اگر میخواهی مرد شوی

1392/05/24

یکی از روزهای این هفته که گذشت داشتم شمشاد های جلوی خانه رو آب میدادم و حدود ساعت سه بعدظهر یا چهار بود که پسری که پانزده شانزده ساله بنظر میرسید و دوهفته قبل که با دوستانش جلوی خانه بازی میکردند فوتبال من آن موقع هم برای آبدادن شمشاد ها شلنگ رو انداخته بودم و تو شوت های همبازیانش خوب نمیتونست توپ گیری کنه و از اینکه سعی داشت میکرد بگیره راهشو بلد نبود و آن روز ساعت هشت بود که دیگه آب خوردنی پیش من از شلنگ همشون آب خوردن و من با اینکه دست و صورتشون مخصوصا گلر کثیف شده بود بهش گفتم هروقت دیدی کار ندارم و دارم اینجارو آب میدم و خودت هم خسته نبودی و حواست کاملا بود بیا پیش من تا نکاتی رو یادت بدهم که اینا که هیچ حرفه ای ها هم نتونن گل بزنن . آن هنگام فقط قصدم یاد دادن بود ولی آن زمان که آمد خیلی خوشگل و تمیز و با لباس های ورزشی تمیز و کفش فوتبالی آمد سلام کرد و من یادم هم نبود که بهش قول دادم و موقع پرسیدن اینکه الان وقتتون آزاد هست که بمن نکات دروازبانی رو یاد بدین تازه یادم آمد و با نگاهی که اینبار از شهوت بود گفتم آره میتونی بیایی و شلنگ رو داخل حیاط انداختم و داخل حیاط که آمد گفت کجا میخوای یاد بدین در رو بستم و آب رو بستم و نگذاشتم احساس ترس یا همچین چیزایی تو سرش بیاد پرسیدم اسمت چیه / ؟ گفت پویا . پرسیدم پویا جون من امیر هستم و همسن و سال شما که بودم تو این محله تیمی داشتیم که یادش بخیر و همین جوری که تعریف میکردم رفتیم زیر زمین و توپ والیبال که کنار دیوار بود رو برداشتم و درب زیر زمین رو با یک ضربه ای پا با نوک پا بازش کردم و داخل شدیم و من درب رو از داخل بستم و چند متر جلو رفتیم و درب دومی بود که از آن هم عبور کردیم و اتاق من و دوستانم بود که باهاشون زمان های قبل آنجا ورق یا پاسور و تخته نرد یا عرق و ویسکی خوری البته کوس و کون کردن و یادی از آن ایام بود دوسالی بود فقط خودم میامدم و همه آن هارو برای همیشه گذاشته بودم کنار چون دیگر همراه نبودیم خطشون شیشه بازی و تل بازی شده بود و من ازشون جدا شده بودم .رو تخت خواب لبه ای آن نشسته بود و من برایشاز خودم و گلری که چند تا از عکس های تیم هایی که در دوران جوانی و امید ها در باشگاه های پارس بنفشه پاس و پرسپولیس و فجر سپاه تهران ایام سربازی و بعد هم در یک بازی خیلی شدید از دوناحیه مصدوم شدم و بعداز چند عمل دیگه هرگز نتونستم به آن شرایط برسم و فوتبال رو کنار گذاشته و گاهی در سالن با همکارانم در مسابقات دروازبانی میکنم و چند پرسش و سوال و علاقه ای اون رو دیدم نکاتی رو بهش یاد دادم و نکاتی هم در ایستادن و نکاتی هم در ضربه ای ایستگاهی و یا گرفتن پنالتی و طریقه ای آن رو در نیمساعت یاد دادم و کاملا که تسلط داشتم بهش و چند بار تو ایستادن و طریقه ای قرار گرفتن در دروازه رو باهاش تمرین کردنی دستم روی باسنش میگذاشتم و یا یکبار هم از پشت بغلش گردم و خواستم ببینم ناراحت میشه و عکس العمل داره یا نه خوشش میاد و خدا روشکر کردم و بهش گفتم اگر میخوایی بهترین گلری باشی که دنبال خرید برای بازی در تیم های فوتبال باشی باید کارایی کنی که یکیشون مرد شدن و نشان دادن آن به اطرافیانت هست و کنارش رو تخت نشسته و دستم دور گردنش انداخته بودم و همین جوری که حرف میزدیم گفتم که پویا تو چه پسر خوشگلی هستی و گفتم دوست دارم ببوسمت و اونم لبخندی زد و رک گفت اگر دوست داری لب بگیریم و من حرفشو زمین ننداختم و لب گرفتیم و همه چیز خود بخود انجام میشد و لب گرفتن طولانی شد چون خیلی دوست داشت و در حین لب گرفتن دستانم روی بدنش میبردم و روی خودم آوردم و کونشو میمالوندم و یک آن بخودم جرات دادم و دستم رو بردم داخل شلوار ورزشی و از زیر کونشو بازی دادم و سوراخش که دستم و انگشتمو بردم و بازی دادم گرم بود و کیرم هم از راست و شقی داشت شورتم رو پاره میکرد از رو خودم بلندش کردم و دکمه های لباسم رو باز کردم و یک آن دیدم تیشرتشو درآورد و بدن بدون مو و سفیدش نمایان شد و کفش های اسپرت رو از بندهای آن باز کرد و از پا در آورد و جوراب های بلند رو هم در آورد و نگاه کرد به من که داشتم دکمه های شلوار جینمو باز میکنم روتخت دراز کشید و شلوار و شورتشو کامل تا رو زانوها پایین کشید و منم بقیه آن رو از پاهاش کشیدم بیرون و بدن و پاها و کونش سفید و شاید تازه رو پاهاش مو دار بود نه در مجاورت کون خوشگل و خوردنیش وقتی کیر شق کردمو دید کم مونده بود شاخ دربیاره و برام از دوسش که تو همین محل هست و یکسال بزرگتر از اون هست و اون از کونش دوسه بار لاپایی و یکبار از سوراخش کرده بود که خیلی درد کشیده بود و گفت کیرش خیلی کوچیکتر و باریکتر هم بود و من گفتم بعدا پسره رو نشونم بده و از زیر تخت کرم رو برداشتم و گفتم پسره بلد نبوده اگر بلد بود دردت نمیومد که هیچ فقط حال باید میکردی خودش خوابید رو تخت و من با انگشت کونشو سوراخشو هم روشو و هم توشو با یک انگشت بعد دوانگشت بازی میکردم و چربش میکردم و اون داشت حال میکرد و وقتی درآوردم کمی لب گرفتم و بهش گفتم پویا من دوست دارم و میخوام فقط بیایی هروقت که خواستی تا بکنمت و برای اینکه اونم برام ساک بزنه من کیرشو تو دهانم بردم و کمی خوردم و بعد نوبت خوردن اون شد و بسختی میتونست سر و کلاهکشو تو دهنم ببره و خودمم کمی تو دهنش سرشو جلو و عقب کردم و تفشو که چسبناک شده بود رو روکف دستم گفتم بندازه و دراز کشید و من تفشو به روی سوراخش و سرکیرم مالیدم و سرکیرمو با دستم روی سوراخش بازی دادم و خودم هم تف روی سوراخش انداختم و آرام فشار دادم سرشو تو سوراخش و سرش داخل شد درآوردم و چند بار تکرار و باز تف زدم و بعد تکرار میکردم و بار آخر تف زدم و اینبار کردم تو در نیاوردم و نگه داشتم و کم کم با فشار دادن و نگه داشتن و فشار دادن تا نصف تو سوراخ جا کرده بودم و روی اون خوابیدم و تلمبه میزدم و آه و وای که یکبار تو سوراخش نگه داشتم و گفتم درد داری گفت نه توروخدا ادامه بده خیلی حال میده بکن و … نمیدونم حرفش چی بود که از روبروی هم کردم تو و تند تر از قبل تبمیه میزدم و لب تو لب میکردمش و خیس عرق شده بودیم که آبم داشت میومد و کشیدم بیرون و با دستم دوبار تکون دادم و موقع آمدن همون جور که سوراخش رو به بالا و پاهاشو از زانوهاش گرفته بود آبمو روی سوراخش ریختم وای چه زیاد بود سفید و چسبناک و رو تخت نشستم و با دستمال آبمو پاک کرد و با دستش کیرمو همه ای آبشو پاک کرد و آمد رو بغلم و لباشو روی لبانم چسبوند گفت من هروقت بخوام منو میکنی گفتم آره و مثل همسر و عشق خودم دستامو دور گردنش گذاشتم و روی اون غلطیدم و گفتم هروقت که خواستی . تلفنم رو بهش شمارمو دادم و گفتم بشرطی که فقط من وتو بدونیم و اینم بدونی که اگر میخوایی مرد شوی باید از خودت چیزایی نشون بدی که یکیش راز دار بودن است وگرنه همه میگن فلانی رو ببین رازشو فاش کرده و …

           هرکسی بهر کاری خلق کردند

یکی را برای کون کردن تورا برای روی شکم خوابیدن

منظور از تو نه خود شماست به دل نگیرید شاعر که خود شود کون باز همه رو به یک چشم کند نگاه هم من و هم شما را نگاه .
پایان

نوشته: ؟


👍 1
👎 1
56744 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

395668
2013-08-15 09:47:53 +0430 +0430
NA

مرسی دمت گرم

0 ❤️

395669
2013-08-15 09:48:14 +0430 +0430
NA

أه أه…
چون اسم تيم لنگيا رو آوردي ديگه بقيه اش رو نميخونم_
مرگ بر لنگي!

0 ❤️

395670
2013-08-15 09:50:10 +0430 +0430
NA

أه أه…
چون اسم تيم لنگيا رو آوردي ديگه بقيه اش رو نميخونم_
مرگ بر لنگي!

0 ❤️

395671
2013-08-15 10:01:34 +0430 +0430

معلومه قبلأ یکی راهه مردشدن رو بهت یاد داده ها…
گی بدبخت…

0 ❤️

395674
2013-08-15 19:18:53 +0430 +0430
NA

تو به با به کار بردن فعل مشکل داری، نه؟‌
ایرانی نیستی مال هر جا که هستی . فارسی نوشتنت ایرانی نیست.
کاری به ملیتت ندارم با هیچ کس هم مشکلی ندارم ولی آخه این کس شعر چیه ؟ تو داری برای فارسی زبان ها می نویسی یا واسه خودت؟ چون فکر نکنم کسی بفهمه جز خود جنابعالی که چی بلغور فرمودین!!!

0 ❤️

395675
2013-08-15 19:23:15 +0430 +0430
NA

گه بگیرن این شانسو. کاش یکی مثل تو بود یاد ما می داد که چه جوری مرد شیم که این همه مدت الکی اسم مرد رو خودمون نذاریم. وا اسفا. هیهات. صد دریغ و افسوس که دو سوم عمر گذشت و تازه فهمیدم که فکر می کردم مردم و باید کون بدم تا مرد به حساب بیام ~X( و البته راز دار هم باشم!!!

0 ❤️

395676
2013-08-15 19:50:01 +0430 +0430
NA

:^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o

0 ❤️

395678
2013-08-16 12:17:05 +0430 +0430

ادبی بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . .
فکر کنم این یک متن به زبان بنگلادشی بود که با گوگل ترجمه کرده بودی. شاشیدی تو هرچی ادبیات بود. دیگه ننویس.

نمیدانم که بودی یا که کردی
ولی کون دادی و حالا یه مردی
برای این زبانت چاره اندیش
نه تُند باشی، نه شیرین، گرم و سردی

0 ❤️

395680
2013-08-16 12:34:58 +0430 +0430
NA

بعضيها اينجارؤ با كلاس ادبيات اشتباه كرفتن…
بابا زنك انشاء كه نيست كه ؟؟؟
يه كم بكشين بيرؤن از اين معلم بازيا …
اينجا يه سايت سكسيه وكسى هم زياد به اين فرمول بنديا احتياج نداره…

0 ❤️