سکس وعذاب با خانم شوهردار

1402/05/18

درود دوستان
ماجرا از آرایشگاه سر کوچه خانم خوشگله شروع شد
تقریبا ۷سال پیش بود دم آرایشگاه دوستمون نشسته بودیم یه خانم چادری با یه ساک باشگاه اومد رد شد چهره معصوم ولی زیبایی داشت رنگ پوستش نه سفید بود نه سبزه تقریبا گندمی مایل به سفید یه آرایش خیلی یواش داشت موهاش یه ذره بیرون بود قدش تقریبا ۱۷۶بود دور زیر چشمای خوشگلش یه حاله سیاه بود که بعدها فهمیدم وقتی حشری میشه پررنگ تر میشه یک ثانیه با هم چشم تو چشم شدیم خیلی خوشم اومد ازش بینی کوچولو لبهای خوشگل چشماش نه درشت بود نه ریز تا اومدم چیزی بگم ناصر دوستم گفت هیچی نگو خانم یکی از بچه محلاس که شوهرش خیلی مشتی و با معرفته تمام محل بهش احترام میذارن آچار فرانسه محله هرکی هر کاری داره راه میندازه قبلا خیلی شر و شور بوده ولی از وقتی زن گرفته سرش تو کار خودشه ۲تا دخترم داره با تعجب گفتم این که خیلی بی بی فیسه اصلا نمیخوره بهش گفت با شوهرش دوست بوده ۱۷سالگی ازدواج کرده خیلی عاشق و معشوقن همه تو محل میدونن منم گفتم شوهر داره کلا ولش کن بهش فکر نکن ناصر گفت منم خیلی دوستش دارم ولی خواهرانه خیلی خانمه گفتم اره معلوم بود اصلا نگاه نکرد ما چند نفر جوون نشستیم چه شکلی ایم کی هستیم.چند روزی گذشت من رفت و آمدم پیش ناصر بیشتر شد یکی دوبارم تیکه انداخت که تو که ادا درمیاری شوهردار فلانه و بهمانه پاخوری داره گفتم به خدا فقط دوست دارم ببینمش همون رد بشه منم یه حسی مثل خودت بهش پیدا کردم این گذشت.یه وقتایی دوست داشتم فقط سر علاقه بغلش کنم و بهش بگم چقدرخوبی چقدر دوست داشتنی هستی چقدر خانمی اصلا به سکس فکر نمیکردم .یه روز با موتور رد شدم دیدم از باشگاه اومد بیرون یه لحظه باز چشم تو چشم شدیم ازش رد شدم دیدم به هوای از خیابون رد بشه یه لحظه نگاه کرد همون نگاه شد باعث استارت و عذاب همیشگیم.یواش یواش هماهنگ میکردم یه خط درمیون مثلا تصادفی ببینمش چند ماهی همینجوری گذشت یکی دو بار با بچه هاش دیدمش از خودم خجالت کشیدم ولی خودم رو گول میزدم که فقط میخوام نگاه کنم یه روز تابستون بود میخواستم برم جایی ماشین داداشم رو گرفتم سر چهارراه دیدم واساده سوار تاکسی بشه ماشین ۴۰۵ بود ومیشد به عنوان مسافر سوارش کنم رفتم جلوش ترمز زدم طوری که نبینه قلبم داشت میفتاد تو دهنم اگه سوار نشه اگه سوار بشه و ببینه منم و پیاده بشه یعنی اینکه دیگه نمیشه پیگیرش بشم در رو باز کرد همین که اومد بشینه دید منم اومد در رو ببنده ولی انگار کسی مزاحمش شده یا اگه در رو ببنده جلب توجه میشه با اکراه سوار شد تو مسیر حتی یه بار چشم به آینه ننداخت سرش تو گوشی یا پنجره بود خیلی سختش بود گفتم خانمی فقط میخوام برسونمتون حتی یک کلمه هم حرف نمیزنم اصلا جوابمو نداد یه آرایش ملایم کرده بود ولی همچنان استرس داشتم مسیر کوتاهی بود که پیاده شد وقتی پیاده شد کرایه رو داد و حتی باقی پولشم پس نگرفت و سریع رفت.با عجله رفت اونور خیابون منم سریع دور زدم ببینم کجا میره چون هیچ وقت با آرایش تو محل ندیده بودمش دیدم چادرش رو درآورد و گذاشت تو کیفش با یه مانتو کوتاه که یه کم بالاتر از زانوش بود آستین مانتو کوتاه و شالشم خیلی جلو نبود گفتم ای مارمولک پس این تیپش اینه تازه فهمیدم بدنش چه فرمیه ساق و رون پر ولی نه چاق هیکل ورزشکاری کتونی اسیکس و…
اونطرف طر یه آقایی جین پوش خوش تیپ هیکل رو فرم مردونه قدرش ۱۸۰میشد اومد به سمتش آیدا هم (بعدا فهمیدم)یه کم سرعتش رو زیاد کرد با ذوق به هم نگاه کردن میخواستم عکس بگیرم ولی شرایطش نبود به هم رسیدن آقاهه یه لحظه بغلش کوتاهی کرد و همو بوسیدن خیلی ریز ودستش رو گرفت باهم پیاده به سمت پارک رفتن منم پیش خودم گفتم درسته طرف خوب بود ولی من از اون کم ندارم میتونم مخش رو بزنم یه کم پشتشون رفتم دیدم چه عاشقانه بازی دارن درمیارن آیدا خانم چادری با این تیپ حالا چه شیطونی میکنه و آقای خوش تیپمونم چه پا به پاش میاد دل رو به دریا زدم و رفتم از جلوتر از روبه روشون دربیام ببینه من دیدمشون و واسه م ادای تنگا رو درنیاره دیگه به فکر عکس گرفتن نبودم سند محکم تر از چیزایی که میبینم از روبه روشون که اومدم بازم دل تو دلم نبود استرس داشتم صدام میلریزید الکی گوشی رو برداشتم و لحظه ای به هم رسیدیم تو گوشی گفتم آره دیدمش بعدا میام میگم اون روز کلا کارم رو تعطیل کردم و یک ساعتی تعقیبشون کردم از پارک رد شدن و رفتن یه جیگرکی کنار پارک نهار خوردن گفتم تا نهار میخورن برم ماشین رو بیارم هرجا میرن دنبالشون برم وقتی برگشتم دیدم غذاشون تموم شده دست آیدا خانم تو دست آقا بود باهم میخندیدن معلوم بود طرف خیلی شوخ بود ولی مردونه بود رفتارش آیدا هم فقط میخندید اصلا واسه م تعجب بود این همه تغییر یه وقتایی غیرتی میشدم میگفتم بذار ببینه منو دست از اداهاش برداره بعد میگفتم بفهمه انقدر پیگیرشم شخصیتم میاد پایین داشتن میومدن بیرون بند کتونی آیدا باز شده بود طرف با اون هیکل و سیس مردونه ش نشست بند کتونی رو گره زد وقتی خواست پاشه دست آیدا رو گرفت یه بوس کرد و همونجوری دستش رو گرفت و اومدن بیرون دوباره پارک رو رد کردن و بله سوار ماشین شدن تو ماشین نشستن اینبار آیدا صورتش رو برد جلو و یه لب به طرف داد و حرکت کردن یه لحظه حشری شدم گفتم اگه نکردمت بچه بابام نیستم.دنبالشون اومدم با تعجب دیدم سمت محل اومدن گفتم حتمی میرسونه به عنوان مسافر وقتی سر کوچه رسیدن ایدا پیاده شد با تعجب دیدم چادر سرشه منم میخواستم فقط داستان رو واسه ناصر تعریف کنم آیدا رفت تو کوچه و من اومدم ماشین رو پارک کردم که برم پیش ناصر با یه حس پیروزی تعریف کنم ناصر آیدا خانمتونم گوزو دراومد دیدم اون آقا ماشین رو پارک کرده و پشت ایدا داره میره سمت خونه شون چند قدمی مونده بود به ناصر و تعریف داستان و بگم ناصر خان ایدا داره این یارو رو میبره خونه شون که دیدم ناصر دستش رو گذاشت رو سینه ش و گفت سلام آقا محسن ناصر بچه پرروی محل بود ولی به احترام آقا محسن یه نیم خم شده بود آقا محسنم به احترام ناصر یه لبخند و یه دست بلند کرد ناصر جان عزیز منی دورت بگردم برار
مخم سوت کشید نمیدونستم چند چندم کجام اصلا انگار ذوق و علامت سوال و توهم و همه چی قاطی شده بود رو هوا بودم کلی حرف داشتم تعریف کنم ولی فقط پرسیدم این کی بود گفت محسن شوهر آدیداس گفتم چرا ناصر گفت چی چرا منم داستان رو تعریف کردم ناصر زد تو سرم گفت نگفتم شوهرش خیلی با عشقه یه وقتایی شرور محل بوده ایدا اومده تو زندگیش خیلی فرق کرده اصلا باور کردنی نیست این همون محسن مجردیه گفتم چرا تو محل چادریه گفت خودتو ببین تو خوب محلی این محل پر از آدمای آش و لاشه به نظرم خودش اینجوری دوست داره وگرنه آخر شبا چند بار دیدم با مانتو کوتاه با محسن اومدن خونه یه بارم انگار مست بودن گفتن مست؟؟؟؟؟؟؟ایدا اونم با شوهرش.گفت شوهرش که عرق خور بوده ولی الان فقط با خانمش میخوره اصلا هیچی با هم جور نبود تکلیفم روشن نشد شب با ناصر نشستیم عرق خوری من خر بی چاک و دهن از علاقه م به آیدا گفتم انگار بحث ناموسش رو کردم انقدر مست بودیم که تو حال خودمون نباشیم ولی ناصر انگار استپ زد پاشد فحش دادن که بزن به چاک دیگه سمت من نیا گمشو از مغازه بیرون منم تو کتم نرفت و دعوامون شد گفتم تو که میدونی خط قرمز من شوهر داره ولی این تا اومدم حرف بزنم یه مشت تو صورتم و منم به تلافی کله زدم و…
گذشت ولی من نگذاشتم و شد این عذاب همیشگی
شروع کردم پیگیری آیدا از ناخنکارش گرفته تا آرایشگاه از باشگاهش تا بازار از خرید و با چی میره با کی میاد که یه کرم تو باغچه ش پیدا کنم نشد که نشد یه وقتایی یه چیزایی میدیدم که میگفتم آهان گیرش آوردم ولی باز پیگیری میکردم میدیدم به کاهدون زدم.دیگه آرایشگاه ناصرم نمی رفتم ببینمش.
شد اون روزی که نباید میشد.تو بنگاه دامادمون نشسته بودم تنها دیدم آیدا اومد اولش میخواست برگرده چون امیر دامادمون رو میشناخت پیگیر اون شد گفتم نیستن امری دارید گفت با خودشون کار دارم یه لحظه ذهن بیمار منو خوند که فکرم رفت با امیر سر و سری داره سریع گفت قرار بوده خونه ما رو بفروشه مشتری اومده از جای دیگه ولی همسرم گفته چون اقا امیر چندتایی مشتری فرستاده گفته بیام بگم ما خونه رو فروختیم داریم میریم از اینجا اگه بابت زحماتش هزینه ای باید بدیم تقدیم کنم پیش خودم گفتم واقعا محسنه کارش درسته از رو صندلی بلند شدم گفتم بذارید صداش کنم اونم یه کم کنار رفت که فاصله داشته باشه الکی اومدم سمت در یه نگاه به بیرون انداختم دیدم خلوته اومدم داخل گفتم ایدا خانم یه لحظه بشینید صحبت دارم آیدا گفت بفرمایید عجله دارم گفتم منو بابت پیگیریام بابت تعقیب کردنام بابت مزاحمتام ببخشید لحن صحبتش خیلی دلبری بود البته فابریکی صداش خیلی یواش بود گفت خواهش میکنم من با اجازه تون برم.گفتم یه سوال تو چی داری که انقدر همه دوستت دارن انقدرم داف و پلنگ نیستی من حاضرم فقط یک ساعت باهات حرف بزنم و…گفت میشه به آقا امیر بگین محسن سلام رسونده چون شاید نبینتش بهش زنگ بزنه گفتم من چی میگم تو چی میگی گفت خجالت بکش این همه آدم چرا نمیفهمی لحنش خیلی بهم برخورد گفتم تو خیال میکنی کی هستی زیر خوابای من (گنده گوزی)التماس میکنن باهاشون بخوابم با عصبانیت گفت تو بیماری تو روانی خفه شو.اومد از مغازه بیاد بیرون جلوش رو گرفتم نمیدونست چیکار کنه جیغ بزنه یا محترمانه بخواد یه کم اولش با با عصبانیت ازم خواست برم کنار بعد گفت خواهش میکنم منم جلوش ایستادم دید کنار نمیرم گفت دردسر واسه خودت درست نکن محسن میکشتت گفتم مشکل ندارم یا رومی روم یا زندی زند یه کم به سمتش رفتم خودش رو عقب کشید انقدر عقب که خورد به دیوار گفتم میبوسمت و میری گفت جنازه م از اینجا بره نمیذارم گفتم شده جنازه ت رو میبوسم راهی نداری چسبوندمش به دیوار و بغلش کردم جلوی دهنش رو گرفتم و چون میدونستم ورزشکاره زور زیادی زدم که نره از دستم ولی اصلا در مقابلم نمیتونست کاری کنه اول گاز گرفتن و تقلا داشت ولی بعد شد خواهش و تمنا موهاش به هم ریخته بود چادرش رو شونه هاش بود شالش یه کم به هم ریخته بود و یه گوشه از گردنش بیرون زد همون کافی بود واسه بوسیدنش لبم رو گذاشتم رو گردنش و شروع کردم بوسیدن صورتش گردنش اونم یه وقتایی التماس میکرد یه وقتایی مقاومت میکرد یه وقتایی میزد تو سرو صورتم ولی کار از کار گذشته بود خوی حیوانی من به همه دوست داشتن و علاقه به زیبایی و نجابتش سلطه کرده بود خیلی تقلا کرد منم دستش رو گرفتم پرت کردم ته مغازه که یه انباری کوچیک داشت کلی التماس کلی گریه چادرش رو زمین کشیده میشد و وصل بود به یه دستش دکمه هاش یکی در میون باز شده بود و من همچنان گرگ درونم تشنه سکس با آیدا یه کم گیج بود منگ بود دست و پاش میلرزید نفسش بالا نمیومد (بعدش فهمیدم آسم هم داشته)واین نفس کم آوردنش دلیلی شد واسه کم آوردن پیشم یه میز شیشه بری که از شغل قبیلی امیر مونده بود کنار انباری بود ایدا رو هول دادم اونجا با همه مقاومتش با مانتوش رو یا با زور باز میکردم یا جر میدادم سینه های خوشگل و سفید عملیش بیرون زد و دیگه کار تموم بود افتادم به جون سینه هاش اون همچنان مقاومت میکرد ولی دیگه نفس نداشت داشت خفه میشد سرو صدا تقلا وبغض قاطی شده بود از ناف تا سینه و گردن و لباش گوشای خوشگلش موهای موجدار بلندش همه چی جلوی چشمم بود داشتم میبوییدم و میلیسیدم دستم رو بردم تو شلوارش کلی چنگ رو دستم کشید و زور زد ولی صداش بالا نمیومد دیگه نه نای مقاومت داشت نه صدایی واسه فریاد دستم رو ول کرد و مثل یه جنازه با چشمای باز خیره به سمت راست دست از تقلا کشید دستم رو تو شلوارش کردم دیگه تکونم نخورد یه کم مالیدم یه وقتایی انگار جون پیدا میکرد مقاومت کنه ولی قبل از اینکه زوری بزنه توانش از دستش میرفت تنها جایی که مقاومت کرد کشیدن پایین شلوار و شورتش باهم بود اونم واسه شاید ۲ثانیه بازم توانش رو نداشت وایدا لخت روی میز کار باورم نمیشد این همه به خودت برسی فقط واسه شوهرت سینه های عملی شکمش رو انگار کشیده بود که خط بخیه و چروک های زایمانش رفع بشه یه خط و خال روی بدنش نداشت پاهای سفید و پر و ورزشکاریش باسن زیباش کص کوچولو ش افتادم به خوردن بدنش تمام بدنش رو میخوردم واسه ش اونم تا جوونی تو بدنش میومد و میخواست مقاومت کنه کم میاورد به نظرم بیشتر از جسمش قلبش به درد اومده بود واقعا مثل یه جنازه حتی پلکم نمیزد نمیدونم به چی فکر میکرد که انقدر عمیق بود (تو حرفایی که میزد راجع به خونه و محسن و امیر فهمیدم محسن یک هفته س خونه نیست)گفتم شاید حشریه و روش نمیشه و این مدلی ادا درمیاره چون حشری بودنش تو رفتارش همیشه موج میزد همینجوری که کصش رو میخوردم کشیدمش به سمت لبه میز که یه موکتم روش بودبا موکت کشیده شد و سریع شلوارم رو کشیدم پایین اول میخواستم بذارم تو دهنش ولی وقتی حالش رو دیدم دلم سوخت کیرم داشت منفجر میشد کس خوشگل و شیو شده ش جلوم بود کیرم رو خیس کردم و آروم سر کیرم رو گذاشتم توش واقعا تنگ بود تازه فهمیدم محسن چرا انقدر عوض شده تازه فهمیدم چرا انقدر دور زنش میچرخه انقدر تنگ بود که وقتی کیرم رو توش میکردم نسبتا باید زور میزدم کیرم که تا ته رفت توی کسش تازه یه تکونی خورد انگار به خودش اومده بود که چه بلایی سرش اومده یواش یواش تکون دادنم رو شروع کردم اون حاله دور چشمش پررنگ تر شده بود احساس کردم یه ذره حشری شده بود وغریزه ش تو بی حالی و بی روح بودنش بیشتر فلال شده بود با تکون دادنم یه ذره ناله میکرد به زور صداش میرسید خودم رو انداختم روش و شروع کردم گردنش رو خوردن یه اهون های ریزی میکرد از یه طرف فکر میکردم اگه حشری بودنش الان فعال میشد چه حالی میداد ولی میدونستم به خودش بیاد دوباره تقلا و ناله و زاریه تکون میدادم تو کس خوشگلش و سینه های زیبای سربالاش رو میک میزدم گردنش رو گوشاش رو لبای نرم و داغ و خوشگل و خشکش رو خیس میکردم تکونام بیشتر شد و اونم بیشتر نفس نفس میزد محکم تر تو کس ش میزدم میخواستم پوزیشن عوص کنم دیدم مقاومت میکنه همچنان میزدم تو کس خوشگلش که دیدم صورتش گر گرفته انگار اونی که میخواستم اتفاق افتاده بود کسش یه کم لیز شده بود و منم هر بار میخواست آبم بیاد مبکشیدم بیرون و این باعث میشد سری بعد دیرتر به ارضا برسم بی حال دستش رو فشار داد رو سینه م دستش افتاد پایین و تا شکمم رسید انگار ضربه های محکمم زیر شکمش رو درد آورده بود دستش رو به علامت درد گذاشت رو شکمش و یه کم با اون دستش شکمم رو هول داد من با تکون خوردنش بیشتر حشری شدم در گوشش گفتم حال میده به جز شوهرت کسی دیگه روت خوابیده کیرم خوبه دوست داری کیرم تو کس ت جلو عقب میکنه دوست داشتم تو حال بهتری بکنمت خیلی دوست داشتم زیرم ناله کنی دستی که روی شکمش بود رو برد پایین تر روی کسش و خیلی کم انقدری که به زور میشد حرکت دستش رو دید روی کسش میمالید منم به خاطر ارضا نشم آرومتر حرکت میدادم کیرمو.داشتم دیوونه میشدم آیدای منی من میخوامت دوست دارم مال من بشی کیرم تو کس ت کیرم تو دهنت کیرم لای سیته های خوشگلت و…یه جمله کافی بود که آیدا پوزیشن عوض کنه گفتم دوست داشتم جلو شوهرت بکنمت با هم دیگه دوتا سوراخت رو بگاییم جوووون چه حالی میداد صورت ایدا برگشت به سمتم و یه پلک آروم زد و انگار غرق رویا شد شاید فانتزی خیالی و رویاییشون بوده اون شوهر پایه احتمالا از این فانتزی ها میگفته ایدا برگشت و کون خوشگلش افتاد جلوی چشمم وای چی میدیدم کونی که هیچ وقت تو هیچ جایی این فرمی ش رو ندیده بودم شروع کردم به لیسیدن پیش اب و آب کس و عرق جلودارم نبود سوراخش رو لیس میزدم و زبونم رو دورش میچرخوندم متوجه شدم دستش زیرشه و کسش رو به آرومی میماله دبگه نمیتونستم تحمل کنم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش اومدم فشار بدم جابه جا شد نشد دوباره اومدم توش کنم دیدم با دستش کیرم رو برد دم سوراخ کسش فهمیدم تکون اولشم عمدی بوده کیرم رو گذاشتم تو کسش و شروع کردم به تکون دادن هرچی واکنش ریز میدیدم حشری تر میشدم سرعت دستش بیشتر شد اصلا متوجه نبود که منی م اونجام انکار داشت تنها جق میزد سینه هاش رو گرفتم تو دستم و حرکتام رو با دستش محکمتر کردم که دیدم آیدای خوشگل و حشری من نفسش بالا نمیاد صورتش یه وری بود و چشماش رو میدیدم کلا سفیدی چشماش معلوم بود نفسش یه دفعه رها شد و یه آه بلند کشید یه وای گفت و منم با این صحنه به ارگاسم رسیدم کیرم رو کشیدم بیرون وانداختم لای چاک کونش و با دست نگه داشتم با دوسه تا تکون آبم ریخت رو کمرش آیدا انگار خوابیده بود چشماشو بست و دیگه چشای خوشگلش رو هیچ وقت تو صورتم ندیدم رفتم دستمال کاغذی بیارم و خودم و کمرش رو پاک کنم وقتی برگشتم دیدم آیدا بدون توجه به آب کیر کمرش خیسی لای پاش به زور داره لبایاش رو تنش میکنه میخواست گریه کنه نمیتونست همونجوری سوتینش و تاب و مانتوش رو با اب کیر پوشید لباسهاش دکمه هاش یکی درمیون موهای پریشون بینی ش یه کم خیس شده بود دور دهنش اطراف سرش و موهاش خیس بود لباساشو پوشید و انگار من اونجا نیستم چادرش رو سرش کرد و من هرچی میگفتم انگار کر و کور و لاله از قفل مغازه رو که انداخته بودم پرت کرد وسط مغازه و رفت یه لحظه نگرانش شدم چند قدم اونور تر رفتم دنبالش دیدم تو یه گوشه مغازه عقب نشینی کرده بود نشسته چادرش رو انداخته روی سرش و گریه میکنه این صحنه بدترین صحنه عمرم بود نمیدونستم چیکار کنم خودمم پشیمون شده بودم بغض گلوم رو گرفته بود رفتم سمتش گفتم آیدا فقط منو ببخش گوه خوردم غلط کردم ولی میدونستم به حال اون فرقی نمیکنه تا صدام رو شنید پاشد با همون گریه کردن به سمت خونه رفت و دیگه تا چند روزی که اونجا بودن هیچ وقت تصادفی م شده چشمم به چشمش نیفتاد.
ببخشید طولانی شد
امیدوارم بپسندین
باور کنید اگه میدونستم اینجوری میشه لذت دیدنش رو هیچ وقت با سکس حتی اگه بهترین سکس بود از دست نمیدادم.
بی احترامی نکنید و این کابوس رو با آرزوی بخششم کمتر کنید

نوشته: علی


👍 1
👎 20
38801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941478
2023-08-10 00:23:48 +0330 +0330

خاک تو سرت. با زن شوهردار چادری سکس. مطمئن باش بدبیاری پشت بدبیاری… یکی با خانوادت اینکار کنه خوشت میاد؟

4 ❤️

941487
2023-08-10 00:42:54 +0330 +0330

چ با افتخار تعریف میکنه

1 ❤️

941500
2023-08-10 01:48:06 +0330 +0330

از تجاوز بشدت متنفرم
بخاطر همن تا قبل شروع تجاوز خوندم و بقیه ش رو بیخیال شدم
در ضمن یا رومی روم یا زنگی زنگ درسته ، نه زندی زند
برو یکم سواد هم بعلاوه شرف یاد بگیر

1 ❤️

941518
2023-08-10 03:03:39 +0330 +0330

خیلی بی ناموسی
فقط همینو میتونم بهت بگم
منتظر باش تا بیان در خونتو بزنن

2 ❤️

941561
2023-08-10 09:18:30 +0330 +0330

اصل داستان اینه… شوهر طرف فهمیده که زنش چشم داشتی یجوری زدتت یجوری کردتت که تا الان هم نمیتونی خودت ببخشی والان بعنوان کونی محل میشناسنت، چرا چون نصف بیشتر داستانت توهم بود ودروغ. کیر داش محسن باعشق تا خایه تو گشادی کونت. چاقال…

1 ❤️

941565
2023-08-10 09:49:50 +0330 +0330

امیدوارم ایدا ببخشتت طرف با رضایت میره زن شوهردار میکنه تو زندگیش اسیب میبینه چه برسه به اینکه تو رفتی یه زن نجیبو بزور گاییدی بعد میگی ببخشید مطمن باش سر مادر و خواهر و زن و دختر حتی پسرت این مورد میاد شک نکن

1 ❤️

941569
2023-08-10 10:45:37 +0330 +0330

والا من که هیچی نفهمیدم از نوشته هات. ولی پیشاپیش کیرم دهن هرکی که با زن شوهردار سکس میکنه

1 ❤️

941571
2023-08-10 11:11:17 +0330 +0330

كس شعر محض

0 ❤️

941581
2023-08-10 13:43:50 +0330 +0330

خیلی حروم زاده ای

0 ❤️

941582
2023-08-10 13:46:38 +0330 +0330

والا ما زن شوهردار التماس میکنه که بکنیمش
هردم عکس سکسی میفرسته
درسته سکس کردم ولی با اصرار خودش بود و شوهرش کلا نبود

0 ❤️

941583
2023-08-10 13:49:13 +0330 +0330

اصن اول داستان به یه تناقض بیناموسی خوردم!زن چادری با ساک ورزشی!بعد موهاشم یکم بیرون بود؟حاجییه لحظه تصور کنید اصن ندارده بخدا😭جاکش ریدی تو روانمون!اخه زن چادری باساک ورزشی؟بعد موهاشو ریخته بود بیرون؟پشمام

0 ❤️

941607
2023-08-10 16:48:50 +0330 +0330

روانی لاشی
خوارجنده اگه دستم بهت برسه تیکه تیکه ت میکنم.

0 ❤️

941783
2023-08-11 18:21:26 +0330 +0330

امیدوارم ی روزی ی جایی ی حیوون بدتر از خودت مادر و خواهرتو گیر بیاره و بهش تجاوز کنه
ناموست گاییده بشه تا بفهمی تجاوز چیه
بی شرف بی وجدان
ریدم تو اون حس عذاب وجدانت
خار کسه بویی از شرف نبردی
حروم زادگی موج میزنه توت
دنیا دار مکافاته بشین ببین ی روزی به ناموست تجاوز میشه
اونجا دیگه رگ گردنت باد نکنه ک به ناموست تجاوز شده تاوان دادی
اگه میشناختمت کی هستی خودم ناموستو مثل سگ میگاییدم کسکش

0 ❤️