اول تابستان دوسال قبل بود تازه سربازی راتموم کرده بودم.21سالم بود باقد 175سبزه و وزن 65-70…
توسط یکی از دوستام با یک جنده خونه آشناشدم تو شهرم اهواز.از یک طرف یک بوتیک هم راه انداختم و دستم به دهنم میرسید.شده بودم مشتری ثابت جنده خونه؛ کم کم هرروزیک سربه جنده ها میزدم و دیگه منو میشناختن.بین این جنده ها یک زن بود که از شهر دیگه اومده بود و میگفت تو شهرخودش جنده خونه داشته و اصطلاحا خاله بوده وحالاهم قصد داشت اینجا برا خودش مستقل کار راه بندازه؛ من با این زنه که شوهرش هم جاکش بود دوست شدم.بعد یک مدت با صاحب جنده خونه مشکل پیداکرد و جدا شد و فقط به بعضی مشتریها تو خونه خودش سرویس میداد.منم یکی از اونا بودم؛اسمش نرگس بودو 40 سالی داشت با اندامی متوسط ونرمال اما ازنظرشخصیت حیله گر و جنده حرفه ای بود.
یک بار بعد سکس کنارش دراز کشیده بودم و میگفت میخوادجنده خونه راه بندازه اگر دختر قیفی سراغ دارم بیارم باهاش کارکنه؛قول کوس مجانی و درصدی از پول رو هم داد؛زیاد جدی نگرفتم ؛خلاصه گذشت یک مدتی …
یک روز که نهارخونه رفته بودم که دیدم خواهرم تنها توخونه است.من کوچکترین بچه خونه بودم؛دو خواهر و دو برادر دارم که دو تا برادرم و یکی ازخواهرام ازدواج کردن وفقط خواهرم مهسا بود که دانشگاه هم رفته بود و خواستگار داشت و خوب و بد میکرد؛مهسا 26ساله بود و من هیچوقت بفکر کردنش و این چیزا نبودم.لباس عوض کردم و آبجی مهسا برام غذا آورد و نشست پای تلویزیون ،درحین غذاخوردن فهمیدم بابام بادوستش نشسته تو قلیونی سرخیابون که پاتوق پیرمردا بود و مادرم هم رفته بودخونه داییم.غذا که خوردم رفتم خوابیدم و بعد که بیدارشدم عصری که برم مغازه دیدم هیچ صدایی نیست؛سرک کشیدم تو اطاق مهسا دیدم رو زمین خوابیده ؛ما تختخواب نداریم؛کولر هم تو حاله؛بنابراین تواطاق که گرمه یک چادرسفید انداخته بود تو صورتش ؛درازکش رو به سقف خوابیده بود و تکپوش سفیدکه پوشیده بود چسبیده بودبه پستوناش و بانفس کشیدنش بالا وپائین میشد؛شلوار پارچه ای خاکستری پوشیده بود؛که کمی ازساق سبزه وبدون موش پیدابود…برگشتم رفتم جلو آینه ومشغول مرتب کردن خودم شدم؛بعد برگشتم تادوباره دید بزنم ؛دوباره اومدم سراغش .اینبار رفتم بالا سرش ؛شونه هم تو دستم بود که اگربیدارشد یک بهونه بیارم مثلا شونه اینجا بوده تواطاقت؛ رفتم جلوتربالای سرش قدش165و وزنش 70بود؛سبزه بود بااندامی پر؛آرایش نمیکرد صورتشو. موهاش مشکی بود سینه 70 و کون درست وحسابی ؛رونهاش توپر بود و ساق پاهاش پهن؛آبجیم مثل ژله بود تروتازه وخوش اندام که تاحالابه این کوس خونگی دقت نکرده بودم؛رفتم مغازه اما همش تو فکرش بودم؛چه کوسی درکنار من بود و من ازش غافل بودم وقتی خشتک شلوارکه لای پاش بود یادم می اومد کیرم شق میشد؛خلاصه تا کارم تموم شد رفتم سراغ نرگس جنده و سیر گائیدمش بعد هم نشستیم سیگار کشیدیم باهم؛ اما خواهرم هنوزتوفکرم بود؛ به نرگس گفتم اگر یکی رو دوست داشته باشم بکنم چطور راضیش کنم وچطوربیارمش تو کارو چطور …؟چطور…؟و هی پرسیدم اما نگفتم جریان چی هست؛متاسفانه بیشترحرفاش بدرد مخ زدن غریبه میخورد ؛امامن فکرم پیش آبجیم بود.
گذشت اون شب و و از نرگس هم چیزی گیرم نیومد؛تصمیم گرفتم خودم بااحتیاط شروع کنم ؛وقتی رفتم خونه بابا و مامان هم بودن بعد ازشام رفتم اطاق مهسا شروع کردم به شوخی کردن با مهسا تو اطاقش و بازوهاشو میگرفتم یادستهاشو مثل ژله بود لامصب؛مهسا دربرابرنرگس مثل گل واقعی بود در برابرگل مصنوعی؛ پای کامپیوتردستموانداختم دوربازوهاش وبوی مطبوع عرق ملایم بدنش رفت تو نفسم.کیرم داشت میترکید از قبل زیرکش شورتم جاش داده بودم تا لونرم؛خلاصه کار من تا چند شده بود همین اما مهسا راه نمیداد چون اصلا فکرش تو اینکارنبود؛ تو این مدت شوهرنرگس با یکی ازمشتریای زنش دعواش شد سر پول واونم باچاقو زده بودتو پاش و من تنهاکسی بودم که کمکشون میکردم و حتی بیمارستان هم پیشش بودم.تو خونه با نرگس وشوهرش بودم و نرگس از درآمد مغازه میپرسید و میخواست تیغ بزنه منو به بهانه شوهرش؛ بعدسکس تصمیم گرفتم بدون اینکه به آبجیم اشاره کنم گفتم تو کف یک نفرم و راه نمیده اگه بتونی راضیش کنی یک میلیون بهت میدم؛ازم خواست باهاش آشناش کنم؛هرچی فکرکردم روشی که بتونه بدون فهمیدن اینکه آبجیم نیس باهم آشنابشه به ذهنم نرسید؛بیخیال شدم ؛بعد یک مدت توخونه بیشتر تو کف خواهرم رفتم و اصلاحس میکردم عاشقش شدم؛بشدت میخواستمش؛
یک شب تصمیم گرفتم به نرگس درباره ش بگم؛پای شوهرش یکم بهترشده بود؛به نرگس گفتم خواهرم وقت ازدواجشه؛و قصدم این بود که به نرگس بگم من نگران خواهرمم که زود ازدواج کنه و این حرفا تا بالاخره بشه موضوع رو بگم؛اما نرگس تو باغ نبود؛برای همین گفتم خواهرم تیکه محشری شده وکم کم ازبدنش تعریف کردم و بعد بهش نگفتم میخام بکنمش گفتم خیلی دوس دارم لخت ببینمش؛بعدهم یک میلیون میدم بهت؛نرگس خندید وگفت دیوث اون دختره که گفتی خواهرت بود گفتم آره و بعد براش ماجرا را گفتم؛وحالیش کردم که میخوام بکنمش؛و قرار شد نقشه بکشم که باهم آشنابشن؛ من باید مواظب بودم که این نرگس فقط خواهرمو جنده نکنه؛فقط از این میترسیدم؛
بعد چند شب بعدنقشه کشیدیم که تو بوتیک من همو ببینن ؛من گوشیمو گذاشتم خونه الکی بعد از مغازه زنگ زدم و گفتم مهساگوشی رو بیار؛خواست بده به بابا ؛گفتم خودت بیا چون یک بوتیکی مانتوجدید آورده هر کدومشوخواستی قول میدم برات بگیرم بعدا. از اونطرف به نرگس قبلا عکس مهسا رو نشون داده بودم و اومده بود کافی شاپ نشسته بود منتظرمن؛ کافی شاپ طبقه بالای ما بود؛یک ساعت بعد مهسا اومد منم سریع بهش گفتم یک دقیقه بمون تو بوتیک و گوشی رو گرفتم و به نرگس گفتم اومد؛نرگس میره تو مغازه پیش مهسا و تظاهربه خرید لباس برا شوهرش میکنه و مهسا قیمت رو نمیدونه مدام زنگ میزدبمن؛اصلا جواب ندادم؛تابعد20دقیقه نرگس زنگ زد گفت برو؛رفتم بوتیک مهسا گفت مشتری داشتی کجایی؟شمارشو گرفتم زنگ بزن بگو اومدم؛گفتم چ شکلی بود؛گفت زن بود؛ گفتم پس زشته من پسرم زنگ بزنم تو بزنگ؛ زنگ زد ونرگس جواب دادوگفت یک روز دیگه میام؛خلاصه قطع کردن و نقشه درست پیش رفته بود؛مهسا رفت خونه؛ منم شب رفتم پیش نرگس و لخت توبغل هم زنگ زدبه خواهرم و اول ازلباس و اینجور چیزا پرسید بعداومدازخواهرم پرسید و بعدش توحرفاش بااشاره بمن به مهسا گفت من هم یک دادش ازدواج نکرده دارم و خلاصه گرم شدن ودوست شدن ؛شب رفتم خونه مهسا چیزی نگفت بعد با نرگس پیام ردوبدل میکردن و منم خودموبه اون راه زدم؛روزای دیگه چندبار همو دیدن و با شوهرش و نرگس قرار میذاره مهسا بره خونشون تا برادرشو گذری ببینه؛
مهسا اون روز بخودش میرسه وظهرمیره اونجا؛وشوهرمهسا که خوب شده بود درازکشیده والکی یعنی هنوزمریضه ورونشوکه جابخیه روشه رو نشون میده؛باهماهنگی نرگس من تواطاق بغلی منتظرم؛استرش وشهوتم به اوج رسیده بود
به اوج هیجان رسیده بودم؛چیزی نمانده بود به لذت بهترین کوس عالم کوس خواهرم برسم؛ نرگس اینجا با زنگ موبایل من سریع پا میشه و به مهسا میگه الان برمیگرده و مهسا و شوهره رو تنها میذاره و میره بیرون؛بعد بمن زنگ میزنه و یواشکی میاد تو اطاق من و قایم میشه و منتظر شوهرش هستیم که نقشه رو ادامه بده؛ب
عداشوهرنرگس میگفت همینکه نرگس زدبیرون؛به مهسا میگه بدنش دردمیکنه وازمهسامیخاد کمکش کنه وبعد یواش یواش دست مهسارومیگیره ومهسا روحشری میکنه ؛نرگس به مهسا زنگ میزنه و میگه تا یک ساعت دیگه نمیاد اما نره ومتظرش باشه؛شوهرنرگس اینجا مهسا رو بغل میکنه و مهسابا اکراه رام میشه؛
شوهرنرگس روتخت بوده بدلیل پاش و مهسا رو مانتوشو در میاره و میذارتش رو تخت و فرصت نمیده دستای مهسا رومیبنده به تخت وچشم بند خواب رومیذاره رو چشماش؛ازقبل من وشوهرنرگس یک عطرمشترک بخودمون زدیم؛تابوی مایکی باشه ودوتاهم شیش تیغ کردیم ودوتامون سیگار کشیده بودیم؛همینکه چشم ودست مهسارو بست باگوشی بمن تک زد …یواش سرک کشیدم دیدم لب شوهره بالب مهسا قاطی شده ودستش روسینش بود؛یواش اشاره کردورفتم نزدیکش؛مهسانفس نفس میزد شوهره کنارکشید وخودموجا زدم بجاش وچک پانصدی روبهش دادم وطبق قرارپشت درموند تاپس ازپایان کارپونصددیگه بهش بدم …مهسا میترسید ومیگفت الان زنت میاد ؛یواش لباشو بوسیدم لبش گوشتی بود؛زبونشومیک زدم؛وای چ حالی میداد زبمونمو کشیدم رولب ولپش تاگوشش وگردنش میلیسیدمش ومیخوردمش ؛نفس میزد وآب دهنشو قورت میداد؛تی شرتشو دادم بالا وسینه هاشو خوردم ؛اینقدرمیک زدم ونوک پستوناشو بادندونم کشیدم که سفت و سرخ شد وآه آه میکرد زیر بغلشو لیسیدم ورفتم پایین شلورشو درآوردم شورت صورتی پوشیده بود؛ازساق پاورونش سیرخوردم وبالا پایین بوسیدم ولیسیدم ازلای شرتش زبونمو کشیدم رو کسش؛چ کوسی چ محشری مث کلوچه بود وخیس خیس ؛شرتشودادم پائین وافتادم بجون کوسس ؛لبه ها وچوچولشو لیسیدم وصدای آه ه ه ه ه ه ه مهسا بلندشدبعد یواش انگشتمو کردم توکونش؛کوسش مو داشت ودورسوراخ کونش هم یکم موبود ؛کیرمو بردم طرف صورتش ورولبش کشیدم اول نخواست بخوره بعد وا کرد وکیرو کردم دهنشو تلمبه زدم؛اوج حشرش بود؛برای اون یک سکس اتفاقی بود ولی نمیدونست دادشش داره بانقشه میگادش؛کیرم خیس شد؛ لنگاشودادم بالا وتف انداختم سرسوراخ کونش وباانگشت تف مالی کردم سوراخشو ویواش سرشو دادم تو کونش؛داد زدآخخخخخخخخخخ وااااااای ویواش یواش شروع کردم به عقب وجلو وتاخایه کون آبجیمو گائیدم؛آبشوریختم روشکمش وپاشدم وسریع چک پونصدی رو دادم به شوهره وکون لختی رفتم تو اطاق پیش نرگس وبعدش هم شوهره دست وچشم آبجی مهسا روبازکردو مهسا رفت ومنتظرنرگس نشد؛دوستی من واین زوج هنوزادامه داره؛مهسا ازدواج کرد وبعدا هرکارکرد نرگس تا دوباره بیاد نتونست وخطشو عوض کرد؛بهترین روش برای سکس با محارم استفاده از زن جنده است؛خاطره سکس با خواهرم زیباترین وپرهیجان ترین رابطه سکسی بود که تا الان داشتم.
نویسنده:امیرعلی
اوه اوه اوه کونکشی یونجه خورده
کیرم تو کوسی خواهر شوهر زنت
کونی
کساییکه ازسکس باخواهر ومحارم مینویسن هیچ وقت رابطه جنسی نداشتن واینا فانتزی خود ارضاییشونه من قسم میخورم این دوستمونم سکس واقعی نداشته
محارم نمیخونم ننویس عوضی یه عده سن پایینو بیسوادم اینجا میان باور میکنن مزخرفاتتو میفتن ب جون خونوادشون چرا اصرار دارین سکسای کثیفو گسترش بدین سکسایی که تو حوامع اروپاییو امریکایی که شده الگو برای شما برای خود اروپاییا سکسه ممنوعس و کسایی که اینکارو انجام میدن به منحرف جتسی معروفن هر چند ازادن هر غلطی میخوان بکنن اما جامعه بهشون روی خوش نشون نمیده از ترویج ضرب دریو محارم چی بهتون میرسه خود سکس به اندازه کافی لذت بخش نیست؟؟؟حتما باید روح و روان ملتو با این داستانا مریض کنین؟متاسفم واقعا
تمام لاشیهای دنیارو چرخ کنند عصارشو میشه تو .ببینم از کجا حمایت میشی که اینطور عشاء سکس با محارم میکنی
ببین آبجیت چقدر تو جنده گری حرفه بوده که به همین راحتی گذاشته چش بند بهش بزنن و دستاشو رو تخت ببندن !!! بعد تو اسمشو میذاری سکس اتفاقی ؟؟؟
دروغ محض بود…تو زندگیت اگه مرد نیستی سعی کن حداقل ادای مردها رو در بیاری…بی غیرت
خوب نوشته بودی . به نظرم داستان نویس خوبی میشی اگه بخوای
دوستان اصلا خودتون رو اذيت نكنيد كسي كه مادرش خاله الكسيس باشه چه انتظاري ازش ميره!
از اين پس هركي كس شر نوشت از شكم خاله الكسيسه
كدوم مادر كسده اي بهت اومده گفته بياي اينجا داستان بنويسي توله سگ؟كيرم به تك تك سوراخاي بدنت بياد كه اينقدر بيشرفي؟فردا حتما زنتم حراج ميكني,مگه نه؟گوه اضافه ميخوري از اين به بعد بياي داستان بنويسي.مگه كرم داري مزخرفات بنويسي ملت رو سرت خراب شن؟
کاری به داستانت ندارم.اصن هم فقط چند خط بیشتر ازش نخوندم.فقط یه تیکه از حرفات برار اثبات تخیلی بودنش کافیه:
نوشتی وه سینه هاش هفتاده، خب اخه… تو چجوری سایز سینه های ابجیتو میدونی؟انقدر هم که مطمئنا حرفه ای نیستی همینجوری حدس بزنی.
؟؟؟
واقعا متاسفم برات
حتما پیش یه مشاور برو.
الان اگر پای صحبت جدی بشینی ادعای فرهنگ و داناییت از رییس جمهور بیشتره
اما تو رفتارهای اولیه انسانی گوزیدی.
یعنی واقعا گاهی حق میدم به آخوندا که اصرار به محدود کردن و حجاب و… دارن.
با وجود امثال تو ی مریض بایدم زبون ملت کوتاه باشه. وقتی به ناموس خودت که باید ازش محافظت کنی نظر داری.
diablo
بیشرف عوضی من چند خط داستانتو بیشتر نخوندم وقتی میگی آبجی مهسا برام غذا اورد خب کونی خودت داری میگی خواهرم پاره تنم من تا اینجا که گفتی برات غذا اورده بیشتر نخوندم ببین حیوانات هم با خانوادشون سکس نمیکنن برا همینه که حیفم میاد اسم حیوان رو خراب کنم فقط میگم کثافت حیف دستم بهت نمیرسته و گرنه پارت میکردم
پس بیخود نیست وقتی مردا تو خیابون دعوا میکنن، اولین کسیکه حسابش رسیده میشه خواهرای طرفین دعوا هستن!!! بسکه ماشاالله خوداتون …
چندش آورین!!!
بابا همش کس شعره از اسمش پیداست میگه آموزش
بعضیا فقط میخوان سکس با محارم رو عادی نشون بدن
داستان رو نخوندم ولی از سابجکت میشه فهمید چیه
متاسفام ! bad
اینجاش خیلی منو تحت تاثیر قرار داد : من باید مواظب میبودم که نرگس خواهرمو جنده نکنه !
اشک تو چشام جمع شد
حوصله فحش دادن ندارم دوستان لطفا خودتون حق مطلبو در مورد این عزیز جقیمون ادا کنید
اینجور که خواهرت بدون مقاومت کون داد پس جنده ای بیش نیست دیگه نیاز به این کارا نبود مرتیکه جقی
اگه رام به اهواز خورد یروز هم کس خواهر جندتو میکنم هم ذهن ملجوق تورا
دوستان اینو تا جا داره فحش بدین
آدم اینقدر بی غیرت؟؟ انگار داره واسه یه بچه داستان مینوسه اوسکل فکر کرده بقیه مثل خودش نفهمن
داش دمت گرم گل گفتی
اینجور ادمارو باس. سیخ داغ بکنی تو کیر نداشتشون از کونشون بزنه بیرون
تخم داری بیا پی وی تلتو بده تا ناموستو بیارم جلو چشات بی خایه
دوستان که حسابی از خجالتت در اومدن .اما یه نکته ای رو بگم. احتیاج به این همه مقدمه چینی نبوده واسه کردن خواهرت.با این اوصاف که نوشتی که چقد راحت تسلیم اون مرده شده،اون کارش همین بوده.اگه خودت همون اول بهش میگفتی، کارتو راه می انداخته.
اینه که میگن جلق مخ آدم خراب میکنه ، لامصب 50 سال رو کفه شیشه میکشیدی اینجور مخت نمیگوزید
ارزش فحش هم نداره
یه احمق جقی بذاریدیه زری هم زده باشه
آخه کیرخرتواونجایی که توازش اومدی بیرون کونی ولگرداینم شدخاطره ورویا
باورم نمیشه یک همچین ادمهای بی شرفی تو این کشور زندگی میکنند .
داستانتو خوندم خوب بود منم وقتی بچه بودم خواهر کوچیکمو میکردم چه اشکالی داره سکس با محارم مگه قبلا ادما با محارمشون ازدواج نمیکردن همین ادم و حوا بچه هاشون هابیل و قابیل با خواهرشون ازدواج کردن والا خدا میتونست بجز ادم وحوا دونفر دیگه خلق کنه تا خواهرو برادر باهم ازدواج نکنن .پس مشکلی نیست گاییدن خواهر یا مادر خودمون . اقا بکنید تا میتونید اگه نکنید غریبه میکنه ابجیتونو
برج میلاد از پهنا تو کون بیغیرتت حقته بدمت دست داعش تا زنده زنده شکنجت کنن تا گاییده شی سکس با محارم نکنی حرام زاده هرچند خودت کونی بیش نیستی و از عقده ته که اینا رو نوشتی دیوث
خوبی این داستان اینه که تو یه زمان مختصر و خلاصه داستانشو درست تعریف میکنه. تو این سایت بهترین داستانی بود که خوندم. کاملا میشه ادما رو فهمید
به به اقا امید ! حالا میفهمم چرا تو اون داستان تلخت نوشته بودی هیچکس از من خوشش نمی اومد و هر کسی باهاش دوست میشدم بنحوی منو پس میزد.
به کامنتای اینجا نگاه کن ! تو تنها کسی هستی که ازین سادیسمی روانی خوشت اومده و ازش تعریف کردی .
بدون شوخی و تعارف میگم تو مشکل روحی روانی داری منم بعد دیدن این کامنتت حالم ازت بهم خورد و حتی دوس ندارم ببینمت یا دربارت فکر کنم.اگه دلت به حال خودت سوخت اینبار بجای خودکشی به یه روانشناس مراجعه کن
اونایکه زر مفت میزنن خب تو نخون اینارو و خواهرتم بذار غریبه بکنه والا خخخخ
اما من از 2 هفته پیش روم با خواهرم واشده اوووووف من نکردمش اما رفیقم میکنتش و منم میبینمش خصوصی پیام بدین مفصلشو بگم و عکساشم نشونتون بدم…
بگو اول هرکول پوآرو بیاد این کسشعراتو رمزگشائی کنه کی به کیه
من خواهر تو گاييدم نويسنده بيشرف بيناموس
اقا اين داستان ها همه زير نظر امريكا كسكشه
من خار شهواني گاييدم
كيرم تو اول اخرتون كه هدفتون خراب كردن ما ايراني هاس
ولي كير ما را هم نميخورين كسكشا
الله اكبر
الله اكبر
الله اكبر
ارزو میکنم که یه روزی احمدی نزاد و جنتی تو طویله دست و پا تو ببندن و ترتیبت رو 40 روزه بدن …قرمساق پاپتی.
بببین ادمو به چه حرفهایی وا میدارین .!!
میدونی جالب چیه اینجا همه تا واو اخر داستانو میخونن شرتشونم خیس میشه ولی اخرش میان میگن عجب ادمای کثیفی پیدا میشن خخخ دیوث تو تمیزی تو این سایت چیکار میکنی وای ترکیدم از خنده
ولی در مورد واقعی بودن این داستان
راستش درصد واقعی بودنش زیاده
یعنی ما با تو شدیم هفتاد و پنچ میلیون نفر؟