عموی من راننده ماشین سنگین

1393/01/24

سلام اسم من اشکان اهل شیرازم25ساله.من یه عمو دارم که راننده ماشین سنگینه.اهل شمال ایران.عموی ما یه خانومی داره که تعریف نباشه ازش خودش یه دنیایی برای خودش.ماجرا سال 90برام اتفاق افتاد.من با خانواده اخرای سال89رفیتم شمال دو سه روزی بموندیم خونه عموم.اخرای شب رسیدیم دیگه اینقدر خسته بودیم که سلام علیک کردیم من رفتم خوابیدم صبح ساعت10بیدارشدم رفتم صبحانه خوردم رفتم پیش عموم و زن عموم.نشستیم یه خورده که صحبت کردیم عمو گفت اشکان اگه خواستی بعدازظهر باهم بریم بیرون.پریسا زن عموم کنار عموم نشسته بود لامصب چقدر دلربایی میکرد با اینکه یه بچه 5ساله داشت ولی ظرافت بدنش سرجاش بود.پریسا رفت که میوه بیاره. من پرسیدم از عموم که پدرم اینا کجا رفتن.گفت رفتن بازار خریدکنن گفتن من بمونم تو بیدار شی اگه خواستی با هم بریم.گفتم عمو من تا دوش بگیرم ادماده بشم چهل دقیقه ای طول میکشه.عموم گفت تو میخوای بمون من میرم ولی دوش بگیردیگه برای بعدازظهرکه میریم بیرون معطل نشیم.عموم رفت بعدش زن عمو پریسا بایه دیس میوه اومد نشست صحبت کردگفت اشکان از خودت بگو وضعیت کارت چطوره.گفتم چندان تعریفی نداره بخور نمیری.پریسا گفت به همون راضی باش چون ما هم گرفتاریم چقدربه عموت گفتم این ماشینو بفروش یه مغازه بزن صبح برو سرکار غروب بیا خونه.اخه عموم هر موقع بار میبره با اسکانیا نزدیک به دوهفته از خونه دوره.من گفتم زن عمو شما دیگه چرا ناراضی هستی شما که ماشالله عمو درامدش خوبه مشکلی نباید داشته باشی.گفت اره همش که مشکلات مالی نیست مثلافاطمه دخترم هرشب دلتنگ باباش میشه یا من خودم بالاخره منم ادمم دیگه.گفتم بله بعضی چیزا حق باشماست دیگه دیدم داره غصه میخوره حرف میزنه گفتم زن عمو بیخیال باش.میخواستم برم حموم دیگه صبرنکردم بیشتربخواد ناراحت بشه گفتم زن عمو حوله داری بهم بدی برم حموم گفت دنبالم بیا بهت بدم رفتیم اتاق عموم تو کمد نگاه کرد دید حوله ای نیست میخواست تازه بده نبود.عموم استفاده کرده بود حوله تازه رو .گفتم اشکال نداره همون مال عمو رو بده.گفت نه اشکان این که نمیشه بیابریم تو اتاقم بهت بدم رفتش دراتاق باز کرد رفت تو منم دنبالش .دیدم درو دیوارخونه تمام پوستر جنیفرلوپز چسبونده بعضیاشون هم نیمه سکسی از برامدگی کونش بود یه حالت شوکه وار گفتم اینا چیه پریسا.گفت این پوستره ندیدی مگه تابحال گفتم میدونم چیه اینجاچکار میکنه.اخه یکسال پیش که اومد بودیم اینا اینجا نبود.گفت اره حدودا شیش ماهه ای از تو اینترنت پیدا کردم بعدبردم اسکن کردم.دیگه حوله رو گرفتم رفتم حموم. همینجور که داشتم دوش میگرفتم با خودم فکر میکردم که برای چی اونارو چسبونده دو دلیل باید داشته باشه یا علاقه داره یا به خاطر علاقه داشتن به استیل سکسیش.تا اون موقع تو نخ پریسا نبودم ولی تصمیم گرفتم اگه بشه خودش هم بخواد باهاش حال کنم.دوشم تموم شد رفتم بیرون دیدم هنوز عموم با پدراینا نیومدن.پریسا هم تواتاقش بود رفتم گفت عافیت باشه اشکان جان گفتم ممنون من فقط داشتم به در و دیوار نگاه میکردم تا سوالی بپرسم بتونم از زیرزبونش بکشم بیرون.گفت چرا هاج واج ایستادی بیا بشین.پرسید میدونی کیه اشکان تصمیم داشتم هرسوالی بپرسه بگم نمیدونم تا بفهمم جریان چیه.گفتم نه من نمیشناسم کیه مگه گفت این هم بازیگره هم خوانندست.گفت یه جایش رو این بازیگر بیمه کرده بگم عقل از سرت میپره من دیگه داغ کرده بودم گفتم کجاشو بیمه کرده همین که داشت میگفت باسنشو کیرم داشت میترکتید ازاینکه پریسا این حرفو زده البته من خودم بیشتر بازیگرا یا خواننده های امریکایی رو میشناسم ولی این حرف از پریسا برام جالب بود.صدای زنگ خونه اومد پدرو مادرم با عموم بودن.فعلا قضیه رو بیخیال شدم تا بتونم موقعیت خوبی پیدا کنم.ناهارخوردیم منو عموم بعداز ناهار رفتیم بیرون تفریح حسابی خوش گذشت ادم دستو دلبازی بود معلوم بود اهل دختربازی هم هست بعضی وقتا متلکای ابداری مینداخت.رفتیم خونه چای خوردیم یه استراحتی کردم گفتم زن عمو اجازه هست کامپیوتر روشن کنم گفت برو تو اتاقم رمزشو بهم داد رفتم روشن کردم یه چرخی توی اینترنت زدم یه لحظه به ذهنم اومد برم لیست مرورگرای که پریسا میرفت ببینم چیه.توی سایتای زیادی رفته بود چون نمیدونستم فیلترشکنش کجاست رو هرکدوم هم میزدم ارور میداد ولی یکیش خیلی تابلو بود ایکس ویدیو بود دیگه این سایت برای کسی که یه ذره با اینترنت اشنایی داشته باشه معلومه.پریسا اومد تو اتاقش کاری داشت گفت چیزی لازم نداری اشکان جان.گفتم فیلترشکن داری گفت چندروزپیش مهلتش تموم شده باز باید بخرم گفت میخوای چکار کنی شیطون.گفتم میخواستم دو سه تا اهنگ دانلود کنم.تو دلم گفتم بابا کی رو میخوای رنگ کنی پریسا از اون ادمای ختم روزگاره من میبره لب چشمه تشنه برمیگردونه.میدونستم که بوبرده میخوام چکار کنم ولی به روی خودم نیاوردم.داشت از اتاق میرفت بیرون من فقط مات و مبهوت کونش بودم سر من تو کونش گم میشد.رفتم شام رو زدیم دورهمی نشستیم صحبتی کردیم که عمو برگشت گفت شاید دوهفته دیگه من بار داشته باشم جنوب یه سری هم به شما میزنیم مادرم البته زیاد اصرار کرد که ما پس فردا میریم بیاد با ما.ولی عموم گفت فعلا کارم مشخص نیست که من کی بار رو دقیقا میارم اونور.بخاطر همین مخالف بود که با ما بیاد.در هر صورت برام جای خوشحالی داشت که پریسا میاد پیش ما.یک روز از بودن ما گذشت.صبح شد صبحانه رو خوردیم رفتیم به فامیلهای اون اطراف سر بزنیم عموم با ما اومد ولی پریسا با دخترش خونه موندن.ناهار اومدیم خونه عموم. پریسا یه فسنجان حسابی درست کرده بود ساعت دو شد من به بابام گفتم من بعدازظهر میخوابم شما میخواید خودتون برین به بقیه فامیل سربزنین.خوابیم ساعت چهار بیدار شدم من فکر کردم زن عمو هم خونه نیست و با عموم رفتن خونه فامیل.رفتم سمت اشپزخونه اب بخورم دیدیم زن عمو با یه شلوار لی تنگ تو اشپزخونه هست همچین قلمبگی کونش بالا اومد بود که ادم فقط میخواست بغلش کنه.پریسا گفت اشکان چایی رو اماده کردم برات من میخوام برم باشگاه .گفتم شوخی میکنی یا جدی میری باشگاه.گفت نه جدا میرم باشگاه بدنسازی تا چربیامو بسوزونم. انگار خودشم دوست داشت با شلوار راحت باشه پیش من.مانتو پوشید رفت ولی واقعا حس میکردم با من خیلی راحتره نسبت به بقیه بچهای فامیل.چایی رو خوردم دیگه حوصله ام سررفته بود زنگ زدم به بابام گفتم کی میاین گفت یه جای دیگه مونده حدودای ساعت هفت میام.زن عمو اومد خونه خسته خسته بود لباسشو عوض کرده اومد یه چایی ریخت هم برای خودش هم برای من نشست صحبت کردیم انگار تنها خیلی راحت بامن صحبت میکرد.گفت اشکان تغییری تو من ایجاد شده گفتم یه جاهایی گفتم چندوقته میری باشگاه.گفت شش ماهی هست که میرم.دیگه دیدم موقعیت ازاین راحتر گیر نمیاد تو این یه روزی که ما هستیم. گفتم زن عمو ولی یه جای بدنت نسبت به جای دیگه خیلی تغییر کرده.گفت کجام گفتم رو نمیشه بگم گفتش بگو اشکان خجالت نکش کسی که نیست .گفتتم باسنت گنده شده کمرت باریک انگار با این تعریف یه حال اساسی بهش دست داده بود. همین که خواستم یه هندونه زیربغلش بذارم ازش تعریف کنم عموم اینا اومدن.زن عمو هم رفت لباساشو برداره بره دوش بگیره.خلاصه اون شب هم گذشت من نمیتونستم با زن عموم راحت تنها باشم حرف بزنم.فردا ناهارخوردیم رفتیم ولی من توکف پریسا بودم.اومدیم خونه رسیدیم به کار روزانه مون.دوهفته دقیقا از مسافرتمون گذشت غروب که اومدم خونه مادرم گفت زن عموت زنگ زده بود که پس فردا از خونه حرکت میکنن میان پیش ما.من داشتم از خوشحالی بال در میاوردم ثانیه برام دیر میگذشت لحظه شماری میکردم.دقیقا یکروز مونده بود که عموم اینا برسن داییم زنگ زد با خانوادش بیان خونه ما.البته خونه داییم با ما فقط سه ساعت فاصله داشت.خونه ماهم کوچیک یه خانواده که عموم بود یه خانواده هم داییم یه خانواده هم ما جای سه خانواده نبود ولی چاره نبود باید تحمل میکردیم دایی اینا رسیدن.اونا پنج نفر بودن پسر بزرگش سیزده ساله بود دختر کوچیکش شش ساله و یه دختر ناز تو دل برو هم یک ساله.من دخترکوچیک یک ساله داییم رو خیلی دوست داشتم هر وقت هم بغلش میکردم حسابی اذیت میکردم از دوست داشتن زیاد.روز بعد شد منم رفتم سرکار چون فکر میکردم عموم اینا برسن امکان این وجود داره که عموم به من بگه بیا با من بریم بارو خالی کنیم باهم برگردیم چون تنها بود غروب اومدم خونه زن عموم هم بود سلامی گرم کردیم با من دست داد عجب دست نازو گرمی داشت دقیقا همون فکری که کرده بودم درست بود پریسا گفت عموت بعد از ناهار منتظرت بوده که باهاش بری.ولی مثل اینکه پریسا به عموم گفته بود تو تنها برو شاید اشکان دوست نداشته باشه بیاد منم اومدم تو اتاقم اصلا تو فکر داییم اینا نبودم که خونه ما هستن فقط تو نخ پریسا بودم چطور بهش نزدیک بشم.موقع خواب شد با خودم گفتم مگراینکه موقع خواب بخوام کاری کنم چون اتاق خواب من کوچیک بود فقط جای داییم با بابام بود دیگه جای من نبود اونجا بخوابم اما اون یکی اتاق خواب بزرگ بود و زنا با بچه ها رفتن اونجا بخوابن من جایی نداشتم باید تو حال کنار شومینه میخوابیدم ولی شومینه به خاطر داشتن گاز اینکه سردرد میگرفتم فاصله گرفتم اومدم کنارتر.نیم ساعتی گذشت من هنوز به خاطر سرما نخوابیده بودم دخترعموم دستشویی داشت پریسا اوردش دستشویی. برق کنار دستشویی رو روشن کرد و دید من تو حال خوابیدم اومد نزدیک بهم گفت چرا اینجا خوابیدی من فکر کردم تو اتاق خواب خوابیدی اینجا که سرده.منم گفتم تو اتاق بابام با دایی خوابیدن جا نبود من بخوابم.پریسا گفت خوب بیا تواتاق پیش ما بخواب. من دو سه باری گفتم نه شما راحت باشین من همین جا میخوابم.بعد دخترعموم از دستشویی اومد رفتن با زن عموم تو اتاق جا رو یه ذره درست کرد بعد اومد بهم گفت بیا دیگه جارو درست کردم یه حرفی از زن عموم شنیدم مثل فنر پریدم زود بلندشدم پریسا گفت بیا یه جا کنار دیوار هست بیا پیش من بخواب.دخترعموم اول کنار دیوار خوابیده بود بعد زن عمو اون برد اون طرفش خوابوند چون دختر عموم بدخواب بود شبا تو خواب غلت میزد بخاطر همین پریسا دخترشو اون طرفش گذاشته بود حالا من کنار دیوار پریسا کنار من دخترش اون طرف بقیه هم اونطرفتر خوابیده بودن.من کیرم دیگه راست شده بود میدونستم دیگه همچین موقعیتی پیش نمیاد با گوشیم داشتم بازی میکردم تا یه کم بگذره همه بخوابن ساعت دوازه شده بود من گوشیمو کنار گذاشتم تا پریسا فکر کنه من خوابیدم.یه لحظه دیدم پریسا یه کم اومد طرف من به اندازه سی سانت با من فاصله داشت.داشتم میمردم روی خودش پتو انداخته بود اروم دستمو از زیر پتو بردم رو کمرش گذاشتم وای وای…عجب کمری بود دامنی پوشید بود که قشنگ برجستگی شورتش رو دستم حس میکردم یه چند دقیقه که گذشت اروم خودمو بهش نزدیک کردم طوری که ده سانت باهاش فاصله داشتم کونش به طرف من بود دیگه دستم قشنگ رو کمرش بود گرمای تنش رو حس میکردم خواستم دستم رو بذارم رو سینهاش ولی ریسک نکردم ترسیدم بیدار بشه تازه ساعت دوازده و نیم بود چند دقیقه بعد دستم رو بردم رو کونش گذاشتم باهاش ور میرفتم عجب کونی بود لامصب به جنیفر گفته بود زکی.تازه فهمیده بودم که چرا به جنیفر علاقه داره چون کونش واقعا برجستگیش ناز بود وقتی دست میکشیدم متوجه میشدم چه باری داره برجستگیش این طور نشون نمیداد ولی با دست کشیدن متوجه میشدم اصلا توی یه دنیای دیگه بودم که دخترعموم یک دفعه غلت زد اومد کنار چسبیدبه پریسا من دستمو زود برداشتم که زیاد تابلو نشه جای پریسا حسابی تنگ بود منم زیاد جا نداشتم بیشتر جا رو دخترش گرفته بود یکدفعه پریسا خودش اورد چسبوند به من داشتم کف میکردم چون کیرم قشنگ از روی پتو به روی کونش رفت نمیدونم اون لحظه بیدار شد یا نه ولی مطمن بودم کیرم بهش چسبیده.اون هم فهمیده بود کیرمه که به کونش چسبیده.تنم کامل بهش چسبیده بود ولی اروم کیرم کشیده عقبتر تا به موقعش وارد عمل بشم صدای نفس پریسا قشنگ میشنیدم چند دقیقه ای تو همون حالت موندم دوباره دستم رو دور کمرش قشنگ حلقه کردم ولی اجازه نمیدادم سنگینی دستم رو کمرش بیفته.اروم کیرمو اوردم جلوتر از روی پتو مالوندم بهش.پتشو بلند کردم تنمو کامل از زیر پتو بهش چسبوندم وای چه گرمایی داشت من کامل زیر پتو پریسا بودم.دیدم تکون نمیخوره لبامو به صورتش نزدیک کردم ولی میترسیدم بوسش کنم ولی یه دونه اروم بوسیدم مطمن بودم کارایی که باهاش میکنم متوجه میشه ولی به روی خودش نمیاورد شایدم داشت حال میکرد چون پریسا هم به خاطر کار عموم زیاد تو کف میموند و رنگ کیرو زیاد نمیدید. شلوارمو اوردم پایین کیرمو از روی شورت مالوندم به کونش اصلا تکون نمیداد خودشو هی کیرمو دست میگرفتم که جق بزنم ابمو بریزم داشتم میمردم ولی کیفش به همون بود چون ابم اگه میومد دیگه نمیتونستم حال کنم حتی اگه خود پریسا میخواست برای اولین بار دستمو رو دور سینه هاش گذاشتم البته انگشتام رو زمین بود بعد اروم اروم کشیدم رو سینهاش وای با اینکه از روی تی شرت میمالوندم ولی عجب چیزی بود همونجا میخواستم بخورمش.محکم بغلش کردم کیرمو از روی دامنش فرستادم لای پاش هنوز نمیدونستم باید دامنشو پایین بیارم یا نه .چون مطمن نبودم میخواد بده یا نه به خاطر همون میترسیدم دست بکار بشم چون توی مالوندن یا بغل کردن کسی که پیشت خوابیده میتونی خودت بزنی به خواب و کاراتو انجام بدی ولی وقتی دامنشو پایین بیاری یعنی صدرصد تو بیداری داری این کارو میکنی.بااون حال که اکثرکارام تابلوبود که بیدارم و پریسا هم میدونست ولی بازمیترسیدم.یکدفعه دیدم دخترداییم کوچیکه بیدار شده گریه میکنه شیرمیخواد ولی جالبتر از همه پریسا بود هنوز زندایی از جاش بلند نشده بود از من جدا شد خودشو کشوند طرف دخترش.چون زنداییم بلند میشد و میرفت شیر درست کنه قشنگ میتونست منو ببینه که پریسا بغل کردم شیرخشک تو اشپزخونه بود زندایی رفت بیرون اتاق من خودمو یه ذره طرف دیوار کشیدم تا بعداز خوابیدن زندایی دوباره شروع کنم حدودنیم ساعتی گذشت ولی زندایی هنوز بچشو داشت میخوابند منم چشام سنگین شده بودساعت از دو هم گذشته بود.کم کم داشت ول میخوردم که بخوابم حالتام خواب و بیداری بود.خوابم برد ساعت سه بیدار شدم البته پریسا باعث شد بیداربشم اینقدر دید من کاری نمیکنم به بهانه جا نداشتن خودشو میاورد طرف من تا اینکه پاش بهم خورد بیدار شدم.پنج دقیقه اول گنگ بودم از بی خوابی.خبری از زندایی نبود خواب خواب بود.ولی پریسا سیاست خودشو داشت لابد دوست نداشت تو بیداری با هم حال کنیم چون اگه خودشو به خواب میزد هم اون حال میکرد هم من بعدش هیچ موقع هم از هم خجالت نمیکشیدیم.اروم دستمو بردم رو کمرش اول کمرشو نوازش میکردم دیگه راحت از زیر تی شرت میبردم دستمو به بدنش میزدم.چه گرمایی داشت اروم اروم رفتم زیرپتوش.کیرمو میمالوندم به کونش. دیگه راحت بغلش کرده بودم کیرم داشت اتیش میگرفت.تیشرتشو تاجایی که راحت میتونستم دادم بالا فقط تا نزدیک سینهاش رسید بیشتر از اون نتونستم بدم بالا.دست راستم رو از زیر تیشرت بردم پستانشو گرفتم وای چقدر تپل بود تو دستم جا نمیشد.چنددقیقه با سینهاش ور رفتم دیگه باید کارو تموم میکردم فقط ترسم از این بود که دامنشو بیارم بالا شرتش برام سخته چون تنگ بود تازه اگر هم میتونستم پایین بیارم یکطرفه بالا رو طرف دیگش به زمین چسبیده بود خلاصه اروم دستمو بردم پایین سمت دامنشو نوکشو دستم بود اروم اروم تا جایی رو که زیرش گیر نکرده بود کشیدم بالا. دقیق یکطرفه دامنو تا بالای کونش کشیدم بالا.حالا دیگه من بودم یه شرت که سد راهم بود اول دستم روی رانش کشیدم چقدر کلفت ناز بود دستم رو کم کم اوردم بالا که روی شرتش بذارم لمسش کنم دستمو روی لمپر کونش گذاشتم شوک بهم وارد شد دستم بدون اینکه به شورت برخورد کنه قشنگ برخورد کرد به کونش داشتم شاخ درمیاوردم اخه من سرشب دستم رو کمرش بود دقیقا برجستیگی شورتو حس میکردم یعنی مطمن بودم که شورت پوشیده بود فقط یه احتمال وجود داشت خودش شورتو دراورده باشه همون موقعی که من خواب بودم.دیگه معطل نکردم کیرمو اول کلاهکشو فرستادم دم کونش یه ذره باهاش ور رفتم دیدم تکون نمیخوره دست بکار شدم.کیرمو از پشت فرو کردم تو کوسش دستمو رو دورش گذاشتم بغلش کردم بعدازچندتا تلمبه زدن ابم با شدت اومد ریختم توش دستمو گذاشتم رو کوسش خیس خیس شده بود تو دلم گفتم اونجاروکردی دریا چندبار ارضا شدی مگه دامنشو مرتب کردم اومدم زیرپتوم خوابیدم گوشی رو خاموش کردم تاصبح دوستام برای کارزنگ نزنن ساعت دوازه ظهر از خواب بیدار شدم یک ربعی دراز کشیدم تا ببینم اگه پریسا بخواد حرفی بزنه چی بگم رفتم صورتمو شستم مادرم گفت پس چرا سرکار نرفتی گفتم دیگه دایی اینا با زن عمو اینا هستن بمونم خونه تا وقتی که رفتن برم سرکار. چایی رو گرم کردم پریسا حمام رفته بود از حمام بیرون اومد اومد توی اشپزخونه داشتم میلرزیدم نکنه اخم کنه یا بگه کثافت بیشعور.سلام کردم باخنده گفت سلام ظهربخیر الان چه موقع بیدار شدنه.ازتویخچال اب برداشت خورد رفت اصلا انتظار نداشتم اینقدر خوب رفتار کنه نشستم چایی رو خوردم دیگه دلهره نداشتم.ناهارو خوردم رفتم بیرون تا غروب. اومدم خونه کسی نبود همگی با هم رفته بودن بیرون برای خرید و تفریح.احتمال میدادم که عموم بخواد شب برگرده و وقتی عموم میومد دیگه نمیتونستم پیش پریسا بخوابم بالاخره بعداز دوساعت تنها بودن همگی با هم اومدن.یهو خونه شلوغ شد بعداز عوض کردن لباسا همگی تو هال نشستن منم براشون چایی ریختم تا بخورن.بابام از پریسا پرسید شوهرت زنگ زده بود چی گفت.پریسا گفت میخواست احوالپرسی کنه بعد بگه که شب منتظرش نمونیم من یهو به پریسا نگاه کردم گفتم چرا.گفت مونده بار بزنه که خالی نیاد. بعدرفتم تو اتاقم حالی کزدم با حرف پریسا. شامو خوردیدم من فقط به این فکر میکردم خودم برم اونجا بخوابم یا پریسا بگه بعد برم اخرشب شد همه رفتن سرجاشون من اول پتومو اوردم تو هال چون شبکه سه فوتبال داشت پیش خودم گفتم اگه پریسا بگه بیا اونجا بخواب چه بهتره اگر هم نگه. فوتبال که تموم بشه تا اون موقع همه خوابیدن خودم میرم اونجا میخوابم بعد پریسا اومد مسواک بزنه اومد سمت من گفت اشکان جان جاتو کنار دیوار گذاشتم اینجا نخوابی خیلی سرده چون واقعا هال سرد بود.اتاق خوابا چون بخاری داشت گرم میشد ولی هال با شومینه زیاد گرم نمیشد چون موقع خواب معمولا شومینه رو کم میکردیم تا سردرد نگیریم.بعداز مسواک زدن پریسا نیم ساعتی فوتبال نگاه کردم رفتم سرجام بخوابم.اومدم دراز کشیدم فاصلمون یه کمی بود ولی با اون حال اول ترسیدم بخوام کاری کنم چون ترسیدم امشب برگرده چیزی بگه.بعد برگشت طرف من نزدیک نزدیک بودیم این بار معلوم بودکه خوابیده چون اگه بیدار بود پشتشو به من میکرد نه روشو. صدای نفساشو میشنیدم از بس بهم نزدیک بود.وای عجب صحنه ای بود سینهاش نزدیک دهنم بود اروم دستمو انداختم پشتش انگار که خوابیدم بعدصورتم رو به صورتش بود نفسام تند میزد میرسیدم بیدار بشه ازش فاصله گرفتم بعدازتمرکز دوباره برم سمتش.دیگه اینبار محکم بغلش کردم گفتم اگه بخواد بگه اشکان انورتربخواب میگم دیگه جا نیست دیوار پشتم.ولی جالب بود اصلا خودشو تکون نداد نفسای گرممون به هم برخورد میکرد چندلحظه همینطوربودم تا بتونم برم زیر پتوش.پتو رو اروم اوردم بالا رفتم زیر پتوش .دیگه هر نفرمون زیر پتو بودیم.دستمو بردم سمت کوسش یکدفعه فهمیدم دستش لای کوسش داره بالا پایین میره دیگه جراتمو بیشتر کردم میخواستم کاری کنم بیدارش کنم بهتر بتونم حال کنم. دستمو بردم پشتش دامنشو دادم بالا اوردم تا بالای کونش دستمو گذاشتم رو کونش شورت پاش بود دستم محکم رو کونش میزاشتم.با اینکارم میخواستم یه کمی بیدارش کنم تا لباساشو خودش دربیاره از همه بیشتر استرسم کم میشد.دستمو رو رانش میکشیدم وای چقدر گرم بود کیرمو دراوردم گذاشتم لای پاش چنددقیقه ای موندم نزدیک بود ابم بیاد ولی تحمل کردم بلند شدم اروم رفتم سمت اشپزخونه اولش خواستم قرص تاخیری بخورم ولی تو کمد اتاق خوابم بود بابام با داییم اونجا خوابیده بود.در هرصورت با هزار زحمت رفتم برداشتم خوردم رفتم بخوابم. پریسا همونطور مونده بود تکون نخورده بود.بعدازچنددقیقه رفتم زیرپتوش دیگه صورتم بهش نزدیک نزدیک کردم نفسم از توی دماغ به صورتش میخورد لبمو گذاشتم رو لوپاش اروم بوسش کردم دیدم عکس العملی نشون نمیده محکمتر بوسش کردم اصلا قصد بیدارشدن نداشت.رفتم سراغ پیراهنش کمی رو دادم بالا دیگه نمیومد بالا اروم تو گوشش گفتم پریسا پیراهنتو میاری بالا وای خدای من چشاش با اینکه بسته بود تا بالای سینهاش داد بالا.فقط نمیدونم چرا خجالت میکشید که چشماشو بسته بود.دیگه معطل نکردم رفتم زیر پتو دهنمو چسبوندم به سینهاش.کلی سینهایشو لیس زدم خوردم.اروم شرتشو کشیدم پایین یه ذره تف زدم کیرمو اروم فرو کردم تو کوسش.یه دستم رو از زیر یه دستم هم از رو بردم بغلش کردم.پریسا هم منو محکم بغل کرد یک ربعی هم اروم تلمبه زدم که صدا ایجاد نشه بقیه بیدار بشن. بعد تو گوش پریسا گفتم ابم داره میاد برگرد بریزم تو کونت.زیرلبی برگشت گفت ابتو بریز توش.منم چندبار محکم فرو کردم ابم بافشار ریخت تو کوسش چند دقیقه ای محکم بغلش کردم یه لب حسابی هم ازش گرفتم بعدخوابیدم.صبح بیدار شدم صبحانه خوردم پریسا هم وقتی تنها بودم میخندید. ناهار خوردیم داییم اینا رفتن خونشون.عمو غروب اومد شام خوردیم موقع خواب منو بابام عمو تو اتاق بزرگه خوابیدیم پریسا مادرم تو اتاق کوچیکه.ولی دیگه پریسا به روی خودش نیاورد چه اتفاقی بینمون افتاده اون شبی که پیشما بودن.منم اینطور راحت بودم صبح شد بعدازخوردن صبحانه خانواده عموم هم رفتن منم رفتم سرکار.ولی تابه حال فقط همون دو بارو گاییدم دیگه فرصت نشد چون ما وقتی میرفتیم خونشون اتاق خواب جدا بود و نمیشد تابلو بازی دراورد.

نوشته:‌ حسین


👍 3
👎 1
318748 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

416538
2014-04-13 13:37:08 +0430 +0430

نصفه خوندم!
حوصلمو سر بردی!
خاک تو سرت! :-D

0 ❤️

416539
2014-04-13 18:30:02 +0430 +0430
NA

خاک تو گورت

0 ❤️

416540
2014-04-14 01:23:38 +0430 +0430
NA

آخه دیوث خیالاتی زر مفت زن… فانتزی نباید انقد کش دار باشه .
امیدوارم یه جا که دلا شدی یه اسکانیای کانتینر دار ترمز بریده تا ته بره تو کونت

1 ❤️

416541
2014-04-14 03:51:46 +0430 +0430
NA

بابا عوضی حیف این مغز که تو کله تو سیرابیه.
دیوس با این قدرت پردازشی کم من از مغز تو میبینم میتونی کون داشمندای ناسارو پاره کنی عوضی.
بجای اینکه بیای اینجا بااون مغز فشار قویت تخیل کس وکون زن عموتو بکنی برو درس بخون یه گهی بشی واسه مملکت.
این کارا واسه تو خوب نیست میشی مثل ما.هرچی هوش داشتیم از سوراخ دولمون اومد بیرون.دیگرانو باهوش کردیم.
خودمون بگا رفتیم.تو بمیری هر کی وما کردیم یا شد دکتر یا شد مهندس یا رفت تو کار نفت.
ولی کیر تو دهنت به کوچکترین ریزه کاری هاشم توجه داشتی.
دمت گرم من که کف کردم.اگه لباس داری بیار تو کف من بشور.
واااااااااییییی…واااااااییییییی مختو گاییدم بچه.

لت وپار سابق

0 ❤️

416542
2014-04-14 10:40:17 +0430 +0430

چه دل و جراتی. تو اتاقس که ده نفر دیگه خوابیدن زن عموشو گذاشته1800293_586496774774563_1418255160_n.jpg

0 ❤️

416543
2014-04-14 18:39:18 +0430 +0430

این زن عموی شما کونش جلوشه؟!!! :/

0 ❤️

416544
2014-04-15 05:30:17 +0430 +0430

اخه کیرشوهر جنیفر لپو تو کونت بشه انشالا . . . من که تازه فهمیدم چرا راننده ماشین سنگیناچرااینقدر علاقه به گذاشتن کون بچه پرروهای جق پرست کیربدست متوهم دارن،مخصوصااگه اون بچه برادرزادشون باشه که دم به ساعت داره بادیدزدن سوژه جق ذخیره میکنن؛بچه جان بترس از خشم اژدهای عموجان راننده ی ماشین سنگینت . . . ازماگفتن . . . خوددانی،اگه کونت برات اهمیت داره لااقل کمتربه زن عمونگاه کن ،اگرم چشمات اهمیت داره کمتر جلاقیت بخرج بده عموجون

0 ❤️

416545
2014-04-15 07:51:19 +0430 +0430
NA

گالیور کس وشعر نگو کونو رد کن بیاد
تو اینقدر بچه ای که این شعر رو باید برات خونده: من و داداشمو بابامو عموم هفته ای دوبار میریم حموم البته همون عمویی که راننده ترانزیته تا هروقت که بابام اینا حواسشون نیست بذاره توی کونم

0 ❤️

416549
2014-05-01 02:52:22 +0430 +0430
NA

خیلی بلند بود بابا
<

0 ❤️

416546
2014-05-07 07:37:31 +0430 +0430
NA

:| :| :| :W

0 ❤️

416548
2015-05-28 06:53:16 +0430 +0430
NA

من اگه حال داشتم اینارو بخونم که درسامو می خوندم

0 ❤️

526619
2015-12-27 16:06:19 +0330 +0330

عالی بود کیرت توکون اونایی که فهش میدن

0 ❤️

579208
2017-02-14 07:16:28 +0330 +0330
NA

کسکش چخبره احححححح

0 ❤️