امشب تمام بدبختی و گرفتاریهای این چند وقت اخیر که بیش از دو سال است در فکرم آمد که روزی نیست بهش فکر نکنم … دو سال پیش بود تونستم مغازه ای که در بهترین نقطه شهرمان است و چندین ساله دست مشتری بوده را سروسامانی بدم و برای خودم درستش کنم و بعد چندین روز که مغازه را تمیز و رنگ کاریش کردم یه پوشاک فروشی خوب برپا کردم در اوج جوانی و 25 سالگی بودم و شاد و سرحال بودم و از فروش خوب مغازم لذت میبردم مشتری خانم زیاد داشتم و با اینکه دوست داشتم رابطه برقرار کنم اما درین مورد خیلی ضعیف بودم و برام خیلی سخت بود پیشنهاد دوستی و آشنایی بدم تا اینکه یه مشتری داشتم که خیلی عادی و راهت حرف میزد و شوخی میکرد و میخندید و هروقت مغازم میامد حدود 10 دقیقه میماند و اجناس را یکی یکی قیمت میکرد اما اکثر مواقع چیزی خرید نمیکرد من که هنوز تا آنروز با دختری دوست نبودم و این دختره هم خیلی برام جذاب و زیبا شده بود و حدود 3 ماه طول کشید تا تونستم شماره خودم بهش بدم و گفتم اگه تونستی شب پیام بده کارت دارم … از نزدیکی غروب به بعد تمام فکرو هوشم به صدای گوشی بود که پیام بدهد که حدود ساعت 11 و نیم شب پیامش بدستم رسید ونوشته بود سلام چکارم داشتی . چندین پیام بین ما رد و بدل شد تا که تونستم بگم عاشقت هستم که او ( پریسا یه دختر سبزه 22 ساله با قدی متوسط و سینه های بزرگ ) سریع جواب داد از اول میگفتی چرا طولش میدی و نوشت منم عاشقت هستم …
دیگه روزها تو مغازم دوست داشتم مشتری نییاد تا پیام به پریسا بدم به هرحال هفته ای از آشنایی ما نگذشته بود که با هم قرار گذاشتیم ساعتی باهم خلوت کنیم هرچه گشتم جایی و خانه ای پیدا نکردم که انجا بریم و تو مغازم هم چون بار اول بود ترسیدم وگرنه راهت میتونستم توی مغازه باشیم و درب و ببندم . جا که نبود اورا سوار پرایدم کردم و شهر کوچک ما کوهستانیست و تا کوه و دشت ده دقیقه راه بود از مسیر جاده که رفتیم ازیه جاده خاکی وارد شدم که قبلا بارها با دوستام تفریح انجا رفته بودیم و دانستم درین وقت صبح کسی یقینا نیست … ماشین را خاموش کردم از او خواستم صندلی عقب بیاد وقتی اورا در بغل گرفتم بحدی صدای آخ خخ خ خ و آه ه ه ه ه ازش بلند شد که با خود گفتم خدایا هنوز از روی لباس بغلش کردم چنین است چه رسد به لخت کردنش … لباش را در لب گرفتم بار اولم بود و من وارد نبودم اما پریسا اینگار استاد لب گرفتن است سینه های بزرگش را در چنگ میگرفتم و خیلی لذت بردم هنوز یک دقیقه نگذشته از حال کردنم باهاش که کیرم سیخ شد اصلا نتونستم تحمل کنم ازش خواستم برام بخوردش که شروع به ساک زدن کرد هنوز دوسه بار ساک نزده بود که آبم آمد و در دستمال کاغذی خالیش کردم خیلی لذت میبردم مخصوصا وقتی کس پریسا را لیس زدم و صدای اه و ناله پریسا بالا میرفت خیلی میچسبید و شاید 10 بار بیشتر پریسا ازم خواست که کیرم را تو کسش کنم اما جلوی خودم را گرفتم فقط سر کیرم را در چوچوله کسش میذاشتم و او هم حال میکرد شهوت هرد بالا بود من یکبار ارضا شده بودم پریسا دو بار شده بود . وقتی برام کون سبزه زیباش را قلمبه کرد نگاهش خیلی لذت بخش بود سر کیرم را به سوراخ کونش رساندم و اول گفتم یواش داخل ببرم که درد نداشته باشد اما من هی کیرم را داخل کونش میکردم و پریسا درد که نداشت لذت میبرد و با خود میگفتم بی شک بازم کیر خورده که براش دردی نبود اما گفتم مهم برام نیست منکه نمیخوام ازدواج باهاش کنم به هرحال کونش و گاییدم و چند دقیقه بغلم گرفتمش و با آبی دست و صورت زدیم و لباس پوشیدیم و برگشتیم و مغازم رفتم اینگار ساعتها تریاک کشیده بودم ازبس شاد و شنگول بودم . حدود 2 ماه گذشت درین مدت 4 یا 5 بار دیگه با پریسا بودم البته دیگه توی مغازم ماندیم و درب و قفل میکردیم بعدش اورا داخل پرو میکردم و دقایقی بعدش که اوضاع خوب بود بیرون امد و رفت … تا اینجای داستان همه چی لذت و شادی و شهوت برام بود اما روزگار میچرخه و همه چی اینجوری نماند … پریسا با مادرش رابطش با مرا گفته بود انها خانواده ای بدبخت بودن پدرش معتاد و بیکار بود و دوتا دختر بودن هردو اهل عشق و عاشقی بودن و ظاهرا مادر پریسا هم قبلا کارهایی کرده ( البته خدایا تهمت نمیزنم من از بقیه شنیده ام وگرنه هرگز ندیده ام ) …
امروز ساعت 9 صبح است پریسا طبق قرارمان چو یه مشتری وارد مغازم شد و منم طبق همیشه دقایقی بعدش درب و بستم و رفتم شروع به لخت شدن کردم پریسا هم لخت کامل شد و شروع به حال کردم حدود 7 الی 8 دقیقه نگذشته بود که با صدای : پلیس لطفا درب و باز کنید و گرنه مجبوریم درب و بشکنیم . برای یه لحظه قلبم ایستاد ترس و دلهره داشت دیوانم میشد و مثل برق لباسهام و پوشیدم و به پریسا گفتم لباسهات بپوش که گفت دیر میشه من تو اتاق پرو میرم تو درب و باز کن و مرا نمیبینن … قبول کردم در حالیکه میلرزیدم درب و باز کردم خدایا از خجالت آب شدم تمام مغازه داران و عده ای مردم جمع شده ان سه تا مامور با پدر و مادر پریسا درب مغازم بودن و رفتن پریسا را لخت از اتاق پرو دراوردن و لباسهاش پوشاندن و مارا به کلانتری بردن چکار میشه کرد با حضور خانوادم در کلانتری مارا عقد هم کردن و مهریه ای سنگین برام بریدن و یک دست و یک پام بعلاوه 500 سکه بهار ازادی مهریه تعیین شد و با رسوایی و آبروریزی فراوانی من و پریسا عقد کردیم خانوادم ازم متنفر بودن اما کاریست که شده بود در مدت دو ماه بعد عقد تا عروسی حتی یکبار خانه پریسا نرفتم و بعد دو ماه که مگه میشد عروسی گرفت اورا اماده کردم و یک هفته به شهری در شمال کشور بردم و ان شد ماه عسل و عروسی ما . درین یک هفته پریسا خیلی تلاش کرد دل مرا بدست بیاورد اما من جز تنفر هیچی ازش نداشتم … الان حدود یکسال میگذرد پریسا حامله است درسته دلم از دستش و دست خانوادش خون است و نقشه مادرش بود که توی مغازم مامور بیاره تا با دخترش ازدواج کنم درین یکسال من فکر میکردم پریسا جنده میشود و … اما خدایی چهار چشمی هواسم بوده و کاری نکرده است و اوایل هم خیلی قسم و قران میخورد که تا ابد بهت خیانت نمیکنم …
درین مدت از پریسا متنفر بوده ام و نزدیکی هم باهاش که میکردم لذت برام نداشت اما این دو ماهه که حامله شده است و درین مدت چیزی ازش ندیده ام کم کم دارم بهش علاقمند میشم و حالا این داستانم را بدین خاطر اینجا مینویسم که شما عزیزان سایت شهوانی مرا راهنمایی کنین ایا به تنفرم ادامه بدم یا نه همه چی فراموش کنم و ادامه زندگی دهم در کنارش …
از نوشتن ضعیفم معذرت میخوام که دیپلمه ای بیش نیستم .
نوشته: قدرت
قدرت الله خان
مگر شما نزدیکی از ناحیه جلو با اوشون داشتی که فوری عقدت کردن آنهم در کلانتری الله اکبر مگر میشود آیا
تا آزمایش و فلان و فلان نکنن مگه میشه کشکیه؟
خدا قوت آقا قدرت
شاید نصفش درست باشه ولی ریدی با اون نصفه دیگش
سلام ببین وقتی کلمه عشق و بکار میبری یعنی همه چیزو قبول داری به نظر من پریسا چون عشق اول کسی نمیتونه جاشو بگیره
اون مادرزنت جندست اونو چند بار بکنی حل میشه به زندگی برمیگردی خوش باش
عجب دیگه کاریه که شده به زندگیت برس چون تا همیشه بیخ ریشته
آه
ای برادرم قدرت :
کیری بس عظیم نوش نموده ای،
حال نوبت اینست که شل بنمایی و لذت ببری
ادامه ی حیات ذلت بار خویش سوار بر معظم له بگذران
که دنیا دار مکافات است و بس
میدونی ای نویسنده جان
سخنم این است
کوس مگو ، بر آب آبگوشت بیافزای تا نسوزد
دیوث ی دست و ی پا ؟؟؟؟
شکر خدا مسایل قانونی رو خوب میدونم
چرا گوه مینوشی آخه (اسهال)
برو عامو خودتو انگشت کن در رو
خودت چنگر دادی مرد حسابی، طرف (مادرزنت) هم تا دید تو چقد اسکلی، سریع خمیر رو چسبوند. مفت چنگش. تو نمیدونی ممکلت پر از خایماله ؟ دختر میبری تو مغازه و بعد درو میبندی ؟
تا می تونی بکنش و در کنارش دوست دختراتو زیاد کن بچه کونی
مؤثر نبود قدرت جان،
تنها خواهش من عاقل شدنته،
که تو ازش بی بهره ای.
البت باس ببخشی .
۵۰۰ سکه واسه تو گوزوی نیرز و دختره جندده دگورری
برو پشمک حان کس نگو
کیررر خرر به کووس خواهر مادرت
قدرت خان
اولش باس مینوشتی
قصش درازه
من بودم پری جن.ده ننه جن.دش آقا سرباز ،مغازه هم بود
میپرسیدیم کدوم مغازه؟
میگفتی مغازه خودم ، میشناسینش
…
تهشم اینطوری که حالا میگم بکسی نداده شمام بگین نداده ، میدونید که، خوبیت نداره.
لحن کامنتا منوو یاد این دیالوگ انداخت…
من همیشه فک میکردم زمانی که پرده دخترو بزنی یه دست و یه پات مهرش میشه فک نمیکردم از کونم همچین قانونی داشته باشه؟؟؟؟ مرسی که به اطلاعاتمون اضافه کردی و مارا از گمراهی رهاییدی (dash)
ای قدرت
همشیره تو را را بریک پراید مدل ۸۴ سوار مینومایم و تخته گاز او را به مکانی دنج برده دستانم را به سرعت هرچه تمامتر به خشتکش رسانده شورت وی را ا پاره نموده و از کس و کون او را گایش مینومایم اگر دوباره جفنگ بنویسی.
قدرت
ریدی بدم ریدی کاریشم نمیشه کرد
اون قانون یک دست و پا ماله ۲۰ سال پیش بود تو کمیته
در ضمن مهریه هم ۱۴ سکه بود
الان تخمتم نمیگیرن
شلاق داره اونم تعزیری
یعنی حد هم نمیبرن برات
دوسته کسخله من اگه طرف را حامله هم میکردی اینجوری نمیشد
ولی کلا پیشنهادم بهت اینه تو داستان خیالیه بعدیت مادر و بچه را به گا بده برگرد سره کارت تا صاحب کارت نیومده منطقه شرمگاهیتو شخم بزنه
من ا… توفیق
داداش کایکو موسویه اراکی
14.25
غلطهای املایی رو فقط کم کردم یخورده هم ارفاق
بعدشم خارتو گاییدم با کسشر گفتنت
املای کلمه راهت را غلط نوشته بودید استاد دانا لطفا دستان خود را از خشتک خویشتن خارج نمایید