صف موج های آبی مشهد (۱)

1402/08/07

سلام بچها من امیرم،پسر خاص شهوانی…
بدنم مثل دختراس و هر کی میبینه میفته دنبالم. با اون کونی که دارم…
اردیبهشت ماه بود اردو قرار شد بچه های مدرسه ببرن مشهد زیارت و موج های آبی
منم خوشحال بودم و تو پوست خودم نمیگنجیدم که زمانش برسه و بدنی به آب بزنم و از تفریح لذت ببرم.
روز موعود رسید و همه بچها آماده شده بودیم سوار اتوبوس بشیم… و سفرمون آغاز کنیم
داخل مدرسه خیلی از بچها دنبالم بودن و انگولکم میکردن ولی یک آقایی داشتم که حواسش بهم بود و تا اون موقع نذاشته بود کسی بهم نزدیک بشه… همیشه منو در حد بوس کردن و مالیدن دور بر خودش داشت و می‌گفت تو زن منی، منم خوشم میومد و خیلی تحریک میشدم… ولی فقط در همین حد بود و به جاهای باریک نرسیده بود…
تو سفر آقاییم نتونست بیاد و من تنها بودم
ولی بازم کسی جرات نداشت که از از باب قصد و غرض نزدیک من بشه…
خلاصه رسیدیم مشهد شب شده بود و رفتیم حرم بعدشم رفتیم داخل یک مهمانسرا تا استراحت کنیم و فرداش بریم موج های آبی…
منکه اصلا برای همون موج های آبی رفته بودم اصلا خوابم نمی‌برد دل تو دلم نبود که کی صبح بشه…
شب ها هم مدام با خودم دست به کونم میزنم و با کونم بازی می‌کنم و حس دخترا ها رو دارم که یکی با کونم بازی کنه، همیشه آخر شبا با این کار خوابم میبره…
برام لذت بخش بود که فردا میخوام بدن لخت کلی آدم ببینم… با شورت کیر هاشون اندازه گیری کنم…
خلاصه فردا شد و همه جمع شدن و به سمت موج های آبی حرکت کردیم… منم یک شورت مایو مشکی رنگ پوشیده بودم با کون سفید گنده ای که داشتم. حتی چشم معلما و مدیرا رو هم به خودم جلب کرده بودم…
داخل که رفتیم بعد از مدتی همه پخش و پلا شده بودیم منم به سرعت تموم وسایل سعی می‌کردم سوار بشم…
تو صف بودیم که متوجه یک پسر 27 8 ساله ای شدم که بدن ورزیده خیلی سکسی داشت و مدام میدیدمش… بعد از چندی تو صف سرسره بودم که متوجه شدم دقیقا پشت سرم وایستاده و انقدر شلوغ بود کاملا چسبیده بود به من و کاملا خوردن کیرش به کونم و حس میکردم… اولین بار که کیرش خورد به کونم نمیدونید چه حسی داشتم. اووف خیلی خوشم اومده بود منم اصلا به روی خودم نیاوردم اونم بارها این کارو می‌کرد گاهی که مردم حل میدادن خودش می‌مالوند بهم به جوری که کلا از پشت بغلم می‌کرد…
فکر کنم اونم متوجه شده بود که من از این حرکت خوشم اومده…
بهم گفت ببخشید مردم حل میدن اگه خوردیم بهم…
منم گفتم اشکال نداره…
سر صحبت باز شد و گفت از کجا اومدی چند سالته و از این حرفا…
نوبتمون که شد باید دوتایی می‌نشستیم که گفت تو وایستا اینا برن ما با هم بیفتیم… خلاصه با هم سوار شدیم از داخل سرسره اومدیم پایین و افتادیم تو آب…
دستم و گرفت و منو برد کنار گفت بریم که کسی نیوفته روت…
بیشتر باهم آشنا شده بودیم اسمش محمد بود 29 سالش بود از تهران اومده بود و خیلی بدن سکسی داشت و موهای مشکی خیلی خوشم اومده بود…
گفت بیا بریم یه چیزی بخوریم… رفتیم برام آبمیوه سفارش داد و همینطوری حرف میزدیم که گفت چه بدنی داری خیلی خوشم اومده ازت… واقعا چشم آدم خیره میکنی…
منم که منظورش اون موقع نفهمیده بودم گفتم تو هم بدن خیلی خوبی داری معلومه خیلی سختی کشیدی که اینقد رو فرمه… یک لبخندی زد و دست گذاشت روی رونم و گفت آره بابا پدرم در اومده…
بعد از اینکه خوردیم گفت بیا بریم قسمت سونا جکوزی
رفتیم و اونجا کمی خلوت تر بود…
سونا بخارش که رفتیم چشم چشم و نمی‌دید گفت اینجا بدنمون خستگیش در میره و دوباره باز میریم رو سرسره ها…
دستمو گرفت و شروع کرد به مالیدن و ماساژ دادن که اینجوری خستگیمون در میره… واقعا هم حس خوبی داشت و لذت می‌بردم…
شونه هام ماساژ میداد و گفت کامل دراز بکش پاهام ماساژ میداد…
منم دل تو دلم نبود خیلی لذت می‌بردم خیلی خوب ماساژ میداد. اونجا هم خیلی شلوغ بود یواشکی دست میزد به کونم و ماساژش کامل می‌کرد البته نه بگونه ای که تمرکزش رو کونم باشه و من شاکی بشم…
ولی همون لحظه انگار دوست داشتم حسابی منو بازی بده با بدنم بازی کنه… کونم ناخودآگاه تکون میدادم و اونم فکر کنم حس کرده بود چقدر دوست دارم… کیرش سیخ شده بود و منم حس میکردم… خلاصه بلند شدیم که بریم از پشت کیرش خورد به کونم و به شوخی گفتم این چیه…
گفت اون هیچی از بس تو خوبی بلند شده منم خندیدم…
گفت معلومه دوسش داری. گفتم هی بدم نمیاد…
اونم بیشتر کیرش و هرجا میرفتیم می‌مالید بهم و کاملا دیگه باور کرده بودیم که چرا باهم اینور اونور میریم و منم غیر مستقیم قبول کرده بودم باهام باشه و خوشم میومد از کارهاش…
کمکم جایی رسیده بود که توی استخرش که وایستاده بودیم گفت دوس داری بهش دست بزنی…
منم کمی خجالت کشیده بودم و خودش دستم گرفت و گذاشت روی کیرش…
اوووف چه کیری بود از زیر آب داغیشو حس کردم… گفتم چقد گندس…
گفت دوست داری بخوریش منم از خدا خواسته گفتم آره… گفت پس امتحان کن… گفتم اینجا که نمیشه
تو ذهنم دل تو دلم نبود که یجایی کامل برم بغلش و کیرش بخورم
… ولی اونجا اصلا موقعیتش نبود…
از زیر آب دست به کیرش میزدم حسابی احساس می‌کردم که من یک زن هستم و اون منو میخواد بکنه…
دست به سینه هام میزد کل بدنم میمالوند. بوسم می‌کرد اونم داشت دیونه میشد… حسابی تو کف هم مونده بودیم
و اون از بدن من تعریف می‌کرد… می‌گفت تا بحال مثل من ندیده که اینقد کون و بدن خوبی داشته باشه…
منم خوشم میومد… همینطوری دست می‌کرد لای کونم… اووم دیگ طاقت نداشتم…
ولی هیچ کاری نمیتونست بکنه…
خلاصه وقت ناهار شد و من با محمد بودم و کلا از بچه‌ای مدرس دور شده بودم… بعدشم دیگ عصر شده بود تا اینکه ناظم مدرسمون منو با محمد دید و کلی سروصدا کرد که کجایی تو همرو معطل کردی. داریم میریم…
اونجا بود که باید از محمد خداحافظی میکردم… اونم با من اومد بیرون و شمارم گرفت… گفت تماس میگیره که بازم همو ببینیم…
منم خیلی خوشم اومد بود قبول کردم…
اینم از ابتدای داستانم امیدوارم خوشتون اومده باشه…

ادامه داستانمو ی روز دیگ میزارم از قرار بعدیم با محمد…
بای
این داستان ادامه دارد…

نوشته: Mandy.muse770


👍 22
👎 4
26601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

955199
2023-10-29 23:45:24 +0330 +0330

کیر تو کونت کصکش جقی
فراتر از کصشر

1 ❤️

955256
2023-10-30 02:35:56 +0330 +0330

جالب بود بهتر از بقیه داستان ها خواستی بگو اشنا شیم
فکر کنم ما مثل هم باشیم با توجه به داستانت

2 ❤️

955290
2023-10-30 08:37:53 +0330 +0330

عالی نوشتی ایول دروغ نبود

1 ❤️

955331
2023-10-30 12:37:27 +0330 +0330

این لاس زدنها و مالیدنهای مخفیانه و با استرس واقعا یه حال دیگه ای داره،از خود سکس بیشتر مزه میده و آدمو حشریتر میکنه

1 ❤️

955361
2023-10-30 13:48:53 +0330 +0330

تو استخرای مشهد ما خیلی کون مون کردیم

1 ❤️

955396
2023-10-30 22:20:37 +0330 +0330

این پارک آبی مشهد تازه باز شده بود ، و منم که بعد سالها از امریکا به ایران برگشته بودم ، فامیلمون دعوتمم کرد بریم یه جای دیدنی مشهد رو ببینیم
خب پارک ابی اینجا تو امریکا همه جا هست ، پر دخترای خوشگل با بیکینی ، و شورتهای نخ در بهشت ، کلا جای دید زدنه

من وارد پارک مشهد که شدم به دوستم گفتم ، یا ابرفزل ، سالهای سال اینهمه نره خر لخت یجا ندیده بودم

اما این مسیله که این نره خرا به کون پشمالو‌، زشت و حال به هم زن همدیگه از روی ناچاری و بدبختی نگاه خریدارانه می کردند ، بسیار حال به هم زن و تهوع اور بود

واقعا مردای ایران بعلت محرومیت ، بشدت مریض شدند

عمرا صد سال من بچه ام رو همچین جایی نمی فرستم

4 ❤️

955703
2023-11-01 15:11:54 +0330 +0330

حال کردم منتظر ادامه شم

1 ❤️