اولین سکس با همکارم در ولایت بلخ (۱)

1403/02/14

بین سال های 2014 تا 2020 در یکی از موسسات بین المللی در ولایت بلخ به صفت مدیر یک بخش کار می کردم. سال 2019 در یکی از پروژه های که تازه گرفته بودیم به دو تن کارمند، یکی خانم و یک آقا نیاز داشتیم. پنج تا از خانم ها برای اینترویو شارت لست شده بودند. همه دختران بین سن 20 تا 30 بودند. دو تن از این میان عین نمره را گرفته بودند. یکی دختر نسبت جوانتر حدودا 22 ساله یکی هم یک خانم نسبتا بزرگتر حدودا 30 ساله. من چون مدیر بخش بودم دختر جوانتر که به نظر من شایستگی های شخصیتی بهتر داشت را انتخاب کردم اما رییس و دیگران خانم بزرگتر را انتخاب کرده بودند و همان استخدام شد. من گرچه راضی نبودم اما بعدها با این خانم خیلی صمیمی شدیم. مهربان، زیبا، شایسته و خیلی خانم خوب بود. بعدها که بیشتر با هم آشنا شدیم کم کم در مورد زندگی شخصی اش برایم تعریف کرد. اسمش آرزو بود. او به گفته خودش در سن 17 سالگی ازدواج کرده بود و اکنون یک پسر و یک دختر قد و نیم قد داشت. پسرش شاید هشت ساله بود. آرزو خیلی اندامی و زیبا بود. سینه های متوسط، قد بلند، کمر باریک، کون متناسب و ران های بزرگ. چون ورزشکار بود خیلی صاف و سلامت به نظر می رسید. با هم بیشتر خودمانی شده بودیم. شب ها با هم چت می کردیم و خصوصی صحبت می کردیم. بعدا برایم گفت شوهرش رفته آلمان و بنابر دلایلی که واضح نساخت قصد داشتند از هم جدا شوند. وقتی از نزدیک در مورد زندگی و روزگارش برایم قصه می کرد، آثار غم و غصه در ظاهرش نمایان بود. او با دو اولادش تنها زندگی میکرد. روزانه وقتی از دفتر بیرون می شدیم آرزو را در موترم تا خانه اش می رساندم. در این جریان با هم قصه می کردیم، گاه گاهی به رستورانت یا قهوه خانه ها سر می زدیم. صمیمیت ما بیش از حد شده بود. بعض روزها تا تاریکی شام در گوشه و کنار شهر دور می زدیم. گاه گاهی به خانه اش می رفتم و با دو اولادش نیز آشنا شده بودم.
صبح یک روز سرد برفی برایم پیام داد که اگر امکان داشته باشد هنگام رفتن به دفتر او را نیز با خود ببرم. با دل و جان قبول کردم. وقتی از کنار جاده در موتور بالایش کردم. قبل از این که حرکت کنم پرسیدم خنک خوردی؟ گفت دست هایم زیاد یخ کرده. من بدون اجازه یا مقدمه ای دستش را در دستم گرفتم. اولین بار بود لمسش می کردم. گفت:
وای چطور گرم استی. وقتی لبخند می زد رخش طرف بیرون بود، کمی شرمیده بود. دیدن خجالت دختر در همچون لحظاتی واقعا نعمت بزرگی است و لذت عجیبی دارد. پس از سه چهار ثانیه ای دستش را پس کشید. کمی رابطه ما بازتر شده بود. گاه گاهی وقتی با هم نزدیک می بودیم یا دست یا شانه یا کمرش را به بهانه ای لمس می کردم.
یک روز وقتی خانه رساندمش گفت بیا بریم خانه، اول کمی بهانه کردم، وقتی بار دوم خواهش کرد قبول کردم. در طبقه سوم زندگی می کرد. کمی دلهره داشتم. وقتی خانه رسیدیم پس از یکی دو پیاله چای و کمی قصه گفت بیا فیلم ببینیم. گفتم باشه؛ فلم هندی بود. فلم اصلا برایم جالب نبود اما آرزو با اشتهایی خاصی تماشا می کرد. شاید بعد از 20 دقیقه متوجه شدم صورتش پر از اشک است. وقتی او را در این حالت دیدم، خیلی متاثر شدم. دستش را گرفتم و گفتم آرزو جان؟ اشکهایش را با دستم پاک کردم. دست چپم را محکم در دستش گرفته بود. در آن لحظه واقعا می خواستم به آرزو مهربان باشم هیچ احساس یا انگیزه شهوانی در وجودم نبود. فقط می خواستم آرزو را آرام کنم. بغلش کردم. چند لحظه ای در آغوشم بود. وقتی از هم دور شدیم من از سرش بوسیدم. نگاهش به پایین بود.
هرگز انتظار نداشتم.
آرزو بی اختیار از لبانم بوسید. و دوباره بوسید و طولانی تر. برای من همچون چیزی کاملا تازه بود. در یک لحظه تمام وجودم را اضطراب فرا گرفت. از ترس و دلهره سراپا می لرزیدم. شاید دو یا سه دقیقه لبانم را چوشید. پس از یک وقفه خیلی کوتاه با عطش بیشتر دوباره شروع کرد. من خودم را در اختیارش قرار دادم. آرزو بلوز و برجس سیاه که لباس روی خانه است پوشیده بود. من پیراهن و پتلون رسمی. لباس های خودش را کشید. دکمه های پیراهنم را باز کرد و بعد پتلونم را تا قسمت زانو پایین کشید. سفیدی و منحنی های بدن آرزو واقعا شگفت انگیز بود. تا چند دقیقه ای که من زیرش بودم از لب تا سر دلم همه را بوسید. بعد به پشت خوابید بعد از یک مکث کوتاه در حالی که به من چشم دوخته بود، گفت بکنیم؟
من به دلیل اعتقاداتم و از ترس این که گیر نیفتیم رد کردم گفتم نه. به طرز عجیبی اصرار می کرد. من بی نهایت اضطراب داشتم و می ترسیدم مبادا پسرش یا کسی بیاید اما آرزو که در عطش شهوت می سوخت، هیچ کدام از این موارد برایش مهم نبود و با تضرع از من می خواست که او را بکنم. باور کردنی نیست اما 15 تا 20 دقیقه او اصرار کرد و من بهانه کردم.
مرا به پشت خواباند. شاید به دلیل استرس بود کیرم قطعا شق نشده بود و کاملا خوابیده بود. آرزو کیرم را در دهانش گرفت. اما هیچ چیزی را احساس نمی کردم. بعد از چند دقیقه که کیرم را خورد، کمی شخ شد اما نه کاملا. کیرم را در کوسش برابر کرد و داخل کرد. آرزو همزمان با این که سر کیرم بالا و پایین می شد، کوسش را با دستش می مالید. شاید هفت هشت دقیقه بعد، متوجه شدم که ناله هایش بلندتر شده بود. در حالی که به شدت نفس نفس میزد، بی اختیار روی من افتاد. لرزه های بدنش را در بدنم حس می کردم. بدنش از حرارت زیاد می سوخت. لحظۀ ارضا شدنش نسبتا طولانی تر بود. از این که همکاری نکرده بودم احساس خجالت می کردم. با نهایت مهربانی صورت و موهایش را نوازش دادم. بغلش کردم. وقتی آرام شد لباس های مان را پوشیدیم. از خانه که بیرون شدم عذاب وجدان و گناه و تمام وجودم را فرا گرفته بود. دنیا جایم نمی داد. فردای آن روز دوباره رفتم پشت خانه آرزو. وقتی داخل موتر شد بوسۀ از لبم گرفت. کم کم عشقش در دلم خانه کرده بود. از آن روز به بعد هر فرصتی که میسر میشد همدیگر را می بوسیدیم و می بوسیدیم.
اخیر هفته دوباره از من خواهش کرد به خانه اش بیایم. دیگر بیم از دلم پریده بود. در دلم می گفتم اینبار باید من سر باشم و او زیر و باید دلش را یخ کنم. از دواخانه اسپری لیدوکایین و قرص یوهامبین خریده بودم.
وقتی داخل خانه شدم چشمم به آرزو افتاد. آرایش ساده ای کرده بود. عطر تنش هوش از سر به در می کرد. بلوز گلابی کوتاه و تسمه دار، شورت نیمه، موهای باز.
آغوش تنگی همدیگر را گرفتیم. بعد شروع کردم به چوشیدن لب و زبانش. لخت شدیم. وقتی دهنش در دهنم بود، باسنش را با هر دو دست می مالیدم. بی نهایت نرم و دوست داشتنی بود.
آرزو را روی زمین خواباندم. بعد شروع کردم به چوشیدن گردنش. بعد از چند لحظه سینه اش را به طرف دهنم کشید. آهسته نوک پستانش را در دهنم گرفتم و همراه با زبانم مکیدم. نفس عمیقی کشید.
عطش شهوتم در نقطۀ اوج رسیده بود. روی دلش را بوسیدم. کوسش تر و تمیز بود. در فلم های پورن دیده بودم که پسر کوس دختر را می خورد. خیلی هیجان داشتم که این کار را تجربه کنم. اول بسیار آهسته روی کوسش را با زبانم لیس زدم. خوشایند بود. بعد محکم تر کوسش را چوشیدم و زبانم را داخل کوسش کردم. آرزو از لذت به خود میپیچید. کیرم تا حد آخر شق شده بود و از شقی زیاد درد گرفته بود. آرزو را به پشت خواباندم. پاهایش را گذاشتم بالای شانه هایم. کیرم را در کوسش برابر کردم. با یک فشار سبک تا بیخ داخل شد. آه دل انگیزی کشید. کوس آرزو خیلی داغ بود. چند دقیقه با تمام سرعت و قدرت تمام آرزو را گاییدم. بعد رو به دل خوابوندمش و دوباره شروع کردم به تلمبه زدن. وقتی بدنم به کونش اصابت می کرد، صدایی خوشایندی می داد، چیزی که در فیلم های پورن همیشه برایم شهوت برانگیز بود. بعد از دو یا سه دقیقه متوجه شدم که آرزو نزدیک به ارضا شدن است. نفس هایش تندتر و صدایش بلندتر می شد. من به گاییدن ادامه دادم. آرزو با دست کوشش کرد جلوم را بگیرد. سرعتم را کم کردم. بدنش به لرزه افتاد. وقتی ارضا می شد از گوش و صورتش بوسیدم. بعد از اینکه آب آرزو آمد، من به پشت خوابیدم و به آرزو گفتم روی کیرم بشیند. چند باری بالا و پایین شد اما چون نمی توانست تعادلش را حفظ کند، به هدف نمی خورد. دو سه باری کیرم قات شد و احساس درد کردم. اما کمی بعدتر درست شد. کیرم تا بیخ در کوس آرزو داخل می شد. موج سینه هایش در هنگام پایین و بالا شدن لذتم را چند برابر می کرد. می خواستم هنگام ارضاشدن خودم سر باشم تا آب کیرم در اختیار خودم باشد. بناءً دوباره آرزو را به پشت خوابوندم و کیرم را گذاشتم در دهنش. خیلی با مزه و با اشتیاق کیرم را می خورد. چهرۀ معصوم اما شهوتناک آرزو در آن لحظه، باعث می شد در بند بند وجودم شعلۀ شهوت را حس کنم. آرزو گفت داخل کن در کوسم. خودش کیرم را گذاشت در کوسش. همزمان با اینکه من کوسش را می کردم، با سر انگشتش کوسش را می مالید. بعد دو سه دقیقه ضربات بی‌امان ارضا شدم. آبم را روی شکم و سینه هایش خالی کردم. تا آمدن اولادهایش از مکتب یکی دو ساعت دیگر فرصت داشتیم.
توان حرکت کردن در وجود هر دوی ما نبود. بعد از نیم ماچ و بغل رفتیم حمام . . .

نوشته: فرشاد


👍 10
👎 7
18201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

982182
2024-05-04 00:10:13 +0330 +0330

نمیدونم چرا کل داستان و با لهجه افغانی خوندم😂

3 ❤️

982184
2024-05-04 00:11:36 +0330 +0330

نمیدونم شما هم اینطوری شدید یا نه ولی من بی اختیار داشتم با لحجه میخوندمش😂😂😂😂😂😂😂

3 ❤️

982203
2024-05-04 02:59:46 +0330 +0330

آن روزگاران یاد باد ، دیگه با وجود طالبان این قصه ها به غصه ها تبدیل شده اند ، هرجای دنیا هستی موفق باشی دوست هم زبان

3 ❤️

982212
2024-05-04 04:01:52 +0330 +0330

بالهجه نوشته بودی جذابش کرد

3 ❤️

982228
2024-05-04 08:01:58 +0330 +0330

الان ۳۰ سالشه بعد ۱۷ سالگی ازدواج کرده و پسرش ۱۸ سالشه ؟؟؟؟
انقد جق زدی جمع و تفریق هم بلد نیستی😂😂😂
طرف ۵ سال قبل ازدواج پسرشو دنیا آورده تو سن ۱۲ سالگی خخخ

0 ❤️

982229
2024-05-04 08:12:02 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده .سبقت الله مجدد منصور ولسوالی قوم هزاره توراگایش نماید

0 ❤️

982250
2024-05-04 11:40:21 +0330 +0330

یه بار که با یه افغانی سکس کردم همینجوری حرف میزد. خیلی لهجه شیرینی است.

3 ❤️

982252
2024-05-04 11:48:47 +0330 +0330

بالاخره فلم یا فیلم؟!؟!؟!؟

1 ❤️

982254
2024-05-04 12:18:22 +0330 +0330

نوش جونت هنوز با هم هستین یا جدا شدین ؟ نمیدونم چرا برام سوال شد

1 ❤️

982258
2024-05-04 12:51:57 +0330 +0330

خیلی رومانتیک و زیبا بود 😍😍😍

2 ❤️

982263
2024-05-04 13:23:35 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

982268
2024-05-04 14:03:43 +0330 +0330

اخ چقد دوس دارم با ی افغان باشم . دختراتون که مرمری و خوردنین ولی من دوس دارم به ی افغان کون بدم 😋

1 ❤️

982292
2024-05-04 19:23:51 +0330 +0330

جان

1 ❤️

982378
2024-05-05 06:29:29 +0330 +0330

د کیر تمام طالیبان دکوس مادر آدم دروغگو…
کون گلابی تو خودت کونی هستی اگر تا الان نفهمیدی بفهم چون آدم حتی توی ترس بیشتر راست می‌کنه پس گوه نخور برو کیر ملا پشم الدین رو ساک بزن…

0 ❤️