کردن دکتر همانا خواستن دوستش همان (۵ و پایانی)

1402/05/17

...قسمت قبل

سلام به همه دمتون گرم بابت همدلی هاتون و دمتون گرم بابت قوت قلبی که میدین

صبح بیدار شدم دیدم الی کنارم نیست و نازی و شهره تو حال خوابیدن صحنه جالب اینجا بود که نازی چمبره زده بود بخودش و کسش قشنگ پیدا بود منم شاشم میومد پاشدم رفتم برم دستشویی قشنگ کس فنچ نازی تو دیدم بود
قبل از اینکه صبح بشه یه بار الی و کرده بودم و اصلا حسی برای سکس نداشتم ولی خیلی دلم میخواست نازی و بغل میکردم میخوابیدم دستام و سینم میسوخت زخم شده بود بدجور تیشرتمم خونی شده بود.
نازی و صداش کردم آروم گفتم من سینم بدجوریه ازش خون میاد تیشرتما ریده توش چیکار کنم گفت چیه چی شده هاج و واج بود اصلا انگار نه انگار تو این دنیاست گفت مهرشاد چته چی شده. گفتم خری تو تیشرتم خونیه که رید بخودش گفت واااااااااااااای چرا اینجوریه این گفتم تو احمقی دو ساعت دارم بهت میگم گفت صبر کن برو تو حمام برات بتادین بیارم

رفتم حمام بحدی میسوخت که داشتم پاره میشدم نازی آمد با چندتا پنس و بتادین و پنبه شروع کرد به بتادین زدن تو حمام یاد فیلمای آمریکایی میفتادم فیلمای سیلور استالونه یا آرنولد یادش بخیر واقعا چه دورانی بود. داشت بتادین میزد تا سوراخ کون منم میسوخت بحدی که واقعا قفسه سینم داشت میومد بیرون که خیلی ناخودآگاه نازی که ۱۶۰ بیشتر قد نداشت رفت رو صندلیایی که تو همه اکثر حموما هست چارپایه پلاستیکیا و بوسم کرد و گفت دورت بگردم درد داری و اشک تو چشاش جمع شد و گفت الهی دستش بشکنه که تورو اینجوری کرد عینه حیوونا میشه. یه بارم به قصد کش منو زد و این شهره جنده می‌خندید بهش. گفتم صبر کن یه ننه ای از این شهره بگام که تو تاریخ ثبت کنن. گفت دیوونه ای الی خیلی این جنده را میخاد گفتم نگران نباش خاری ازش بگام حالا صبر کن. که الی گفت منم کمکتم برو بریم
.

بتادین زدن تمام شد من همه بدنم میسوخت به حدی که نمیتونستم رو پام بند بشم به نازی گفتم برو یه مسکن و قرص خواب بیار من بخورم من با این درد خوابم نمیبره اونم رفت مسکن و قرصا آورد منم خوردم یکم ژله و جوجه کباب بود تو یخچال با نازی خوردیم. گفت بیا پیشت بخوابم گفتم بیا چرا میپرسی. گفت میترسم ازت خیلی ترسناکی. منم بوسش کردم گفتم حالا که خوب شاشیدی امشب که خندید گفت عالی کردی خیلی جالب بود برام که شاشیدم و میلرزیدم جونم داشت از تو حلقم میومد بیرون خیلی عالیه سکست وقتی منو تو دستات گرفته بودی تموم قدرتت رو خس میکردم و عینه موم تو دستات بودم من خیلی سکس خشن دوست دارم و تو برام عالی بودی. آمدیم رو تخت و همدیگرو با چه نکبتی بغل کردیم تموم لباس من به گوه کشیده شده بود ولی چاره ای نبود. پامو گذاشتم لای کس نازی یکم لبای همدیگرو خوردیم و من قرص خواب قبل غذا خوردن خورده بودم خواب خوابم برد

ساعت حدود ۲ بود که الی آمد بیدارم کرد گفت عشقم خوبی که با تمام قدرت زدم تو گوشش به حدی که از تخت پرت شد پایین گفتم گمشو از اتاق برو بیرون عشقم عشقمم نکن جالب بود نازی بعد گفت تا الی زنگ و زده مثل جت رفته تو اتاقش خوابیده. الی اصلا مات بود هیچی نگفت و رفت از اتاق بیرون من درد وحشتناکی داشتم و اصلا برام قابل تحمل نبود بحدی قفسه سینم میسوخت که نمیدونستم چیکار کنم که با مصیبت پاشدم و شروع کردم لباس پوشیدن که نازی آمد گفت چرا لباس می پوشی چته منم چون دیدم الی از دور به نازی نگاه میکنه بهش گفتم بلند به توام باید توضیح بدم برو اون طرف که نازی رفت و هیچی نگفت و آروم گفت ببخشین منم دورش بگردم اینقدر دلم براش ضعف میرفت از ترس این حیوون هیچی نگفتم

الی آمد گفت کجا میری گفتم ببین آشغال یا گم میشی از جلو چشمم انور یا بلایی که سرم آوردی جوری سرت میارم که از درد ار ار کنی. بی شرف نگفتی با خودت من چجوری درد این کثافت کاری تو رو باید تحمل کنم ریدم تو خودتو سورپرایزت کسکش. که الی گفت مهرشاد گوه خوردم من چه میدونستم منم عصبی شدم یه غلطی کردم الان باید پماد بزنی. گفتم آره دیگه هم دکتر کس مردمی هم درمان کننده وحشی‌گری خودت یادم نبود که هیچی نمی‌گفت که شهره گفت با خانم درست صحبت کنین که من اصلا بی اختیار طرف بتادین پرت کردم سمتش و گفتم تو یکی خفشو ریدم به خودت و خانمت خیالت راحت من ننه ای از تو بگام که تو تاریخ ثبت بشه دارم برات اونم ریده بود به خودش و هیچی نمی‌گفت

الی آمد سمت در گفت مهی جون من. من هزار بار بگم گوه خوردم خوبه جون من دیگه تکرار نمیشه بزار بریم دکتر باهم که واقعا اینقدر درد داشتم که نمیتونستم تکون بخورم که الی آمد کنارم بردم دم آسانسور رفت ماشین و آورد منم بی‌حال تکیه داده بودم به دیوار آسانسور

با مصیب وارد ماشین شدم رفتیم کلینیک دوستش که اسمش فاطمه بود یه دختر حدود ۴۰ سال خانم و بسیار با شخصیت که گفت در اتاق و الی قفل کن این باید لخت بشه اینجا. تو مسیر گفت مهی جون من این اصلا نفهمه کار من بوده و من اعتبار دارم دردسر میشه برام کس و شعر گفتم کسکش زدی کون منو پاره کردی حالا داری گوخوریم میکنی تو دیگه کی بخدا چقدر بشر تو پررویی. که دوباره میگفت حواست باش ال و بل کس و شعر

فاطمه لباسمو باز کرد و گفت واااااااااااااای این چیه کجا دعوا کردی چاقوی زدن شلاق خوردی الی ماجرا چیه چرا این سینش اینجوریه دستاش چرا کبود این باید واکسن بزنه نمیدونم چی بزنه الان عفونت میکنه و این حرفا بعدم به من گفت هر روز باید بیای پانسمانتو عوض کنی ولی الی خودش بلده سوزن و سرمتا میزنم این پمادا میزنی تا ایشالا خوب بشی تا چند روزم حمام نرو تا عفونت نکنه. خلاصه رفتیم تو بخش به من سرم زدن و سوزن پماده هرچی بود دمش گرم دردمو ساکت کرد و الی بوسم می‌کرد و میگفت مهی گوه خوردم و گریه میکرد هی به من می‌گفت تقصیر منه خر که روانی میشم و این حرفا منم گفتم بسه دیگه حالا اینجا جلو مردم زشته بسه که اونم ولکن نبود و همش گریه میکرد میگفت تورو خدا ببخش منو ول نکنی بریا من میمیرم منم گفته خفشو تورو خدا آبرومونو بردی

آمدیم خونه با چه خفتی چند روز من این درد و تحمل میکردم و جالب بود این شهره حرومزاده اصلا کمک من نمی‌کرد ولی دمش گرم نازی تو بلند شدن و تو لباس پوشیدن همیشه کنارم بود و بهش میگفت اوووووی شهره جنده توام تو این خونه هستیا میمیری صدات میکنه بیای که شهره میگفت نشنیدم که منم به نازی میگفتن بزار هیچی بهش نگو کونش میزارم

۴_۵ روز گذشت من حالم خوب شد غذا تو این چند روز عالی میخوردم جا همتون خالی. شیشلیک. گردن. ماهیچه. نازی زنگ میزد رستوران میوردن ماهم میخوردیم دیگه خوب خوب شده بودم روز آخر الی گفت برو حمام دیگه مشکلی نداری سوزناتم همه رو زدم دیگه اوکی. منم رفتم دوش گرفتم و اینقدر بو میدادم که حد نداشت جالب بود از بوی گندی که میدادم کسی کنارم نمیخابید تو این چند روز بالاخره رفتم حمام و داشتم موهامو میشستم دیدم الی آمد تو حمام شروع کرد به شستن من دست کشیدن به بدنم اندازه یه گاو آب تو کمرم بود بدون اینکه حرفی بزنه چسبوندمش به دیوار کیرمو کردم تو کسش چسبیده بود به دیوار منم مثل وحشیا میزدم که میگفت مهی تورو خدا آروم دارم جر میخورم منم محل نمی‌دادم میزدم که برش گردوندم نشستم رو توالت فرنگی و نشوندمش رو کیرم خودش پایین و بالا میشد دوشم آبش میزد به بدنمون و اونم پایین و بالا میشد آه و ناله می‌کرد آروم آروم رو من لرزید و بوسم کرد گفت مرسی عشقم گفتم دیوث بزار آبم بیاد گفت من دیرمه الان میگم بیاد نازی کمکت که من خندیدمو گفتم چرا اون گفت مرد از فضولی پشت در که الی درو باز کرد ناری با صورت رفت تو در اتاق بغل و بهش گفت بده من حوله را. برو ارضاش کن هول کیر. من از دست تو چیکار کنم نازی جوری پشت دری انگار شوهرتو دارم میکنم تو حمام بخدا اگه مهرشاد ازت خوشش نمیومد با لقد میزدم تو کونت مینداختمت بیرون حقا که بچه ای. اونم میگفت ببخشین خانم دیگه تکرار نمیشه و الیم میگفت برو تو زر زیادی نزن حواستم به کارات باش حواسم بهت هست

نازی امد تو گفتم خاک تو سرت چقدر تو خری مگه نگفتم جلو این سوتی نده چقدر تو خری بخدا گفت خب دلم میخواست اول خانم گفت من میخوام برم تا تو رفتی حمام لباساشو درآورد آمد تو من خودمو آماده کردم بیام پیشت دیدم خانم آمد دیگه وایسادم پشت در گفتم حقا که خری چیکارت کنم. گفت آبتو آورد. گفتم نه. گفت نازی برات میاره. گفت الکی نگو راس میگی. گفتم دیوونه دیرش بود خودش ارضا شد رفت گفت آخ جون پس همه آبتو بریز تو کسم گفتم نه دوس دارم بریزم تو دهنت گفت بریز هرکاری تو دوس داری بکن گفتم بیا همدیگرو بشوریم بریم رو تخت اینجا نمیشه زیاد حال کرد گفت باش خوب همدیگرو شستیم قدشم به من نمی‌رسید می‌رفت رو چارپایه پلاستیکی منو میبوسید. از حمام آمدیم بیرون. تو بغل من حوله را دور هردومون پیچیدم شیطونی میکرد و خوشحال بود گفت وای مهرشاد عاشق هیکلتم عاشق موهای سینتم گفت میخوام یه کاری کنم حال بیای گفتم چی گفت صبر کن میگم برات بزار از حوله درآمد رفت یه ملحفه سفید بزرگ آورد انداخت رو تخت گفتم وااااا چرا اینجوری میکنی گفت تو بخواب تا بگم منم خوابیدم تموم بدنمو با روغن یکی کرد و شروع کرد ماساژ دادن به بدن خودشم زد و این هیکل لاغر و اون کس کوچولوش رو من عقب و جلو می‌کرد خیلی جالب بود که اینقدر بدنش داغ بود مخصوصا کسش من رو کمرم داغی کسش و حس میکردم و مافوق تصور نرم یعنی از پر پرنده هم نرمتر کسش خیس خیس شده بود بحدی که یه حالت چسبندگی خاصی رو میدیدم که از کسش بیرون میومد شهره داشت می‌دید و میگفت آره دیگه بایدم اینجوری براش دلبری کنی اگه به خانم نگفتم. نازی اصلا حالیش نبود آه و ناله می‌کرد میگفت واااااااااااااای این کس کیر میخاد عشقم پاشو منو جر بده کیر منم سیخ سیخ بود به نازی گفتم الان موقعشه که کون شهره را پاره کنیم گفت چجوری گفتم بهت میگم صبر کن من برگشتم و نازی شروع کرد به خوردن کیرم که شهره میگفت اووووووووووی نازی جنده من به خانم میگما کری که من بهش گفتم بگو اونم بیاد که هنگ کرد گفت میخوای بکنیش گفتم آره که مات و مبهوت به من نگاه کرد و گفت واقعا گفتم تو بگو بیاد گفت باش که نازی گفت خب حالا توام دوس داری بیا گفت کجا بیام مهرشاد مثل سگا با من نه نمیام منم گفتم بیا ناز نکن بخشیدمت که آمد تو اتاق گفت واقعا گفتم آره بیا کیر بخور ببینم بلدی گفت بچشم و لباساشو درآورد با شورت و سوتین نشست به کیر خوردن که نازی خیلی ناراحت شد ولی هیچی نمی‌گفت به نازی گفتم برو دستبندارا بیار که اونم رفت گفتم شهره بخاب میخایم اسیرت کنیم اونم که نمی‌دونست الان چه ننه ای ازش میخوام بگام گفت تو منو بکن من اسیرتم میشم تو دلم گفتم به خودم الان ننه ای ازت میگام که کیف کنی

نازی گفت بخواب گفتم نه نازی بگو به پشت بخوابه بعد دستبندارا ببند گفت واااااااااااااا چرا گفتم کاری که بهت میگمو بکن شهره لباساشو درآورد خوابید به شکم نازیم دست و پاهاشا با دستبند بست
یکم آمدم روش کیرمو گذاشتم لاپاش گفت جووووووون چه کیری داری ااااااااخ جرم بده که نازی عصبانی شده بود و بغض کرده بود گفتم نازی برو اون شلاق بیار یکم به کون شهره حال بدیم من چون تجربه زخم شدن دستامو داشتم و میدونستم واقعا جاش میمونه موقعی که نازی میخواست دستبندارا بزنه یه تیکه کارتن دور دستاش و پاهاش زدم چسبم زدم بعد دستبندا دادم زد گفتم دستات زخم نشه سر همینم راضی شد وگرنه اولش راضی نمیشد کاری نداریم. نازی گفت با کمال میل قربان و فهمید که الان شهره کونش پارست. شلاق آورد با تمام قدرت یکی زدم رو این کونش یکی رو اون کونش که گریش از درد درآمد و میگفت کسکش نزن که تا فحش داد من دوباره میزدم گفتم جنده فحش بدی بدتر میزنم که شهره میگفت گوه خوردم تورو خدا نزن گفتم هان چیه خوب بلبل زبونی میکردی چند روز پیش گفت بخدا گوه خوردم به نازی گفتم برو دیلدو را بیار گفت چشم
.
گفتم دوس داری بکنمت گفت آره بکن ولی دیگه نزن رفتم جلوش وایسادم گفتم کیر بخور. کیرمو کردم تو دهنش موهاش تو دستم بود محکم نگهش داشتم داشت بالا می‌ورد ولی نمیذاشتم در بیاره در میوردم یکم نفس بکش میکردم تو دهنش. چشاش سرخ شده بود آب از دهن کبر من راه افتاده بود گفتم دیگه خایمالی میکنی با نفس نفس زدن میگفت نه گوه خوردم دیگه نمیکنم دوباره میکردم تو دهنش صدای اوووووق اووووووق می‌کرد داشت میمرد یه تیکه آمد گاز بگیره از حرصش چنان زدم تو گوشش که صورتش سرخ شد و گفتم کسکش منو گاز میگیری به تو رحم نیومده حالا حالیت میکنم آمدم پشتش خوابیدم روش سر کیرمو بدون اینکه تف بزنم گذاشتم در کون شهره کیرم یکم خیس بود گفت تورو خدا چربش کن گفتم یادته تخمامو چجوری گاز گرفتی که من داشتم میمردم الان دردشو حس میکنی سر کیرمو تنظیم کردم پاهاش باز بود گذاشتم در کونش هل دادم توش اینقدر تنگ بود که نمیرفت شهره جیغ زد واااااااااااااای و خودشو جمع می‌کرد داد میزد کسکش جر خوردم ااااااااااای نازی حرومزاده بگو نکنه منم بیشتر میکردم اونم داد میزد تورو خدا تورووووووو خدا دارم میسوزم جر خوردم یکم چربش کن خودشو جمع میکرد منم انگار نه انگار به فشارم ادامه میدادم اونم جیییییییغ میزد تا آخرش سر کیرم رفت تو که بی‌حال شد از درد و صداش در نمیومد منم کل کیرمو کردم تو کونش اینقدر داد زده بود و درد کشید که بی‌حال داشت میمرد یکم عقب جلو کردم کیرمو درآوردم دیدم دیوار کونش زخم شده و ترک ترک خورده و خونیه منم کیرمو میکردم توش اونم میگفت واااااااااااااای جر خوردم و گریه میکرد و همش التماس می‌کرد و میگفت بیچارتون میکنم منم عمدا تو کونش محکم میزدم و فشار میدادم اونم جیغ میزد کسکش آروم درد داره بخودش می‌پیچید منم میگفتم حالا معنی دردا حس کردی دیگه یادت میمونه که با کسی اینکارا نکنی کیرم خونی شده بود نازی تماشا می‌کرد خوشحال بود که این جنده پرو را بالاخره یکی آدم کرد دوباره افتادم روش در کونش هم آمده بود یه فشار دادم یه جیغی زد و گفت واااااااااااااای سوختم خدا دارم جر میخورم گوه خوردم تمومش کن بخدا دارم میمیرم گوه خوردم گوه خوردم بسمه دیگه

به نازی گفتم چیکارش کنم بسشه گفت آره دیگه حساب کار آمد دستش رفتم کیرمو شستم و نازیم کسش چرب چرب بود گفتم بخواب بکنمت خوابید کمرش رو کون شهره بود آوردمش پایین‌تر دیدم گریه کرده گفتم چته گفت فکر کردم میخوای بکنیش گریم گرفت بوسش کردم گفتم دیونه من یه تار موی تورو به صدتا جنده مثه این نمیدم کیرمو کردم تو کسش که آهی و کشید و گفت واااااااااااااای مهرشاد دیونتم عاشق این کیر کلفتتم ماله خودمه لبامو می‌خورد و آه و ناله می‌کرد منم محکم میزدم که میگفت محکم بزن میخام جر بخورم دوس دارم وحشی منو بکنی پارم کنی عشقم منم محکم میزدم یه چند دقیقه ای زدم گفت داگی بکن. از روش بلند شدم گرفتمش تو دستام با تمام قدرت و سرعت میزدم که اونم جیغ میزد بکن بکن همینه مهرشاد بکن تو رو خدا محکمتر به حدی محکم میزدم که قفسه سینم منقبض شده بود ولی اون حال میکرد و داد میزد جرم بده پارم کن میخوام لعنتی بزن بزن بزن که جیغ زد و به خودش لرزید جالب بود آبش پاشید رو تخت اول فکر کردم شاشید ولی دیدم نه آبش پاشیده ولو شد رو کون شهره. شهره همچنان ناله می‌کرد و میگفت دستامو باز کنید دارم میمیرم

دستاشو باز نکردم تا الی آمد که باهم دعوامون شد گفت چرا اینجوریش کردی گفتم گوه زیادی خورد داد میزد این چه کاریه آخه چرا این بلا را سرش آوردی به نازی میگفت من تورو تیکه تیکه میکنم گمشو برو پایین تا نگفتمم بالا نیا

دستاشو باز کرد شهره گریه میکرد و میگفت دارم میسوزم خانم دارم میمیرم که الی بهش می گفت چیزی نیست مامانم خوب میشی بردش حمام با یه سری مواد ضد عفونی شستش بعدم آمد یه پمادی چیزی به کون شهره مالید و یه مسکن بهش زد و بردش تو اتاق خوابوندش

من بیرون نشست بودم که دوباره آمد داد و بیداد مگه تو حیوونی چرا اینجوری کردی گناه داره با من دعوا داری با این چته گفتم خیلی پروعه خوشم نمیاد ازش گفت با توام چرا اینجوری کردی که عصبانی شدم گفتم دلم خواست و رفتم لباسامو پوشیدم آمدم از اتاق بیرون که گفت کجا داری میری الان با توام محلش ندادم و در زدم بهم و آمدم بیرون

از ساعت ۳ تا ۲ نصف شب بیرون بودم رفتم ۱۷ شهریور. ولیعصر. دربند که خدایی عجب جای قشنگیه. شیشلیک خوردم جای همه خالی. همش شهره جلو چشمم بود خدایی ناراحت بودم ولی هرکی جای من بود همینکارا می‌کرد چون جوری تخمامو می‌کرد تو دهنش و فشار میداد که من مرگا با چشای خودم دیدم چندبار.

الی از ساعت ۶ یه تک زنگ میزد بحدی که شاید بالای ۱۰۰ تا میس کال برام افتاد ساعتای نزدیک ۲ بود اس ام اس داد مهرشاد جانم بیا خونه دورت بگردم من نگرانتم مرگ الی بیا دارم سکته میکنم تورو خدا بیا

پیامش دادم نگران نباش میام

نوشت مرسی عشقم بیا اگرم داد زدم ببخش ناراحت بودم تو نباید اینکارو میکردی که کردی کاریه که شده بیا عشقم من حالم بده قرصامم نخوردم از بس گریه کردم

اسنپ گرفتم رفتم خونه کلی گریه کرده بود.

دوستتون دارم زیاااااااااااااااااااااااااااااد

نوشته: مهرشاد


👍 35
👎 14
54401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941340
2023-08-09 00:00:27 +0330 +0330

موندم دو‌دستی جق میزنی با کجات مینویسی کص مغز روان پریش جوگندمی

6 ❤️

941344
2023-08-09 00:07:45 +0330 +0330

باید ماد چر الیو میگاییدی نه شهره ولی بازم خوب بود

1 ❤️

941347
2023-08-09 00:15:27 +0330 +0330

عالی
ادامه داره ؟

0 ❤️

941362
2023-08-09 01:04:28 +0330 +0330

داستانت اوایلش خوب بود تا قسمت سوم

ولی بعدش خیلی افت کرد

بنظرم دیگه ادامش نده

خسته هم نباشی✌

6 ❤️

941366
2023-08-09 01:15:48 +0330 +0330

این قسمت آخرو خراب کردی ! انتظار تحریر بهتری داشتم ازت . ۴ قسمت قبل فوق العاده بودی ولی این قسمت داستانت ضعیف بود . بدم تمومش کردی
‌فکر کنم حوصله نداشتی و اومدی اینجا که داستانو تموم کنی . باورت میشه چند روز بود منتظر بودم داستانت بیاد بالا ! حالمونو گرفتی !

3 ❤️

941368
2023-08-09 01:21:36 +0330 +0330

چقدر عقده ای و گشنه آدم اگه سیر باشه مدام اسم غذا و به زبون نمیاره
واقعا جامعه پر شده از عقده ای و روان پریش

5 ❤️

941377
2023-08-09 02:01:27 +0330 +0330

چرا پایانی؟ پس ندا چی؟

0 ❤️

941386
2023-08-09 02:51:54 +0330 +0330

دمت گرم عالی بود چ راست چ دروغ خیلی خوشم اومد فقط روی غلطای املاییت کار کن همین

0 ❤️

941393
2023-08-09 03:36:32 +0330 +0330

ادامه اش هم بذار قلمت خیلی خوبه منتظرم فقط اسم جدیدش یه مربوط بذار که بدونیم اینه

0 ❤️

941416
2023-08-09 07:49:55 +0330 +0330

ببین خرابش کردی تا قسمت دوم و کمی سوم خوب نوشتی ولی بعدش رفتی تو فاز زود جمش کنم اگه حال نوشتن نداشتی خب ته داستانو با قسمت سوم می‌بستی نه اینکه به ادامش آب ببندی در کل خسته نباشی میدونم سخته نوشتن داستان خیلی انرژی میبره

0 ❤️

941448
2023-08-09 16:33:59 +0330 +0330

عالی زیبا قشنگ منتظر ادامش هستم ادامه بده

0 ❤️

941519
2023-08-10 03:05:19 +0330 +0330

جالب لود همش در حال شیشلیک خوردنی ، آرزوته فکر کنم ، ارزو بر جوانان عیب نیست .
داستانتم بدرد نمیخورد

0 ❤️

941534
2023-08-10 04:27:47 +0330 +0330

عالی بود مثل همیشه

0 ❤️

941604
2023-08-10 16:27:40 +0330 +0330

تراوشات يك جقي متوهم با شماره عينك ١٠

0 ❤️

941626
2023-08-10 18:42:15 +0330 +0330

خوب نوشتی. فقط اینکه ادامه داره عایا؟ تو یه فصل دیگه ادامشو میگی یا همینجوری یهو زرتی تموم شد؟

0 ❤️

941902
2023-08-12 13:09:42 +0330 +0330

داستان ادامه بده.خوب بود

0 ❤️

942012
2023-08-13 07:42:53 +0330 +0330

چرا زود جمعش کردی؟
این قسمت اخر را خیلی سر هم بندی کردی . با یه اسم دیگه که مشخص بشه ادامه اینه بقیه را هم بنویس.

0 ❤️

945324
2023-09-02 05:41:11 +0330 +0330

داستانتت خوب بود، ولی نگارشت ریده . دریغ از یدونه کاما .

0 ❤️

945325
2023-09-02 05:41:45 +0330 +0330

داستانتت خوب بود، ولی نگارشت ریده . دریغ از یدونه کاما .

0 ❤️

975482
2024-03-17 10:25:52 +0330 +0330

دهنتو کاری ندارم واقعی بود یا ذهنی ولی عااااااااالی بود

0 ❤️