عقد در زندان قزل حصار

1402/08/19

موضوعی را می‌خواهم بگم مثل روز روشن است اگر به روزنامه های سال ۸۳ رجوع کنید متوجه خواهید شد من با یک خانم همسن خودم ۲۸ ساله آشنا شدم که به یکباره قطع کرد نگو این خبرنگار روزنامه بوده به من برخورد تصمیم بدی گرفتم که هست نیست این دختر ۲۸ ساله را در بیارم با کمی تعقیب مراقبت تمام زین زبر جدش را از محل کار حتی بیمه ثبت احوال استخراج کردم حتئ شماره تلفن خود همسایگانش را بدست آوردم اگر مثل آدم میگفت من شرایط شما را ندارم مرض نداشتم به من توهین کرد منهم بدون اینکه مرا بشناسد چنان ضربه روحی روانی بهش زدم بعدها متوجه شدم که خواست خودش را بازخرید کند رفت شکایت کرد تا مرا دستگیر کنند ۴سال طول کشید که آبرویش همه جا رفته بود ولی برای من زیبا بغل پرکن بود روزیکه بازداشت شدم باور نمی‌کرد مرا بجرم مزاحمت تهدید فرستادن زندان به این نتیجه رسیده بودند ۵ماه دیگر آزاد میشوم یکروز مرا به مدد کاری مرکزی خواستند رفتم داخل اول فکر کردم کارمندان کارم دارن درب را باز کردم با پدر مادر دختر روبرو شدم که کمی سنگین رفتا ر کردند مادرش گفت اگر میخواهی آزاد شوی باید دخترم را بگیری زنجانی هم بودند منهم برای دخترشان میمردم من قبول کردم گفتند هفته دیگر با خود دختر می‌آیند که دوروز دیگه با نامه دادیا ر آمدند مرا با دختر در دفتر تنها گذاشتند دختر گفت اول عقد دوم حق طلاق اگر در طول زندگی مشکلی پیش آمد حضانت فرزند با من همه را قبول کردم بعداظهر یک روحانی آوردند صیغه عقد جاری شد رفتند پرونده را بستند با خانواده خودم هم کمی سرد شده بودم البته خرج خوراکشان با من بود من آزاد شدم رفتم منزل خودم لباس مرتب پوشیدم با دسته گل شیرینی رفتم محله سمت دوراهی قرآن منزل دختر خانم منتظر ماندم تا آمد چای خورد بودم ولی وقتی آمد سرد برخورد کرد پدر مادر رفتند طبقه بالا یک دختر کوچک که برادر زاده بود پیش ما ماند رفتم پیشش نشستم گفتم اگر قرار این بود عقد در زندان برای چه بوده که پاسخ نداد گفتم قانونی همسرم هستی دستش را گرفتم بردمش اطاق خواب خودش راحت پا نمی‌داد با اصرار خوابید منهم کشیدم داخل بغلم چنان با حرف ولع از فرق رش میخورم تا انگشت پاهایش دیدم کمی یخش باز شده لباسش را بردم بالا که دربیارم مقاومت می‌کرد حالا اون توله سگ رفته گفته بود رفتند اطاق خواب ولی نیامدند لباسش را از بالا بیرون کشیدم فقط سوتین ماند با کشیدن پتو روی سرم شلوار شورت و مال خودم را درآوردم پاهایش را انداختم روی رونم چنان تحریک کردم که سرخ شد چنان زیر چانه اش را مک زدم جرآت نمی‌کرد مونه را کنار بزند چون کبود شده بود کوس را گرفتن دهنم با زبان نیش میزدم او سرم را فشار میداد گفتم هروقت نتوانستی نگه داری بگو جا بزنم که مرا کشید روبروی صورتش چون دیواره واژن خیس نرم شده بود با فشار تا ته رفت به اندازه خون دماغ بیرون زد هرچه داخل بدن هردو بود در بدن هم تخلیه شد بدون خوردن شام هردو در اتاق خواب در بغل هم خوابیدیم صبح خجالت می‌کشید بیرون بیاد اول خودم حمام رفتم بعدش گفتم میرم نان بگیرم تا آمدم دیدم داخل حمام است دستش را گرفتم او را سر سفره نشاندم کسی هم حرفی نتوانست بزند اگر هم رضایت نمی‌داد حداقل ۶ ماه دیگر بیرون می‌آمدم همان آش همان کاسه پس بهتر است کسیکه دختر زنی که تعهد ندارد خواهان دارد بده بره وگرنه میشه داستان دوستان حالا زنم شده بازنشست هم هردو شدیم از خبرنگاران متوسط روزنامه قدیمی کشور هم بود منهم بازنشسته یک سازمان هستم ولی همسن هستیم نه کوچک بزرگ که برای هم چندش آور شویم یاد بگیرید

نوشته: شوهر خبرنگار فاطمه


👍 0
👎 25
20301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

957414
2023-11-11 00:01:58 +0330 +0330

کسشعر نوشتی
جمله بندی بلد نیستی داستان ننویس لطفا

5 ❤️

957417
2023-11-11 00:34:50 +0330 +0330

انقدر روزنامه خوندی روزنامه ای هم نوشتی ولی با نگارش تخماتیک

3 ❤️

957419
2023-11-11 00:39:46 +0330 +0330

شهوانیه یا گنجور؟
انگار روایات ابوسعید ابولخیر رو دارم میخورنم.

5 ❤️

957446
2023-11-11 02:21:48 +0330 +0330

دیگه اینو نمیشه فحش نداد
کیرم تو لهجه ت و ایل و تبارت
حروم زاده ی مادر به خطا

0 ❤️

957455
2023-11-11 03:28:20 +0330 +0330

از کون دادنت تو زندان بگو خوشگله

0 ❤️

957456
2023-11-11 03:36:27 +0330 +0330

باید رید به سر در اون روزنامه ای که خبرنگارای بیسوادی مثل شما دارن

ننویس . برادر من ننویس

بخدا کسی مجبورت نکرده داستان بنویسی

من بالای ۱۰ ساله که اینجا هستم . هنوز جرات نکردم یه داستان بنویسم

شماها چقد اعتماد به نفس دارید !!!

2 ❤️

957461
2023-11-11 05:20:08 +0330 +0330

بی دلیل نیست اینهمه مطالب کیری در روزنامه های مملکت چاپ میشه،نگو شما خبرنگارید

0 ❤️

957467
2023-11-11 06:29:58 +0330 +0330

اگه من قاضی بودم ۱۰ سال دیگه برات میبریدم که اول فارسی یاد بگیری بعد بنویسی جاکش

1 ❤️

957472
2023-11-11 07:15:31 +0330 +0330

فارسی دری می نویسی جقالو؟

0 ❤️

957477
2023-11-11 08:00:31 +0330 +0330

عجب

0 ❤️

957505
2023-11-11 11:14:25 +0330 +0330

کیرم دهن مادرزنت
یه بار خودت بخون چی نوشتی

0 ❤️

957506
2023-11-11 11:18:09 +0330 +0330

یکی توضیح بده این سمی ک من خوندم چی بود

0 ❤️

957521
2023-11-11 14:11:41 +0330 +0330

آنقدر خبرنگاشته و رسمی صحبت کرده ای به سانی درحال مکاتبه و مکالمه با سران قستنطنیه و سرای قوای روم باستان سخن میگویی الت تناسلیم در این کسشری که نوشتی

0 ❤️

957536
2023-11-11 16:25:34 +0330 +0330

حبرنگار نبودی چون بدیهیاتو رعایت نکردی سیک تییر

0 ❤️

957682
2023-11-12 15:07:05 +0330 +0330

نگارشت منو یاد زنگ انشای سوم دبستان انداخت
ننویس دیگه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها