سلام اسم من عباسه یه خواهر دارم به اسم الهام که هیکل سکسی داره یه کون گنده با سینه 80 و پوست سفید خواهر من دانشجوه و هر وقت که میاد خونه موقع لباس عوض کردن اونو دید میزدم البته اونم میدونست ولی به روش نمیاورد تا اینکه یه بار که از دانشگاه اومد حالش خوب نبود عصبی شده بود زنگ زدم پسر داییم بیاد خونمون که با هم فیلم ببینیم وقتی اومد انگار خواهرم اروم شد پدرم که صبح تا شب سر کاره شب میاد مادرمم که رفته بود خرید یکمی به رفتار اکبر پسر داییم شک کرده بودم که اکبر گفت تخمه نداری با فیلم بزنیم گفتم نه الان میرم میگیرم خونه ما تا مغازه حدودا 20دقیقه ای راهه اخه از خیابان اصلی دوره الکی گفتم من رفتم و درو بستم که صداش قشنگ بیاد صدای پای اکبر اومد که داره میره طبقه بالا یواش درو باز کردم و دیدم صدای خواهرم از اتاق بالا میاد که میگه کجا بودی تا حالا رفتم بالا از پله ها یواشکی سر انداختم لای در که دیدم دارن لخت میشن اکبر هی میگفت مزه کونت هنوز خوبه که خواهرم میگفت مزه کیرتو چطور که باهم خندیدن لخت لخت شدن پای تا حالا کون خواهرمو ندیده بودم اکبرم که هیکلش لاغر بود ولی کیرش دراز دراز بود که گرفت جلو دهن خواهرمو گفت بفرمایید خواهرمم کیرشو تا ته کرد تو دهنو شروع کرد به ساک زدن اکبر هی میگفت اره جنده یک ماه نبودی حالا برات میگم کونی که کیرشو از دهن خواهرم دراورد و گفت کون کون من کجاست و خواهرمم به خوابید کف اتاق و یه بالش گذاشت زیر شکمش که اکبر گفت به به و خوابید رو خواهرم و کیرشو راحت فرو کرد تو کونش و شروع کرد به فشار دادن و تلمبه زدن از پشت گوش خواهرمو میخورد و خواهرمم میگفت اره بکن بکن و اکبرم حشری تر میشد که دیدم سرعت تلمبه زدنش کم شد و میلرزید بله آب اومده بود و تو کون خواهرم خالی کرده بود از رو خواهرم بلند شد و بوسش کردو لباسشو پوشید اومد بیرون منم سریع زدم از خونه رفتم و 10دقیقه بعد در زدم اکبر گفت حال ندارم بزار برا بعدو دیگه رفت منم رفتم تو اتاق خواهرم که دیدم لباسشو پوشیده و لای پاهاش بازه و در کونش خیسه که گفت چته منم گفتم هیچی ازون قضیه 1سال میگذره و هنوزم پسر داییم خواهرمو میکنه
نوشته:عباس
بيار اون خار مادرتو تا خوب بدم بگان كسكش كير تو خواهر جندت
خاک بر سرت
همین
به تو کس کشم ربطی نداره چرا خوندم و فحش دادم
دقیقا با توام که میخوای فحش بدی
یعنی کیرم تو کون جاکش بی غیرتت بره، دیوث حروم زاده، باید خودم کونت بزارم
کیر ابن ملجم مرادی با اشعث کندی تو کانون گرم خانوادت بیغیرت خوش ناموس mamba
تفکرات تخیلتو دیگه زیادی فانتزیه جا داره یه بی غیرت نصیبت بشه راجع این تخیل مربوط ب خواهرت تا آنجایی ک ب من خواننده مربوط میشه پیشنهاد میکنم دیگه ننویس اراجیفت ب درد مغز فندقی خودت میخوره ننویس ننویس ننویس dash1
داستانت ناقص بودا .نه معلوم بود چه نوع تخمه ای قرار بود بخری نه شغل پدرت . ضمنا عباس و الهام هم به هم اصلا نمیانا.
خونتون احیانا وسط کویر لوت نیست؟ 20 دقیقه با مغازه فاصله داره؟؟؟؟ از بس جلق زدی مخت پوک شده بدبخت
کیر خر تو کسه مادرت تو کونه بابات و کونه خودت و خواهرت با این داستانت
حضرت عباس به کمرت بزنه, به نظر من این اسم مخصوصا انتخاب شده, چون در داستان ها حضرت عباس نماد غیرت بود, اما تو نماد بی غیرتی,
پس بیا و اسم رو خراب نکن , اسمتو بزار مثلا ارشام!
اخه بی عرضه جقی من هرچند خواهر ندارم ولی داشته باشم جلوم بکننش سرشو جدا میکنم اومده با چه غروری میگه الانم میکنتش تف تو اون کونت بعدش کیرم nea
به احتمال زياد اين بچه کونی يا خواهر نداره؟؟؟؟؟؟؟ يا کلا بی غيرته. چطور ميشه آدم ببينه يکی با ناموسش حال ميکنه و سکوت کنه؟؟؟؟!!! يا اين شخص جز گروهی که می خواهند بی غيرتی و بی ناموسی را بين جوانان عزيز ترويج کند.
دروغ بودن داستان که معلوم بود ولی یه چیزو نمیفهمم!
چرا باید یکی انتخاب کنه که داستانی بنویسه که تو اون دارن جلو چشش خواهرشو میکنن و خودش فقط تماشا میکنه و بعد از اون هم هیچ عکس العملی نشون نده! انگار نه انگار که ناموسشو کردن!!!؟؟؟
چرا باید اون شخص انتخواب کنه که توی داستانش فقط یه بی غیرت خوک صفت باشه ؟؟؟
اصلا با عقل جور در نمیاد scratch_one-s_head
من جات بودم یدست پسر عموتو میگاییدم بعدش به ننه بابات قضیه رو میگفتم خاک بر سر بیغیرتت
هیچئ دیگه زمین زمان شدن جنده وپسرها هم که شدن بکون اخه عوضی به این راحتئ کون مئ دن وکون مئ کنن خیلئ ابلهئ والله
این توهمی های جقی که داستان مینویسن، همیشه تو داستانا پدرها از صبح تا شب میرن سرکار.
مادرشونم که رفته خرید یا خونه خالشون
تا این کسکشای جقی یکی رو ببرن خونه یا یه همچین چیزی پیش بیاد .
د آخه کم کص بگو تخمی … !
به به چه پسری! چه شاه پسری،چه گل پسری! بیچاره اون مادر پدر بدبختت که زحمت میکشن و توی بی غیرت همه رو یکسره میریزی تو زباله ها…البته از حق نگذریم همنشین خوبیه برات اون زباله ها،بازم البته زباله ها شرف دارن به تو، لااقل اونا قبل از زباله شدن به یه دردی میخوردن که توی بی غیرت اندازهٔ زباله هم بدرد نمیخوری…ننویس مردک بی شرافت،چهارتا بچه میخونن و یاد میگیرن…ننویس،تبلیغ نکن…بمیر و یه ملتی رو از شرت،شر آدمایی مثل خودت نجات بده…داستان! که دروغه،اینایی که نوشتم و کمم بود فقط مال ذهن کثیف و بیمارته که حتی فکرشم نشون از بیمار بودن مغز معیوبت داره…ضمنا،اینا که نوشتم نه خوردنین نه پوشیدنی!حالا اگه فهمید…
کیرم تو دهن خودتو خواهرت,کسکش دروغگو شایدم بی غیرت اگه اینجوریه بده منم بکنم خواهر کونیتو
یه بار پسر خالم اومده بود شب خونه ما
خوابیده بودیم
بیدارشدم دیدم صداهایی میاد
پسرخالم سر جاش نبود
یه کم سر مو بلند کردم دیدم بله رو خواهرمه
داره اونو از کون میکنه
آبشو که تو کونش خالی کرد
تند تند اومد سر جاش خوابید
نمدونم غیر از من کسی فهمید یا نه
ولی من بعدا با یادش کلی حال کردم
پسر خالم 24 سالش بود خواهرم 14
منم یه شب از خواب بیدارشدم دیدم پسر خالم داره خواهرمو از کون میکنه.
تکون نخوردم
تاریک بود نمیدیدن چشام بازه
نا آخرش که آبشو ریخت تو کونش دیدم
بعد پسرخالم اومد سذجاش خوابید سلوار آبجی هنوز پتیین بود
آبجیم کشید بالا
جای پسرخالم کنار من بود
بوی آب کیرش به مشام میومد
منم میخوام خواهرتو جلوت بکنم نطرت چیه