نفرسوم یا تریسام (۱)

1402/01/06

سلام
داستان یا خاطراتی که براتون مینویسم مو به مو اتفاق افتاده و چون یه عده نمی‌خوان یه سری حقایقی که از گذشته تا الان توی جامعه اتفاق میافته رو باور کنن میگن دروغگو یا جقی ولی برام مهم
داستان طولانیه و ادامه دار
بریم سر اصل مطلب
اسم من سهیل ۲۶ سال از تهران من تقریبا ۳ سال پیش بود که با مفهوم تریسام یا نفر سوم آشنا شدم اوایل که باورم نمیشد توی ایران هم رواج داشته باشه تا با یه کانال توی تلگرام آشنا شدم که حدود ۵۰۰ نفر ممبر داشت
ادمینش ترکیه بود و و یه زن و شوهر بودن که اسم کانالشون … بود
یه چندروزی گذشت تا بفهم چی داره توش میگذره یواش یواش افرادی که آیدی مشخص هم داشتن پیامشون میومد تو کانال که زوج هستیم از فلان شهر که دنبال نفر سوم هستیم یا افرادی که پیام میزاشتن نفرسوم هستن و از زوجها درخواست میکردن که بهشون پیام بدن منم دلمو زدم به دریا به یکی از اون آیدی ها پیام دادم که سلام نفر سوم هستم بلافاصله پیام داد اصل بده و عکس کیرت رو بفرست همه ی کارا رو کردم بعد بلاکم کرد تعجب کردم که چرا، همینطور گذشت با چند نفر دیگه پیام بازی کردم یا ساپورت مالی میخواستن یا شرایط خونشون اوکی نبود یا دروغگو بودن یا اصلا از این پسرای بیکار که به قول خودشون خوراکشونه مردمو بزارن سرکار خلاصه که کلا بیخیال شدم که نکنه برام دردسر درست بشه حدود ۲ سال گذشته بود یعنی پارسال و من دلم خواست یه تلاش دیگه بکنم شاید نتیجه داد برگشتم به همون کاناله و تقریبا ترسم ریخته بود تصمیم گرفتم که خودم پیام بدم به ادمین که پیام منو بزاره تو کانالش نوشتم نفر سوم هستم ۲۵ سالمه از تهران قد ۱۷۸
وزن ۶۵ سایز۱۸
چندنفر پیام دادن ولی میدونستم سرکاری هستن فقط میخوان لاس بزنن ۳ روز مونده بود به رحلت خمینی ساعت ۱ شب یه نفر پیام داد که ما زوجیم ۳۳ ساله و ۳۷ ساله شادی و علی شما اصل بده منم طبق معمول مشخصات دقیق فرستادم براش و عکس خودمو خواست ترسیدم که نکنه پلیس باشه عکس تایمر دار براش فرستادم که سریع پاک بشه بعد من از اون درخواست عکس کردم اونم تایمر دار فرستاد یه مرد حدود ۸۰کیلو هیکلی قد بلند بدون شکم با یه لعبت کنارش شباهت زیادی به نازنین بیاتی بازیگر داشت خانومش ،گفت که ما اومدیم شمال مسافرت عکست رو خانومم دید خوشش اومد رسیدیم تهران خبرت میکنم بیای از نزدیک یه جا همو ببینیم اگه اوکی بودیم قرار بعدی رو فیکس میکنیم باورم نشد چون با هرکی چت کرده بودم تقریبا همین مکالمات ردوبدل میشد ۳ روز گذشت شب ساعت ۱۰ پیام داد فردا ساعت ۵ یه لوکیشن برات میفرستم رأس ساعت ۷ اونجا باشی دل تو دلم نبود ضربان قلبم رفت بالا باورم نمیشد تنها چیزی که تونستم تایپ کنم نوشتم چشم و سریع رفتم حموم و تروتمیز کردم اومدم بیرون و با هر بدبختی و فکر و خیال که بود تونستم بخوابم که زودتر زمان بگذره فرداش بعد تعطیلات رحلت رفتم سر کار هر‌چند که ذهنم جای دیگه بود و اون روز کاری رو به هیچ عنوان یادم نیست ساعت داشت به کندی می‌گذشت منم هزارتا فکر تو سرم میچرخید که اگه پلیس باشه چی اگه خفت گیر باشه چی اگه … تو همین فکرا بودم که یهو یه نوتیفکیشن تلگرام اومد نگاه به ساعت کردم دیدم انقدر غرق فکر و خیال بودم که ساعت شده ۵ سریع رفتم تلگرام دیدم لوکیشن داده و نوشته راس ساعت ۷ اینجا باش دیر نکنی ناراحت میشیم زوم کردم دیدم آدرسش دیباجی کنار یه پارک لوکیشن زده گفتم الان تا اونجا ترافیک هرچه زودتر راه بیافتم بهتره سریع اسنپ زدم رفتم ، پیش خودم گفتم قرار اول دست خالی برم خیلی ضایعس به راننده گفتم جلوی یه قنادی وایسه رفتم داخل قنادی یه شکلات کادویی خریدم رفتم سوار شدم و راه فتادم حدودا ساعت ۶ و نیم بود که رسیدیم از ماشین پیاده شدم رفتم داخل همون پارک روی یه نیمکت نشستم که مشرف باشه به کل پارک بهش پیام دادم که من رسیدم چندتا پسر حدودا ۲۰ ساله جمع شده بودن تو پارک صدای شوخی و
خنده هاشون تو پارک می‌پیچید شک کردم نکنه کار اینا بوده باشه الان که من پیام دادم رسیدم صدای خنده هاشون بیشتر شد یهو علی تلگرام پیام داد که ساعت ۷ اونجام تقریبا خیالم راحت شد که اسکول بچه های پارک نشدم رفتم اینستا یکم بگردم که تایم بگذره یهو گوشیم زنگ خورد علی بود جواب دادم حال احوال کرد گفت که کوچه بغل پارک توی یه سانتافه مشکی منتظرمه با دلهره از رو نیمکت بلند شدم پاهام از ترس رمق راه رفتن نداشت بخاطر تموم فکر رو خیالا که گفتم ولی به خودم اومدم دیدم رسیدم سر کوچه و دارم سرک میکشم که سانتافه رو پیدا کنم یهو دیدم نور بالا زد رفتم سمتش بخاطر شیشه های دودیش بزور دست راننده رو دیدم که اشاره کرد برم سمت در شاگرد درو باز کردم سوار شدم دست داد و گفت سلام سهیل جان حالت چطوره منم سلام علیک کردم و گفتم شادی خانوم تشریف نیاوردن گفت که ایشون منزله من اومدم که اگه شرایط اوکی بود بعد بریم منزل از شغلم پرسید خونتون کجاست تجربه نف سوم داشتم یا نه همه ی سوال هاشو جواب دادم بعد استارت زد و گفت یه خواهش دارم اینکه یا سرت رو بزاری روی داشبورد یا صندلی رو بخوابونی که نتونی مسیر خونه ی مارو یاد بگیری امیدوارم ناراحت نشی چون ما اولین باره همو دیدیم هیچ شناختی نصبت بهم نداریم منم واسه اینکه اعتمادش جلب کنم صندلی رو خوابوندم و چشمامو بستم و دوباره ترس تمام وجودمو گرفت تو دلم گفتم اگه ببره منو بکشه هم تو این تهران هیچکس نمی‌فهمه من کجا بودم و با کی بودم خلاصه تشکر کرد و گفت مرسی که درک میکنی و شروع به حرکت کرد قشنگ حس میکردم که الکی داره دور میزنه که نتونم کوچه خیابونارو حدس بزنم بعد از حدود ۲۰ دقیقه وایساد و یه ریموت از کاپ هولدر ماشین برداشت و دکمه زد و وارد پارکینگ شد بعد گفت حالا میتونی بلند بشی پاشدم اطرافو نگاه کردم و داشتم آنالیز میکردم بعد پیاده شدیم و رفتیم سمت آسانسور اینم بگم که همچنان استرس داشتم چون نمیدونستم توی خونه چی در انتظارمه خوش بینانه ترین حالتش سکس بود ولی میتونست اتفاق بدی درانتظار باشه آسانسور رسید دکمه طبقه ۵ رو زد رفتیم بالا آسانسور که رسید طبقه ۵ کلیدش رو درآورد واحد ۱۵ رو باز با صدای نسبتا بلند گفت که خانومی ما اومدیم بعد به من گفت که کفشاتو دربیار دستشویی کنار دستت میتونی استفاده کنی منم خم شدم داشتم بند کفشامو باز میکردم که یهو ۲ تا پای لخت تراشیده و سفید جلوم وایساده بود سرمو گرفتم بالا سلام کنم که یهو گفت شادی ام خیلی خوش اومدی من ایستادم دستی که به سمتم دراز کرده بود رو آروم گرفتم و گفتم سلام سهیلم خیلی خوش حالم که از نزدیک میبینم شما رو شادی خانوم از لباساش بگم که یه دامن مشکی تا وسط روناش پاش بود با یه نیم تنه که شکمش بیرون بود
زیاد آرایش نکرده بود ولی رژ لب قرمز ماتی که به لباش بود دیوونم کرد انگار بهش وحی شده بود که من واسه این رنگ رژ میمیرم خلاصه سمت پذیرایی اشاره کرد که بفرمایید ولی من گفتم که برن سرویس میرسم خدمتتون سریع واسه اینکه کیر بی جنبه ام ضایعه نشه سریع چرخیدم رفتم داخل دستشویی
اولین کاری که کردم تو آینه با خودم حرف زدم که سهیل شاید تو زندگیت هیچوقت هیچوقت نتونی با همچین زنی سکس کنی و شروع کردم به شستن دستام اومدم که برم بیرون یادم افتاد که یدونه قرص کینگدول گذاشتم توی کیف پولم واسه روز مبادا سریع گذاشتمش زیر زبونمو رفتم بیرون دیدم دوباره شادی از توی آشپزخونه اومد پیشواز که راهنماییم کنه کجا بشینم انصافا خونشون بزرگ بود با یه نگاه گذری میشد فهمید حداقل ۳۰۰ متره و چقدر پولدارن خلاصه به خودم اومدم دیدم تلخی قرص تو دهنم داره حالمو بد میکنه گفتم شادی خانوم میشه یه لیوان آب برام بیارید گفت بله چشم ولی با من راحت باش شادی صدام کن گفتم بله حتما چندثانیه گذشت گفت میخوای آبمیوه طبیعی برات بیارم بلاخره شب سختی در پیش داری قندت نیافته با این جمله و عشوه ای که کرد همون لحظه قند تو دلم آب شد گفتم فرقی نداره سریع برام آب پرتقال طبیعی که معلوم بود از قبل آماده کرده آورد بعد تشکر سریع قرص رو هدایت کردم ته گلوم آب میوه رو خوردم دیدم علی از اتاق اومد بیرون یه شلوارک مشکی تا زانوش با یه رکابی نارنجی فسفری اومد نشست مبل کناریم تلویزیون رو روشن کرد برگشت سمت من گفت خب سهیل خان نظرت راجب ما چیه ترست ریخت من گفتم ترس کدوم ترس گفت بنده خدا از لحظه ای که گفتم صندلی رو بخوابون تا خونه تا الان صدای قلبت میومد که یهو شادی گفت جدا چرا بچه مردمو اینجوری کردی خب معلومه سکته میکنه منم واسه اینکه کم نیارم گفتم خب طبیعی بود خود شما هم بودید می‌ترسیدند که سه تامون خندیدیم شادی گفت شام آماده س اول شام می‌خورید یا مشروب که علی گفت بابا شام بیار مردم از گشنگی یواش یواش رفت سمت آشپزخونه شروع کرد چیدن میز واسه شام بعد گفت به به چه میزی چیدم واسه مردای خوشتیپم معلوم بود استاد دلبری کردنه بعد گفت ای وای خاک به سرم علی چرا به سهیل شلوار راحتی ندادی منم تعارف تیکه پاره کردم که نه راحتم بعد علی رو فرستاد که بره لباس راحتی برام بیاره علی رفت تو اتاق و عین همون چیزی که خودش پوشیده بود آورد و منو راهنمایی کرد که کجا عوض کنم منم رفتم تو اتاق خواب که عوض کنم اومدم بیرون شادی گفت عه اینجوریاس واسه اینکه دل منو ببرید ست میکنید چقدرم بهت میاد سهیل که منم گفتم چشات قشنگ میبینه خلاصه شروع کردیم خوردن شام که شادی واسه اینکه سر صحبت باز بشه گفت ببین سهیل جان ما تا اینجا از تو راضی هستیم و به نظر میاد قابل اعتماد هستی و میتونیم دوستی ادامه داری داشته باشیم وقتی حرفاش تموم شد گفتم علی راست میگه من تو همون لحظه که کفشامو درمیاوردم ترس تموم وجودمو گرفته بود چون تجربه اولم بود ولی خداروشکر الان از صمیمی بودن شما دارم لذت میبرم دستمو گرفت یکم نوازش کرد و گفت آخی عزیزم بعد که شامو خوردیم شادی بلند شد میزو جمع کنه که من دستشو گرفتم گفتم صب کن نوبتی هم باشه نوبت ماست که سفره رو جمع کنیم گفت نه اصلا منم رفتم پشتش یه دستمو انداختم پشت زانوهاش و دستاشو انداختم دور گردنم بلندش کردم بردم روی مبل گذاشتم بهش گفتم استراحت کن بلاخره شب سختی پیش رو داری وقتی فهمید تیکه ی موقع آبمیوه آوردنش رو به خودش انداختم حرسی شد و با حالت اعصبانی و قهر دست به سینه نشست منم رفتم که باعلی میز رو جمع کنیم بعد که تموم شو اومدم کنارش گفتم خب تموم شد تشکر کرد و گفت ولی ما رسم نداریم مهمون تو خونمون کار کنه امشب هم تو اینجا بودی خدمتکارو فرستادم بره وگرنه خودمم دست به سیاه و سفید نمیزنم فکر کردی خونه به این بزرگی رو تنهایی میتونم تمیز کنم خلاصه بلند شد حواسم بهتون بود که غذا کم خوردید اگه مشکلی ندارید بریم توی تراس براتون سورپرایز دارم پرده ی پشت سر منو کنار زد گفت آقایون بفرمایید اول علی رفت انگار که میدونست چه خبره منم رفتم دیدم اوه اوه چه خبره یه میز که پر از خوراکی و میوه و شیشه ویسکی و ودکا قلیون که فقط باید ذغال از تو منقل میذاشتی روش قبل اینکه بخوام بشینم سعی کردم اطراف رو نگاه کنم بتونم حدس بزنم چه محدوده ای از تهرانم چون واقعا نفهمیدم چجوری اومدم خونه شون و تنها چیزی که برام عجیب بود چشم انداز تراسشون کوه بود اونجا بود که فهمیدم بله اومدیم منطقه یک خلاصه واسه اینکه حساس نشن سریع نشستمو یه سوز سرمایی میومد که سخت میشد تحمل کرد و اینو شادی طبق عادت خوش فهمید گفت الان مشروب میخوری گرم میشی نگران نباش و اشاره کرد به علی که سریع تر دست به کار بشه علی از من پرسید ویسکی یا ودکا منم گفتم صدرصد ودکا شادی با گوشیش کانکت شد به اسپیکر که کنار من بود و اولین آهنگی که گذاشت بزار تو حال خودم باشم تتلو بود حس کردم الان جاش نیست ولی لذت بردم از فضا عادت ندارم پیکامو بشمارم ولی یه دو دوتا چهارتا کردم فهمیدم پیک ششم یا هفتم و واسه اینکه شب و سکسی که انتظارش رو میکشم رو بتونم مدیریت کنم شامو برگردوندم و گفتم واسه من دیگه کافیه از طرفی هم میدونستم تداخل مشروب با قرص کینگدول یعنی مرگ ولی خب کار از کار گذشته بود شادی گفت عه عزیزم چرا من که هنوز جا دارم بیا پا به پام گفتم نوش جونت عزیزم ولی واسه من کافیه هر دوتاشون گفتن هرطور راحتی علی پاشد یکم با آهنگ لیلا فروهر قر دادن که منو شادی هم دست و بشکن میزدیم خلاصه شادی فکر کنم بیشتر از ۱۰ تا پیک خورده بود که رفت کنار گوش علی طوری که من بشنوم گفت که ما میریم تو اتاق راند اول میخوام تنها باشم بعد صدات میکنم علی گفت راحت باش عشقم اومد دست منو گرفت گفت سهیل جان پاشو بریم ببینم چیا بلدی با اینکه به زور راه می‌رفت ولی تا وسط سالن با پای خودش رفت ولی من بغلش کردمو گفتم خب خانومی کدوم سمت باید برم گفت همون اتاقی که لباست رو عوض کردی اتاق خوابمون رفتیم داخل اتاق همونطور که بغلم بود شروع کردم به بوسیدن لباش که از اول شب داشتم ثانیه شماری میکردم که بهش برسم دستمو بردم چراغ رو روشن کردم چون از سکس تو تاریکی متنفرم همینکه داشتم لبای شیرینش رو میخوردم خسته شدم و گذاشتمش رو تخت و شروع کردم درآوردن نیم تنه از تنش که از اول شب نوک سینه هاش تو چشم میزد وای چی میدیدم سینه های سایز ۷۵ نوک صورتی که دیگه نتوستم خودمو کنترل کنم شروع کردم به خوردن اونقدری که صدای آه و ناله تبدیل به جیغ و التماس شده بود که تورو خدا شروع کن منم یواش یواشاز سینه هاش رفتم سمت گردنش و شروع کردم لیسیدن و زبونمو از گردن آوردم پایین از وسط سینه هاش رد کردم بردم سمت دامنش دکمه های دامنشو باز کردم وای خدای من چی میدیدم یه شورت توری سیاه که خط کسش از زیرش معلوم بود شروع کردم از روی شورت بوس کردن کوسش و آنقدر خوشبو بود که تا اون لحظه تصورم از بوی کس چیزه دیگه ای بود طاقت نیاوردم و شورت رو درآوردم چشمامو بستم و شروع کردم بو کردن شرتش که با التماس گفت سهیل تروخدا اینطوری نکن داری دیوونم میکنی تمام این کارا رو از فیلم فیفتی شیدز یاد گرفتم خلاصه چشمامو باز کردم گفتم شادی اگه عطر زدی به نانازت که هیچ ولی اگه نزدی میتونه خوشبو ترین ناناز دنیا باشه که دوتا دستاشو گذاشت روی صورتش که خجالت کشید و گفت نه بوی طبیعی خودشه و اینکه هنوز منو نکردی با رفتارات دارم میمیرم که من گفتم مردن اصل وقتیه که بکنمت سرمو بردم لای پاهاش شروع کردم لیسیدن روناش یواش یواش اومدم سمت ساق پاش انقدر پاهاش تراشیده و خوشگل بود که انگار اثر هنری بود بعدش برگشتم سمت کسش بعد دوبار بوییدن عمیق زبونمو از پایین تا بالای کسش کشیدم که چنان چنگی تو موهام زد انگار هزارتا مو کند از تو سرم منم زبونم کردم تو کسش و عقب جلو کردم و شادی همچنان التماس میکرد آب خوشمزه ی کسش سرازیر شده بود سمت سوراخ کونش و این صحنه منو دیوونه که که باید برم سراغ سوراخ کونش و همه ی آبی که سرازیر شده بود رو هورت کشیدمو افتادم به لیسیدن سوراخ کونش و اینجا بود که طاقتش طاق شد و با دستش سرمو فشار داد گفت بسه حالا نوبته منه که تواناییامو به رخ بکشم تو که تا اینجا ترکوندی یا بهتر بگم دیوونم کردی از اونجایی که واقعا دیگه صبرش تموم شده بود منو سرپا کرد خودش زانو زد جلوم و توی یه چشم بهم زدن شلوارو شورتمو کشید پایین کیرم توی کلفت ترین حالت ممکن خمیده روبه پایین بود و مطمئن بودم که پیش آبم اومده خواستم با دستم تمیزش کنم که زد روی دستم که یعنی دستمو بکشم و اولین کاری که کرد زبون کشید سر کیرمو پیش آبمو خورد و کیرمو تا نصفه کرد تو دهنش یجوری میک میزد انگار داره روحمو میکشه بیرون یه کیرمو تا ته کرد تو دهنش عوق زدو سریع درآورد یکبار دیگه تکرار کرد و حالت داگی شد روی تخت گفت سهیل بیا تورو خدا میخوام گرمای کیرتو و کسم حس کنم بعد من گفتم کاندوم نداری با اینکه متنفرم از کاندوم خواستم تعارف بزنم که گفت نمیخوای که شب به این قشنگی رو با کاندوم خراب کنی منم دیدم خودش راضیه رفتم پشتش و آروم آروم کیرمو کردم تو کسش انصافا تنگ بود و بشدت داغ تا آخر که رفت با یه صدای لرزون پر از شهوت گفت سوختم سهیل منم يواش يواش شروع کردم تلنبه زدن سرعتش رو زیاد کردم ناله هاش شده بود فریاد طوری که حس میکردی الان صدای همسایه ها درمیاد بعد کیرمو درآوردم بهش گفتم میشه پلمپ عقبو باز کنم گفت از کجا میدونی پلمپه گفتم معلومه گفت آره تا حالا از عقب به علی هم ندادم اگه بچه خوبی باشی شاید بعدا بزارم بازش کنی ولی امشب آمادگیش رو ندارم گفتم اصلا دوست ندارم خلاف میل تو عمل کنم بعد روی شکم خوابوندمش نشستم روی کونش پوزیشن که عاشقشم کیرمو آروم آروم کردم تو کسش که یهو گفت جوووون سهیل چقدر دوست دارم این پوزیشن رو داشتم تلنبه میزدم کف پامو گذاشتم بغل لگنش مثل نشستن روی توالت و بالا پایین میشدم و شادی زیرم داشت جیغ میکشید و تخت و چنگ میزد تلنبه هامو آروم کردمو خوابیدم روش در گوشش گفتم کست حسابی آب انداخته منم داره آبم میاد کجا بریزم گفت بجز دهنم هرجا دوست داری داخلش هم ریختی اشکال نداره قرص میخورم
منم شروع کردم با تمام قدرت تلنبه زدن و یهو کشیدم بیرون چرخوندمش نشستم رو شکمش و با تمام قدرت هرچی آب تو بدن بود پرتاب شد رو سینه هاشو گردنش که به نشونه ی رضایت گفت آخيش سهیل کشتی منو بهترین سکس زندگیم بود بعد اشاره کرد که دستمال روی میز آرایش رو بردام تمیزش کنم اینکارو کردم کنارش دراز کشیدمو تو چشماش خیره شدم و محو معصومیت نگاش شدم از من پرسید چطور بود گفتم بعد از لذتی که امشب با تو برد بعید میدونم تا آخر عمر بتونم تجربش کنم شروع کردیم لبای همو بوسیدن گفت برم علی رو صدا کنم که آماده بشیم واسه راند بعدی گفت تو میتونی یه راند دیگه گفتم که پا به پات میام …
ادامه دارد

نوشته: سهیل


👍 42
👎 3
42801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

920258
2023-03-26 02:08:29 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

920259
2023-03-26 02:19:36 +0330 +0330

خوب بود ادامه شو بنویس

1 ❤️

920265
2023-03-26 02:25:02 +0330 +0330

تجربشو دارم به طبع شغلم چندین بار سریک زوجها شدم ماساژ تراپیست هستم از ارومیه. لذتتون مستدام

0 ❤️

920271
2023-03-26 03:07:43 +0330 +0330

من یکی که جرات اینکارهارو ندارم

1 ❤️

920280
2023-03-26 03:29:46 +0330 +0330

فقط اونجاش که محو معصومیتش شدی 😂

2 ❤️

920288
2023-03-26 04:42:34 +0330 +0330

یه کیرمو تا ته کرد دهنش یعنی چی؟؟؟؟چند تا کیر داری مگه

0 ❤️

920290
2023-03-26 05:55:25 +0330 +0330

قشنگ بود دمت گرم

0 ❤️

920307
2023-03-26 08:10:46 +0330 +0330

مجلوق کوس ندیده

0 ❤️

920324
2023-03-26 11:18:58 +0330 +0330

و اینگونه بود که کیرم را در اوردم و همانا درون کسش فرو کردم کیرم تو مغزت جقی😂😂

0 ❤️

920325
2023-03-26 11:35:35 +0330 +0330

عالی بود، یه کم مایه بیغیرتی رو از زبان شوهره بیشتر کن، عالیه

0 ❤️

920333
2023-03-26 12:57:26 +0330 +0330

خوب بود امیدوارم ادامش رو زود بنویسی چون به شدت متنفرم از این داستان هایی که ادامش خیلی طول میکشه بیاد ، راستی اگر نفر سوم هم فاعل باشه هم مفعول خیلی قشنگ تر میشه

0 ❤️

920335
2023-03-26 13:24:20 +0330 +0330

اولین کاری که کردم تو آینه با خودم حرف زدم که سهیل شاید تو زندگیت هیچوقت هیچوقت نتونی با همچین زنی سکس کنی و شروع کردم به شستن دستام… به سبک خراسانی نوشتی.
کلاس های استاد شفیعی در دانشکده ادبیات… اونجا نبودی؟

0 ❤️

920339
2023-03-26 13:48:45 +0330 +0330

باش ولی کص ننه آدم دروغگوووو 😀 😀

0 ❤️

920340
2023-03-26 14:11:00 +0330 +0330

عالی بود منم همچین رویایی رو توی سرم همیشه دارم.

0 ❤️

920348
2023-03-26 16:10:37 +0330 +0330

بابا برو یه کس مخ بزن بکن این همه به خودت عذاب و ترس نده🤣🤣
داشتی میموردی بخاطر یه کس😅😅😅

0 ❤️

920413
2023-03-27 01:42:16 +0330 +0330

من تجربه بودن با زوج رو داشتم
به نظرم کاملا واقعی بود این داستان

0 ❤️

920442
2023-03-27 03:31:28 +0330 +0330

واقعی واقعی اتفاق افتاده بود منتهی تعریف از رو فیلم خوب بود کاش اولش نمی گفتی واقعیی

0 ❤️

920522
2023-03-27 15:09:23 +0330 +0330

یه جوری مینویسه ادم دلش میخواد 🥺

0 ❤️

920691
2023-03-28 15:17:54 +0330 +0330

خدا شانس بده کاش به همچین زوجی هم فسمت ما میشد

0 ❤️

920722
2023-03-28 20:17:39 +0330 +0330

حالت بد

0 ❤️

921476
2023-04-02 05:57:47 +0330 +0330

اولا که لایک
دوما که آقای نویسنده هر کی هستی هر جا هستی درود به شومبول و قلمت
و در نهایت میبوسمت تمام احساس رابطه اول من با یه زوج رو بهم برگردوندی
ساعت ۶ صبح خواب خواب بودم به داستانت که خوردم تمام خوابم پرید

0 ❤️

921491
2023-04-02 07:40:51 +0330 +0330

جاهل نبود به بوگری عیراز خلیل کوزری ؟ دیگه کسی بکن و اهل تیپ و سکس و فانتزی و کاربلد نبود قحطی اومد بجز تو فقط بوده آره امان از کمبود و خودبینی لاف درغریبی گوز در بازار مسگرهاست

0 ❤️

946652
2023-09-10 22:56:18 +0330 +0330

پایه تریسام هستم،۱۸ سانت واقعی،قد ۱۸۷،وزن۹۵ قدرتی

0 ❤️

946653
2023-09-10 22:59:20 +0330 +0330

پایه تریسام هستم،۱۸ سانت واقعی،قد ۱۸۷،وزن۹۵ قدرتی****

0 ❤️

946654
2023-09-10 23:00:56 +0330 +0330

مدزذتزطز

0 ❤️

964587
2023-12-31 13:21:54 +0330 +0330

نفرسوم کمسن خوشفیسم فیت وپسرونه
کیرمم خوشفرمه خواستین درخدمتم

0 ❤️