مسخرم نکنین لطفا
سلام به همه
لطفا بهم فحش ندین و مسخرمم نکنین چون واقعا با خوندن داستانم دلتون به رحم میاد
من امین هستم 22 سالمه و کارشناس ارشد برق،خانومم هم سهیلا 22 ساله و کارشناس برق
داستان از جایی شروع شد که توی دانشگاه و ترم سوم سهیلا رو دیدم،من پسر درس خونی بودم و این باعث میشد که دخترای زیادی ازم بخوان که بهشون درسایی مثه مدار و الکترونیک یاد بدم،از زمانی که با سهیلا آشنا شدم چشمم رو روی همه ی دخترای دیگه بستم تا بتونم به عشق واقعیم برسم،خدا روشکر اون هم منو دوست داشت،اینو میشد از حرکاتش و یا نگاهش فهمید،قصه ی من تا جایی خوب پیش رفت که مادرم قضیه رو فهمید،ما خانواده ی نسبتا مذهبی هستیم و مادرم خییییلی من رو بیشتر از بچه های دیگش دوس داره و بارها بهم گفته بود که دوس داره خودش همسر من رو انتخاب کنه،من هم چون مادرم رو خیلی دوست دا
رم روی حرفش حرف نمیزدم،ولی سهیلا با همه فرق داشت…
مادرم چون محرم اسرار من بود شماره ی سهیلا رو از زیر زبونم به بهونه ی اینکه میخواد بیشتر با سهیلا آشنا بشه،کشید.اما به قولش عمل نکرد و خیلی بد با سهیلا برخورد کرد و اونو تهدید کرد که اگه فراموشم نکنه به حراست دانشگاه میاد و آبروی اونو میبره
از اون روز به بعد زندگیم تلخ شد ولی همیشه حسم رو به سهیلا قوی نگه داشتم
،یک روز بهم گفت که اگه باهاش ازدواج نکنم منو تنها میذاره،اون روزا تازه ارشد امیر کبیر قبول شده بودم و واقعا تاثیر سهیلا رو توی موفقیتم میدیدم چون همیشه برام دعا میکرد سر نمازاش،خلاصه این روطای سخت سپری شد تا اینکه بهم گفت بیایم مخفیانه ازدواج کنیم
،چون باباش به رحمت خدا رفته بود و پدر بزرگش هم فوت شده بود نیازی به اجازه ی بقیه نداشت،من هم که مشکلی با اجازه نداشتم.ولی ترس از دست دادن خانوادم منو خیلی اذیت میکرد،ازش یک هفته وقت خاستم تا در مورد موضوع فک کنم،توی اون هفته کلی کتاب فلسفی و نورال خوندم تا بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم.تمام خطرهای احتمالی و ناراحتی هایی که ممکن بود پیش بیاد رو روی برگه نوشتم و آخرش تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم،خلاصه مخقیانه ازدواج کردیم و الان 5 ماهه عقدیم
حالا ازتون کمک میخام که چجوری این موضوع رو به خانوادم بگم که کمترین آسیبی به دو طرف قضیه بخوره،لطفا کمکم کنید
نوشته: امین
افرین جسور باش مثل مرد ازش حمایت کن وسط راه کم نیاری ازش حمایت کن
در عین حال احترام خانواده رو داشته باش تو این راهو رفتی دیگه برگشت ندارید
پس قوی باشید
تا جایی که من از قانون خبر دارم پدر بمیره، اذن پدربزرگ لازمه.
پدربزرگ بمیره و عمو داشته باشه اذن عمو لازمه.
عمو هم نداشته باشه اذن قیمش که میتونه مادرش، داییش یا هر کسی باشه لازمه.
همینطوری کشک نیست که پدر و پدربزرگ مرده باشن بدون اجازه بری عقد کنی!
تا زمانی که درستون تموم نشده صداشو در نیار وقتی مدرکتونو گرفتین رفتین سرکار صاحب در امد شدین با هم برین یک خونه اجاره کنید پدر مادرتون هم در محور زمان به قضیه عادت میکنن مجبور میشن باهاش کنار بیان ولی الان که هنوز بهشون محتاجی میتونن از نیاز مالیت استفاده کنن و مجبورت کنن دختر یتیمو طلاق بدی در ضمن مامان جون شما هر وقت خواست زن بگیره میتونه زنشو انتخاب کنه اگر قراره شما زن بگیری پس حقته که خودت انتخاب کنی اونم موافق نیست؟ خوب نباشه مگه اون میخواد زندگی کنه باهاش اگر هنوز بچه ننه ای غلط کردی رفتی زن گرفتی اگر مردی مرد باش خلاص…
کسخل برو پیش بابات بگو کردمش الان زنمه عقد کردیم باباتم خوشحال میشه بخاطر عروس کسگشادش
karato krdi eshqohalto krdi tazew mikhai b khoonevadt bgi?! -_-
کون لقه خونوادت
ادم میخواد دختر بازی کنه یه مشکلی هست
میخواد زن بگیره چندتا مشکل
عجب گیری کردیما
تو غلط کردی امیرکبیری و هنوز دیکته دوم دبستان بلد نیستی خواستم صدبار بنویس
شما کارشناسی ارشد امیر کبیر هستی اونوقت فهم و درکت به این نمیرسه که اینجا چه سایتیه و چه مطالبی باید گذاشته بشه توش؟!!! در ثانی جناب آقای کارشناسی ارشد امیر کبیر یه نگاه به املای کلماتتم بنداز
مث این میمونه مثلا بری سایت انصار حزبالله بگی میخوام با یه دختر سکسی چت کنم !!!
آقای عزیز از قدیم گفتن هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد … خیلی ببخشیدا اینجوری میگم ولی یارو با عکس کسوکونش اومده مثلا میخواد درمورد ازدواج به شما راهکار بده !! از ما گفتن
کاری که داداش من کرد بکن زندگیه پدر مادرمو سیاه کرد بزرگترین ترس پدر و مادر ترس از دست دادن بچه برای همیشه هست
فعلا هیچی به خانوادت نگوفقط بگو اصلا قصد ازواج نداری چندتا خواستگارس صوری هم برو ولی بعد قبول نکن اخرشم با واسطه بگو فقط سهیلا رو میخوای ولا غیر اخرش قبول میکنن ولی یادت باشه خیلی باید سختی بکشی وسعی کنی رابطت با مادرت خیلی خیلی خوب کنی تا از حجم حملاتش کمتر بشه سیاست بخرج بده
زیر نظر خانوادمم نیستم و فقط چون مادرم بهم وابستست نمیتونم توی روشون وایسم
این اتفاق واسه خودم افتاده و بعد از سه سال زندگی و قهر با خانواده و کورتاژ کردن بچه کارم به جدایی کشید
ببین عزیزم ازدواج یه نوع اتصاله با ازدواج دو خانواده به هم وصل می شن ولی ازدواج شما یه نوع جدایه بعنی اگر زنتو می خوای باید از مادرت جدا بشی واگر مادرت می خوای باید از زنت جدا بشی این کار از اول اشتباه بود برو رک و پوست کنده به مادرت بگو و عذر خواهی کن صد در صد می بخشه هر چی دیرتر بگی دیرتر بخشیده می شی و عذاب بیشتری می کشی اما یادت نره که هیچ وقت پشت اون دختر که بهت اعتماد کرد وبهت تکیه کرد خالی نکنی که عاقبت خوشی نداره
ببین الکی گه زیادی توی حلق و گوش خودت نریز تو غلط کردی که پنج ماه هست ازدواج کردی اونم عاشق ونه و بعد اومدی سایت سکسی چی خیال کردی اوشگول فرنگی خیال کردی ماهم مثل جدوابادت خر هستیم یا مثل خودت کودن هستیم بهتره بدی کو ن خودت و بدی آنقدر بدم میاد یکی خالی بند هست کس میگه
اولا اونی ک گفتی چون پدر و پدربزرگش مردن نیاز به اجازه نداشت که واقعیت نداره…حالا یا دروغ میگی و داستانت خیالیو سرکاریه یا دختره مطلقه یا بیوه بوده و نخواستی بگی
دوما همیشه نمیشه همه چیزای خوبو در کنار هم داشت…اگه همسرتو به مادرت ترجیح دادی اینو به مادرت بفهمون…بذار بفهمه که اگه بخواد بین تو و همسرت قرار بگیره تورو از دست میده.البته این کار خیلی شجاعت میخواد…توی خودت این شجاعتو میبینی؟
درضمن بروبچ لطف کنن بهم پیام ندن چون اصلاجواب نمیدم.ممنون ازهمتون
در مورد داستان نظر چندانی ندارم جز اینکه کاش نویسنده محترم توضیح میدادن چطور تو22 سالگی ارشد رو گرفتن ولی در مورد کامنتا: اینجا دیدم 2نفر گفتن پدر و پدر بزرگ هم فوت کرده باشن اجازه فلانی و بهمانی لازمه …چرا اخه از چیزی که نمیدونید و اطلاعی ندارید حرف میزنید واقعا خودتونو در مقابل حرفایی که میزنید مسوول نمیبینید !!!
فقط پدر و جد پدری در مورد ازدواج دختر باکره حق اظهار نظردارن و جلب رضایتشون نیاز هستش نه عمو و نه قیم و نه حتی جد مادری در این مورد صاحب حق نیستن اگه شک دارید میتونید برید تحقیق کنید ولی لطفا الکی اظهار نظر نکنید و اطلاعات غلط در اختیار مخاطبا نذارید
داداشم مثل اینکه حواست نیست این یه سایته داستان سکسیه نه این جور داستانها یکم دقت کن ناسلامتی دانشگاه رفتی
اگه خیلی دوسش داری جلو خانوادت وایسا و بگو ک عاشقشم و میخوام کنارم باشه.خانوادت به مرور زمان خوبیش میبینن وموافقت میکنن از این مشکلات که زیاده آقا