اولین بار توی آسانسور ساختمون دیدمش. پیتزا دستش بود و نمیدونست داره برای من میاره بالا. قبل از اینکه به خونه برسم پیتزامو سفارش دادم و به نگهبان ساختمون گفتم تحویل بگیره اما چون زودتر رسیده بودم تا ماشینو بذارم پارکینگ رسیدنمون همزمان شد و نگهبان فرستاده بودش داخل.
دکمه های مانتومو باز کرده بودم و تاپ کوتاه و ساپورتم بدنمو براش به نمایش گذاشته بود. توی فضای کوچیک آسانسور متوجه نگاه زیرزیرکی اون شدم. فکر کردم به ناف افتاده بیرون از تاپم نگاه میکنه که شکم برجسته من ازش معلوم بود اما با یه دقت کوچیک فهمیدم توجهش جلب شده که زیر ساپورت شورت ندارم.
در آسانسور که باز شد بدون توجه بهش خارج شدم و میدونستم بعد از نگاه کردن به شماره دو واحد دیگه اون طبقه، میاد پشت سرم. در خونه رو که باز کردم به سمتش برگشتم که هول کرد.
+هوم؟
_ببخشید پیتزاتونو آوردم.
+آها مرسی فکر کردم میدی به نگهبانی برام بیاره
میخواست جواب بده که برگشتم و وارد خونه شدم.
+بیا تو بذارش روی میز
_خانم من اجازه ندارم داخل بیام
به سمتش برگشتم و یه نگاه تند بهش کردم که خودش بدون حرف وارد خونه شد. رفتم داخل اتاق تا مانتو و شالمو دربیارم.
+معلومه تازه کاری. صبر کن الان میام.
مانتو و شالمو گذاشتم روی تخت و برگشتم توی سالن که دیدم پیتزا هنوز توی دستشه و وایساده. وقتی منو دید اول مبهوت اندام تپلم موند و انگار تازه فهمیده بود زیر تاپ هم سوتین نبستم. یهو سرشو پایین انداخت. به روی خودم نیاوردم. پیتزارو از دستش گرفتم و رفتم داخل آشپزخونه.
+رئیست منو میشناسه و میدونه تا مزه پیتزارو نچشم از پول خبری نیست. بشین انقد معذب نباش.
یه برش پیتزا گذاشتم دهنم. مزه اش مثل همیشه بود.
+هنوزم فلفل زیاد میزنن بهش. فردا من تعطیلم واسه ظهر دو تا پیتزا و سیب زمینی سرخ کرده پنیری برام بیار
_خانم ببخشید من دیرم شده دو تا ساندویچ باید تحویل بدم. یخ میکنه
+میخوای بری برو. کارتخوان همراته؟
_بله خانم
رفتم داخل اتاق و کیفمو برداشتم و اومدم. تصمیمم عوض شد. کارت بانکیمو گذاشتم داخل کیف و دوبرابر پول پیتزارو نقد گذاشتم توی دستش.
+باقیش مال خودت. فردا منتظرتم.
_خانم منم فردا تعطیلم. روز آفمه
+بهتر. الان زنگ میزنم به رئیست میگم فردا ظهر میای غذای منو میگیری میای تحویل میدی و میری. انعامت هم محفوظه
چیزی نگفت. برای آخرین بار زیرزیرکی انداممو نگاه کرد و رفت.
داغ شده بودم. تاپمو درآوردم و ولو شدم روی کاناپه. همینجور که سینه های بزرگمو می مالیدم گوشیمو برداشتمو زنگ زدم به مهشید.
+سلام عسلم. چطوری؟ فردا برات سوپرایز دارم یه کم شیطونی کنیم. اوهوم حدود بیست تا بیست و پنج ساله اس. جای پسره منه. یه پیتزای هات مهمون منی.
حدود ساعت 12 بود که توی آشپزخونه برای خودم و مهشید چای میریختم. مهشید از اتاق اومد بیرون و یه لبخند شیطونی بهم زد.
ـ چطورم؟
+پیرهن و دامنت محشره عشقولم ولی گفتم شورت و سوتین نپوش. بدن باربی نازت اینجوری خوردنی تره
ـ نمیتونم بهار مورمورم میشه
+مثل اینکه خواهش کردما
مهشید اومد جلو یه لب ازم گرفت و صورتمو ناز کرد.
ـ چشم. الان درش میارم قربون بدن تپل خوردنیت بشم
صدای زنگ در اومد. به مهشید چشمک زدم و با دست زدم در کونش و رفتم سراغ آیفون. نگهبان ساختمون گفت که غذارو آوردن. بهش گفتم بفرستش بالا. توی آینه قدی کنار در یه نگاه به اندام تپلم کردم. ساپورت مشکی هم نتونسته بود کون بزرگمو مخفی کنه و نوک سینه هام از پشت تاپ قرمزم کامل زده بود بیرون. فقط شکمم انگار بزرگتر شده بود. هیچوقت دوس نداشتم اندامم مثل اندام مهشید باربی باشه. تپل بودنمو دوس داشتم ولی دیگه داشتم چاق میشدم. صدای سرفه اش از پشت درو شنیدم و قبل از اینکه زنگ بزنه درو باز کردم.
راحت تر از دیشب شده بود و روی مبل نشسته بود.
_خانم من بهشون گفتم شما دو تا پیتزا سفارش داده بودین ولی سه تا بهم دادن.
+صبح زنگ زدم گفتم سه تاش کنن. امروز توام مهمون منی.
_ولی خانم من باید برم.
از داخل آشپزخونه به سمتش برگشتم و یه نگاه تند بهش کردم که ساکت شد.
+چند سالته؟
_بیست و دو سال. ببخشید اشکال نداره من بعداً مزاحمتون بشم؟ آخه
بلند خندیدم و اومدم سمتش. جلوی پاهاش نشستم و دستاشو گرفتم دستم.
+چی شده؟ با دوست دخترت قرار داری؟ قرارتو بنداز برای غروب. نهارو با من و دوستم میخوریم بعد برو.
_ولی. دوستتون خیلی دیر میاد؟
مهشید که توی اتاق گوش وایساده بود از اتاق اومد بیرون و لبخند زد.
ـ من اینجام. خوشبختم. اسمت چیه؟
با جمله مهشید تازه یادم افتاد انقدر عجله داشتم که اسمشو نپرسیده بودم. با مهشید دست داد.
_پویا هستم خانم
مهشید به زور خودشو کنار پویا جا کرد و گفت:
ـ خانم خانم نکن انقدر. من مهشیدم دوست خوشگلمم که میشناسی اسم کوچیکش بهاره.
با رفتار مهشید تازه فهمیدم عجله کردن های من بیخود نبود. مهشید هم از جذابیت پویا داغ شده بود و دستشو داخل رون پویا گذاشته بود و خیلی زودتر از برنامه داشت شروع میکرد. اینجوری هم بد نبود نهارو بعدش میخوردیم. به مهشید چشمک کوچیکی زدم و بلند شدم و رفتم داخل آشپزخونه تا هم وسایل نهارو آماده کنم و هم مهشید تنهایی کارو شروع کنه تا پویا آماده بشه. مهشید هم متوجه شد که موقع بلند شدن من چشم پویا دنبال دید زدن کون بزرگ منه.
_هوووووم جوووون کونه بزرگ دوس داری بلا؟
و با یک دست موهای پویارو نوازش کرد و گونه اش رو بوسید و با دست دیگه بین پاهای پویارو لمس کرد که پویا یک لحظه جا به جا شد.
همیشه تصور کردن بیشتر از واقعیت منو داغ و حشری میکرد. سعی کردم به مهشید و پویا نگاه نکنم و مشغول چیدن وسایل نهار روی میز شدم وقتی کارم تموم شد لای پاهام از صداها و ناله های مهشید و پویا خیس شده بود و نگاهشون کردم. خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم جفتشون لخت شده بودن و پویا روی کاناپه دراز کشیده بود و مهشید داشت براش ساک میزد. پویا چشمشو بسته بود و بهترین موقعیت بود برای من. کیر تمیز و شیو شده اش که اندازه معمولی داشت ولی خوشگل بود تا ته میرفت توی دهن مهشید و برمیگشت. ساپورتمو درآوردم و رفت سراغ دهن پویا. پاهامو بین سرش قرار دادم جوری که کسم درست مقابل دهنش بود. وقتی موهاشو نوازش کردم چشماشو باز کرد و دهنش هم باز موند.
+لیسش بزن عزیزم
و قبل از اینکه چیزی بگه کسمو روی لباش جا دادم.
هنوز لخت بودیم. نهار هم یخ کرد و پویا چون دیرش شده بود زودتر رفت. مهشید سیگارشو روشن کرد و آه کشید.
ـ نه به اون خجالتی بودن اولش نه به این کاربلد بودنش.
+خیلی خوب بود و چقدر کمرش سفت بود توله سگ.
ـ اوهوم. پیش خودم فکر میکردم نهایتاً خودش ارضا میشه و ما هم دلخوش میشیم به لز بعدش ولی دیگه نفس برام نمونده.
از لحن بی حال ولی شهوتناک مهشید خنده ام گرفت و بلند خندیدم. مهشید هم خندید. لباشو بوسیدم. تصوراتم درست از آب دراومده بود.
نوشته: shoqi_bahar
این که پاهاتو بین سرش جا دادی! خیلی هنر خاص و عجیبیه! اصلن مرزهای فیزیک انسانی رو به تنهایی جا به جا کرد!
manihotxxx
از داستان نتونستی عیب بگیری گیر دادی به اشکال تایپی؟؟ 😂 😏
Gentelman.sexy
نخیر شما به جای لایک و نظر دادن در مورد داستان در مورد یه آدم دیگه کامنت گذاشتین؟؟
منم پویا دوس دارم بکنم چه از باسن چه از کوس لطفا هزینه ش میدم
چه قدر خوش شانسن بعضیا، من فقط دوبار این اتفاق واسم افتاده، دفعه اول بیست سالم بود، یکی از شاگردهای سابق مادرم که دوسال بود با یه مرد رفیق باز الاف ازدواج کرده بود وقتی رفتم ازش یه چیزی واسه مادرم بگیرم منو کشوند تو خونه
ولی من تا همین الانش هم زن شوهردار خط قرمزمه
دفعه دوم هم حدود پنج سال پیش، هنوز متاهل بودم، تاکسی تلفنی کار میکردم ساعت 2 صبح یه زنی که احتمالا کیس پولی بود و از پیش مشتری برمیگشت، واسه اینکه پول نده میخواست یه جور دیگه حساب کنه ولی هرکاری کرد نرفتم داخل آپارتمانش، آخرش مجبور شد رفت کیفشو آورد، همه پولهاش تراول های پنجاه تومنی، دو تا دو تا یا سه تا سه تا شایدم چهارتا چهارتا بود ولی معلوم بود، چکاره س!
سلام
پویا هستم ، ایشالا از صبح میشم پیک موتوری 😂
من داستانو دوس داشتم ولی حس کردم انگار دنباله داره 😍 😎
ESF_ROMANCE
مرسی خو خاطراتتونو بنویسین 👍 👍 😍 😍
sina101s
مرسی
دنباله نداره ولی شبیه همین داره 😏 😏 😍 😍
کامل خوندم میتونستی رو جزئیات بیشتر کار کنی ولی همینم عالی بود به امید روزس که یه سن بالا تپلی مال من بشه 😍😍
Kamyar630
مرسی حتمن داستان بعدی جزئیات بیشتر مینویسم 👍 😍 😏
خوب بود ولی اون وسط ها توضیحات یه کوچولو کم بود؛
اونجا رو مثل بعضی فیلمها گذاشتید به سلیقه خواننده ؟
موفق باشی
چقد خوب بوووود 🤦🏻♂️ ❤️
این که سکسش رو پریده بود کلی ویژن به آدم میداد.
دمت گرم دختر
باز ازین کارا بکن و بنویس واسمون.
royaei
میسی عزیزم باعجله نوشتم داستان بعدی بهتر مینوسم فدات شم 💋 💋
Amorous Hot Couple
مرسی از نظرتون حتمن داستان بعدی بیشتر توضیح میدم 😍 😍
بیگ لایک
عاااالی بود
بهار نازنین
خیلی روان و راحت و البته هااااات
تو لایق بهترین لحظات سکسی هستی
عشقی ، عشق
خب من یه سر برم ثبت احوال اسممو به پویا تغییر بدم برگردم!
حالا نگم برات که والا دلمون خواست 😂 😂 😂 😂
و بگو برامون واقعا خودتم تپلی یا تخیلات شهوتناک نویسنده بود
ایا ساپورت مشکی کون رو کوچیک تر نشون میده ایا؟
Mr.Natsu
مرسی که خوشتون اومد ، مشخصات من در بیو هست 😏 😏
من هم مانند سایر مخاطبین آرزوی پیتزا آوردن برای شما دو کص نازنین هستم.
خیلی قشنگ نوشته بودید حسابی منو درگیر کرد وقتی میخوندم احساس میکردم دارم فیلم نگاه میکنم دمت گرم تپولی کون گنده خواستنی
پاهاتو بین سرش گذاشتی یا سرشو بین پاهات جا دادی؟؟؟
چرا ازاین خانومها نصیب من نمیشه آخه چقدر چرا همیشه دوست داشتم مثل همین داستان خانومی منو تور کنه نه همش من دنبال خانم باشم
سلام
وقت بخیر
بسیار زیبا و دلنشین بود.
قشنگ توصیف کرده بودین.
منتهای مراتب،
خیلی کوتاه بود جونم.
💅💅💅💅💅💅💅
داستان خوبی بود
شاید کمی اغراق داشت ولی برای من هم اتفاق افتاده و برای من دور از واقعیت نیست
امیدوارم باز هم بنویسی
فرحناز1010
سلام عزیزم مرسی ، داستان بعدی طولانیتر مینویسم 💋 💋 ❤️ ❤️
Arashx9007
مرسی عزیزم حتمن مینویسم باز 🙏 🙏 🌹 🌹
واقعی بود یا ساخته ذهن حشری نویسنده.
منم کون گنده میلف دوس دارما خخخ
شانسم نداریم پیک پیتزا هم میشیم از این پیکا بشیم لااقل
جووووووون قربون کون گندت برم تو ساپورت مشکی ناززززک کووونگنده
اگه دوس داری کیر ۲۰ سانتی کلفتمو بهت نشون بدم بیا آیدیمو بیا اگه کیرم ۲۰ سانت و کلغت نبود برو اوکی
@30amak7404
راستی عکس پروفایلم بچه هست پسر داداشم ۱ سالشه
خوشبحال پویا