سلام به همه دوستای عزیز شهوانی
داستانی رو ک میخام بگم برا دو سال پیشه اسم من البت مستعار نیما چهره کاملا معمولی یه رفیق زن داشتم توی یکی از شهرای شمال. خیلی با هم خوب بودیم تو چت و حرف زدن و همیشه دعا دعا میکردیم پیش هم باشیم من برا تفریح با یکی از دوستام مسافر تهران شدم .چون خودم تو یکی از استان های کوچیک زندگی میکنم
مسافر تهران شدم یکی دو روز تهران بودم و الهام بهم پیام داد ک نیما یکی دو روژ دیگه خیلی تنها میشم گفتم چرا عزیزم گفت مادرم اینها رفتن مسافرت شوهرم هم ماموریت داره از طرف اداره میخاد بره الهام یه داداش داره و گفت اونم رفته ترکیه نیستش خودم میمونم فقط منم ک تهران بودم یه فکری به سرم زد ک سوپرایزش کنم خلاصه از این رابطه ما فقط یه دختر عمومش خبر داشت روژ موعود فرا رسید من بدون اطلاع الهام راهی شهرشون شدم و دختر عموش رو در جریان قرار دادم ک من دارم میام
نزدیک شهرشون شدم زنگ زدم ک باهاش احوال پرسی کزدم و گفتم الهام کجایی گفت سر کارم حوصله خونه رو ندارم تنهام دلم نیمخاد برم منم ک دیگه رسیدم شهرشون رفتم روبه رویه محل کارش ایستادم دباره زنگ زدم گفتم نرفتی خونه گفت ن نیمرم گفتم اگه من اومده باشم چی نیمایی باهم بریم. با تعجب گفت یعنی چی. گفتم بلند شو بیا بیزون دم در محل کارتم. ک باور نمیکزد اومد منو از پنجره دید. یه ذوق مزگی شد تو خیابون. تا رفتیم خونش بغل و بوس. شروع شد و باهم بودن یکی دو روز به همین روال بود ک هرشب و هر دیقه بفل و بوس و قصت انجام کار دیگه نداشتم یه روز صبح ک رفته بود سر کار برگشت خونه ه
مون ورودی خونه گرفتمش بغل خوابوندمش زمین لبو بوس اینا ک دیگه خیلی گرم شده بودیم و من نا خدا گاه دستم رو بردم تو لباسش و بردم زیر سوتینش و نوک ممهاشو گرفتم ک خیلی عصبی. شد و تو اون حالت منو کنار زد و قهر کرد
دیگه منم معذرت خاستم ک ببخشید دست خودم نیوده یکم اروم شد بعد رفتیم بیزون دور زدن اینا با دختر عموش دبارع شب برگشتیم خونه شب وقت خواب نزاشت بغلش کنم هرکاری کردم ک ناراحت بود دم صبح دلم تنگ شده بود برا بغلش راضیش کزدم وباره بغلش کردم و لب. و بوس کزدن رو شزوع کزدیم و خیلی پیش رفتیم ک دیگه داغ داغ شده بودیم هردو طوری ک خودش رو به بدن من میمالید منم کم کم دست درازی کزدم و لباساشو دراوردم و ممهاشو میخوردم ک دیگه نفساش تند تند شده بود و داشت از حال میرفت ک با همین حرکات چندبار ارصاع شده بود اول نیمزاشت. برم طرف کسش و شلوارشو در بیارم فقط از رو شلوار میما
لیدم ک دیگه کم کم من شلوار و شرت خودمو دراوردم اونم با کیرم بازی میکزد. و منم الهامو لخت کردم و رفتم سراغ کس تپل و سبزش و ممهاش ک سایز ۸۵ بود رو میمالیدم و میخوردم. و رو الهام دراز کشیده بودم نو کیرمو گزاشت دم کسش و منو از پشت فشار داد به نشانه این ک بکن . دیگه خیلی خمار کیر شده بود همش داد میزد کبرررتو. بده منم ک دیدم تشنه کیره خودمو میگرفتم در میاوردم نیمکزدم توش با چوجولش بازی میکزدم میخوردمش الهام به خودش میپیچید فریاد میزد کییییر ک بعد چند بار فرو کردم نو کسش و تلمبهامو شروع کردم و ارضاع شدم ابم با فشار ریخت رو صورتش ک بعد بلند شذیم رفتیم
حموم و اونجاهم سکس کردیم
اگه خوشتون اومد بگید داستان بعدی با الهام رو بگم
نوشته: امین
دست درد نکن .بخودت زحمت تده و ننیویس. چون اگر بنویسی. این بار طور دیگه نظرمو میگم.افتاد؟
کزکژ چزا دزوغ میگی؟کز ننه آدم دروغگو کزدم.با تشکززززز
عمو جان به کیبورد گوشیت یه نگاه بینداز حرف ز داره،این تهران و شهرهای ایران چقدر لاشی داره ما نمیدونستیم
ما که تو شهر خودمون حوصله نداریم بریم دنبال دوست دخترامون نمیدونم چطوری بعضی چند صد کیلومتر میرن برای یه کس
ابتدا که کسشر بود
دوبتدا خیلی غلط املایی داشتی
سِبتدا چرا ممهی همهی داستانا ۸۵عه؟؟ نکنه اینایی که ما میبینیم کص ندارن که بدن؟
جون مادرت داستانهاي بعديتو نگو
روژ موعود برو ارصاعش كن
بعدشم فرق ر با ز رو نميفهمي ننويس
كبرررررررم تو مخت