سیمین دختری که شوهر زنم شد (۲)

1402/05/09

...قسمت قبل

در اول از اون دوستانی که خواستار ادامه داستان شدن . ادامه دادم و در وحله دوم اصراری ندارم اونایی که بد بیراه گفتن رو جواب بدم ولی اگه از این داستان‌ها خوشتون نمیاد بهتره سایتهای مذهبی برید و مستفیض بشید
لیلا رفت سه تا قهوه آورد گذاشت جلو ما سیمین قهوه رو برداشت یه فوت به قهوه زد و یه قلپ خورد یه نگاهی به استکان قهوه کرد و یه آه بلندی کشید و گفت:

سال۶۵ بود که پدر مادرم به خاطر جنگ مجبور شدن شهرمون دزفول رو ترک کنند من اون موقع یک سال داشتم تنها فرزند و پسر خانواده هستم که بعدها دوتا خواهر دیگه به خانواده ما اضافه شد.
سال ۷۱ پدر مادرم منو تو یه مدرسه پسرانه نام نویسی کردن اون موقع من شلوغ ترین محصل کلاسم بودم که دائما به دفتر معرفی می شدم و همیشه پدر مادرم رو به مدرسه می خواستن و همیشه معلم‌ها و ناظم و مدیر از من شاکی بودن . یا خونه از دست ماما و بابا کتک میخوردم یا از دست معلم یا ناظم.
مدرسه ابتدایی و راهنمایی رو با هزار مصیبت رد کردم و به سن ۱۴سالگی رسیدم تو تابستانی که قرار بود به دبیرستان بروم شاهد تغییراتی تو بدنم شدم . هر روز سینه های من برجسته تر میشد و درد زیادی رو تو ناحیه سینه و نوک سینه هام احساس می کردم
تا دوماه این قضیه رو از طرف خانواده مخفی کردم ولی از دید مادرم مخفی نموند و همیشه با نگاه خاصی به من نگاه می کرد و می خواست چیزی بپرسه ولی روش نمی شد. یه روز که تو خونه با مادرم تنها بودم من رو بطرف اتاق خواب برد و و گفت امیر بیا کارت دارم
اون موقع اسم شناسنامه ای من امیر بود .
رفتم اتاق خواب مادرم گفت پیراهن و زیر پوش رو در بیار. منم مقاومت کردم و گفتم زشته و این حرفها ولی مامانم اصرار داشت سینه هامو ببینه با خشونت بهش گفتم : الان که میخوای ببینی ببین
از چاک پیراهنم گرفتم و با دو دستی به طرف چپ و راست کشیدم دکمه ها کنده شد و بعد زیر پیراهنم رو از یقه گرفتم به طرف پایین جرش دادم. دوتا سینه هام که اندازه یه سیب بودن بیرون افتادن
چشم مامانم چهار تا شد دستش رو گره کرد رو دهنش گذاشت و گفت: خدا مرگم بده تو چی مرگت شده چکارشون کردی پدر سگ ما باید چقدر از کارهای تو دق مرگ بشیم
بهش گفتم ماما بخدا من کاری نکردم خودشون اینجور شده مادرم باور نمی کرد دستش رو سینه هام گذاشت و فشارش داد. یه آاای بلندی کردم و دستش رو پس زدم. مادرم گفت تو پسری چطور سینه دخترونه درآوردی باورم نمیشه.
مادرم گفت اونجات جاشه یا اونم عوض شده گفتم ماما اون تغییر نکرده فقط سینه هام تغییر کرده.
خلاصه مادرم بعد از کلی بازرسی بدنی تو فکر رفت و از اتاق بلند شد و بیرون رفت از دستمالی کردن مامانم به سینه هام درسته کمی درد داشتم ولی حس لذت خوبی داشتم وقتی دستشو به سینه هام می کشید کیرم سیخ سیخ شد وقتی مامانم به کیرم دست زد سریع دستشو کشید و صورتش سرخ شده بود.
بعد از رفتن مامانم دستمو بردم سینه هامو مالیدم حس خوبی داشت اولش نرم نرم بود که بعد از چند ثانیه سینه هام سفت سفت شد دوست داشتم کسی اونارو تو دهنش بکنه و میک بزنه . رفتم جلو آیینه به سینه هام نگاه کردم بدنم نسبت به شش ماه پیش دخترونه بود . و هر روز هم به حجم سینه هام افزوده می‌شد. قرار بود به دبیرستان برم ولی پیش اون همه پسر با این سینه ها باید چکار می کردم .
اون روز شب مادرم جریان رو به پدرم گفت دوتا خواهرم هم که دوسال و سه سال از من کوچیکتر بودن اونا هم زود جریان رو دونستن همه تو خانواده با شک و تعجب نگاه می کردن احساس آدم فضایی بودن تو اون جمع،داشتم بالا تنه زنانه و پایین تنه مردانه .
باید یک دو جنسه باشید بفهمید من چی می گم.
سیمین بقیه قهوه رو سرش کشید و فنجان قهوه رو روی سینی گذاشت و از لیلا تشکر کرد.
لیلا پرسید خب بعد جالبه بگو…
سیمین گفت: تا ثبت نام دبیرستان که رشته علوم تجربی رو دوست داشتم ادامه بدم فقط ده روز زمان داشتم .به اتفاق پدر مادرم پیش چند تا روانپزشک و پزشک زنان و پزشک غدد و … رفتیم که همه به ما گفتن که متاسفانه من یه دو جنسه هستم چون ظاهر صورت و بدنم دخترونه هست همه به این باور داشتن که من اسم دخترونه انتخاب کنم و مدرسه دخترونه درس بخونم چون اینطوری از اذیت و آزار پسرها در امان می موندم
ما طی مراحل قانونی و نظام پزشکی و غیره موفق شدیم یه شناسنامه المثنی با اسم سیمین که نام مامان بزرگ مرحومم بود بگیریم. این قضیه برای مامانم زیاد فرقی نمی کرد ولی روی پدرم حسابی اثر گذاشته بود و دائما از من ایراد می گرفت و بیشتر وقتها کتکم می زد . درکش می کردم تنها پسری که اسمش امیر بود و خیلی دوستش داشت الان به یه دختری به نام سیمین تبدیل شده بود که حتی یه دختر کامل نبود و یه دو جنسه بود.
اول مهر شروع شد من به دبیرستان رفتم تو اون روز که تو صف ایستاده بودم صدای جیغ و شادی دخترها تو گوشم می رفت بیشتر دخترها از راهنمایی که اومده بودن با هم دوست بودن و یا زود یه دوست برای خودشون پیدا می کردن ولی اون روز من تنها بودم من کلاس اول دبیرستان کلاس دوم افتادم رفتم آخر کلاس نشستم و همه دونه دونه وارد کلاس شدن سه نفر دختری که آخر همه وارد شدن اومدن پیش من یکی از دخترها که خیلی شیطون بنظر می رسید به من گفت: دختر خانم اگه اشکال نداشته باشه شما اون تخت بشینید ما اینجا سه نفره بشینیم
تخت ها سه نفره بودن و بچه ها سه نفره روی یه نیمکت می نشستن .دختره باز گفت با شمام دختر خانم
با یه نگاه تعجب آورم گفتم : دختر خانم؟!
هرسه زدن خنده یکی گفت مگه پسری چرا تعجب کردی
من که فعلا شرایط جدیدم رو قبول نکرده بودم یادم افتاد و خندیدم و گفتم مشکلی نیست میرم اونجا میشینم.
رفتم از تخت بغلی اجازه خواستم بشینم که اون دوتا گفتن ما وسط نمی شینیم خودت بیا وسط بشین .
من رفتم پیش اون دوتا دختر نشستم یکی از دخترها که بغل دستم نشسته بود گفت: من لادن هستم اونم شبنم اسم تو چیه؟ گفتم : اسمم سیمینه
لادن گفت: از کدوم مدرسه اومدی
گفتم: مدرسه امام سجاد
لادن گفت: اون که مدرسه پسرونه هست من میشناسم روبروی مدرسه ما بود.
دیدم سوتی دادم گفتم آره بابا می خواستم بگم روبروی مدرسه امام سجاد مدرسه خدیجه درس خوندم
شبنم گفت: چرا ما تورو اونجا ندیدیم ما هم اونجا بودیم ؟ گفتم : بله من انتقالی گرفته بودم آخه تو شهرستان بودم تو امتحانات اومدم اون مدرسه
ولی بازم اونا سیم جین می کردن ولی من همش می پیچوندم و سوتی تازه ای میدادم بالاخره خانم معلم اومد و من از سوالهای اونا خلاص شدم.
زنگ تفریح شد من رفتم حیاط دوست داشتم تنها باشم ولی لادن و شبنم ول کنم نبودن .رفتم دستشویی دخترها صف ایستاده بودن که به دستشویی برن منم ایستادم. حال و هوای دستشویی دخترها خیلی متفاوت‌تر از پسرها بود که من تو مدرسه قبلی تجربه کرده بودم. بعضی از دختر یه نایلن سیاه دستشون بود و بعضی ها هم نداشتن. نفر پشت سریم که لادن بود پشت سرم ایستاده بود و نایلون تو دستش بود پرسیدم: اون نایلون چیه که می‌برید داخل؟
لادن گفت: خب نوار بهداشتیه دیگه عزیزم .
با تعجب گفتم: نوار بهداشتی؟! نوار بهداشتی دیگه چیه؟
همه دخترها وقتی شنیدن با تعجب با من نگاه کردن یکی گفت: یا اسکوله یا مارو اسکول کرده میگه نوار بهداشتی چیه؟
لادن گفت: سیمین مگه تو هنوز عادت نمیشی؟
گفتم: عادت:؟عادت چیه
لادن گفت : بابا خنگول منظورم عادت ماهانه
در باز شد و رفتم تو توالت. اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد کاغذ دستمالیهای خونی بود که داخل سطل آشغال بودن و حالم رو بهم زد زود کیر رو درآوردم و ایستاده جیش کردم می خواستم زود از اونجا خارج بشم. حالت تهوع داشتم آشغالی پر بود از کاغذ دستمالیهای خونی .
سریع اومدم بیرون ولی لادن با بهت به من نگاه میکرد .لادن رفت تو و من از دستشویی اومدم بیرون و دستامو شستم و رفتم حیاط . لادن که با کاغذ دستمالی دستش رو پاک میکرد گفت: سیمین من از پشت شیشه مات دیدم که تو اصلا ننشستی ؟
بهش گفتم آره حالم خراب شد ننشستم همه جا کاغذ دستمالی خونی بود
شبنم زد زیر خنده و گفت جریان چیه؟ مگه تا حالا نوار بهداشتی ندیدی؟
دیدم که بازم سوتی دادم گفتم چرا ولی آخه اونا خونی بودن.
شبنم و لادن دوباره خندیدن و به پشتم یه سیلی زدن و گفتن پاشو بریم از غرفه کیک و نوشابه بخریم خیلی بامزه ای
رفتیم غرفه که حسابی ازدحام بود شبنم پشتش به من بود و من از پشت حسابی بهش چسبیده بودم شبنم کون خیلی بزرگ و نرمی داشت وقتی باسنش به کیرم خورد خیلی زود سیخ کردم و دوست داشتم اون ازدهام همینطوری بمونه و من شبنم رو از پشت بغل کنم .
دوباره برگشتیم کلاس شبنم با حیرت و تعجب به من نگاه می کرد و آروم تو گوشم گفت: سیمین تو حیاط فهمیدم که داشتی منو انگشت می کردی کارت خوب نبود.گفتم عزیزم شرمنده از روی عمد بود . لادن گفت: سیمین بگو ببینم نوار بهداشتی رو کجا میذارن؟
گفتم: نمی دونم باید از مامانم بپرسم
اون دوتا دوباره زدن زیر خنده شبنم گفت : لادن مارو اسکول کرده بابا ولش کن
معلم ریاضی وارد شد و شروع کرد به درس دادن شبنم یه دختر تپل با رانهای پر بود و برعکسش لادن استخوانی و لاغر بود برای همین من بیشتر به شبنم میچسبیدم و گرمی و نرمی ران هاش لذت می بردم چند دفعه هم کیرم سیخ شد که زود وسط پاهام جابه جاش کردم تا سوتی ندم.
ما کارنامه قبلی مدرسه راهنمایی رو با اسکن و فتوشاپ جعلی کرده بودیم اگه گندش در میومد حسابی برام دردسر می شد ولی سوتیهای اطلاعات کم من در مورد زنها حسابی کلافم کرده بود.
سه ماه گذشت و موعد امتحانات میان ترم رسید . من درسام از لادن و شبنم بهتر بود و مجموع نمراتم از اونا بیشتر بود تو کلاس نشسته بودیم که لادن گفت سیمین فردا امتحان زیست شناسی داریم می تونی بیای با من و شبنم تدریس کنیم.گفتم باشه حتما میام آدرس لادن رو گرفتم و ساعت ۵ عصر به خونه لادن رفتم.
لادن و شبنم خونه تنها بودن هردو تاب شلوار پوشیده بودن موهاشون تا کمر می رسید منم شال و مانتو رو در آوردم . شبنم گفت سیمین چرا موهات اینقدر کوتاهه ؟ گفتم: از موی بلند خوشم نمیاد زود موخوره می گیرم واسه همین کوتاهش می کنم
من هم با یه تیشرت تنگ و با شلوار مدرسه اومدم کنار اونا نشستم .
بچه ها کتاب و دفترها رو آوردن و ما کف اتاق به شکم دراز کشیدیدم و مشغول درس خوندن شدیم .
لادن که یک سال از ما بزرگتر و البته درشت تر بود هنگام درس خوندن شوخی می کرد و به کون من یا شبنم سیلی می زد.
درس به بخش جنسی آناتومی بدن انسان رسید و لادن همش تیکه می انداخت و دیگه ما بحث سکس رو بجای درس رو شروع کردیم.
شبنم گفت بچه ها هیچ میدونید اندام تناسلی آدمها درست مثل صورت هر شخصی منحصر بفرده؟ یعنی مال هر کس شبیه اون یکی نیست
لادن گفت چرت میگی من میگم الان مال ما سه تا درست مثل هم هس بیا شرط ببندیم.
شبنم گفت باشه پس هر سه تامون درش بیاریم و نگاه کنیم هرکی ببازه پول بستنی فردا رو اون میده
لادن بلند شد شلوارک و شورتشو پایین کشید یه کس سفید و باریک داشت شبنم هم بلند شد و شلوار و شورتش رو پایین کشید . کس شبنم تپل و به رنگ صورتی بود .
لادن گفت دیدی چقدر فرق می کنن شبنم گفت تو خیلی لاغری الان مال سیمین هم مثل من باشه تو باختی
من حسابی عرق کردم و عرق از صورتم پایین رفت شبنم گفت چرا درش نمیاری گفتم من نمی تونم خجالت می کشم . اونا کنارم نشستن ولی من هنوز رو به طرف زمین دراز کشیده بودم و کیرم از دیدن کصهای اونا حسابی سیخ شده بود
لادن گفت پاشو ببینم خجالت چیه مال مارو دیدی الان نشون نمیدی نخوردیم که؟
دستام حسابی می لرزیدن منو به زور برگردون و شلوارم رو پایین کشیدن کیرم از کنار شورت زنانه زده بود بیرون . لادن و شبنم داشتن می خندیدن با دیدن سر کیرم که از شورتم بیرون زده بود شوکه شدن و خندیدنشون قطع شد.
من دیگه چاره ای نداشتم باید حقیقت جنسیمو به اونا نشون میدادم . شبنم از شورتم گرفت و کش شورتمو تا زیر تخمام پایین کشید کیر کلفتم مثل فنر بیرون پرید
هنوز داشتن با تعجب منو نگاه میکردن و هم به کیرم نگاه میکرد فکر کنم برای اولین بار بود که یه کیر رو از نزدیک می دیدن . لادن دستشو به کیرم زد و گفت : این واقعیه؟ مگه تو دختر نیستی؟
گفتم : هم آره هم نه
شبنم گفت: یعنی چی آدم یا پسر میشه یا دختر تو کدومشی
گفتم: هر دوتاش بعد تیشرت رو زدم بالا سینه های بزرگم پریدن بیرون . شبنم با تعجب هم به سینه هام دست می کشید و هم به کیرم.
لادن هم دستش رو آورد و از کیرم گرفت و گفت: چی نازه شیطون تو کیر داشتی ما نمی دونستیم
چشم لادن از شهوت خمار بود ولی شبنم عصبی بود و گفت باید برامون تعریف کنی چطور کصت رو به کیر تبدیل کردی؟
منم از اول تا آخر داستان رو بهشون تعریف کردم .
من داشتم تعریف می کردم چشم لادن همش تو کیرم بود . ولی شبنم کنجکاو بود و میخواست سر در بیاره
لادن گفت میخوام یه بار هم که شده تجربش کنم ببینم چه حسی داره؟
دستش رو آورد و از کیرم و از تخمام گرفت و مالید منم دستمو روی سینش گذاشتم و سینش مالیدم از دستم گرفت به کصش برد وقتی انگشتم به چوچولش خورد یه آه خیلی بلندی زد حسابی کصش خیس شده بود .شبنم داشت نگاه می کرد. و احساس شهوتش بر احساس غرور و خشم غلبه می کرد. دستش رفت وسط چاک کوصش و مالید .
چشمام از لذت مالیدن لادن بسته بودم که یهو دیدم سر کیرم توسط یه دهن مکیده میشه احساس لذتش صد برابر بیشتر شد . چشامو باز کردم که دیدم شبنم کیرم رو کرده تو دهنش و داره سر کیرمو میک میزنه سینه لادن رو تو دهنم کردم منم سینه لادن رو حسابی میک زدم . آه و اوفف لادن بلند شده بود لادن از ته کیرم گرفته بود و سرش رو هم شبنم میک میزد تا حالا هیچ لذتی رو تا این حد نچشیده بودم دیگه حس نفرتی که تو اون یکسال به خودم داشتم رو نداشتم بجاش داشت از وضعیتم خوشم می اومد .
شبنم و لادن حسابی تو شهوت بودن دیگه هر خواسته ای که می خواستم بهش تن می دادن
شبنم رو به پشت به زمین خوابوندم و پاهاشو به هم چسبوندم و جفتش کردم کیرمو لای پای شبنم گذاشتم و براش لاپایی زدم کیرم به چوچوله شبنم می خورد و آه و ناله می کرد می دونستم که هردو باکره هستن واسه همین نمی خواستم توسط خودم بی پرده بشن .
من چند تا وسط پاهای شبنم تلمبه زدم که اون خیلی زود ارضا شد.
لادن هم به همون صورت خوابید ولی چون لادن لاغر بود پاهاش به هم نمی رسید بهش گفتم حالت داگی بخوابه اونم خوابید کیرمو زیر چاک کصش گذاشتم و تلمبه زدم اینطوری لذتش از شبنم بیشتر بود و هم کون لادن رو تو بغلم داشتم چند تا تلمبه وسط پاهاش زدم که یه دفعه تمام آب منی وسط پاهاش پاشید چند قطره هم روی کتاب‌های شبنم ریخت .
بعد من با شبنم لب تو لب شدم
لادن گفت: ایش ش ش چندشه مثل آب دماغ می مونه
شبنم گفت : آره اعه اعه چه بوی تند و بدی میده
وقتی کیرم خوابید لادن و شبنم با کیرم ور میرفتم چند قطره دیگه تو کیرم باقی مونده بود دست شبنم ریخت شبنم وسط انگشتاشو لیس زد و گفت: مزش یه جوریه
لادن گفت: بگو چرا چیزی در مورد دخترا نمی دونستی پس از این قرار بود
گفتم: بچه ها تورو خدا به کسی چیزی نگید وگرنه منو از مدرسه بیرون میندازن
شبنم گفت: مگه دیوونه ایم کی دوست پسر دخترشو از دست میده ما بدیم مگه نه لادن
لادن گفت: آره نگران نباش تا روزی که با ما هستی ما لوت نمیدیم
ما بیشتر به بهانه درس خوندن تو خونه لادن جمع می شدیم و حال میکردیم حتی دخترها رو چند بار از کون هم کردم .
تا آخر دیپلم ما باهم خیلی صمیمی بودیم تا اینکه من تو درس شیمی مردود شدم و پدر مادرم جهت تدریس خصوصی من با خانم دبیر شیمی شش جلسه تدریس خصوصی گرفتن .
خانم افسانه .م اسم خانم دبیر شیمی ما بود که شخصیت خیلی بالایی داشت و بیشتر با بچه ها شوخی می کرد و بچه ها باهاش خیلی صمیمی بودن
جلسه اول درسم بود و با آدرسی که خانم داده بود به خونشون رفتم . خونه مجللی داشتن وقتی وارد خونه شدم یه پیرمردی خوش آمدگویی کرد و رو به افسانه خانم گفت عزیزم من میرم امشب نمیام اگه کاری نداری من میرم پیش رسا (دخترش بود) فهمیدم که ایشون شوهرشون هستن
من حین ورود خانم افسانه به من خوش اومد گویی کرد و در ضمن روبوسی کرد.
بوی خوش آدکلن و آرایش ملایمی که زده بود به دماغم خورد نرمی خاصی صورتش داشت یه خانم ۳۵ ساله و جا افتاده بود که بدون مانتو و حجاب خیلی زیبا تر دیده می‌شد.
من ۱۸ سالم شده بود گرایش دو جنس گرا پیدا کرده بودم هم دلم جنس مذکر می خواست و هم جنس مونث. واسه همین بود بعضی وقتها که من تو حموم جق می زدم یه خیار یا موز تو کونم فرو میکردم که حس جق زدن رو ده برابر بیشتر می کرد بگذریم.
حین رفتن به اتاق مطالعه یا کتابخونه افسانه دستش رو دور کمرم گذاشت و به سمت طبقه بالای ویلا راهنمایی کرد.
افسانه یه دامن خیلی کوتاه بالای زانو پوشیده بود و یه تاپ تنگ که سینه های بزرگ و خوش فرمش رو نشون میداد زیرش سوتین نداشت برجستگی نوک ممه ها دیده می شد رفتیم اتاق که پر بود از کتاب‌هایی که داخل قفسه ها بودند و همچنین نقاشی غربی که هیکل مردها و زنها لخت مادر زاد بودن .

نوشته: جمشید. ب

ادامه...


👍 102
👎 1
120001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

940238
2023-08-01 01:08:40 +0330 +0330

چه باحال

1 ❤️

940242
2023-08-01 01:19:14 +0330 +0330

درام کردیش کلک ، این قسمت بهتر بود از اولی و باور پذیر تر بود ، به راست و تخیلش کاری ندارم ولی افسوس که تو این کشور دوجنسه ها مشکلات زیادی دارن و درک جامعه هم پایین نسبت به چنین اشخاصی.

4 ❤️

940248
2023-08-01 01:36:44 +0330 +0330

جر بهترینا بود داستان ادامش زودی بزار

1 ❤️

940250
2023-08-01 01:40:07 +0330 +0330

متفاوت جالب و نوشتار نسبتا خوب ادامه بده

1 ❤️

940252
2023-08-01 01:45:55 +0330 +0330

خوب بود. هم از نظر فضاسازی و هم از نظر نگارش.
‌ خطاب به دوستانی که گیرمیدن این دروغه یا گیرهای مشابه لازمه از طرف نویسنده بگم که اصلا مهم نیست دروغه یا راست. ابن یه داستانه و مهم اینه که چه جوری نوشته شده باشه

2 ❤️

940294
2023-08-01 08:20:08 +0330 +0330

منی که خیلی کم داستان میخونم جالب بود برام ادامه بده
از خوندنش لذت بردم

1 ❤️

940296
2023-08-01 08:35:55 +0330 +0330

خوب بود بخصوص این قسمت به نظر واقعی‌تر بود و شکل نگارش زیبایی داشت ادامه بده

3 ❤️

940304
2023-08-01 09:38:32 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

940335
2023-08-01 16:59:23 +0330 +0330

کاغذ دستمالی!😅

3 ❤️

940370
2023-08-02 00:04:12 +0330 +0330

درود
چقد اون قسمت آشنایی سیمین و لادن و شبنم با همدیگه قوی بود و قشنگ و شاد. منتظر قسمت های بعدی هستم. دست مریزاد

0 ❤️

940386
2023-08-02 00:42:19 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

940449
2023-08-02 05:36:36 +0330 +0330

شماره سیمین و بده ما هم بکنمش دیگه

0 ❤️

940463
2023-08-02 07:31:09 +0330 +0330

عالی ادامه بده

0 ❤️

940510
2023-08-02 14:39:07 +0330 +0330

عالی بود و طبق معمول احمد کیری گفت جقی هستی ادامه بده داستان باحالیه

0 ❤️

940574
2023-08-03 00:10:56 +0330 +0330

خوبه فقط یکم جلوه های بصری داستان ضعیف هست یه جاهایی هم اغراق

0 ❤️

940743
2023-08-04 14:50:14 +0330 +0330

کلا دو جنسه نمیدونی چیه مگه نه؟
داستان که مینویسی به شعور خواننده توهین نکن برو حداقل از گوگل یکم اطلاعات بدست بیار… اگر هم که باسنت نمیکشه بری یه چنتا مطلب راجب چیزززییی کهههه مییینوییییسیییی یاد بگیری، قید داستان نویسی رو بزن.
فقط اولاشو خوندم. دیگه نمیخونم.
به خاطر قسمت یک دیسلایک نمیدم ولی دیگه ننویس

0 ❤️

940770
2023-08-04 20:54:51 +0330 +0330

عااااااااالی بود حتی اگر خیالی باشه

0 ❤️

941609
2023-08-10 17:03:38 +0330 +0330

خیلی عالی بود‌
همین که فلش بک زدی به گذشته و خاطرات سیمین به نظرم خیلی جذابش کرد

0 ❤️

941852
2023-08-12 03:08:03 +0330 +0330

یکی به زیبایی اشاره کرده بود سال ۷۱ فوتوشاپ از کجا آوردی؟؟؟
البته اون سال ها ما یه کومودور ۶۴ داشتیم که هم میشد باهاش بازی کرد هم میشد باهاش برنامه نویسی کرد البته اونم بیشتر متنی نه گرافیکی و به زبان بیسیک یا شایدم کیو بیسیک درست یادم نیست فکر کنم حتی ویندوز ۳.۱ هم اون موقع نبود و بکی دو سال بعد اومد یعنی خبری از پینت هم نبوده فقط داس بود و دلس شل و شاید نورتون کامندر
البته بعید میدونم کاربرای این سایت حتی اینارو شنیده باشن چه برسه به اینکه دیده باشن یا باهاش کار کرده باشن
ویدوز ۹۵ از اسمش معلومه مال سال ۹۵ میلادیه یعنی چهار سال بعد تازه اون موقع ویندوز معروف و همه گیر میشه البته اون موقع نرم افزاری مثل اتوکد که برای نقشه کشی هستش بوده ولی اصلا همه گیر نبوده و تقریبا کامپیوتز تو ایران خیلی کم یاب بود

1 ❤️

942009
2023-08-13 07:06:51 +0330 +0330

عالی نوشتی حال دادی🌹♥️🌹

0 ❤️

942178
2023-08-14 03:34:29 +0330 +0330

کون دادن به شیمیل یک رویاست برای من ، اکثر پسرها دوست دارن به شیمیل ها کون بدن

0 ❤️

942489
2023-08-15 22:17:09 +0330 +0330

بسیار قوی تر از قسمت اول بود
تشکر
اما خیلی جای بهتر شدن هم داره
امیدوارم داستان های بهتری از شما بخونم

0 ❤️