لعنت به من فقط نفهم بودم (۱)

1400/07/08

سلام
به همه دوستان اسم من امیر علی (مستعار)
داستانی که میخوام واستون تعریف کنم زندگی خودمه
از اول شروع کنم و یه معرفی کلی از خودم بکنم و بگم من متولد هفتاد و یک‌ هستم قدم صد و هفتاد و هفت و وزنم حدود ۷۶ کیلو یه پسر کاملا معمولی و ظاهر معمولی که بخاطر لب گنده و پوست تیره دوستام از قدیم بهم امیر سیاه یا امیر آفریقایی میگفتن
هفت سالم بود پدر مادرم جدا شدن و کسی نبود درست حسابی که خوب وبد زندگی و یادم بده از هجده سالگی سکسکردن با دوست دخترم درحد لاپایی و اینا شروع شد با یه دختری که بچه اسلامشهر بود و رابطمون مثل خیلی از رابطه های دوران تینیجری بعد دو سه سال تموم شد من از بیست سالگی با خوردن ترامادول و کشیدن تریاک معتاد شدم تا بیست و پنج سالگی که رفتم کمپ و ترک کردم من کارم تعمیرات موبایل و کامپیوتر و لپ تاپ وقتی از کمپ برگشتم نو یه کافی نت شروع به کار کردم که داستان از همینجا شروع میشه
اسم مستعار دختر مورد نظر و صحرا میزاریم
نشسته بودم داشتم ملیپ های جام جهانی ۲۰۱۴ و میدیدم که یه دختر خوشگل مو قرمز از اینایی که ژنتیکی موهاشون قرمزه از در اومد تو لپ تاپ شو اورده بود ریکاوری کنه
صحرا: سلام خوب هستید ریکاوری انجام میدید
امیرعلی:سلام بله خوش اومدید بفرمایید
لپ تاپ شو داد و شروع به ریکاوری کردم خیلی ازش خوشم اومده مقنعه سرش بود تو کتاب خونه درس میخوند و اونجا باید با مقنعه وارد میشدن کلی از لپ تاپ و اینجور چیزا حرف زدیم و کارش و انجام دادم
سر ناهار بود
امیر:ببخشید من میخوام ناهار سفارش بدم شما بفرمایید چی میل دارید تا سفارش بدم
صحرا:نه ممنون من میرم خونه
امیر:اخه طول میکشه تعارف نکنید بگید
صحرا:نه ممنونم شما میل کنید نوش جان
من بدون توجه به تعارفات از یه غذا خونگی دوتا جوجه بدون برنج سفارش دادم و اورد با کلی ناز و عشوه و ممنون پشت یکی از سیستم ها نشست و خورد و کارش تموم شد لپ تاپ شو دادم شمارمم دادم اگه به مشکلی خوردید تماس بگیرید خدا خدا میکردم زنگ بزنه
واقعا سهوا یه سی دی داخل لپ تاپش جا گذاشته که دیسک چهار مجموعه نرم افزاری لرد بود
بعد چند روز تو وایبر یکی پی ام داد که سی دی جا مونده تو بپ تاپ من
واااای چقدر خوشحال بودم و خداروشکر کردم که سی دی جا مونده بود
خلاصه کلی وقت طول کشید تا اشنا شدیم
صحرا متولد هفتاد بود
اینکه گفتم کسی نبود خوب و بد و بهم یاد بده سر این گفتم که کلی دروغ به صحرا گفتم
اینکه من متولد شصت و چهارم
کارشناسی ارشد مو تموم کردم
کلی دروغ دیگه
این اشنایی ما کم کم بوی عشق گرفت
به خودم میگفتم خدایا چجوری بهم حقیقت و بگم تف نکنه تو صورتم ولم نکنه بیخیالم نشه در نتیجه حرفی نزدم تا به وقتش
دم دمای عید بود و داشتیم خونه مون و رنگ میکردیم و بابام و زن بابام نبودن زنگ زدم صحرا بیاد ببینمش و بی مقدمه گفتم بریم بالا و هیچی نگفت و قبول کرد
تو ذهنم دروغایی که گفتم تو همین ثانیه اومد تو ذهنم و اذیتم میکرد
اومد بالا و واقعا دختری نیود که حرفه ای سکس باشه
بعد کلی حرف شروع کردیم لب گرفتم و نمیزاشت دست به سینه اش بزنم و فقط لب گرفتن ومالوندن رون و باسن و بوسه وحشیانه و گاز
اون روز به همین شکل تموم شد و چند بار دگ بیرون دیدمش تا اینکه عید شد و من نسافرت تفریحی تنهایی رفتم کیش و بابام و زن بابام رفتن قشم
وقتی برگشتم بابا اینا هنوز برنگشته بودن
زنگ زدم صحرا
امیر:سلام عشقم سلام زندگانی اخمخ من چطوری
صحرا :سلام کپک سلاماخمخ اومدی عشقم
امیر:اره همین الان برگشتم عزیزم فردا ببینمت
صحرا:اره حتما دلم واست یه ذره شده
امیر:فردا من کلا خونه ام هر وقت تونستی بیا
صحرا:باشه من تا یک و دو میام
امیر:ابجو بگیرم بخوریم داغ کنه کلمون
صحرا:تو همینجوریش نمیشه کنترلت کرد ولی چون دلم واست به ذره شده فردا آزادی
امیر:اخ جووووون منتظرتم خدافظ
رفتم حموم تر و تمیز کردم ابجو توبرگ گرفتم ساعت یک غذا سفارش دادم
صحرا اومد غذا و ابجو رو خوردیم و میخواستم بهش بگم من خیلی بهت دروغ گفتم که خدا میدونه تا اومدم شروع کنم به اعتراف یهو پرید بغلم و شروع کردیم لب گرفتن
داغ شدم و دست انداختم رو باسنش تو ذهنم این بود نمیزاره کاری کنم ولی دست مو همه جاش بدم چیزی نگفت منم جرات پیدا کردم و اروم اروم همدیگه رو لخت کردیم
لباشو تو دهنم حس میکردم طعم فوق العاده نرمی زیاد گرمای بوسه هیچوقت یادم نمیره کیرم راست شده بود روم نشسته بودم کص شو میمالید بهم
کنارش دراز کشیدم و شرت مو کشیدم‌پایین کیرمو دادم دستش یه لحظه مکث‌کرد منو‌نبوسید‌کیرمو‌نگاه کرد
من سرش و اوردم بالا نگاهش‌و قطع کردم و لباش و بوسیدم
کیرمو میمالید رو ابرا بودم اصلا هیچی یادم نبود که من میخواستم حقیقت و به این بگم هیچی حشریت مغزمو از کار انداخته بود
شرت شو اروم دراوردم یه دستشو رو صورتش گذاشته بود یه دستشو رو کصش دستشو زدم کنار وااااای یه کص صورتی که با پوست سفیدش وقتی از پایین نگاه میکردم و موهای قرمزش ست شده بود
دستش و زدم کنار و شروع کردم اول دو سه بار کص شو کامل با زبون لیس زدم
صحرا:اووووف امیر اووووف اروم یه جوری میشم
زبونم و‌کردم توش و درست حسابی واسش خوردم قبلا کص لیسی کرده بودم و تقریبا بلد بودم و کص صحرا واقعا خوردنی بود
حاضر نشد واسم ساک بزنه طاق باز دراز کشیدم و نسشت رو شکمم و منو میبوسید
کیرمو گذاشت رو کصش تو اون حالت و میمالید به کصش من حص خاصی اون لحظه نداشتم چون اصلا کصشو حس نمیکردم ولی صحرا رو ابرا بود تکون میداد خودش و تند تر شد تند تر شد
یکدفعه جیغ کشید آآخ
خودم کیرم یه درد مختصری گرفت گفتم لابد رفت تو کونش
بلند شد دست شو برد لای پاش
وااااااای خدا چی میدیدم چقدر خون
صحرا:امیربدبخت شدم وااای مجید بدبخت شدم
گریه میکرد
امیر:چیزی نیست عشقم منو‌نگاه کن جیزی نیست نگران نباش
صحرا :واااای امیر چه گهی خوردم بدبخت شدم خانواده ام‌منو میکشن
امیر:عشقم هیچی نیست درستش میکنیم
نیم ساعت طول کشید تا یه ذره به خودش اومد
تو این نیم ساعت با دستمال و دستشویی رفتن خون ها از بین رفت
شروع کردم باهاش حرف زدن که عشقم من میخوام بگیرمت مهم نیست اتفاقی که پیش اومده اصلا نگران نشو تو زنمی نگران چی
با این حرفا اروم شد و لباس پوشیدیم و کلی حرفای عاشقانه و رسوندمش سرکوچشون
داشتم برمیگشتم داد میزدم‌گریه میکردم خدددددااااااا من که میخواستم همه چی بهش بگم چرا اینطوری شد خدایا چرا همش من
من که همون لحظه حتی صداش کردم که واقعیت هارو بگم ولی اون احمق فکر کرد واسه بوسیدن صداش کردم گریه میکردم و میزدم محکم تو صورتم که چیکار کنم با این حجم دروغ
من که نمیتونم بگیرمش
شبش حرف زدیم و بازم دروغ دروغ دروغ که تو زنمی دیگه مهم نیست پرده بکارت شب عروسی باید میرفت حالا الان رفت
اصلا مهم نیست
همیشه دروغای بزرگ از یه دروغ کوچک شروع میشه
تا یک هفته اصلا تو حال خودم‌نبودم نمیفهمیدم‌کارم‌چیه دارم چیکار میکنم حواسم به کار‌نبود و تو این شرایط از کافی نت اخراج شدم و بی پول

ادامه دارد…

نوشته: امیر


👍 5
👎 7
9501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

834942
2021-09-30 00:54:45 +0330 +0330

عزیز دلم ، آفریقایی عزیز
خودت یه بار این داستان رو بخون و در یک خط به زیبایی و متانت به خودت فحش بده
منتظرم آفریقایی

0 ❤️

835027
2021-09-30 08:23:51 +0330 +0330

امطر بدبخت شدم
واي مجيد بد بخت شدم
امير علي

خدايي اينا چيه مينويسي
😐
وقت طلاست. بدو برو حموم و شامپوتو عوض كن تا روسياهتر نشدي

0 ❤️

835115
2021-09-30 23:58:01 +0330 +0330

امیر:سلام عشقم سلام زندگانی اخمخ من چطوری
صحرا :سلام کپک سلاماخمخ اومدی عشقم
امیر:اره همین الان برگشتم عزیزم فردا ببینمت
صحرا:اره حتما دلم واست یه ذره شده
امیر:فردا من کلا خونه ام هر وقت تونستی بیا
صحرا:باشه من تا یک و دو میام
امیر:ابجو بگیرم بخوریم داغ کنه کلمون
صحرا:تو همینجوریش نمیشه کنترلت کرد ولی چون دلم واست به ذره شده فردا آزادی
کسی فهمید این چه شعری گف؟
داداش بزن ولی کمتر لدفا بزار اقلا بشه خوند تا اینجا بیشتر نخوندم الحق که کصشعری بیش نبود

0 ❤️

835236
2021-10-01 14:02:24 +0330 +0330

آخرش چی شد؟ اخمخ امیر بود؟ یا مجید اخمخ بود یا این دوتا پت و مت ورژن ایرانی بودن؟!

0 ❤️