سامان اولین مشتری من نبود اما چهره اون یادآور گذشته شیرینم بود. قدی متوسط با هیکلی معمولی و کمی شکم با موهای کم پشت اما مرتب و پیشونی پر از چروک، منو یاد اولین عشق زندگیم انداخت… اون زمان لخت شدن برای من مهمترین اتفاق ممکن بود و به معنای اعتماد کامل و اعتقاد به عشق بود! یادم میاد که برای کندنه تک تک لباسام برنامه داشتم و دوست داشتم همه چیز روی اصول و قواعد احساسی پیش بره. هر روز به دنبال کشف اسرار بیشتری از بدن خودم و معشوقم بودم. همه ی اون معاشقه ها راز های بیشتری رو برملا میکرد.
+خانم… خانم…
_ میتونم از دستشویی استفاده کنم؟!
نوشته: sun girl
عشق درون ديگران نيست، بلكه درون خود ماست. ما آن احساس را بيدار میكنيم، ولی برای اينكه بيدار شود، به ديگران نياز داريم …
تو هم سریع لباس بپوش خودت و آماده کن برای مشتری بعدی
خخخ
واقعا وقتی داستانو باز کردم فکر نمیکردم خوشم بیاد ولی هرخطش منو کشوند تا خط بعدی رو بخونم…
عشق درونش و تضادش با رفتاری که داشت جالب بود و تلخ. البته داستان پر از سواله که امیدوارم ادامه داشته باشه
لایک هشتم نویسنده ی ناشناس عزیز :)
قشنگ بود
حس عجیبی داشت
لذت بردم از خوندنش
بازم بنویس برامون
قشنگ بود ولی حیف داستانک بود نه داستان،
کاش بیشتر، جزئیات رو میگفتی و برای خواننده چالش ایجاد میکردی،صحنه آخر خوب بود ولی میشد خیلی بهتر تموم بشه. به هرحال اگه امکانش بود ۵ بار لایک میکردم برات
اولأ چرا انقد کوتاه دخترک؟
دومأ متوجه نشدم طبق چه منطقی راوی داستان خودشو از لذت بردن محروم میکرد؟ صرفأ چون فاحشه بود؟
نظر شما چیه؟واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
مطمئن باش ا اون اشغالی ک ولت کرده بهترش میاد سراغت
نظر شما چیه؟دهنت سرویس فکر کردم واقعیه خخخخ اخرش ک خودت تو کامنتا گفتی داستانه فهمیدم
ولی درکل هم از طرز نگارشت خوشم اومد هم از چیرگیه نویسندگیت.لطفا زودتر ادامشو بنویس.
موفق باشی
با احساس نوشتی .ولی فقط نوشتی .اگه توضیحاتت را نمیخوندوم قبل از کامنت گذاشتن .میخواستم یه چیزی شبیه نظر مهتی پاشنه طلا بزارم
جا به جایی راوی!
یادمه یه مدت پیش یکی از کاربرای سایت یه داستان رو در قالب تاپیک منتشر کرد با روندی دقیقا مشابه این داستان. منتها راوی داستان پسری بود که تو این داستان میبینیم.
برداشت فوق العاده زیبایی بود.
سانی اولا که نمیدونستم تویی… ینی مصی بهم گفته بود که داستان نوشتی برم بخونم منتها اون لحظه وقت نکردم بعدشم تقریبا یادم رفت… الآن تو تاپیکم فهمیدم که سانی خودمونی… لذا میتونی مطمئن باشی تعریفم رفاقتی نبوده و واقعا خوشم اومده. عرض شود که اون داستان رو هم حالا که درست فک میکنم خودت گذاشته بودی و اگه درست خاطرم باشه گفته بودی نویسندش نیستی. این داستان در واقع یه برداست آزاد از اون یکی محسوب میشه. این برداشت آزاد فوق العاده خوب بود. لذت بردم ازش.
ناموسا یه اسمایی برا خودتون انتخاب کنین که وقتی نویسنده میخواد جواب کامنتتونو بده روش بشه اسمتونو ببره :D
(کیرخر مرسی از نظرت
کون کوچولوی ننه بلقیس،حتما ادامش رو مینویسم
برادران منفردی جز عباس سگ پدر، چرا فحش میدی؟
ممه85نوک صورتی تهران بیا، ببخشید اگه جاهایی اشکال داشت)
شاهد چنین پاسخ هایی هستیم :D
ایرانیای تو یونان
کیر وطنی?تو غربت خواستین
در خدمتم?
شوخی کردم
خواستم بگم اگه قصد مهاجرت دارین
دوباره بهش فکر کنین
چون واقعا دور از کشورت باشی
واقعا سخته
از هر نظر
آخی