با پدر بزگ تو حموم

1392/08/25

من اينو ننوشتم ولي با حال بود گفتم شما هم بخونيد نظرتونو بدونم
من شيرين 18 سالمه يه داداشه 20 ساله دارم که آخراي سربازيشه و تو اهواز خدمت ميکنه مامانم هم بيتا 37 سالشه تو يه آزانس هواپيمايي کار ميکنه سبزه است و سکسي هميشه هم آرايش غليظ داره مثل منم لباساش هميشه باز وسکسيه.بريم سر داستانم.خيلي خسته بودم رفتم يه دوش آب سرد گرفتم رفتم جلوي سيستم نشستم و فيلمي که از ساناز گرفته بودمو گزاشتم ببينم.اول فيلم يه زنه داشت بخودش ميپچد با کوسش بازي ميکرد بعدش ازخونشون رفت بيرون خونش يه کلبه توس يه مزرعه بود.رفت طرف يه اسب و دولا شد زيرش.کير اسبه رو گرفت و شروع کرد به ماليدن و ليسزدنش.چطوري ميتونست اينکاروکنه؟؟ بنظرخوشمزه نميومد؟؟کيراسب نيم متري بود با يه سر بزرگ بدون کلاهک.انقدر دست ماليش کرد تا آب اسبه اومد و روي صورت و سينهاش پاشيد.وااااااايييييييييي چقدر جالب بود؟؟چقدر سفيد بود؟؟حالي بحالي شدم دست خودم نبود آخه/ آب کيرررررر که ميديدم دلم ضعف ميرفت؟؟ جالب اينجا بود که تاحالا آب مني نديدم نخوردم ولي احساس ميکردم بايدخيلي خوب باشه؟؟ داشتم باخودم ورميرفتم.اووووف آب کير اسبه رو توخيالم روسينم ميماليدم که صداي دراومد؟؟ خودمو جمع وجور کردم رفتم بيرون ديدم مامانمه خيلي سرا سيمه رفت سمت گوشي تلفن و شروع کرد بشماره گرفتن؟؟ انقدر هول بود که متوجه بودن منم نشد؟؟ازصحبتاش فهميدم داره با داييم حرف ميزنه.ميگفت: کي؟؟ کجا؟؟ توکجا بودي؟؟؟ چرا گذاشتي اينجوري بشه؟؟… بعد گفت دارم ميام اونجا و گوشيم قطع کرد.رفتم جلو سلام کردم گفت:واه دختر ترسيدم توکي اومدي؟؟؟ گفتم نيم ساعتي ميشه چي شده مامان؟؟؟گفت:پدر بزرگت ليزخورده افتاده زمين دستش شکسته الان بيمارستانه دارم ميرم اونجا.گفتم کجاااااااا؟؟؟ گفت:بسه انقدر سوال نکن دختر درست نميدونم؟؟؟ گفتم صبرکن منم بيام؟؟؟ گفت نه تو برو تخت رو آماده کن تا ميريم بيارمش؟؟؟ بعد بسرعت ازدر بيرون رفت.بابا بزرگم 60 سالشه ولي خيلي سرزنده و سرحاله هنوز ورزشش رو سرساعت انجام ميده من خيلي ازنظرعاطفي بهش وابسته ام چون الان حدود 5 ساله که با ما و داييم زندگي ميکنه چون ما بعداز اينکه بابام مرد ازش خواستيم با ما باشه.داييم اسمش بهروز 39 سالشه و با زنش مريم خونه بابا بزرگم زندگي ميکنن يه دخترم دارن که اسمش ساراست که تبريز دانشجوي خيلي ناز و خشگله راستش باهم زيادي راحتيم.ميدونستم با داداشم شيطونيهايي ميکنن ولي به روشون نمياوردم.دو ساعت بعد ديدم مامانم و داييم بابا بزرگ رو آوردنش.رفتم جلو سلام کردم خيلي حالش بد بود به زور جوابمو داد.بردنش سمت اتاق رنگش پريده بود.معلوم بودخيلي درد داره.از اونيکه فکرميکردم بدتر بود.بنده خدا از دوجا دستش شکسته بود.يه آرام بخش مامان بهش زد و بعداز يک ربع آروم خوابش برد.من با پدربزرگم خيلي راحتم.هميشه درباره رابطه دختر و پسر باهم حرف ميزنيم.شوخيهاي آنچناني باهم ميکنيم.البته خيلي محدود مثلا من توخونه با ميني ژوپ و تاپ ميگردم چون ميدونم خوشش مياد شروع ميکنه سر به سر گذاشتن و دستماليش.بعضي وقتها مي بينم از روي شلوار با کيرررررش ور ميره؟؟ احساس ميکنم خيلي بزرگه؟؟؟يکبارم بعد از کلي شوخي ميخواستم از در برم بيرون که بين درايستاده بود.مثلا نميذاشت برم.منم از خدا خواسته کووووووونم و ميماليدم به کيرررررش.اونم چيزي نميگفت.سه هفته ميشدکه دستش شکسته بود.بيشتر وقتها ما باهم تنها توخونه بوديم.من از اين قضيه خيلي راضي بودم اين اواخر براي اينکه بيشتر اذيتش کنم وقتي مامانم نبود زير لباسم شورت نمي پوشيدم.سعي ميکردم جلوش بيشتر دولا بشم تا بتونه کووووووسم و ببينه تا به عکس العملش بخندم.کيف داشت اذيت کردنش.يه روز به مامانم گفت ديگه نميتونم تحمل کنم بايد برم حموم.احساس ميکنم خيلي کثيف شدم؟؟ مامانم يه نايلون دستش بست و بردش توحموم که بشورش.هنوز 5 دقيقه نگذشته بود که موبايل مامانم زنگ خورد.رفتم جلو درب حموم و در زدم.ماما با تاخير لاي در رو بازکرد.گوشيش رو گرفت ازمن بعدم درو بست.گفتم يعني چي؟؟؟؟ يک دقيقه بعد عصباني ازحموم اومد بيرون.گفت: شيرين من بايد برم کاردارم.پدربزرگت بدنش کفيه برو داخل حموم و پشتش رو ليف بزن و آبش بکش بيارش بيرون؟؟؟ خودمو زدم به اون راه گفتم: منکه روم نميشهههههههه؟؟ مامان گفت نترس الان ديگه شرت پاشه ضمنا پشتشم به سمتته زود برو داخل تا يخ نکردهههههه؟؟ رفتم توحموم.داشتم ذوق ميکردم که ميتونم سربه سرش بذارم شايدم تونستم براي اولين بار کيررررررررر و خايه رو از نزديک ببينم؟؟؟ توي رختکن شرتمو سوتينمو دراوردم با يه تاپ گشاد که قشنگ سينهام توش مشخص بود که اگه بسمت جلو دولا ميشدم نوک شون معلوم ميشد رفتم تو حموم.واااااايييييييي…

بابابزرگم تو وان خوابيده بود تا منو ديد خنده موزيانه اي کرد گفت به به شيرين خانم گفتم:چطوري رفتي تو وان؟؟ نگفتي بيفتي اون دستتم بشکنه؟؟ گفت برو جوجه من ده تا دختر رو حريفم با خنده درحاليکه دولا شدم تا از وان درش بيارم سينهامو که نوکشو ميتونست ببينه بهش نشون دادم.گفتم يعني چطوري حريفشوني؟؟؟گفت:حالااااااا.گفتم نه جوون من بگوچطوري؟؟؟؟ داشتم اذيتش ميکردم.گفت همونطوريکه شوهر آيندت حسابت و ميرسه.گفتم من بحسابش نرسم اون نميتونه؟؟ درحاليکه اين حرف رو زدم دولا شدم تا ليفشو بردارم که احساس کردم زيادي دولا شدم.خودم ميفهميدم که تا سوراخ کونم و ديده چه برسه کووووووووسم.منم عادت دارم موهاي کوسمو آرايش کنم بخاطرهمين نسبتا بلندن.تا برگشتم با پرويي گفت چرا موهاشو نميزني آفريقايي؟؟؟؟ خودمو زدم به اون راه گفتم ايييي واااييييييي ديديشششش؟؟؟ گفت آرهههه همشو ديدممممممم بعدش قاه قاه شروع کرد به خنديدن.گفتم برا کي بزنمش هنوزکه شوهر نکردم؟؟؟ شروع کردم به ليف زدن بدنش.پشتش که تموم شد گفتم برگرد تا سينتو بشورم.بدون هيچ مخالفتي برگشت.واااااااااايييييييييي اووووووووووف داشتم چي ميديدم؟؟؟ انگار يه بچه گربه تو شرتش قايم کرده بود؟؟؟داغ شدم زبونم بند اومده بود.بابابزرگمم سرش تو يقه من بود.همينجورکه سينشو ميشستم رسيدم به شکمش خورد اونم خودشوعمدا داد جلو.دستم به سر کيرررررششش خورددد وويييييي به صورتش نگاه که کردم اونم دسته کمي ازم نداشت.چشاشو بسته بود و سرشو بالا گرفته بود.توهمين حال بوديم که برق رفت؟؟؟ اااااههههههه چه زد حالي خوردماااااااا؟؟ ديگه نميشد کيررررررررررشو ديد؟؟؟ بابابزرگم گفت حالا تو اين تاريکي چکار کنيم؟؟؟؟ گفتم مامان هميشه تورختکن شمع ميزاره بزار برم ببينم هست يا نه؟؟؟؟ گفت قبل رفتن از پشت کمک کن شورتمو دربيارم تا تاريکه دم ودستگام و بشورم؟؟؟ باهزار بدبختي چون همديگه رو نميديديم با لمسش سعي کردم تو تاريکي راه و پيدا کنم.اونم به بهونه راهنمايي من دستي از زير به لاي چاکه کوووووووونم کشيد.جووووووووونممم خيلي خوشم اومداااااااااا.دستش داغ بود تا تونستم سرعتم رو کم کردم تا دستش بيشتر اونجا باشههههه؟؟؟ اووووووووووف.رفتم پشتش شرتش رو کشيدم پايين گفت ليف رو بده؟؟ همينجورکه دنبال دستم ميگشت دستش خورد به سينم.آخخخخخخخ با کف دستش يه کم ماليدش کل اين کارهاو تو يه لحظه انجام داد که نشون ميداد خيلي وارده.به سمت در رفتم با نور کمي که ازبيرون ميومد کبريت رو شمع رو پيدا کردم بعد از اينکه روشن شد خواستم داخل حموم شم که بابابزرگ گفت نيارش؟؟؟؟ بزارش همونجا خودت بيا؟؟ رفتم تو گفتم چراااااااا؟؟؟؟ گفت: بزار تاريک بمونه چون من دوباره نميتونم اين شرت کثيف رو بپوشم ضمنا پاهامو هم نشستي؟؟؟ رفتم جلوش نشستم چون تو رختکن روشن بود يه هاله هايي ميشد ديد ولي واضح نبود.ازطرفي اونم چشاش نسبتا ضعيف بود و فکر ميکرد من چيزي نميبينم.اوه اوه کيرررررررررش بنظر بزرگ ميومد؟؟ميشد ديد که يه چيزي از صندلي آويزونهههههههه؟؟؟ فهميدم که کيرررررررش خوابيده.با خودم فکر کردم چکار کنم؟؟؟ دوباره راستش کنمممممم؟؟ فکري به ذهنم رسيد به بهونه آب برداشتن از وان دولا شدم با ظرف آب ريختم روسينه هاي خودمممم؟؟گفتم وااااايييي کثيف شدم بابابزرگ؟؟؟حالا چکارکنم منننننن؟؟؟؟ ديدم اونم که حالا انگار چشاش به تاريکي عادت کرده بود گفت: خب لباست رو دربيار يه دوش بگير.منکه نميبينمت؟؟؟ ديدم اونم بدش نمياد.گفتم فکر بديم نيست ولي مطمعني تو منو نميبيني؟؟؟؟ با خنده هميشگي گفت: آرههههههه تازه ببينم گناه نيست تازه ثوابم داره براي منه بي زن؟؟؟؟ تاپمو درآوردم رفتم زير دوش سعي ميکردم تو زاويهاي مختلف بايستم تا بتونه اندام منو ببينه؟؟ احساس کردم غرق درتماشاي منه؟؟ اومدم جلوش نشستم ديدم بلههههههه کيررررررررشششششش راستهههههههه راستههههههههه.جووووووووووووون چقدر بزرررررررگ بووووووددددد ووواااااااييييييي.دوست داشتم لمسش کنم ولي چطوري آخه؟؟؟؟ شروع کردم به ليف زدن رونهاش.ازش پرسيدم دم ودستگاتو شستي؟؟؟؟ گفت:خوب نتونستم.گفتم: حالا چکار ميکني؟؟؟ همينجوري مياي بيرون؟؟؟ با من و من کردن گفت چاره ديگه اي دارم مگهههههههه؟؟؟ دلمو زدم به دريا گفتم ميخوايي من برات بشورمش؟؟؟؟
بعد دو سه ثانيه سکوت با حالت کش داري گفت لطف ميکني آب گلوم خشک شده بود آروم رفتم جلو کيرررررررشو گرفتم گفت واااااااييييييييي دستت چه سردههههههههه؟؟؟راست ميگفت تموم بدنم يخ کرده بود.آ خ خخخخخخخخ چقدر کيرررررررش بزرگ و سفت بود؟؟؟ اينقدر کللللللللفت بود که تودستم جا نميشد.جااااااااان.دستمو آوردم سمت سرکيررررررررش چقدرم بزرگگگگگگگگ بود.احساس ميکردم اندازه کيررررررررر اون اسب است.تا اومدم با ليف بشورمش بابابزرگم گفت نههههههههه.دردم ميااااااادددددد فقط با کف بشورششششششش.دوتا دستام رو کفي کردم وبراش بالاو پايين ميکردم.ميدونستم اينجوري آبش مياد و منم ميتونم آبشو حس کنم.ديگه حرف نميزد منم تا اونجا که ميشد سرمو بهش نزديک کردم تا بوي کيررررررشو حس کنم.وااااااايييييييي خداااااااا حس خيلي خوبي بود دوست داشتم سرکيرررررررشو ليس بزنم ولي نميشد؟؟؟ سرعت دستمو بيشتر کردم احساس کردم داره کيرررررررشششششش سفت تر ميشه.يکدفعه پدر بزرگم گفت بسهههههههه؟؟ عجب ضدحالي زد لامسب.گفت منو ببر زير دوش.برمش زير دوش و خودمم باهاش زير دوش موندم به بهونه پاک کردن کفها کيررررررشو ميماليدم.سعي ميکردم بدنم رو بهش بمالم اونم دستشو دورکمرم انداخته بود و سعي ميکرد بمن بفهمونه که دامنم رو دربيارم؟؟؟ بعد از چند لحظه گفتم اي داد دامنم خيسه خيس شده درش بيارم اشکال نداره؟؟؟؟ گفت هرجور راحتي.منکه چيزي نمي بينم دختر؟؟ ايندفعه صداش گرفته و جدي بود.پشتمو کردم بهش و دامنمو کشيدم پايين.دولا شدم از پام درش بيارم که احساس کردم کيرررررر داغش اتفاقي خورد به کووووووووسم واااااااااااييييييييييي جوووووووووووون چه خوب بودااااااااا.بدون اينکه برگردم رفتم يه کم عقب تر.پدر بزرگم هم کيرش رو هدايت کرد به سمت لاپام.من رونهاي بلند و باريکي دارم ولي کووووووونم خيلي گوشتيه.سعي کردم فاصله پاهام رو کمتر کنم تا جاي کيررررررش تنگتر شه؟؟ همينطورم شد بابابزرگم کيررررررشو به جلو فشاررررر داد.اوووووووووووف تموم دلم ريش ريش شد از لذت روپاهام نميتونستم بايستم.کيرررررررشوعقب کشيد و دوباره فشاررررششششش داد.واااااييييييي.کلاهک کيرش تومسيرش از لاخط کوووووووووسم رد ميشد و به چوچولم ميخورد.جاااااااااااان.چه کيرررررررررري دارههههههه.سرعتش و بيشتر کرده بود نفس جفتمون تند تند شده بود ديگه به سيم آخر زد و با دستي که سالم بود سينمو گرفت.آخ خ خخخخخخخ.سايز سينهام 85 ولي احساس ميکردم همش تودست بزرگش جاشده.اونم همينجور تلنبه ميزد و هيچ حرفي بينمون رد و بدل نميشد.تا اينکه احساس کردم منو سفت بسمت خودش کشيد و کيرررررشو محکم فروکرد لاپام.احساس کردم لاپام داغ شد و يه چيزي ريخت روشششششششش.فهميدم آب کيررررررررشو لاکووووووونم خالي کرده چون خيلي کنجکاو بودم ببينمش زود خودمو جدا کردم تا آبي که از دورش ميومد پاکش نکنه.گفتم:من تميز شدم شما نميخوايي بريم بيرون؟؟؟ گفت بريم عزيزممممممم.توتاريکي معلوم بود داره کيرررررشو ميماله رفتم سمت در حولم رو پيچيدم دورم.گفتم بيا حولت رو بدم بابايزرگ.اومد جلو ولي يه کم مکث کرد؟؟؟ گفتم چشمامو بستم بيا ديگههههههه؟؟؟ ديدم حوله رو گرفت چشمامو باز کردم روم نشد تو چشماش نگاه کنم فکر کنم اونم همينطور بود.با گفتن آخيششششششششش.رفت بيرون منم احساس کردم آبش داره مياد روي رونهام.دويدم تواتاقم شمع ها رو روشن کردم اتاقم يه نور لايتي گرفته بود دستمو بردم لاپام.به به جاااااااااان.خيلي هيجان داشتم تقريبا دورسوراخ کوووووونمو يه مايع غليظي پر کرده بود.سعي کردم با کف دست همش رو جمع کنم چقدر غليظ و سفيد بود اه ه ه ه. پس آب کيرررررررررر اينهههههههه؟؟؟ بويي شبيه وايتکس ميداد با ترديد زبونم رو بهش زدم.مزه خواصي نميداد ماليدم به سينهام مثل توفيلما حس خوبي بود.احساس کردم کل تنم بوي آب کيررررررر ميده.احساس رضايت ميکردم دوست نداشتم لباس بپوشم ميترسيدم آب کيررررررر پاک شه ازطرفي هم بايد ميرفتم به پدربزرگم ميرسيدم.يه پيرهن با يه شلوار راحتي پوشيدم اومدم از در برم بيرون برقها اومد.رفتم سمت اتاق ديدم بابابزرگم شلوارکشو پوشيده.گفتم آفرين خودکفا شدي باباجوون؟؟ گفت:چه کنيم ديگه.نيم ساعت بعد مامانم اومد خيلي خسته بود براش چايي بردم گفت:آقا جون شيرين خوب شستت؟؟؟ مشکلي پيش نيومد که؟؟ بابا بزرگم گفت:اگه ميدونستم اينقدر خوب منو ميشوره هيچوقت با تو نميرفتم حموم؟؟؟؟ بعد زد زير خنده.مامانم که انگار حسوديش شه گفت باشه مياي بگي من حموم لازم دارم همون شيرين از اين به بعد ببردت؟؟؟ گفت ميبرتم خوبم ميبره.ولي حموم امروز بهم نچسبيد برق نبود نفهميدم چه جوري خودمو شستم.فردا ميرم درست و حسابي خودمو ميشورم.مامانم گفت :من فردا نيستم بزار پس فردا که من باشم خوب بشورمت؟؟؟ پدر بزرگم گفت: مگه نگفتي شيرين منو بشورههههه؟؟ مامان بمن گفت مگه تو فردا خونه ايييييييي؟؟؟گفتم:آره بيکارم ولي براي اينکه مامانم شک نکنه گفتم بابا بزرگ بهت قول نميدمااااااااااااااا؟؟؟ اونم گفت باشه شيرينممممممممممم.مامانم هم با عصبانيت رفت.منم يه چشمک به پدر بزرگم زدم و اونم جوابمو داد.

نوشته: يه بنده خدا


👍 16
👎 4
480506 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

404353
2013-11-16 13:36:45 +0330 +0330

این که فال بود!/
تماشا هم باشه برای وقتی که برق نرفته باشه/
یه ثوابی هم تو ببری :-D
خدایی با داستانت خنده رو آوردی رو لبهام :-D
هر چند خنده هم نداشت :-|
;-)

0 ❤️

404354
2013-11-16 14:06:11 +0330 +0330
NA

چقدر ریدی؟؟؟؟؟
کیرم تو حلقت؟؟؟
آب قطعه؟؟؟
دیگه ننویس؟؟؟؟ :|

0 ❤️

404355
2013-11-16 15:06:18 +0330 +0330
NA

معلوم نیست بابا بزرگ تا حالا چقدر کون مامانت گذاشته! تو آژانس هوایی که هست دیگه بدتر

0 ❤️

404356
2013-11-16 15:22:10 +0330 +0330

کيره جوان رو ول کردى با مامله پيرمرد حال ميکنى؟

0 ❤️

404384
2013-11-16 16:35:10 +0330 +0330
NA

خوش به حال بابابزرگ

0 ❤️

404357
2013-11-16 17:27:05 +0330 +0330
NA

از هر لحاظ که به داستان نگاه کنی پراز اشتباه و دروغ و چیزهای باور نکردنی بود مثلا یه نمونه اینکه دستش به دور کمرش و کیرش از پشت به کونش؟!!!
خلاصه بگم اولین داستانی بود که با کس شعر بودنش خنده دار بود

0 ❤️

404358
2013-11-16 17:27:25 +0330 +0330
NA

خانوادگي لجنين شما .

0 ❤️

404359
2013-11-16 17:34:32 +0330 +0330
NA

در عجبم چطوری کیر بابا بزرگت راست شده!

0 ❤️

404360
2013-11-16 18:46:39 +0330 +0330

خوب بود
واقعا خوب
من که لذت بردم
فقط این همه علامت سوال واسه چی بود؟

1 ❤️

404361
2013-11-16 19:12:41 +0330 +0330
NA

ajab؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

404364
2013-11-16 23:31:34 +0330 +0330

به آن جد کیری که کونت نهاد
به کون گشادت پس از آن جهاد
کم آوردم از بس شنیدم چرند
اهورای یزدان، خود عقلت دهاد

0 ❤️

404365
2013-11-16 23:59:12 +0330 +0330

کثیف بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . .
در حسرت اینکه بابا بزرگت تو رو بکنه هستی؟ شاشیدم تو ذهنیاتت. شاشیدم تو دوران بچگیت، دیگه ننویس. شاشیدم تو داستانت که نصف بیشترش علامت سوال گذاشته بودی. کله کیری دیگه ننویس.

0 ❤️

404367
2013-11-17 04:49:07 +0330 +0330
NA

آخه خنگ فک کنم تا به حال از خونه بیرون نرفتی برو بیرون تو خیابون دو دور بزن صد تا بهت شماره میدن با ی کی دوس شو دو روز بهش اس بده بعد کم کم بحثو بکش به جاهای باریک میاد اینقد میکنت و آب میپاشه روت که واسه همیشه سیر بشی که محتاج ی کیر پژمرده بابابزرگ بدبختت نباشی

0 ❤️

404368
2013-11-17 05:36:26 +0330 +0330
NA

این که فال بود!/
تماشا هم باشه برای وقتی که برق نرفته باشه/

خیلی جالب بود ،عالی بود این حرفت :D

0 ❤️

404369
2013-11-17 06:08:37 +0330 +0330
NA

منکه خوشم امد
جالب بود
به راست و دروغشم کاری ندارم
:?

0 ❤️

404370
2013-11-17 11:35:45 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود
خوش به حال پدر بزرگت

0 ❤️

404371
2013-11-17 12:12:34 +0330 +0330

سلام دوستان عزیز شهوانی هر کی فیلم سکسی میخواد و فیلتر شکن پیام بده ;)
12 تا فیلم سکسی گذاشتم برای دانلود اگه خوشتون اومد بازم اینکار و می کنم :D

0 ❤️

404372
2013-11-17 13:11:15 +0330 +0330
NA

به به سعدیاااااااااااااااااا

0 ❤️

404373
2013-11-17 13:48:02 +0330 +0330
NA

خوش به احوال مامان بزرگت با این شوهری که داره!!! :^o
لطفا" کمتر دروغ بگو.

0 ❤️

404374
2013-11-29 14:39:41 +0330 +0330
NA

میدونی سکس بابابزرگ کس کشت باتو مثله چی میمونه…

انگار که با شلنگ بیلیارد بازی کنی خخخخخخخخ کیرم تو روحت کسونه.

0 ❤️

404375
2013-12-06 06:01:30 +0330 +0330
NA

ﺗﻮﮔﻔﺗﻲ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﺮﺩ ﻣﻴﮕﻢ ﺗﻮﺧﻴﻠﻲ ﺧﺴﻴﺴﻲ ﺣﺘﻤﺎ اﺻﻔﻬﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﺑﺨﺎﻃﺮ اﻳﻨﻜﻪ اﺯ ﺁﺏ ﻛﻴﺮﻡ ﻧﮕﺬﺷﺘﻲ ﺧﺎﻙ ﺑﺮﺳﺮﺕ

0 ❤️

404376
2014-01-29 05:39:37 +0330 +0330

کیر نوجوان و جوان رو ول کردی ماله پیرمرد رو چسبیدی؟؟؟

0 ❤️

404377
2014-06-03 20:54:22 +0430 +0430
NA

ماشاالله فرهنگ علامت سوال رو زنده کردی…

0 ❤️

404378
2014-10-26 06:59:51 +0330 +0330
NA

امیر هستم 40 ساله . ممنون میشم خصوصی بیای …

0 ❤️

404380
2014-12-07 15:31:28 +0330 +0330
NA

میدی بکنیم خودتو

0 ❤️

404381
2014-12-19 11:46:33 +0330 +0330
NA

ببینین این جنده خانوم میگه من تا اب کیر میبینم دلم ضعف میره حالی به حالی میشم ولی تا حالا اب کیر ندیدم اخه جنده خانوم توهمی اگه اب کیر ندیدی چجوری ضعف میری نه جانم دیدی خوب هم دیدی اخه تو کوسو کونت یکیه این کس شعرا را نگو داستان واقعی دادنت را بگو

0 ❤️

404382
2015-01-16 10:13:52 +0330 +0330
NA

خاک تو سرت به 60 ساله میدی به ما نمیدی؟ ای لاشی dash1

0 ❤️

404383
2015-04-07 14:38:25 +0430 +0430
NA

اخخخییشش ابم اومد
dance4
به دام ی جق باز حرفه ایی افتادم
drinks

0 ❤️

644806
2017-08-12 15:36:08 +0430 +0430

یکم شهوت برانگیز بود ولی کلا معلوم بود که تخیلی هست اگه اخرش میگفتی که تخیلی بوده فوش هم نمیخوردی بزرگوار

0 ❤️

666511
2017-12-22 04:14:17 +0330 +0330

کسکشش دروغگووو، پاهات باریکو بلنده بعد سینت هشتادو پنج؟ چه استیل کیری میشه ، اخه ان اقا دختر هجده ساله سینه هشتادو پنجش کجا بود ،اندازه پسم کونت زید داشتم فقط یبار سینه هشتادو پنج دیدم اونم با هفتادو هست کیلو وزنش ، اونوقت تویی که میگی پاهات باریکهه انقد ممه داری، بعدشم کسسس مادر دروغگووو ،تو پسری با بابابزرگت رفتی حموم کونتت گذاشت راستش این بودد

0 ❤️

782131
2020-12-17 07:04:16 +0330 +0330

کیرپیرمردا بت حال داد نه؟؟؟

0 ❤️

890003
2022-08-13 20:08:19 +0430 +0430

نوش جونت داستان جدید بود با پدربزرگ

0 ❤️

902579
2022-11-12 21:25:12 +0330 +0330

عالی بود … امیدوارم ماجراهای دیگر هم بنویسید

0 ❤️

974049
2024-03-07 01:39:31 +0330 +0330

خوش بحال پدربزرگت

0 ❤️