قطره های آب

1401/05/05

با بی حوصلگی داشتم پلی لیست آهنگامو بالا پایین میکردم همشون تکراری بودن، گوشیو انداختم کنارم و خوابیدم رو تخت همونطور که به سقف خیره شده بودم ،تو فکر نفس بودم 2 ساعت پیش از هم جدا شده بودیم ولی من دلتنگش بودم که با صدای پی ام اومدن گوشیم به خودم اومدم،نفس پیام داده بود.
+سلام رها ، فردا میخام برم خرید باهام میای ؟!
وقتی اینو دیدم از خوشحالی میخاستم داد بزنم اره دلبرم اره نفسم هرجا بری باهات میام ، ولی خودمو کنترل کردم و جواب دادم: اره حتما !
منو نفس همکلاسی و تقریبا همسن بودیم و من عاشق این دختر شده بودم.
شب با کلی خوشحالی خوابیدم و این شب لعنتی اصلا صبح نمیشد !
وقتی بیدار شدم با چشمای نیمه باز ساعتو نگاه کردم ،ساعت 9 شده بود یاد قرارم با نفس افتادم سریع بلند شدم و دوش گرفتم و یه لباس گرم پوشیدم میدونستم هوا سرده ! از ارایش کردم خوشم نمیومد ولی یه رژ صورتی که نفس بهم داده بود و همیشه همرام بود به لبام زدم گوشیو چک کردم ولی پیامی نبود با خودم گفتم شاید هنوز زوده ! در یخچالو باز کردم و بطری ابو برداشتم که گوشیم زنگ خورد نفس بود، سریع برداشتم !
+الو رها، 15 دقیقه دیگه اماده شو دم در خونتونم !
-باشه عزیزم امادم .
قطره های اب از بطری اروم پایین میومد !
وقتی رسیدم پشت در یکم پشت در مکث کردم و در رو باز کردم صورتش مخالف سمتم بود و داشت بیرونو نگاه میکرد از پشت بغلش کردم و تو گوشش گفتم منتظرت بودم عشقم ! خیلی زود منو کنار زد و گفت: چیکار میکنی دیوونه !؟
مثل همیشه اخماش تو هم بود با چشای مشکیش داشت تو چشام نگاه میکرد ،منتظر جوابم نموند و گفت: بیا بریم زود باش ، گفتم صبر کن ، برگشت سمتم و با تعجب پرسید : چیشده ؟! رفتم جلوش، شالگردن سفیدش رو محکم کردم و گفتم : هوا سرده ،سرما میخوری ! با خنده ارومی گفت : تو مثل مامانمی رها.وقتی میخندید ابروی سمت راستش بالا میرفت و باعث میشد خیلی قشنگ تر بشه. با تاکسی راه افتادیم ، تموم این مدت فکرم مشغول این بود که هرچه زودتر باید بگم دوسش دارم اگر یکی دیگه دلشو ببره چی ؟! اگر یهو بره چی ؟! اگر عاشق بشه چی ؟! فکرم پر شده بود از این اگر ها که با صداش به خودم اومدم
+هووی کجایی ؟! پیاده شو رسیدیم!
پیاده شدم و همراش کل بازار رو زیر و رو کردیم،تموم این مدت نگام به اندام و نحو راه رفتنش بود ! حجم خریداش بالا بود و چن ساعت طول کشید تا تموم شه ! وقتی تموم شد گفت
+بلاخره! کل خریدام انجام شد راستی تو چرا چیزی نخریدی رها ؟!
-من چیزی نیاز ندارم فعلا !
+اوکی پس بیا برگردیم خونه .
تو راه برگشت کنارش بودم دقیقا ،قدش از من کوتاه تر بود ولی برعکس من لاغر نبود سینه های برجستش تو هر لباسی خودنمایی میکردن ! وقتی رسیدیم خونش بهم گفت :میتونی کمکم کنی اینارو بزاریم تو خونه ؟
سرمو به نشون تایید تکون دادم و بعضی از خریدارو از دستش گرفتم ،باهم رفتیم بالا که داداشش رضا که 2 سال ازش بزرگتر بود یعنی 20 سالش بود داشت میومد وقتی مارو دید سلام کرد و گفت : مامان و بابا رفتن خونه مادربزرگ و گفتن تا فردا نیستن ! منم دارم میرم بیرون احتمال داره تا چند ساعت نیام راستی یادت نره نهار درست کردی خوشمزه باشه ! نفس با عصبانیت گفت : چقد تو پررویی بیرون خودت یچیز بخر من خستم از خرید برگشتم ولی رضا بی توجه به حرفاش به راهش ادامه داد .
رسیدیم داخل خونش ! گفت: قربون دستت بزارشون رو میز ! خریداشو گذاشتم و لم دادم رو کاناپه. فکر جدیدی به سرم اومده بود الان که پدر و مادرش نیستن و برادرشم رفته بیرون فرصت خوبیه که خودمو بهش نزدیک کنم ! با صدای بلند گفتم: نفس من تشنمه !
+برات ابمیوه بیارم یا شربت ؟
-نه لطفا فقط اب بیار
+چرا همیشه فقط اب میخوری تو ؟!
لیوان اب رو از دستاش گرفتم و یکمشو خوردم ،نشسته بود کنارم و داشت گوشیشو چک میکرد ، رفتم کنارش نشستم و داشتم تو صورتش رو نگاه میکردم سرشو برگردوند طرفم فقط اندازه یه انگشت لبامون فاصله داشت نفسهاشو حس میکردم که گفت چیه ؟! جلومو نگاه کردم و گفتم هیچی !
قطره های اب داشت از لیوان اروم پایین میومد !
-نفس …
+هوم؟
-من عاشقتم !
+خب منم عاشقتم
(منظورمو متوجه نمیشد )
این دفه صورتمو بردم نزدیک ترش و گفتم من عاشقت شدم لعنتی تو فقط برای برای منی میفهمی !؟
چشماش گرد شده بود و داشت با تعجب نگام میکرد که یهو لبامو چسپوندم به لباش که خاست جدام کنه ولی بهش فرصت ندادم و خابوندمش و دستاشو نگه داشتم سرشو تکون داد و لباشو جدا !
-رها دیوونه شدی ؟! داری چیکار میکنی !
+نفس خفه شو من دیگ طاقت ندارم تو باید مال من باشی !
دوباره لبامو چسپوندم به لباش و محکم تر نگهش داشتم ! زبونمو تو دهنش میچرخودم و لباشو گاز میگرفتم لباشو ول کردم و شروع کردم لاله های گوشاشو بوسیدن که ناله های کوچیک میکرد طوری که معلوم بود داره گریه میکنه وسطاش میگفت :رها تروخدا ولم کن من دوستتم !
برگشتم و تو چشاش زل زدم بهش گفتم من دیگ به عنوان دوست بهت نگاه نمیکنم تو برای من بیشتر از دوستی من دوونه تو شدم نفس ! با بعض بهم گفت اما این کار اشتباهه من نمیتونم لزبین باشه ! برام مهم نبود گردنشو مثل دیوونه ها میلیسیدم ،با یه دستم دوتا دستاشو بالا نگه داشته بودم و با دست دیگم سینه هاشو فشار میدادم خیلی بزرگ بودن سینه هاش و تو دستم جا نمیشدن ! پیرهنشو زدم بالا و از روی سوتینش سینه هاشو محکم گرفتم گریه و ناله هاش باهم در اومده بود سوتینشو زدم پایین و اروم زیر زبونمو گذاشتم رو نوک سینش که صدای ناله هاش بلند تر شد فهمیدم دست گذاشتم رو نقطه حساسش . با اون یکی دستم نوک اون یکی سینش رو گرفتم و فشار میدادم خبری از مقاومت نبود با دستاش جلوی صورتش رو گرفته بود دهنم رو کامل رو سینه نفس بود که اون یکی دستم اروم از رو شکمش به پایین کشیدم یهو دستمو گرفتم و گفت : رها نه !
دستشو پس زدم و از زیر شلوار و شرتش بردم داخل خیلی گرم بود ! همزمان کسشو میمالیدم و سینه هاش تو دهنم بود که با زبونم اروم اروم اومدم پایین شکمش یکم بالا اومده بود شلوار و شرتش رو باهم کشیدم پایین پاهاشو جمع کردم و با یه دستش جلو صورتش رو گرفته بود ! برگردوندمش عقب کونش افتاد طرفم ! تا حالا انقد بزرگ ندیده بودمش !سرمو بردم تو کونش و سوراخ کونشو اروم بوسیدم، لرزید ! اه کوچیکی ازش در اومد و هی میخاست خودشو برگردونه اما نزاشتم بچرخه، چندبار دیگ بوسیدم سوراخشو ! صورتی و تنگ بود ! زبونمو دورش میچرخودم و توش میکردم چند دقیقه اینکارو کردم و انگشتم رو با دهنم خیس کردم فشارش دادم تو سوراخش اهش بلند شد ! یک انگشت رو نمیتونست تحمل کنه !
+رها لطفا همینجا تمومش کن تروقران درد داره
-ساکت شو اروم ادامه میدم
+هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری باشی
-چجوری ؟! اینکه عاشقت باشم !؟
و با چند ضربه به کونش ساکتش کردم که دیگه ادامه نده !
انگشت رو کاملا فرو کرده بودم و عقب جلوش میکردم از زیر با دستم شروع کردم کوسشو مالوندن و تند تند ادامه میدادم صداش در اومده بود ولی میخاست نشون بده که لذت نمیبره ! چند دقیقه ای ادامه دادم که لرزید و فهمیدم ارضا شده ،لباسام رو در اوردم و روش خوابیدم بند سوتینشو از پشت باز کردم و روش خوابیدم .
+میدونستی چقد میخامت …
جوابی نداد !
خیلی زود از روش بلند شدم و برش گردوندم و پاهاشو باز کردم از سرعت عملم تعحب کرد و پرسید چیکار میکنی !؟
گفتم جای خوبش هنوز مونده، کسش خیس شده بود، با زبونم از پایین تا بالاش رفتم که ناله کرد شروع کردم خوردنش ، با ولع تمام میخوردم ،دوست داشتم انگشمو بکنم توش اما اون هنوز پرده داشت و اگه اینکارو میکردم از متنفر میشد ! هرچند همین الانشم شده بود ولی واسه من مهم نبود ! لبه های کسش رو جداگانه با لبام میکشیدم ، یه دستم رو سینه هاش بود و با دست دیگم کسم رو میمالوندم برای بار دوم ارضا شد ! اومدم بالای سرش چشمای مشکیش خمار شده بود ، کسم رو بردم نزدیک دهنش اما سرشو برگردوند !
-رها تروخدا ولم کن تو که میدونی من بدم میاد
+بدت نمیاد بلیسش !
-نه نمیتونم
چک محکمی بهش زدم که اشکاش سرازیر شد زبونشو گذاشت رو کسم ،اون لحظه، بهترین لحظه زندگیم بود با اینکه عقلمو از دست داده بودم به قول خیلیا شهوتم کنترلم رو به دست گرفته بود داشتم سرشو به کسم فشار میدادم زبون میرد معلوم بود بلد نیست ! نوک سینه هام سیخ شده بود و از شدت لذت سیاهی چشام رفته بود ! تو دهنش ارضا شدم و افتادم روش ! چند دقیقه ای تو اون حالت موندیم …
موهاشو نوازش میکردم !
+خیلی دوست دارم نفسم !
-کارت تموم شد ؟!
+اره عشقم
-پس لطفا از جلو چشام گم شو …
جملہ اخرش باعث شد از روش بلند شم تو همون حالت دستاشو رو صورتش گرفته بود لباسامو با خستگی پوشیدم و به سمت خونه راه افتادم .
زیر دوش اشکام سرازیر شده بود نمیدونم خوشحال بودم یا غمگین به دستش اوردم یا از دستش دادم
قطره های اب از روی بدنم اروم پایین میرفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این اولین داستانیه که نوشتم ،امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: Butterfly Neck


👍 22
👎 4
27401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

887193
2022-07-27 01:23:40 +0430 +0430

بیشتر ب تجاوز شبیه بود تا عاشقی ،ولی در کل خوب بود.

5 ❤️

887267
2022-07-27 07:42:53 +0430 +0430

میشه دنباله دارش کردا

2 ❤️

887326
2022-07-27 19:13:25 +0430 +0430

چرا گیر دادی به قطره‌های آب؟ قطره‌های آب از بطری پائین میرفت یا قطره‌های آب از لیوان پائین میرفت جمله‌ی آخرتم که قطره‌های آب از بدنت پائین میرفت بنظر من که اصلا هیچ ربطی به داستانت نداشت.

2 ❤️

887369
2022-07-28 02:54:49 +0430 +0430

لجن متجاوز

0 ❤️

887379
2022-07-28 03:50:51 +0430 +0430

ترسیدم ازت

یه وقت ما رو نکنی

0 ❤️

887495
2022-07-29 09:19:28 +0430 +0430

خیلی عاشقانه بود دنبالش بذار

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها