رو وسط میکشی؟؟ ضعف داری…کمبود داری…
متاسفم واسه تو و امثال تو…

0 ❤️

530960
2016-02-15 11:06:34 +0330 +0330

شب سپید میگی من فقط بر اساس منطق حرف میزنم و منظورم با نویسنده نبود لابد مغز فندقی و مخاطب همیشه در صحنه هم با گردو و خیار سبز بودی که لای هر نون و پنیری حاضر میشن. توهین کردی بد جورم توهین کردی حالا هم به جای معذرت خواهی کردن بهونه نیار شونه خالی نکن. میگی جواب هر هایی یه هوی خودت مگه کم های و هوی کردی کم توهین کردی لکه قهوه ای و فلان و بهمان تو میگی جواب هر هایی یه هوی من میگم جوابش قلم و منطقه نه دهن و ضربه.واقعا هدفت چیه گیر دادی به الف شین و اساطیر و ایول چرا نمیتونی یا شایدم نمیخوای درست حرف بزنی قبول اشتباه اینقدر سخته؟
الف_شین شمام دیگه شورشو در آوردی میخوای داستان بنویسی یا اومدی کل کل کنی؟؟؟ به محض کوچیک ترین انتقادی طرفتو با خاک یکسان میکنی هر انگی هم بهش میزنی فکر کنم اینقدر تو شخصیت الکسی دیانت گم شدی که داری مثل اون رفتار میکنی واقعا خارشت میاد و فلان جات میسوزه در شان(همزه درست حسابی ندارم) شما یا نوشته هات هست؟؟ تا از دهنت در اومد به شعور شب سپید توهین کردی بعدش میای میگی مراعاتت میکنم هه جالبه اگه مراعات نمیکردی باید چیکار میکردی؟ واقعا از شما بعیده همچین کاری.
ایول جان از شما انتظار نداشتم که به این دعواهای بچه گانه دامن بزنی جالبه که میگی نظر شب سپید اصلا واست مهم نیست! پس واسه همین 20 تا بیست تا کامنت میذاری یا نکنه من چشمام چپه همه چیزو 6 برابر میبینم. اصلا نفهمیدم چرا اینجوری به اساطیر حمله کردین که بعد 6 سال گذاشت رفت. واقعا نا امید شدم امیدوارم من اشتباه کرده باشم موفق باشید و سربلند.

0 ❤️

530961
2016-02-15 11:11:43 +0330 +0330

الف شین چت شد دوباره!؟ بد رفت زیر دلت درجا پریدی بالا؟ خودت جوابت رو یه بار بخون ، چرا هی تهدید میکنی ، زر مفت میزنی جوابش رو میشنوی ، تا سالهای سال هم بگی بهت جواب میدم ، اما جداً از این همه ظرفیتی که داری دارم کیف میکنم ، خوب من چیکار کنم درک و فهم تو از نظرات در حد … هستش که متوجه نمیشی منظورم از جمله توهمات یه مغز فاسد که تایپ میشه چی بوده ، تو مشکل داری که جمله رو به خودت گرفتی که البته با این رفتارهای احساسی و‌عصبیتی که داری نشون دادی که نظرم میتونست در مورد خودت هم باشه ، که صد البته وقتی برات نوشتم نبود…
ضمنا تو‌جوش خودت رو بزن ، بقیه اگر جوابی داشته باشن خودشون میان حرفشون رو میزنن…راستی چقدر برای رفیقات ارزش قائلی!!! همه بهت میگن بی خیال شو ، حتی چندتا از خواننده هات بخاطر برخورد زشتت بهت تذکر دادن اما تو برعکس هنوز دوست داری نشون بدی جوجه لات سایتی…

ایول ، نظر من هرچی که باشه برای خودم ارزش داره چون به چیزی که میگم اعتقاد دارم ، یعنی قبول نداری خیلی خودبزرگ بین و دچار توهمِ مهم بودن هستی که تا یه نظر مخالف میبینی کولی بازی درمیاری خداحافظی میکنی؟!؟ فکر میکنی چه خبره ، صدتا مثل تو اینجا اومدن داستان نوشتن و جماعت هم براشون غش و ضعف کردن و دست آخر فهمیدن که اینجا جایی برای معروف شدن نیست. شما منو به چیزی که خودت دچارشی متهم نکن ، من اینجا فقط و فقط یه نظر مخالف گذاشتم و بعد شماها کولاک کردید…

0 ❤️

530963
2016-02-15 11:24:23 +0330 +0330

شارلاتان من اگر توهینی کردم ، در جواب توهینهایی بوده که بهم شده و هیچوقت شروع کننده توهین نبودم ، جمله همیشه در صحنه هم واقعیت مربوط به چندتا کاربر خاص بود ، مغز فندقی هم که گفتم بعد از توهین های چندطرفه ای بود که به من شده بود ، هنوز هم میگم در خصوص نظر اولی که گذاشتم هیچ وقت قصد توهین نداشتم ، هروقت هم کسایی که به من توهین کردند ، عذرخواهی کردند ، منم از اونا معذرت خواهی میکنم. اگه قرار باشه بخاطر یه نظر مخالف با هوچی گری و شلوغ بازی طرف رو‌مجبور کنید معذرت خواهی کنه ، باید فاتحه این سایت و قوانینش رو‌خوند.

0 ❤️

530965
2016-02-15 11:41:04 +0330 +0330

به هر حال فکر میکنم ادامه این بحث به جز دلخوری چیزی نداره و تشکر از شما ایول عزیز که خوب درک میکنی. اگرم توهینی به هر شخصی شده من از جانب اون شخص عذر خواهی میکنم و امیدوارم کسی از روی لجبازی کسی رو نقد نکنه. همین که یه نفر اشتباه خودشو قبول کنه خودش به اندازه عذر خواهی ارزش داره. منم به عنوان به یه جوون کم سن و سال و ناپخته سعی کردم در حد توانم به این بحثا خاتمه بدم امیدوارم که موفق شده باشم.

0 ❤️

530984
2016-02-15 16:54:45 +0330 +0330

دوستان…سلامی دوباره
شب سپید عزیز.بابت دیروز عذرخواهی میکنم از کوره در رفتم…الان خودم حرفایی که زدم رو میخونم هم خندم میگیره(نمیدونستم این همه فحش بلدم!)هم خجالت میکشم.حلالم کن…
از بقیه دوستان هم که شاید نظراتم باعث ناراحتیشون شد هم عذرخواهی میکنم…

0 ❤️

530991
2016-02-15 19:43:50 +0330 +0330

ممنونم از همه…اونایی ک توهین کردن , اونایی ک اومدن شر رو بخوابونن…
اونایی ک واقعاا حرف های زیبایی زدن از انسانیت و شرافت…
اون دوستانی که اومدن به من خورده گرفتن واسه جوابیه هام , جوابیه هایی که در دفاع از خودتون بود چون دوستمون گفته بود , حاضرین همیشه در صحنه با نظرات خنده دارشون , پای منبر و عاشقان رای و مهر شناسنامه و مغز فندقی و ربات…
تهش هم خطاب ب من گفتن از توهم بیا بیرون (بعد گفتن که منظورشون با شخصیت داستانت بوده !)
حالا شارلاتان جان و عزیزانی که گفتین حرف هام زشت بوده و دور از ادب و…
راستی , جالبه اما ب این دوستمون نگفتین چه حرف های قشنگ و زیبایی زد به بچه های سایت… .
حرف هایی در نهایت ادب…
من فقط مثل شخص دوستمون حرف زدم , پیشتر از من چیزی دیده بودین ؟!
شما اگه کسی بهتون توهین های زشت میکنه , بهش لبخند میزنین فقط…خیلییی کارتون درسته…آفرین میگم…
اما من الان به دلیل حادثه ای تو این روزها توی شرایط خوبی نیستم…
الان نمی تونم جواب توهین رو با لبخند بدم…
انگار باعث ناراحتی همه شدم ! آره ؟!
مقصر این وقایع منم ؟! پایدار و سبز باشین…دیگه باعث نارحتیتون نمیشم…خوش باشین…

0 ❤️

530992
2016-02-15 19:45:48 +0330 +0330

problemsolver
سلام ، من هم از شخص شما ، معذرت میخوام ، امیدوارم از من دلگیر نباشی و دیگه همچین مکالمه ای بین من و شما تکرار نشه…خدا رو شکر جوابهای من به شما پاک شده ?

0 ❤️

531002
2016-02-16 04:56:24 +0330 +0330

متاسفانه بلایی سر این ملت آوردن که حال بدی که تو دنیای واقعی داریم با نگاههایی پراز کینه و عداوت به هم ، با نیومدن لبخند تو برخورد باهم ، با حسادتی که به هم داریم به این دنیای مجازی هم کشیده شده ، غلط املایی گرفتن از یک داستانی که بی شک یکی از دلنشین ترین داستانهای این سایت هست نشونه ای جز این نیست که ابو با چنگال بخوریم ، این دنیای مجازی عین دنیای واقعی قوانین مدنی و اجتماعی داره که برعکس دنیای واقعی مکتوب نیست ، مگه میشه جاییکه از زبان مندراری فینگیلیش استفاده میشه و مهمترین چیز سرعت در تایپه ، بیاییو غلط املایی بگیری از داستانی با این مضمون؟؟؟یه چیزی هم برام خیلی جالب بود قیافه حق به جانبی که یک کاربر بعداز توهین مستقیمش به نویسنده میگیره و میگه ((بیشتر به توهمات یک ذهن فاسد میخوره)) منظورم با تو نیست؟؟!!!اخه خالق این شخصی که بعداز اینکه فهمیدی چقدر زشت نقد کردی عذر بدتر از گناه میاری
ایکاش بازهم روزی برسه تا زندگی سالم و درست زمامداران ما نسلی رو خلق کنه که برا هم جون میدادن ، رو سیم خاردار میخابیدن تا بچه محلش تو خونه راحت درس بخونه ، چه کردن با این ملت شریفی که تو همه دنیا پاسپورتش ارزش داشت ، دروطنم ، بی وطنم ، هموطنم از جانو تنم نیست----دگر این قوم ظالمو تنگ نظر هموطنم نیست

0 ❤️

531007
2016-02-16 07:34:45 +0330 +0330

رضا abi30 منم آرزو میکنم دولتمردان این مملکت فکری برای سواد این جوونها بکنن که تو چهار خط متن اینقدر غلط ننویسن و این غلطها اینقدر زیاد و عادی نشه که شمای خواننده برات دیگه مهم نباشه ، اگه قرار بود دستور لغات و نوشتارمون رو در محاوره بدون افسار رها کنیم یعنی به ملیت خودمون پشت کردیم ، من به شعور و درک خودم احترام میگذارم و انتظار دارم کسی که چیزی برای ارائه دادن داره ، اونو به بهترین نحوش ارائه کنه ، باز خوانی و ویرایش داستانهایی که آپ میشه هیچ کاری نداره و این فقط خودخواهی و یا اهمیت ندادن به مخاطب رو میرسونه که بدون ویرایش مطلبت رو آپ کنی ، این تو تربیت و فرهنگ منه و تو زندگیم هم همین روش رو پیش میگیرم ، من قبلا عضو نبودم ولی داستانهای سایت رو پیگیری میکردم ، نه فقط نوشته های الف شین ،بلکه سایر نویسنده ها رو هم زیر نظر داشتم ، توجیحاتی که نگارنده در خصوص غلطهای املایی اش میاره اتفاقا توهین به خواننده هاشه ، مثل این میمونه که داره بهت میگه همین هم از سرت زیاده ، خودت عاقل باش و درستش رو بخون ، اینکه از نظر من چه برداشتی کردی به خودت و فرهنگت برمیگرده ، این یه نظر شخصی بود و اگر درکی از دموکراسی داشته باشید کاملا بجاست که کسی نسبت به اونچه که بهش ارائه شده اعتراض کنه ، حالا اینکه چه تعبیری دوست دارید از این نظر داشته باشید به خودتون مربوطه ، مشکل ایرانیها اینه که عقل و احساسشون درک درستی از هم نداره ، برای همینه که هنوز جنگ و دعوای قبیله ای بینشون در میگیره ، طرف قتل کرده و با اینکه میدونن مقصره اما به پشتیبانیش و‌چون فامیلشونه میرن دعوا و چند نفر بیگناه دیگه هم کشته میشن ، دقیقا مثل کاری که شماها تو این چند روز با کاربری من میکنید ، چون به اشتباه فکر کردید کسی به نوشته مورد علاقه تون توهین کرده ، بسیج همگانی درست کردید و برای خودتون همه چیز رو بهم بافتین.
در خصوص نظرم، قبلا توضیح دادم و دیگه دلیلی نمیبینم که به شما هم بخوام توضیح بیشتری ارائه کنم ، ضمن اینکه نظر اصلی که گذاشته بودم به لطف گزارش کاربرهای طرفدار داستان و بخاطر حذف شدن اکانتم پاک شد و چیزایی که شما از روش قضاوت کردی خلاصه های نظر من بود.
اتقاقا من منبعد دقت بیشتری روی نوع نگارش و طرز بکار گیری لغات بخرج میدم و با کسی هم تعارف ندارم.
حالا به خود نگارنده مربوط میشه ، میتونه نظر من رو ندید بگیره و به غلط نویسیش ادامه بده و یا اینکه به خودش بیاد و سعی کنه با مطالعه بیشتر، نوشته هاش رو درست کنه.
در خصوص مضمون نوشته ها هم من بر اساس قوانین سایت حق دارم حتی به افکار نگارنده بگم احمقانه و یا باطله و این توهین به شخص نگارنده نیست (در قسمت راهنما بند مربوط به توهین مطالعه کنید) ، وقتی من از نوشته ای که میخونم احساسم رو تو نظرم بیان میکنم ، خواننده باید به خودش بیاد و بگه حتما یه جای کار مشکلی وجود داره ، اما اگه اونقدر به نوشته اش اطمینان داره ، نباید به درک و شعور خواننده اش توهین کنه ، از کجا سن و سال من رو تشخیص میده که هرچی از دهنش بیرون میاد و مطمئنا لایق خودش هست رو جلوی چشم کاربرهای دیگه به خواننده اش میگه.
کسی که تحمل نظر مخالف رو نداره بهتره تمرین کنه تا یاد بگیره و بعد چیزی رو‌تو اجتماع ارائه کنه ، قرار نیست هر چیزی که اینجا نوشته میشه به مذاق همه خوش بیاد ، من اگر واقعا قصد توهین داشتم از همون اول هم میتونستم فحاشی کنم ، کماینکه بعدا در جواب کسایی که شروع به فحاشی کردن ، عکس العمل مشابه انجام دادم.
موفق باشی برادر اما بدون قضاوت کار سختیه …

0 ❤️

531042
2016-02-16 14:41:18 +0330 +0330

ببین ایول ، اینکه مثل باروت میترکی بخاطر روحیه حساس و سیستم ضعیف عصبیته و نمیدونم چه دلیلی داره که یکهو قصه زندگیت رو میریزی رو داریه ، نمیخوام متهمت کنم که میخوای برات دلسوزی کنن چون حدس میزنم دوباره احساسی شدی و عجولانه شروع کردی به تایپ کردن ، چرا میخوای حرف تو دهن من بگذاری ، من کجا گفتم که کسایی که بیرون از کشور هستند هرزه هستند وقتی فرهنگ و شعور من و ملتم رو به توهین میگیری و یه تنه قاضی شهر میشی و کامنتهای طولانی و تکراری نه زیر این داستان فقط ، بلکه زیر داستانهای خودت هم میذاری انتظار داری بیام و ازت تشکر کنم ، توهین مطمئنا جوابش توهینه ، اگر قرار به برداشتهای اینچنینی باشه که تو با نظرات بلندبالات تمام ملت و فرهنگ و تاریخ ایران رو به لجن کشیدی و چشمت رو به تمام درد و زجری که این ملت کشیدن بستی ، باز تو تونستی خودت رو از درد و رنجی که تو ایران نصیبت میشد خلاص کنی ، اما خیلیا هنوز تو اون کشور دارن روز و شبشون رو با همین استرسها و عذابها سر میکنن.
یه سر به داستانهای خودت بزن ، از چی داری حرف میزنی چه چیزی رو داری به این ملت زجرکشیده و به قول تو خائن و عقب مونده که درمون دردشون شده یا نوشتن داستان و یا خوندنش و یا کشیدن مواد و دزدیدن حق همدیگه اس و بیشتر از همه نگاه کردن به هر اتفاقات دوروبرشونه، یاد میدی ؟! شخصیتی که داری برای یه مشت بچه به تصویر میکشی قراره قهرمان چی باشه ، اصلا باید قهرمان باشه یا یه آدمی که همیشه بهش تجاوز میشه ؟ عشق رو از بیخ رد میکنی و به هورمون جنسی وصل میکنی ! تفکری که جلال آل احمد به نازکی تو کتاب خانم نزهت الدوله تو گفتگوی زن داستان و شوهرش بعد از سکسشون وقتی زنه میپرسه: حالا راضی شدی؟ با نوشتن جمله آدم تو خلا هم بره راضی میشه به تصویر کشید ، اگه به قول خودت هدفت از نوشتن فقط ارضای روح خسته خودته ، پس به نظرات بقیه چیکار داری؟برای چی پاچه بقیه رو میگیری ، سرت رو بنداز پایین و با نوشته هات روحت رو ارضا کن ، اما اگه میخوای راه درست نوشتن رو یاد بگیری که البته مدام هم اینو از خواننده هات خواستی که با نظراتشون کمکت کنن که پیشرفت کنی ، که منم یکی از همون خواننده هات هستم ، بذار مخالفهات هم حرف بزنن ، یکی گفت من اینجا دنبال نوشته نوبل گرفته نمیگردم منم هم چنین قصدی نداشتم و ندارم ، اما اجازه نمیدم به شعورم توهین بشه ، مطمئنا اگه تو و نویسنده این نوشته گارد نمیگرفتید در برابر نقد که نه، نظر شخصی من و خودتون و چند نفر از طرفدارهاتون نظر منو به تیربار ناسزا نمیگرفتن ، من هم اینجوری بهتون جواب نمیدادم ، اگه رفت و برگشتهای پی در پی ات رو به عنوان منت سرخواننده هات به رخت کشیدم ، فقط برای این بود که به خودت بیایی ، مخاطبت برات اهمیت داشته باشه ، اما متاسفانه تا دیدی نه، انگار همیشه هم اوضاع گل و بلبل نیست تو همین چندنظری که زیر این نوشته الف شین ثبت شده، دوبار تصمیم به رفت و برگشت گرفتی ، اونم با یه شیوه بچگانه .
از اینکه دچار ناراحتی جسمی هستی ناراحت شدم ، اما این مسأله هیچ تغییری تو رویه ام برای نظرات روی داستانها نمیذاره ، الف شین هم اشاره به حادثه ناگواری که براش رخ داده بود کرد ، برای اون هم آرزو میکنم ، اوضاعش روبراه بشه ، اما یاد بگیرید وقتی عصبی و احساسی و بیمار هستید ، شروع به تایپ کردن و جواب دادن نکنید، شما فعلا دارید دیده میشید و باید خویشتن داری رو تمرین کنید.
اصلا نیازی به دفاع از نوشته هاتون نیست ، نیاز به توضیح اضافه هم ندارید ، شما وقت داشتی تو یه متن شش یا هشت صفحه ای آ چهار تایپ کنی و ویرایش و اصلاح انجام بدی ، وقتی آپ شد دیگه تمام ، نه توضیح اضافه ای لازمه و نه هیچ چیز دیگه ،اگه نظرات مثبته که خوب ، پس کار خوب بوده ، اما اگه نظر منفی دیدی بذار بقیه خواننده هات قضاوت کنن و خودت جدا بهش فکر کن ، از بازخورد اونا و تصمیمی که میگیری ادامه قصه رو بنویس ، اگه میگن اغراق کردی ، ببین کجاش اغراق بوده ، اگه میگن مزخرفه ، بذار به حساب سلیقه شخصیش ، یادمه تو جمعی بودم و داریوش داشت ترانه تمام نا تمام من رو میخوند ، یه بنده خدایی امد تو و گفت این جفنگیات چیه گوش میدید؟ یه عباس قادری بذار حال کنیم، باید بگیریم بزنیمش؟! باید پرتش میکردیم بیرون ؟ میزدیم دستگاه پخش رو خرد میکردیم؟ یا میرفتیم داریوش رو خفه میکردیم!؟
گفتی از خانواده دل کندن سخته ، از کجا میدونی من از خانواده دور نیستم؟ اصلا میتونم ببینمشون یا نه ، خودت میبری و میدوزی بدون اینکه سایز بزنی ، شایدم راست بگی و شرایط تو رو درک نکنم ، اما مگه تو وقتی مینوشتی به شرایط خواننده هات فکر میکردی؟!؟
رفتن و موندنت به خودت بستگی داره ، دلم نمیخواد نظرات من باعث رفتنت شده باشه و اگر دلیلش واقعا بیماری باشه ، باید بهت بگم تا برگشتن دوباره ات و آپ کردن داستان جدیدت منتظر میمونم ، همونطور که منتظر الف شین و قسمت بعد نوشته اش و سایر نوشته های اساطیر و آرسینه و اگه گفتی من کیم و شیدا و … هستم.
از نوشته ات هم فقط یه غلط املایی میگیرم اونم اسم کاربریم بود که نوشته بودی شب شپید
موفق باشی دختر نازک نارنجی

0 ❤️

531049
2016-02-16 17:11:05 +0330 +0330

دوست عزیز شب سپید…هی من میخوام کامنت ندما…یخورده شعور میگه ما وقتی کسی درد دلش رو میریزه وسط حداقل تا وقتی آروم نشده باهاش همدردی کنیم.من یادمه یه بابابزرگی داشتم…خدا انصافش بده…هر دفعه مادرم خدا بیامرز و پدرم میرفتن پیشش حرفاشون که تموم میشد خیلی راحت میگفت:باشه بابا…نشاشیده شب درازه…
به همین راحتی میای طرفو به فحش میکشی فقط به خاطر اینکه به خودش بیاد؟اگر درشت خوی پ بدرفتار بودی از اطرافت پراکنده میشدند…این تو همین قرآن خودمون نوشته…من میدونم ایول چی کشیده و چی میکشه…هفت سال از عمر چهل ساله ام رو فقط به خاطر یه شغل مزخرف که خودمم الان دارم عواقبش رو میکشم آواره شدم…خلاصه مفید شغل من تو ایران میدونی چی بود.؟گلوله…قانقاریا…خون و ضجه های یه بد بخت که بخاطر تله های انفجاری پاش تیکه پاره شده بود…زنم رو به خاطر در به دری از دست دادم…الانم چیم؟یه تکنیسین کامپیوتر تو مملکت غریب!
کارم به دیازپام میکشه…میگرن دارم…بعضی وقتا موج میزنه تو کلم دیوار رو میگیرم زیر مشت…
این چیزیه جمهوری اسلامی…که فقط از اسلام اسمشو به دوش میکشه برای ما به ارمغان آورده…قبل از به سخره گرفتن و قضاوت در موردشون ازشون دلیل بخواه…هر چه قدر هم که کارشون وحشتناک باشه.

0 ❤️

531053
2016-02-16 17:29:41 +0330 +0330

میدونین چیه؟اصلا تقصیر از خودمه…از من دیگه در این سایت چیزی نخواهید دید…خودمم دیگه نمیام…تا الان هم فقط به خاطر چهار تا داستان نویس درست حسابی میومدم…وگرنه نه به این چیزا نیاز دارم نه انقدر بدبختم که بخوام با داستان خوابیدن طرف با مادرش خودمو ارضا کنم…خدا نگهدار همگی و من الله توفیق…

0 ❤️

531058
2016-02-16 18:04:42 +0330 +0330

مثل این که بعضیا تحمل اینو ندارن که حتی یه کاربر چند کلمه با خواننده های خودش صحبت و درد و دل داشته باشه یا دلیل رفتنشو توضیح بده…یا همش دنبال ایراد گرفتنای الکی و غلط املایی یا دامن زدن به ماجراس…از سر عداوت و کینه توزی یا خیر خواهی هرچی که هست مثل اینکه قصد نداری فراموش کنی.
راجب این که اینقدر چسبیدی به غلط املایی گرفتن از بقیه من یکی دیگه هدفتو فهمیدم… آره هدفت تخریب کردنه و بس. اگه خیلی دوست داری نقش معلم املای سایتو بازی کنی یه سر بزن به نظری که راجب داستان آناهیتا آذر(که امروز منتشر شد) دادی … به قول رو ((بقول)) نمینویسن آقا یا خانم محترم.اینو گفتم بدونی هرکسی ممکنه تو نوشتش غلط املایی یا نگارشی داشته باشه

0 ❤️

531063
2016-02-16 18:33:17 +0330 +0330

آقای ایول (یا شادی خانوم منکه گیج شدم) عزیز دلایل رفتن شما از سایت یا ادامه ندادن داستانتون به خود شما مربوطه (البته خوشحال میشم اگه بمونید و ادامه بدید) شاید خودتون اینو متوجه نباشید ولی نوشته های شما حداقل رو زندگی من یکی تاثیر گذاشته واقعا جای خالی شما همیشه حس میشه… شاید فکر کنید دارم اغراق میکنم ولی اگه امروز امثال آرسنه و شیدا و الف شین تو سایت هستن به لطف شما و نوشته های دل نشین شما بوده قبلا به شما گفتم بهترین نویسنده سایت… هنوزم روی عقیده خودم استوارم… واقعا اون روزی که قسمت چهارم ((روزی که عاشق دخترم شدم)) رو خوندم از خودم خجالت کشیدم و شرمنده شدم و باعث شد به افکار مریض خودم آگاه بشم…
اینارو هم نه برای تملق و چاپلوسی که به خاطر ارادتی که به شما دارم و تاثیری که نوشته هاتون روی من داشته گفتم امیدوارم هر جا که هستی سربلند و موفق وشاد باشی.

0 ❤️

531064
2016-02-16 18:38:47 +0330 +0330

problemsolver داداش من ،عزیز من ، نمیخوام بخدا اینجوری باهاتون بحث کنم ، اما آخه برادر من مگه مجبورید وقتی حالتون نرمال نیست وارد بحث بشین ؟!
مگه اینجا جای ننه من غریبم بازی و همدردیه؟ ایشون میتونست یه تاپیک بزنه و درد و دلهاش رو اونجا بگه ، اون موقعی که ایول منو بی فرهنگ و خائن و بی غیرت و یی عرضه تو نطق بلند بالاش خوند ، فکر نکرد طرف مقابل و مخاطبش ممکنه ناراحت بشه؟! اون موقع که روی منبر از هر دری فریاد میزد و تخم چپ و سر سگ رو هوار کشید رو سر شب سپید و بی تفاوتی رو به من و فرهنگم نسبت داد ، نگفت شاید مخاطبش ناراحت بشه ، بی خیال بابا ، انصاف داشته باش ، چرا حرفهایی که تو دعوا رد و بدل شد رو میارین وسط ، شما خودتون دوست دارید انگار این موضوع کش پیدا کنه ، من حرفی ندارما ، اما زشته ، یه نگاه به کامنتها بندازید ، همون کاری که صبح هم یه بار انجام دادی ، ببین من کجا شروع کننده بحث بودم ، هرکدومتون که اومدید یه حرف یی ربط بار من کردید و من فقط بهتون جواب دادم ، تو همین درد و دل ایول ، ببین چندتا طعنه به شب سپید زده ، بعد تو میگی باهاش همدردی کنم ؟

0 ❤️

531067
2016-02-16 19:16:39 +0330 +0330

شارلاتان ، من شروع به تیکه انداختن کردم وسط درد و دلهام؟! از کی تا حالا وقتی درد و دل میکنن اسم مخاطب خاصی رو میارن وسط و براش رجز میخونن ، عجبا …بگذریم تو یه ذره با اینا فرق داری ، نمیخوام باهات بحث کنم ، اما از ایراد و غلط املایی که از من گرفتی ممنونم ، فقط یه چیزی ما دیپلمه های نظام شاه هستیم ، اون وقتها بعضی املاها مثل الان دهه هفتاد و هشتاد نبود ، قول هم یه کلمه عربیه و میتونه به حرف اضافه قبلش بچسبه ، حداقل تا فوق که من خوندم و تدریس کردم ، اینجوری نوشتم، حالا یا از بیسوادی مخاطبینم بوده و یا از روی احترام کسی چیزی بهمون نگفت، نمیگم و ادعا نمیکنم که غلط نمینویسم که صد البته وقتی با گوشی تایپ میکنی انواع چرندیات بجای چیزی که میخواستی، تایپ میشه اما جبهه نمیگیرم عزیزم و به طرفم توهین نمیکنم… مرسی که حواست به نظرها و کامنتهای من هست.

0 ❤️

531076
2016-02-16 21:47:20 +0330 +0330

آقای مثلا باسوات!!!جوونها توزبون محاوره درسته و شماییکه دیپلم زمان اون خدا بیامرزو دارینو تا فوق خوندین باید میدونستین که جوانها درسته !!!باید میدونستین املا صحیح ((توجیحاتی))میشه ((توجیهاتی))
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
عزیز همونطورکه عرض کردم خدمت شما قوانین مدنی ، اجتماعی و فرهنگی دنیای مجازی با دنیای واقعی خیلی فرق داره ، اینکه چون شما فکر میکنی سرعت در انتقال اطلاعات تو دنیای مجازی اصلا مهم نیستو زمان باید فدای صحیح تایپ کردن کلمات بشه، تو این دنیای مجازی کاملا غلطه .
بجای ایراد الکی و بنی اسراییلی گرفتن سعی کن با مطالعه سطح سوادت بالا بره تا بتونی خودت به چیزی که میگی پایبند باشی و توجیه رو ننویسی توجیح!!!

0 ❤️

531077
2016-02-16 22:03:23 +0330 +0330

جناب پرابلم سلور فقط اینو بگم که نتیجه ۷سال شغل شما فقط خون،گلوله ،ضجه و قانقاریا نبود،درسته شاید زندگی خودتو فدا کردی ، اما بیهوده نبود، شما و کسانیکه ۸ سال با فدا کردن جونتون باعث شدین حماسه ای خلق بشه به بزرگی تنها جنگی که تو ۲۰۰ سال اخیر ایران عزیز رقم بخوره و سانتی از خاک وطن از دست نره اونم زمانیکه خیلی از مدافعین حقوق بشر با دادن بمب شیمیایی، سلاححهای سبک و سنگین بر اساس اخرین تکنولوژی روز دنیا حتی با زدن هواپیماهای مسافربری ما نمیخاستن یک شخص مجنون که جنونش بعدها نسیب خودشون شد جلوی ایران بازنده باشه .ایثار شما همیشه بر تارک پرفروغ ایران با تمدن همچون نگینی درخشش داره

0 ❤️

531078
2016-02-16 22:36:38 +0330 +0330

خداییش انگار پایه کل کل تو این سایت زیاده ، باشه عزیز ما هم هستیم ، آقای آبی سی ، به تو‌هم تبریک میگم که از تو نظرات من که اگه اکانت قبلیم پاک نشده بود بالاخره یه غلط املایی پیدا کردی ، مرحبا، اما ،اولا از کی تا حالا زبون محاوره دستورالعمل داشته !!! نکنه مثلا باید بریم دو واحد زبان محاوره تالیف بهروز وثوق پاس کنیم که حتما اصولش رعایت شده باشه و شما هم قبول کنی؟! اون وقت ایشون تعیین کنن جوونها یا جوانها تا فرقش برای من‌و شما روشن شه ، ثانیا ، منکه دو دقیقه پیش نوشتم، منم اشتباه میکنم ، اما اگر اشتباه کردم گارد نمیگیرم و دعوا و فحاشی نمیکنم ، چرا نمیفهمی عزیزم ، تمام بحث من اینه که وقتی اشتباه کردی و یا نظر مخالف شنیدی بپذیر ، افتاد یا بازم برات بچرخونم دوزاری رو؟!؟!
ثالثا من دارم میگم کسی که داستان مینویسه و میگه من نویسنده هستم حداقل قبل از آپ کردن داستان یه بار متنش رو ویرایش کنه ، بد میگم ؟! کار سختیه!!!شاید برا شما آره!!!
در مورد اون حرف سرعت تبادل اطلاعات هم آخه کدوم آدم عاقلی جابجایی سریع اطلاعات غلط رو ترجیح میده به اطلاعات صحیح اما با سرعت پایین!!
شاید تو فقط دلت میخواد یه چیزی داشته باشی برای خوندن ، اون به خودت مربوطه ، اما نظر من فرق داره ، اختلاف نظر هم که طبیعیه پس بحثی نداریم.

خدایا خودت رو به خودت میسپارم با این مخلوقاتت ، شما تو قرن بیست و یکمی و هنوز زبون هموطنت رو حالیت نمیشه و‌منظورش رو نمیگیری ، بیچاره اونیکه به تو درس داده!!!

آها راستی تا یادم نرفته تشکر کنم بابت نصیحتت در مورد مطالعه و بالا بردن سطح سواد ، اما مطالعه رو‌که همه باید انجام بدن تا سطح سوادشون بره بالا ، منم انجام میدم ، تو هم انجام بده ، اونم انجام میده ، خوبه؟ خیالت راحت شد ، حالا برو لالا کن …

0 ❤️

531155
2016-02-18 00:30:31 +0330 +0330

شما خیلی خودتو مهم احساس میکنی که فکر کردی من دونه دونه کامنتهاتو میخونم و دنبال غلط املایی میگردم ، نه عزیزمن ، کامنتی که من مخاطب شما بودمو هم کامل نخوندم وقتی دیدم همون اوایلش خودت اشتباهی داری که از همه ایرادشو میگیری ،چه بسا اگر باقی کامنتهای شمارو میخوندم از این توجیح!!!ات شما مکررا پیدا میکردم ، وقتی خودت وقت نمیزاری تا نوشته های چند خطیتو بخونی تا مثلا به اعتقاد خودت برای مخاطبت احترام قایل باشی چرا این ایرادو از دیگران میگیری ؟؟؟؟شاید هم چندبار خوندی اما دانش ادبیت با دیپلم نظام قدیم و تدریس تا سطح فوق اندازه ای نیست که بفهمی توجیح!!!غلطه و باید توجیه بنویسی ، من میدونم که تو اشتباه داری ، این چیز مشهودی هست که خودت هم معتقدی بهش اما رطب خورده کی کند منع رطب ، هر انسانی ممکنه اشتباه کنه و هر انسانی احتیاج به مطالعه داره اما هر انسانی که خودش اون ایرادو داره حق نداره فکر کنه میتونه همون ایرادو از دیگری بگیره ،نمیدونم شاید من فارسیم ضعیفه که شما نمیفهمی ، اشتباه کردن هیچ ایرادی نداره ، اما منتقدی که انتقاد میکنه خودش باید مبری باشه از اون ایراد وقتی تو خودت تو ۸ خط با چندین بار دوره بازم غلط املایی داری به چه جراتی میاییو از دیگران این ایرادو میگیری خوشبختانه زبان طناز پارسی پرهست از این ضرب المثلهای عبرت اموز، ((کل اگر طبیب بودی سرخود دوا نمودی))

0 ❤️

531156
2016-02-18 00:35:56 +0330 +0330

ضمنا شما لازم نیست دو واحد زبان محاوره پاس کنی تا بفهمی جوونها تو ادبیات نوشتاری غلطه ، کافی بود تا سطح فوق که تدریس میکنی و مطمینا تحصیلاتتم تا همون اندازه هست حداقل، ۳واحد( ادبیات الان ۳واحده هست ، نمیدونم قدیم هم ۳واحد داشت یا بقول شما ۲واحد!!!) ادبیات پاس میکردی تا زبان نوشتاری رو یاد بگیری و طبق اعتقاد خودت ( که به نظر من تو دنیای مجازی کاملا اشتباهه) عمل کنی و بجای جوانها ننویسی جوونها!!! حالا بعداز لالای من شما برو جیش بوس بعد لالا

0 ❤️

531173
2016-02-18 07:13:59 +0330 +0330

ببین رضا آبی سی طناز و مثل پرداز ، چیزی که مسمله اینه که تو هم ، دچار توهم شدی ، من نه آدم مهمی هستم ، ونه انتظار دارم تو بری تک تک کامنتهای منو بخونی و البته برام اهمیت هم نداره که این کار رو میکنی یا نه، من حتی فکر نمیکردم نظر اولم باعث بشه اینطور پای یه داستان هجمه ای از توهین و حرفهایی که لایق نویسنده هاش بود و دردنامه ها و خاطره ها و زندگی نامه ها … ثبت بشه، مشخصاً منظور همدیگه رو نمیفهمیم و بحث بیخود میکنیم ، دو تا نظر مخالف با هم داریم و هیچکدوم هم قانع نمیشیم ، پس بیخود سر هم دیگه رو درد نیاریم.
من سالهاست که شبها کارم جیش بوس لالاست ، اما شما سعی کن تمرین کنی مودب باشی، ادب خوبه ، بدردت میخوره ، من کلمه ای که بخواد به تو توهین کنه بکار نبردم اما شما هم مثل بعضی از خواننده ها تا یه ذره چاک دهنت باز میشه انگار از فحاشی بدت نمیاد ، راستی زیادم دنبال تعداد واحدهای نظام قدیم و جدید و ارشد نباش ، نظام آموزشی مدام در حال تغییره ، سرت گیج میره از این تغییرات ، دیگه باهات بحثی نمیکنم ، چون واقعا همدیگه رو نمیفهمیم ، هرچند از اول هم با تو بحثی نداشتم…

0 ❤️

532712
2016-03-07 08:05:34 +0330 +0330

ey baba inja che khabare!!! cheghad comment… agha behar hal dastet dard nakone . man vase dastane shoma ozve in site shodam!!!
in dastan vagheiie ?
delam vase khosro shakibaii tang shode … khoda rahmatesh kone…

1 ❤️

547524
2016-07-04 10:16:03 +0430 +0430

الف_شین عزیز،فکر نکن چون نزدیک 5 ماه از آخرین قسمت داستانت و بعدشم غیب شدنت میگذره فراموشت کردیم…
نه حداقل من یکی هنوز منتظر قسمت چهارم بمبئی،هزار شاخه بلوریهستم و خواهم بود و امیدوارم هرچه زود تر انتشارش بدی…

0 ❤️

561213
2016-10-18 22:59:50 +0330 +0330

جالبه،اینقدر داستانت مرموز و قشنگه که میخوام دوباره بخونمش!
امیدوارم موفق باشی و قسمت بعدی رو هم بعد از این 8 ماه منتشر کنی.

0 ❤️