آب بازی با مادرزنم

1394/01/26

سلام اسم من محمد و 34سالمه خاطره خودم و مادرزن عزیزم روبراتون مینویسم
سال 83 بودکه ازدواج کردم وزندگیمون روبه روال عادی سپری میکردم تا اینکه خانمم باردارشد و بدلیل بچه ننه بودن خانمم همیشه مادرزنم خونه ما بود و تمامی کارهای خونه رو انجام میداد و…. )پدرخانمم سال84فوت کرد و مادرخانمم تنهازندگی میکرد( تواین مدتی که مادرزنم خونه مادررفت وآمد بود من همیشه سعی میکردم که کمتربیام خونه و یا دیرتر بیام تا کمترمزاحم خلوتشون بشم تااینکه خانمم شاکی ش دو گفت اگه ناراحتی بگم مامانم نیاد خونه و کارگر بگیریم منم بهش توضیح دادم که مامانت وقتی من میام خونه مجبور میشه خودشوجمع وجورکنه و معذب هست و…همسرم بهم گفت که راحت باش وبه مامان هم میگم که باهات راحت ترباشه

از فردای اون روزدیدم مادرزنم خیلی راحت ترلباس میپوشه و راه میره وبامن شوخی میکنه و منم دیگه سر شوخی رو باز کرده بودم که بنده خدا فکر نکنه من دارم خودمو براش میگیرم تا اینکه یه روز داشتم تو حیاط ماشینمو میشستم که مادرزنم به شوخی یه مقدار آب روی من پاشید و رفت پشت گلهامخفی شد منم یه نگاه به همسرم کردم و اونم با سر بهم اعلام کرد که تلافیشو سرش دربیارم منم شیلنگ آب روبرداشتم وتاجایی که امکانش بود خیسش کردم وقتی میخاست شیلنگ اب رو از من بگیره چندبار اومد تو بغلم و بدنشو حس کردم ومتوجه شدم خیلی خودشوبه من فشارمیده وحرکاتش غیرطبیعی شده خلاصه رفتیم خونه وجریان تموم شدفردای اون روز قرارشدکه من ومادرخانمم بریم خونه اونها وبعدازانجام دادن کارهای خونه خودشون برگردونمش خونه منم بامادرخانمم راه افتادم سمت خونشون وتوی راه بابت آب پاشی دیروزازش وعذرت خواهی کردم وگفتم مربم بهم گفت وگرنه جسارت نمیکردم و…که یکباره مادرخانمم بهم گفت که اتفاقا من خیلی وقته میخام باهات شوخی کنم وباهات راحت باشم ولی روم نمیشدمنم متقابلا بهش گفتم شماهم برای من محترمی که باهاتون شوخی نمیکنم وگرنه قلبن دوست دارم وبالاخره رسیدیم خونه وقتی واردخونه شدیم مادرزنم لباساشودرآورد وبالباس خونه خیلی راحت جلو من داشت کارهاش روانجام میدادتااینکه برادرخانمم باهمسرش که طبقه بالای اوناساکن بودند اومدن پایین ومادرخانمم سریع رفت تواطاق ولباس پوشیده تری پوشید وبرگشت توهال وبعدازمدتی که تمام سفارش های مادرخانمم در مورد نگه داشتن خونه ومواظبت ونظافت خونه تموم شدورفتن بعدازرفتنشون ماهم بعدازمدتی به سمت خونه ماراه افتادیم وتوی راه بازمادرخانمم شروع کردکه آره من بخاطربچه هاهست که باهات شوخی نمیکنم چون من دوتابچه بزرگ دارم وخجالت میکشم ازاونها وگرنه خیلی باهات راحت تربودم من اهل شوخیم وخیلی ازرفتارت خوشم اومده و… رسیدیم خونه ما ومن رفتم سرکارشب که اومدم خونه دیدم مادرخانمم یه آرایش ولباس نازی پوشیده وداره توخونه راه میره منم به شوخی گفتم ببین مامان جون چندوقته که بامریم هم خونه شدی خیلی روت اثرگذاشته وداره رفتارت روعوض میکنه مواظب باش گول رفیق ناباب رونخوری شب موقع خواب همسرم بهم گفت که من ازمامان تقاضا کردم که اینجوری راه بره بخاطراینکه هم روحیه خودش عوض میشه وازطرفی دیگه مجبورنیستی که شب هادیربای خونه وفکرمعضب بودن مامان منوبکنی.من هم تشکرکردم وعذرخواهی القصه یک هفته گذشت ومادرخانمم هرروز ازروز دیگه سکسی ترراه میرفت ولباس پوشیدن ورفتارش خیلی عوض شده بود ومنم خوشحال ازاینکه دیگه توخونه ماراحته وخونه ماروخونه خودش میدونه تاروزموعودفرارسید ظهرخانمم بهم زنگ زدوگفت که بیام دنبالش که وقت آرایشگاه داره وبخاطربارداریش مجوربودم که ببرمش وبرگردونمش موقع رفتن به آرایشگاه مادرخانمم بهم گفت که مریم روبذارم آرایشگاه وبیام دنبالش وبااون برم خریدوبعدکه کارمریم تموم شدبریم دنبالش منم به خانمم موضوع روگفتم که اونهم بهم گفت راست میگه من حدود5تا6ساعت توآرایشگاه کاردارم ومن برم کمک مامان وآقامحمدکه من باشم مثل یه بچه خوب رفتم خونه تامادرخانمم روببرم خرید وقتی واردخونه شدم دیدم مادرخانمم روی کاناپه درازکشیده وداره منونگاه میکنه بهش گفتم من درخدمتم وآماده که هرکجاکه لازمه ببرمش اونم بهم گفت محمدجان بیاکنارم کارت دارم منم رفتم وکمی خم شدم ومثل پیش خدمتها بهش گفتم امری باشه سرورم من درخدمتم باگفتن این حرف مادرزنم منوبوسیدوبهم گفت محمدخیلی دوست دارم خیلی مردی خیلی آقایی و…باتعجب بهش گفتم که اینهمه تعریف رودروصف من کردی؟جواب ندادوفقط منوکشیدتوبغلش ومیبوسیدم احساس کردم که حالتش غیرطبیعی هست وفهمیدم که داره بامن حال میکنه به خودم نیاوردم وسرش وبوسیدم وبهش گفتم بریم خریدتاجنس خوبارونبردن مادرخانمم همینطورکه منوتوبغلش گرفته بودگفت جنس خوبه تازه گیرم اومده وولکنت نیستم بازهم به روی خودم نیاوردم وگفتم که منصرف میشه وبی حرکت مونده بودم که دیدم داره لبامومیخوره وبهم گفت مریم بهم گفته ازلب گرفتن خوشت میاد اون لحظه ازخانمم خیلی بدم گرفت چون مسایل شخصمون روبه مامانش گفته وهنوزتوهمون حالت بودم که دوباره بهم گفت محمدجان بذارکیرتوبخورم میدونم دوست داری مریم بهم گفته منم باناراحتی بهش گفتم که دیگه چی بهت گفته اونم باپررویی تموم بهم گفت گفته که وقتی میکنیش تادوروزنمتونه راه بره کیرکلفتت روبکن توکسم اصلا نمیتونستم عکس العملی نشون بدم وفقط داشتم نگاه میکردم وبه مادرخانمم وخانمم فکرمیکردم که چه حرفهایی باهم میزدن توهمین افکاربودم که احساس کردم کیرم خیس شدبه خودم اومدم ودیدم داره برام ساک میزنه ومیگه عجب کیری داری هم کلفته وهم سفیدجون میخام حق منم هست همش برای دخترم نیست دیگه حشری شده بودم ونمیتونستم جلوخودم روبگیرم بادستام سرشوفشاردادم تاکیرم کامل بره تودهنش بعدازدوسه دفعه پاشدوگفت لباسهامودربیارمیدونم که این کاررودوست داری بازهم حس تنفرم نسبت به خانمم بیشترشدووقتی لباسهاشودرآوردمدیدم یه لباس زیز ست قرمز پوشیده ازهمون مدلی که من دوست دارم)ماهواره ای(دیگه فهمیدم که تموم جزییات سکس منومیدونه ودیگه بهش فرصت ندام بردمش سمت تخت خواب وپرتش کردم روی تخت پاهاشوبازکردم وکسش رومیخوردم که داشت ازداغی میسوخت اونم فقط اه وناله میکردبهدازچنددقیقه کس لیسی رفتم روش وتوچشاش نگاه کردم دیدم داره باچشاش منومیخوره منم پرروشدو وگفتم آماده ای تاکیرم روبفرستم جایی که دخترت اومده بیرون جواب دادازروزی که اومدی خواستگاری دوست داشتم که کیرتوبفرستی توکسم وشروع کردبه قربون وصدقه رفتن وتمام جزییات که منو دوست داشته ودخترشو همیشه میکشیده کناروازسکسهامونازش سوال میکرده…. دیگه هیچ چیزبرام مهم نبود ازیه طرف حشرم اومده بودبالا وچندوقت بودسکس نکرده بودم وازطرفی میدونستم که مادرخانمم خیلی توکفه وازطرفی ازخانمم بدم گرفته بودکه چراتمام مسایل خصوصی زندگی روتعریف کرده همون اول بهش گفته بودم که اصلا دوست ندارم ازهیچ مسیله ای برای دیگران صحبت کنه وبامروراین کارهاحشرم به اوج خودرسیده بودوفقط دوست داشتم تخلیه بشم دیگه مادرخانمم داشت زیرمن له میشد که درازکشیدم وآوردمش روی خودم ازکنارشرت قشنگش کیرم روفرستادم توکس نازش باورکن وقتی داشت میرفت داخل اینقدرتنگ بود که تعجب کردم ولی فقط دوست داشتم تموم کیرم بره توکسش وبه اوج لذت برسم بعدازچندباربالاوپایین کردن کسش لیزشدوبه خوبی داشت روی کیرم بالا وپایین میشدوتندتندداشتمنوفحش میداد.کوس کش چندساله منوتوحسرت کیرت گذاشتی.مادرجندهدلم ترکیدازبس حسرت کیرتوکشیدم و…باشنیدن حرفهاش تاجایی که قدرت داشتم فشارش میدادم به سمت کیرم وقربون وصدقه کس تنگش میشدم حالتموعوض کردم وروبروی خودم خوابوندمش وشرتش روکشیدم پایین وکیرم روفرستادم داخل کسش فقط ناله میکردومیگفت مریم نوش جونت عجب کیری میره توکست خیلی حشری شده بودم وگازش میگرفتم تااون موقع همچین سکسی روتجربه نکرده بودم ولی فقط به خودم میگفتم که بایدجوری بکنمش که تاآخرعمرش یادش نره دوباره درازش کردم وپاهاشوبازکردم ورفت لای پاش اینبارتموم کیرم روفرستادم داخل وتاته فشاردادم که دیدم داره گریه میکنه بهش گفتم دردداشت گفت نه توکارتوبکن ازخوشحالی دارم گریه میکنم باورکنیدذیگه هیچی نفهمیدم وطوری داشتم میکردمش که اصلا تااون موقع خودم به اون اوج شهوت نرسیده بودم وصدای دوتاییمون فضای خونه روپرکرده بود اون گریه میکردوقربون صدقه من میشدمنم مثل یه سگ وحشی داشتم جرش میدام 10الی15دقیقه گذشت ودیدم که داره کمرخودشوازروی تخت بالامیاره وبهم میگه فشاربده ونگه دارمنم اطاعت امرکردم کیرم روتاآخرفشاردادمونگه داشتم توکسش بااین کاربدنش لرزیدوفقط بهم گفت مادرجنده ممنون وافتادروی تخت منم سریع کیرم رودرآوردم وبادست خودموارضاکردم وریختم روشکمش بعد از اون روز چند صد بار دیگه باهاش سکس داشتم حتی موقعی که بنابه دلایلی ازخانمم جداشده بودم.

نوشته: محمد


👍 1
👎 2
244549 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

458970
2015-04-15 16:32:55 +0430 +0430

چرت و تکراری بود

4 ❤️

458971
2015-04-15 16:47:16 +0430 +0430

منم موافقم خانم حنا مسخره بود اونم نه کم بلکه خییلی حیف که نمیتونم اونجوری بگم dash1

0 ❤️

458972
2015-04-15 17:31:37 +0430 +0430
NA

احتمالش هست راست باشه ؛ در ضمن اگه فرصت کردی یه تست دی ان ای از کوچولوت بگیر هر چی نباشه خانومت دختر همون مادره

1 ❤️

458973
2015-04-15 18:01:08 +0430 +0430
NA

اینقدر دزد لاشی )و ایضأ ناشی( هستی و علاوه بر اون کون گشاد تشریف داری که حتی “نام داستان” رو هم عوض نکردی و از ب بسم ا… تا ن پایان رو هم کپی کردی! ‎:-|‎
لاشی لاشی لاشی . . . ‎:-D‎‏ ‎;-)‎‏ ‎B-)‎

0 ❤️

458974
2015-04-15 19:14:03 +0430 +0430
NA

برو کنار،هل نده، ولمکن آقا تا من یه انگشت بکنم تو چشم این کودن.آخه غوچعلی هدف از نوشتن این چرتا چیه ؟هان؟بگو چیه؟بهت فحش بدن؟ مسخرت کنن؟ گلابی
diablo

0 ❤️

458975
2015-04-15 19:54:23 +0430 +0430
NA

درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت، تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من، انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من،چشمات بی اثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت، تا احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی، انگار غرور من شکست

0 ❤️

458976
2015-04-15 19:55:16 +0430 +0430
NA

حداقل این…

0 ❤️

458977
2015-04-15 19:56:22 +0430 +0430
NA

یه حنا دختری در مزرعه داشتیم
تو چی هستی

0 ❤️

458978
2015-04-15 23:47:18 +0430 +0430
NA

رویا پردازییتونم چرت شده دیگه

0 ❤️

458979
2015-04-16 01:20:14 +0430 +0430

‏‎ ‎کیرم تو اون بخش مغزت که واسه فانتزی و توهمه.
برو کونتو بده و جقتو بزن. ننویس جقی

0 ❤️

458980
2015-04-16 05:08:21 +0430 +0430
NA

کسکش میشینی سوپر میببنی جف میزنی واس ما تعریف میکنی مگه باهیچی میشه 15دقیقه دووم اورد.دیوس

0 ❤️

458981
2015-04-16 05:20:52 +0430 +0430
NA

اصلا اشاره ای به سینه هاش نکردی biggrin

0 ❤️

458983
2015-04-16 07:43:53 +0430 +0430

کُس مغز، جلقوز
کَم قرص سیدنافیلد بخور ،کیر تو ستون فقراتت
توهم زدی، معلوم بود ازدواج نکردی

0 ❤️

458984
2015-04-16 07:52:57 +0430 +0430
NA

مرتیکه الاغ ، از سنت خجالت بکش … لاقل میخای مث بقیه فانتزی ببافی یه چی بگو باور کنیم …

0 ❤️

458985
2015-04-16 08:17:10 +0430 +0430
NA

کیرم توی نوامیس نداشته ات با این داستان مسخره

0 ❤️

458986
2015-04-16 10:22:49 +0430 +0430

از خانمم بدم گرفته بود یعنی چی اونوقت؟
این زبون کجاس؟ زبان اردو می باشد؟

0 ❤️

458987
2015-04-16 11:10:13 +0430 +0430
NA

از خانومت بدت گرفت ؟مرتیکه مجلق مگه بدو میگیرن؟

0 ❤️

458988
2015-04-16 12:27:07 +0430 +0430

محارم نه…

0 ❤️

458989
2015-04-16 13:06:05 +0430 +0430
NA

اصل داستان اينه::

مادر خانمم خيلى خوشكل بود چند سالى هم ميشد كه شوهرش ريق رحمتو سركشيده بود…هروقت تنهايى ميرفتم حموم براش جلق ميزدم، حالى ميدادا.
يه روز كه زنمو بردم آرايشگاه چون ميدونستم كارش خيلى طول ميكشه به يه بهونه اى بهش گفتم هروقت كارت تموم شد زنگ بزن بيام دنبالت…
اومدم خونه ديدم طرف رو كاناپه خوابيده.
يه دامن پوشيده بود… رفتم بالاسرش خيلى آروم دامنشو دادم بالا دستمو بردم تو همين كه گذاشتم رو كونش از خواب پريد… يهو خشكم زد يه گلدون اونجا بود تا اومدم به خودم بيام گذاشت تو كله م.
هيچى ديگه زنم قضيه رو فهميد سر يه هفته طلاقشو گرفت هر چى هم داشتم ازم گرفت كونمو پاره كرد…
حالا هر شب تو خيالاتم مادر خانم سابقمو ميكنم جلق ميزنم و از خانم سابقمم نفرت دارم…
آى حال ميده

1 ❤️

458990
2015-04-16 19:05:28 +0430 +0430
NA

کس شعر بود بدبخت جغی ولی فحش دونت پر شده انقدر فحش خوردی

0 ❤️

458992
2015-04-17 16:53:07 +0430 +0430
NA

کاملا. جلق. رتبه خودشو در آخر داستان نشان داد…

0 ❤️

458993
2015-07-23 16:12:19 +0430 +0430
NA

بدک ی نبووووود

0 ❤️

527586
2016-01-06 01:27:53 +0330 +0330

do0ro0ste kheili bade ke hamsare adam harfa va razaye kho0nasho bebare be biro0n va hata be madaresh bege
ama mashtiii on madar zani ke to0 migiii az kho0de ezraeiilesham fekr konam harf mikeshiiid
mashti taraf az aval to0 kafet bo0de pas hagh be khano0met bayad bedii ke nane sexiish az zir zabonesh keshide biro0n

ama dar kol shayad vagheyi bashe ama ziyad charbesh karde bo0di

0 ❤️