رهایی از باکرگی یا شکسته شدن پلمپها (۵ و پایانی)

1400/11/08

...قسمت قبل

صندلی عقب لندکروز نشسته بودم و دست ورزیده و قوی رضا حلقه شده بود دور کمرم. منو کشید سمت خودشو توی چشمام زل زد و گفت خوب شازده بالاخره اوکی رو دادن اما چرا اینقد دیر؟ دلت اومد عمو رضا رو اینقد تو کف بزاری خوشگل پسر؟ واسه اینکه بیشتر باهاش چشم تو چشم نباشم ناخودآگاه سرمو انداختم پایین و آروم گفتم ببخشین شد دیگه! رضا چونمو کشید بالا و گفت جووون عروس خانوم چه شرم و حیایی هم داره! طوری نیس حالا امروز فردا تلافیشو در میاری. بعد دستمو کشید و گذاشت روی شلوارش درست جایی که کیرش بود و شروع کرد دستمو مالیدن به اون قسمت و با چشم بهم اشاره کرد که برم تو کارش شروع کردم مالیدنش و نیمخیز شدنشو متوجه شدم. دستمو زد کنار و زیپشو کشید پایین و کمربندو باز کرد و خودشو یکم داد بالا و شلوارشو اونقدی کشید پایین که کیرش بیوفته بیرون. هوا هنوز روشن نشده بود و ضمنن شیشه های ماشین هم دودی بودن و نگرانی از متوجه شدن ماشینهای دیگه نبود. دست انداخت پشت گردنمو و سرمو هل داد پایین.کیرش هنوز جون نگرفته بود و سرش دولا بود. با دست سرشو دادم بالا و شروع کردم به لیسیدینش و بعد یه گاز کوچولو ازش گرفتم. رضا گفت آخخخ بخورش لعنتی! سرشو که داشت سفت میشد گذاشتم دهنم و شروع کردم مکیدن و توی دهنم بالا پایین کردنش و همزمان تخماشم با دستم میمالیدم. کیرش سیخ شد و توی دهنم حسابی کلفت شد. همزمان همینطور که دولاشده بودم روی کیرش اونم تیشرتمو زد بالا و دستشو بزور چپوند توی شلوارم و از شرتم رد کرد داخل و شروع کرد سوراخمو با انگشتش مالیدن، با اینکارش یه موج مورمور و حشری شدن ریخت تو بدنم و مجکمتر کیرشو مکیدم. رضا یه جووون و آه از ته دل گفت و سرشو تکیه داد عقب و رفت تو حس
کیرشو از دهنم در آورد و گفت دراز بکش! گفتم همینجا؟ گفت آره بخواب دیوونم کردی. علی از پشت فرمون گفت خوب بزار برسیم ویلا دو روز وقت داری حالا چه عجله ایه؟ ولی رضا کیرش راست شده بود و میگفت باید همین حالا آبم بیاد.بعدم از علی کرم رو که توی داشبورد بود گرفت و بهم گفت بخواب. دراز کشیدم روی صندلی و شلوار و شرتمو کشیدم تا سر زانو پایین. سوراخمو چرب کرد و با انگشت یکم بازم کرد. بعد چند بار سکس با کیر کلفت علی دیگه سوراخم اون تنگی و درد اولین بارو نداشت و راحت باز و آماده گاییدن شد. رضا اومد روم و اونم یکم دیگه شلوارشو داد پایین. سر کیرشو مالید لای پام و چربش کرد . یه پاشو چسبوند به پشتی صندلی و با فشار پاهای منو هل داد کنار و براش جا باز کرد و خوابید روم. اونیکی پاش پایین صندلی و کف ماشین بود. سر کلفت کیرشو با یه فشار داد داخل و منکه هربار با علی سکس کرده بودم مست بودم و درد زیادی نکشیده بودم اینبار با هوشیاری کامل بودم و درد رو کامل حس کردم یه آخ گفتم و خواستم خودمو بکشم جلو ولی رضا افتاده بود روم و جایی هم برا جلو رفتن نبود. هر دو قدمون کوتاه بود و توی همون فضای پشت میشد کار رو انجام داد ولی بازم فضا ناراحت بود. با آخ گفتن من رضا محکم بغلم کرد و گفت جووون چقد داغه این کون! چطور دلت اومد منو چند ماه منتظر بزاری؟ همینجور که افتاده بود روم از بغل یه کشیده دیگه زد به کونم و کیرشو با فشار تا ته جا داد بهم و همونجا نگه داشت. از وزن زیاد و کلفتی کیرش حس خفگی بهم دست داده بود. رضا بعد چند لحظه شروع کرد آروم آروم عقب جلو کردن و بعد شدت و سرعت رو برد بالا من سرم عملن رفته بود توی صندلی و با هر تلمبه یه آخ خفه میگفتم. رضا یکم بلند شد کمر تیشرتمو داد بالا و شکم خودشم داد بالا و باز خوابید روم گرمای بدنش رو از شکمش حس کردم و یکم آرومتر شدم اما انگار حس گرمای بدن من رضا رو حشریتر کرده بود شروع کرد به رگباری تقه زدن. علی دستمال کاعذی رو پرت کرد عقب و گفت زود کارو تموم کن هوا داره روشن میشه منم بیشتر ازین نمیتونم آروم رانندگی کنم. آبتم نریزی توش بریز دستمال. رضا چنگ انداخت و چنتا دستمال رو کشید بیرون و با چنتا تلمبه محکم دیگه یهو کیرشو کشید بیرون و چپوندش لای دستمالا ولی با اینهمه یکم از آبش پاشیده بود روی تیشرتم. رضا همینطور که نیمخیز پایین صندلی بود و داشت آب کیرشو جمع میکرد زد به پام که خودمو جمع و جور کنم. خودمو از صندلی کندم، نشستم و شلوار و شورتمو کشیدم بالا، رضا هم نشست کنارم ولی هنوز کیرش توی دستش و لای دستمالا بود و نفس نفس میزد. علی برگشت و با خنده گفت خسته نباشید! رضا گفت داداش یه جایی که دسشویی باشه وایسا!

تقریبن سه ماهی از اولین سکسم با علی میگذشت و در این سه ماه دو بار دیگه هم رفته بودم پیشش و هر بار علی اصرار داشت برای سکس با رضا اوکی بدم. یه شب که پیش سارا بودم بهم گفت آخر هفته بچه های دانشگاهشون میخان برن سمت کاشان و دو سه روز کاشان و ابیانه و … رو بگردن و میخاد باهاشون بره. گفتم چرا دو نفری نریم؟یا حداقل منم همراهتون بیام ولی قبول نکرد و گفت میخاد آخر هفته با دوستاش باشه. از طرفی قبلن علی بهم گفته بود که شمال از خودش ویلا داره و اکثر هفته ها پنجشنبه جمعه رو اونجاست و چند بار ازم خواسته بود یه آخر هفته اونجا باهاش باشم. یکماهی میشد که با علی نبودم و دلم میخواست پس به سارا گفتم باشه این آخر هفته رو تو با دوستات برو منم با دوستام میرم شمال.
وقتی به علی گفتم که این آخر هفته میام ویلا گفت پس رضا رو هم بگیم بیاد دیگه؟ بعد از یکم من و من گفتم باشه
قرار گذاشتیم که پنجشنبه صبح راه بیوفتیم و علی گفت برای اینکه به شلوغی نخوریم خیلی زود راه بیوفتیم مثلن سه و چهار صبح و منم قبول کردم.
تازه از تهران زده بودیم بیرون که رضا یه چیزی که نفهمیدم به علی گفت و با توقف ماشین رضا اومده بود عقب و دستشو انداخت دور کمرمو و منو کشید توی بغلش و …

هوا تقریبن روشن شده بود که کنار یک رستوران وایسادیم. خودمونو تمیز کردیم و صبحونه خوردیم و وقتی بلند شدیم که سوار ماشین بشیم، علی به رضا گفت تو بشین پشت فرمون. رضا با خنده و کنایه گفت مگه قرار نشد صبر کنیم تا ویلا؟ علی درو باز کرد و با دستی که انداخت لای پام منو هل داد داخل و اومد کنارم نشست و گفت شما دوتا خرحشر منو هم حشری کردین!

داشتم برای علی ساک میزدم و واقعن حشری شده بود و وحشی بازیاش باز گل کرده بود. با دست پشت موهامو گرفتم بود و سرمو هل میداد پایین و کیرشو تا ته حلقم میچپوند. حس خفگی بهم دست میداد بعد کلی تقلا کیرو میکشید بیرون و داد میزد بیار آبمو لعنتی! کیرشو محکم میمکیدم ولی علی کسی نبود که با ساک زدن کیرش و به این راحتیا ارضا بشه و آبش بیاد و بعد چندتا مکش محکم دوباره تا ته حلقم میچپوند کیرشو. رضا گفت داش علی بی خیال شو هوا روشن شده گند قضیه در نیاد. علی که تو حال خودش نبود گفت تو دیگه خفه شو خودت حالتو کردی حال منم خراب کردی حالا بهم میگی بی خیال بشم؟ بعدم از رضا خواست که بره توی جاده فرعی و بعد از گذشتن از یکی دوتا روستا رسیدیم به یه منطقه جنگلی و گفت بزن کنار، رضا گفت چخبره و علی باز گفت بزن کنار و بعد از وایسادن ماشین بمن گفت بیا پایین.همینجور هاج و واج نگاش میکردم رضا گفت چیکار میخای بکنی؟ علی یه پتو برداشت و باز اومد دم در و بمن گفت د بجنب دیگه بیا پایین، رضا پرید بیرون و گفت علی خوب یه ساعت دیگه میرسیم اگه هم نمیتونی تحمل کنی همینجا توی ماشین کارتو بکن دیگه! اما علی دیوونه شده بود دست انداخت بازوی منو گرفت و کشیدم از ماشین بیرون و گفت با این قد و قواره من چجوری تو ماشین حال کنم؟ این موقه صبحم اینجا کسی نیست تا تو یه نخ سیگار بکشی ما رفتیم پایین و برگشتیم و باز دست منو کشید و راه افتاد. منکه هنوز منگ بودم و بزور دنبال علی کشیده میشدم گفتم علی آقا تورو خدا برگرد آخه یکی میبینه آبرومون میره ولی گوشش بدهکار نبود و منو میکشید دنبال خودش و لای درختا جلو میرفت و میگفت آخه این موقه صبح کدوم پدرسگی اینجاست که مارو ببینه؟

بین درختا یه جای دنج رو پیداکرد و پتو رو کنار یه درخت پهن کرد و منو که رو زانوهام بودمو چسبوند به درختو در حالی که خودش سر پا بود شروع کرد توی حلقم تلمبه زدن. منم با دیدن دنج بودن اون منطقه و احتمال واقعن ضعیف اینکه کسی اونم اون موقه روز سر برسه خیالم راحت شده بود و داشتم براش ساک میزدم حشری شده بودم و با حس آرامشی که گرفته بودم واقعن داشتم لذت هم میبردم و با خودم فکر میکردم از خوردن کیر علی بیشتر از مال رضا لذت میبرم مخصوصن با جای تنگ توی ماشین و این فضای باز و جنگل و صدای آبی که از پایین دست میومد و …
علی که حشرش واقعن زده بود بالا بعد دو سه دیقه کشید بیرون و بلندم کرد سر پا و گفت شلوارتو در بیار و خودشم شلوار و شورتشو کشید بیرون. همینطور که شلوارشو درآورد از جیب شلوارش کرم رو درآورد و یکم با انگشت برداشت و پرتش کرد سمت من و گفت خودتو چرب کن. سر کیرشو چرب کرد و منم خودمو چرب کردم. اومد جلو یکم رون و بعدم قمبلای کونمو دستمالی کرد و یهو دست انداخت دو طرف کونم و منو از زمین کند و کشید تو بغلش دستمامو حلقه کردم دور گردنش و پاهامو انداختم دور کمرش، همینطور که یه دستش زیر کونم رو گرفته بود با اون یکی دستش سر کیرشو تنظیم کرد و هلش داد داخل. با اینکه هم سر کیرش و سوراخ من چرب بود و منم مخصوصن با گاییده شدن زیر رضا تا حدودی باز بودم ولی سرش سخت رفت داخل و علی با دو دست زیر کونمو چسبیده بود و چندبار آوردم بالا و کوبیدم سر کیرش جوری که کیرش تا ته کونم رفت. محکم گردنشو چسبیدم و خودمو بهش چسبوندم اما همینطور که سر کیر، بالا پایینم میکرد حرکت کرد و پشتمو چسبوند به درخت و دیگه کاملن برای تقه زدن آزاد شده بود پاهاشو یکم تا کرده بود و تند تند تلمبه میزد من هم لذت میبردم و هم داشتم جر میخوردم. تو همین حین یه صدایی توجهمو بخودش جلب کرد و از بین درختا یه دختر و پسر رو دیدم که میگفتن و میخندیدن و از سمت پایین میومدن بالا چندبار همونطوری سر کیر بالا پایین میشدم علی رو صدازدم ولی اون اصلن حواسش نبود فقط داشت میگایید و میگایید شایدم خیال کرده بود از فشار کیر دارم صداش میکنم که زودتر ولم کنه پس محلی نمیداد و شلپ شلپ فقط تقه میزد. سر و صدامون بالا بود و بالاخره کاری که نباید شد و متوجه صدای ما شدن اومدن درست سمت ما و پسره که قد بلندتر بود شاخه درخت روبرویی که شاید شیش هفت متری فاصله داشت رو کنار زد و هر دو روبروی ما قرار گرفتن. من چندبار زدم روی شونه علی ولی اونکه انگار تو این دنیا نبود بازم تلمبه میزد. دختره با دیدن ما یهو صورتش یجوری شد انگار باحالترین و جالبترین چیز دنیارو دیده، یهو یه صدای جیغ مانند کوتاهی از خودش بیرون داد و گفت وای اینجارو ببین. تازه علی متوجه حضورشون شد برگشت یه نگاه بهشون کرد و داد زد برین گمشین ازینجا تا ترتیب خودتونم ندادم. از یال و کوپال و نعرش انگار ترسیدن و یکم رفتن عقب بعد یه چیزایی به هم گفتن و یکم بحث کردن و باز برگشتن به نگاه کردن. علی دیگه تو اوج شهوت بود و به نظرم اگه تو اون لحظه با تفنگ هم بهش شلیک میشد حاضر نبود کیرشو در بیاره و چندتا تقه محکم زد و یهو انگار پاهاش شل شد و چند بار لرزید اما باز منو محکم چسبوند به درخت و آبشو تو کونم خالی کرد. بعد دوباره متوجه اون دو نفر شد منو از بغلش کشید پایین و گذاشتم زمین و با غیظ رفت سمتشون و همینطور که پایین تنش لخت بود داد زد مگه نگفتم گورتونو گم کنین کثافتا ولی پسره سریع پرید جلو و گفت ببخشین پهلوون من یه کاری باهاتون داشتم. علی که بهش رسیده بود بیخ گلوشو چسبید و گفت چه مرگته؟ پسره که رنگش پریده بود فقط میگفت اجازه بدین اجازه بدین، علی بیخ گلوشو ول کرد و پسره خودشو کشید عقب و گفت لطفن بیاین اینور باهاتون حرف دارم و علی رو کشید یه بیست متری اونورتر
منم پایین تنم لخت بود و نشسته بودم روی پتو پشت به درخت و پاهامو جمع کرده بودم توی دلم و دستمامو حلقه کرده بودم زیر پاهام و بدجوری خجالت زده بودم. اما دختره فقط یجوری بهم لبخند زد انگار این فقط یه اتفاق جالبه نه شرم آور و بعد اومد و نشست کنارم و بی هوا گفت این غول بیابونی رو از کجا گیر آوردی؟ با تعجب نگاش کردم و گفتم چی؟ زل زده بود به علی و انگار داشت با نگاهش سر تا پاشو میخورد. برگشت نگام کرد و بعد دوباره سرشو برگردوند سمت علی، و من بازم با تعجب داشتم نگاش میکردم و با خودم میگفتم عجب دختر عجیبیه برعکس همه دخترا که وقتی میفهمن پسری کونیه با حس چندش و بد نگاش میکنن ولی توی نگاه این دختر اصلن هیچ چیز بدی نبود. همینجور که علی رو دید میزد زیر لبی انگار با خودش حرف میزد و میگفت نگاش کن لعنتی چه عضلاتی داره چه قد و هیکلی، اوووف چه گرزی بین پاهاشه! گفتم فقط یه مشکلی هست. برگشت توی صورتم نگاه کرد و گفت:

چه مشکلی؟
زیاد میونه ای با کوس نداره! قیافش رفت تو هم و گفت
یعنی با دخترا حال نمیکنه؟
چرا ولی فقط از عقب
انگار خیالش راحت شده باشه صورتش باز شد و یه لبخند زد و باز صورتشو سمت علی برگردوند و همینجور که بدنشو با نگاه زیر و رو میکرد گفت اوووف این بکنه من از هرجا بخاد بهش حال میدم!
علی و پسره چند دیقه حرف زدن و بحث کردن و پسره چندبار بما اشاره کرد و آخرش دوتایی اومدن سمت ما و پسره گفت شیما بیا یه دیقه و دختره پاشد باهاش رفتن اونور و اینبار اون دوتا بودن که مشغول بحث شدن
علی شلوار و شورتمو پرت کرد سمتم و گفت پاشو بپوش خودشم شروع کرد به پوشیدن. اومدم کنارش و گفتم
چی میگفت؟
می خواد باهات حال کنه!
چشام گرد شد همینجور با تعجب نگاش کردم
یعنی چی؟ اونوقت تو چی گفتی؟
بجاش منم با دوست دخترش قراره حال کنم
پس قبول کردی مبارکه تو راضی پسره راضی شیما جون راضی منم که کون لقم
نه هنوز قبول نکردم
هنوز؟ یعنی چی؟
یه شرط گذاشتم
چه شرطی؟
گفتم ما دوتاییم،رضارو که یادت نرفته؟ فقط اگه دختره قبول کنه به دوتامون حال بده اونوقت میتونه ترتیب تورو بده
اونوقت نظر من این وسط کجاس؟
اولن که دختره بعیده قبول کنه دومن تو هم یه کیر جدید رو تجربه کن شاید خیلیم بهت حال داد سومن واسه خاطر اینکه داش علی ترتیب این فنچو بده یه حالی به پسره بده مگه چی میشه؟
آره حتمنم که با این پسره لاغر مث ماکارونی خوش میگذره!
حالا مگه دختره قبول کرده که تو نگران حال با پسره ای؟
قبول میکنه
با تعجب نگام کرد
چطور؟
-دختره عاشق کیرت شده!
چشای علی برق زد و انگار باز حشری شد. اینبار واقعن با نگاه خریداری شیما رو برانداز کرد و گفت اوووف اگه قبول کنه که امشب چه حالی باهاش بکنم. منم برای بار اول دقیق و کامل نگاهشون کردم. پسره میخورد بیست و شش هفت ساله باشه با قد حدود ۱۷۵ لاغر و یه سبیل نازک پشت لبش و دختره بیست و دو سه قد کوتاه با شلوار جین و مانتویی که آستیناشو به کمرش بسته بود و تاپ آستین حلقه ای سفید نازکی که افتاده بود روی ممه های گردش
و حسابی خوشفرم نشونشون میداد و موهایی که بلوند رنگ شده بودند با چشمای نسبتن گرد و درشت که بصورت خوشگلش درخشندگی و گرمای بیشتری میدادند. بالاخره بحثشون تموم شد و پسره که بعدن فهمیدم اسمش مازیاره اومد سمت ما و گفت قبوله!
علی باهاش شماره رد و بدل کرد و آدرس ویلارو داد و برای بعد از ظهر قرار گذاشتن و از هم جدا شدیم.
ساعت چهار بود که گوشی علی زنگ خورد و مازیار که ویلارو پیدا نمیکرد باز آدرس خواست در نهایت بعد از دو سه بار زنگ زدن دیگه ویلارو پیدا کردن علی در رو باز کرد و ماشینشون اومد داخل و پیاده شدن. شیما یه شلوار نقره ای براق چسبون که بدجوری برونهاش چسبیده بود پاش بود و مانتو جلو باز و همون تاپ صبحی و البته یه آرایش نسبتن غلیظ هم کرده بود که راستش منم با دیدنش حشری شدم و حس کردم دهنم خشک شد. مخصوصن وقتی که مانتوشو در آورد و برعکس صبح که مانتو دور بدنش گره خورده بود اینبار کمر باریک و کون گردش، کامل خودشو نشون داد. بعد سلام و احوالپرسی اومدن داخل و همه نشستیم. اولش حرفا خیلی رسمی و مودبانه بود و شیما با مازیار روی مبل دو نفره نشسته بودن و من روی یه مبل یه نفره و علی و رضا که با چشماشون داشتند شیمارو میخوردن روی مبل سه نفره، طبق معمول علی پیشنهاد مشروب داد تا جو از سنگینی در بیاد. همه نشستیم پایین دور تا دور میز سوشی خوری که بین مبلها بود و بساط مشروب روی میز چیده شد و علی خودش ساقی شد. بعد از چند پیک سرامون داغ شد و علی یه آهنگ شاد رو پخش کرد و همه رو بلند کرد که برقصیم و وسط رقص شیمارو که معلوم بود خیلی ازش خوشش اومده رو کشید سمت خودش و رسمن شروع کرد دستمالی کردنش. مازیارم که اینو دید اومد سمت من و میخواست بمن ور بره ولی من خیلی خوشم نمیومد و زیاد بهش رو نمیدادم. مثانم پر بود و رفتم دسشویی وقتی اومدم بیرون علی منو یه گوشه گیر انداخت و گفت ببین من بدجوری برا شیما حشری شدم پس سر این پسره رو گرم کن و یکم تحویلش بگیر بزار کار درست بشه الانم برو بشین پیشش و باهاش گرم بگیر
شیما و رضا هنوز میرقصیدن ولی مازیار نشسته بود کنار میز رفتم و نشستم پیشش، علی هم از دسشویی برگشت و نشست و پیکهارو پر کرد و به رضا و شیما گفت بیاین بشینین. صورت شیما گل انداخته بود و معلوم بود مسته مسته موقع نشستن نزدیک بود بخوره زمین ولی علی تو هوا گرفتشو نشوندش بین خودش و رضا، پیکها رو رفتیم بالا و من، شیما رو اونور میز میدیدم که با هیکل کوچولو و به اصطلاح فنچش بین دوتا گردن کلفت( بخصوص علی) بود و بخودم میگفتم چجوری قراره کیرای کلفت این دو نفرو بخوره؟ پیکها که اومدن پایین علی رو دیدم صورتش یجور عجیبی شده بود پر مستی پر شهوت و با یه حالت گیج و انگار توی خواب باشه دستش رفت سمت سینه شیما، و از روی تاپش سینه هاشو شروع کرد مالیدن. شیما با مالیدن سینه هاش فقط زل زد به علی و یه آه کشید. رضا هم عقب نیفتاد و دست انداخت بین رونای گرد و خوشگل شیما و شروع کرد به مالیدنشون دوتا دست شیما رفت روی کیرای علی و رضا و از روی شلوارک شروع کرد بمالیدن جفتشون و بنوبت به هر دوتاشون لب داد. مازیار هم حشرش زده بود بالا و شروع کرد بمالیدن کون من
علی شیمارو بلند کرد و گذاشتش روی مبل سه نفره و باز ازش لب گرفت. بعد رضا و علی شلوارکاشونو درآوردن و کیرای سیخ شدشونو گرفتن دو طرف صورت شیما، با دیدن کیر سیخ شده علی، شیما با چشمای مست و خمارش یه نگاه به علی کرد و یه آه کشید و دستاشو دور دوتا کیر حلقه کرد و و بنوبت شروع کرد بخوردن. مازیار که کیرش راست شده بود دست منو گرفت و کشیدم روی مبل دو نفره و دست انداخت روی کونم و گفت

میخام همینجا ترتیبتو بدم.
من نمیخواستم دوباره جلوی شیما کون بدم و البته دوس داشتم سکس شیمارو هم ببینم. پس به مازیار رو کردم و گفتم
-احمق این گردن کلفت عاشق کونه، کونتو ببینه تا نکنه ولکن نیست حالا تو میخای جلوش لخت بشی؟
قیافش رفت تو هم و گفت راست میگی؟
امتحانش مجانیه!
-پس پاشو بریم اتاق خواب
دستمو گذاشتم روی کیرش و شروع کردم از روی شلوار مالیدن و گفتم لطفن بزار ببینم، حشری بشم بهتر بهت حال میدم البته اگه مشکلی با دیدن سکس دوست دخترت نداری!
یه نگاه بهم کرد و همینطور که زیپشو میکشید پایین بیخ گوشم گفت دوست دخترم نیست. با تعجب نگاش کردم و مونده بودم پس چه نسبتی دارن که باز اومد کنار گوشم و گفت خواهرمه! نمیدونم تاثیر مستی بود یا چی که این حرفو بهم زد. ناخودآگاه چندبار صورت دوتاشونو نگاه کردم واقعن شباهتهایی توی صورتاشون بود.
مازیار که سعی میکرد علی کونشو نبینه مبادا کونش بباد بره!!! با هزار زحمت از همون زیپ پایین کشیده و از بالای شرت، کیرشو کشید بیرون و من رفتم بین پاهاش و شروع کردم براش ساک زدن و در عین حال زیر چشمی شیما و علی و رضا رو هم دید میزدم و گاهی کیرشو از دهنم در میاوردم و در حالی که با دست کیرشو میمالیدم و بالا پایین میکردم کامل غرق سکس سه نفرشون بودم. مازیار هم فقط آه و آخ میگفت و حشرش بالا بود.
بعد از اینکه شیما هر دوتا کیرو حسابی خورد و تف مال کرد، علی بغلش کرد و یه دل سیر ازش لب خورد. بعد لختش کرد و ممه هاشو بی هیچ مانع و مزاحمی حسابی خورد. رضا که در این حین کامل لخت شده بود کاندومو کشید سر کیرش و خوابید روی مبل و شیما اومد روی رضا با دستای ظریف و سفیدش کیر کلفت رضارو تنظیم کرد روی کوسش و نشست سرش، از شدت حشر اونقد کوسش خیس شده بود که انگار کیر کلفت رضا رو یه نفس بلعید. رضا که کیرش توی یه جای گرم و نرم رفته بود یه آه از ته دل کشید و چنتا کشیده به باسنش زد. علی هم کامل لخت شده بود یه پیک دیگه مشروب رفت بالا و یه نخ سیگار آتیش زد و اومد بالای سر رضا و شیما، موهای شیمارو گرفت و کیرشو تپوند توی دهن کوچولوش و شروع کرد تلمبه زدن. رضا هم حسابی شیمارو سر کیرش بالا پایین میکرد و با قدرت توی کوسش تلمبه میزد. حشرش زده بود بالا و بنوبت کون و پستونای گرد و خوشگلش رو چنگ میزد و میمالیدشون. بعد چند دیقه رضا شیمارو از سر کیرش بلند کرد و ازش خواست داگ استایل بگیره. کون گرد و کوچولو و کمر باریک شیما تو این پوزیشن هر مردی رو وحشی میکرد. رضا کمر باریکش رو با دستای پر قدرتش طوری محکم گرفت که انگشتاش بهم رسیدن. کیر کلفتشو تنظیم کرد و تپوند داخل و شروع کرد به تلمبه زدن، شیما سرشو انداخته بود پایین روی دستاش و قمبل کرده بود و هماهنگ با تقه های رضا آح و اوووح میکرد. علی که سیگارشو خاموش کرده بود باز برگشت و نشست روی مبل سر شیما رو بلند کرد و کیرشو گذاشت دهنش، شیما همینطور که کوسش داشت جر میخورد برای علی ساک میزد. تلمبه های رضا سرعت گرفت و بعد یه لحظه با دستش تاج مبل رو محکم گرفت و چند بار بدنش لرزید و ارضا شد. کیرشو کشید بیرون و کاندوم پر از آب رو از سر کیرش درآورد. حولشو برداشت و رفت حموم. از صورت عرق کرده شیما میشد خستگی رو حس کرد ولی هم خودش و هم علی هنوز حشری بودن. علی یه کوسن گذاشت روی فرش کف حال و ازش خواست که با شکم بخابه روش، بعد با کرم کونشو حسابی باز کرد. کاندوم کشید سر کیرش و کرم مالید و خوابید روی شیما، واقعن تصویر عینی فیل و فنجون بودن
کیرو تنظیم کرد دم سوراخ و و سرشو فشار داد داخل، بدن شیما جمع شد و آخش رفت به هوا! علی با دوتا دستاش دستای شیمارو محکم گرفته بود و فشار رو ادامه داد و تا ته کیرشو فرو کرد. یه لحظه دیدم شیما بازوی خودشو گاز گرفته شاید واسه اینکه جیغ نزنه. علی یکم بهش فرصت داد و بعد شروع کرد به تلمبه زدن با دیدن اون صحنه ها بدجوری حشرم زده بود بالا همزمان هم دوس داشتم جای علی بودم هم جای شیما! بعد از چند دیقه تلمبه منظم و محکم اینبار شیما دستای علی رو محکم گرفت و بدنش جمع شد. علی که فهمیده بود شیما ارضا شده یکم بهش فرصت داد و ده بیست ثانیه تلمبه نزد تا بدن شیما شل شد و دوباره تلمبه زنی رو از سر گرفت. منکه دیگه واقعن حشری شده بودم پاشدم و به مازیار اشاره کردم و رفتم اتاق خواب، مازیارم پشت سرم اومد. کاندومی که قبلن از علی گرفته بودم رو بهش دادم و لخت شدم و لبه تخت داگی گرفتم. همینجور که داشت لخت میشد کونمو میمالید و قربون صدقش میرفت. هر دوتامون مث سگ حشری بودیم و با اینکه مازیار بعد چهار پنج دیقه آبش اومد اما بمن بدجوری حال داد! بعد سکس، ده پونزده دیقه ای روی تخت دراز کشیده بودیم و از شدت مستی حال پاشدن نداشتیم.
بالاخره اومدیم توی هال، رضا از حموم اومده بود بیرون و علی رفته بود حموم. شیما توی دسشویی بود و تا ده پونزده دیقه ای هم بیرون نیومد. تقریبن همزمان با بیرون اومدن علی از حمام شیما هم از توالت بیرون اومد هنوز لخته لخت بود. مازیار گفت شیماجان بپوش بریم ولی علی که داشت با حوله سرشو خشک میکرد گفت کجا؟

قرارمون سکس بود که کردیم الانم باید بریم دیگه
قرار که آره انجام شد ولی شیما هر موقه خودش دوس داشته باشه ازینجا میره. خودمم هرجا بخاد میبرمش. شیما جون دوس داری بری یا بمونی؟
شیما با شیطنت نگاش کرد و گفت شما دوس دارین بمونم؟
البته
پس میمونم!
مازیار پرید جلوی شیما و گفت ولی… علی حوله رو انداخت روی مبل و همونجور لخت وایساد جلوی مازیار و سینه براش داد جلو و گفت ولی چی؟؟؟ مازیار به تته پته افتاد و گفت پس منم میمونم. اینبار رضا هم اومد کنار مازیار و گفت بیخود، سر خر لازم نداریم! مازیار با ناامیدی برگشت سمت شیما، اما شیما فقط مانتوشو پیجید دور خودش و مازیار رو برد توی حیاط و باهاش حرف زد و سوار ماشینش کرد و فرستادش که بره اما قبلش دو سه تا کیسه رو از ماشین برداشت. کیسه پلاستیکی لباسایی که خریده بود و ظاهرن از قبل حدس زده بود که شاید برنامه اینجوری باشه که بمونه پس لباسم تدارک دیده بود!
منم رفتم حموم و همونجا با مرور صحنه هایی که دیده بودم جلق زدم و وقتی بیرون اومدم دیدم رضا و علی نشستن بازم پیک میزنن و سیگار میکشن و شیما با یه دونه شورت لی که تا وسطای رونش بود و یه تاپ نارنجی که از بالای پستوناش تا بالای نافش بود نشسته بود روی پاهای علی و دستشو حلقه کرده بود دور گردنش و داشت براش دلبری میکرد. علی هم بدنشو دستمالی میکرد و گاهی یه لب ازش میگرفت. هم علی و هم رضا بدجوری جذبش شده بودن و با خوشمزگیاشون سعی داشتن دلشو ببرن ولی تابلو بود که دل شیما پیش علیه
یه نخ سیگار و فندک برداشتم و رفتم توی حیاط نشستم روی تاب پهن وسط حیاط و شروع کردم به کشیدنش. هوا داشت تاریک میشد. بعد یه دیقه بوی ادکلن شیما رو حس کردم.برگشتم و پشت سرم دیدمش. بهم لبخند زد و با اشاره به تاب گفت میشه؟ خودمو کشیدم یه طرف تاب و گفتم البته. نشست کنارم و با پاهاش تاب رو یه تکون داد. شروع به تاب خوردن آروم کردیم. سکوت بینمون آزاردهنده شد پس بی هوا گفتم خوب چطور بود؟ خندید و گفت بنظرت اگه بد بود مونده بودم؟ بعد باز نگام کرد و آروم کنار گوشم گفت یکم وحشی هستن مخصوصن علی، ولی من رامش میکنم و خندید.بعد دو دیقه باز نگام کرد و گفت
مازیار که اذیتت نکرد؟
نه بابا
راستش بعضی وقتا خیلی بیشعور میشه
طوری نیست
ساسان تو فقط… ببخشین اینو میگم ولی کنجکاو شدم
بگو راحت باش فک نکنم دیگه چیز مخفی بین ما باشه!
تو چرا با مردا حال میکنی؟
خودت چرا با مردا حال میکنی؟
خوب من زنم و با کیر مردا حال میکنم دیگه
خوب حال کردن با کیر زیاد ربطی به زن و مرد نداره بعضی وقتا پسر یا مرد هم با کیر حال میکنه
پس تو فقط با مردا حال میکنی؟یعنی زنا برات جذابیت ندارن؟
خوب ببین گی ها بعضیشون اصلن هیچ حسی بزنها ندارن ولی بعضیشون با هر دو جنس حال میکنن
و تو…؟
من جز دسته دومم
یه لحظه سکوت و بعد با شیطنت
یعنی منم هوسیت میکنم همونقد که علی هوسیت میکنه؟
یه نگاه به سر تا پاش از سینه ها تا رونای خوشفرمش کردم
خیلی بیشتر!
توی همون تاریک روشن هوا هم معلوم بود که چشمای شیما برق زدن. بعد چند دیقه سکوت دستشو گذاشت روی دستم یه فشار داد و گفت ببخشین که خیلی فضولی کردم. یه بوس زد روی لپم و برگشت داخل
اونشب علی با شیما رفتن داخل یکی از اتاق خوابها و من و رضا هم رفتیم توی اون یکی اتاق، رضا بعد دوتا سکسی که کرده بود و حالگیری اینکه انتخاب شیما علی بود نه اون، حال سکس دوباره نداشت و خوابید. منم بعد سه تا سکس در یک روز واقعن حالشو نداستم و خوشحال بودم که رضا خوابید و از طرفی همه فکرم پیش علی و شیما بود و راستش بهر دوشون حسودیم میشد. هم به شیما که حس میکردم داره علی رو از من میگیره هم به علی که میدیدم موجودی به نازنینی شیما چطور دلباختشه .

نوشته: ساسان


👍 19
👎 5
41401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

856195
2022-01-29 02:02:45 +0330 +0330

خوب خداروشکر بالاخره با همکاری ادمین محترم این قسمت اومد روی سایت، داستان با نام “وقتی که خواب بودم” ادامه خواهد یافت

3 ❤️

856232
2022-01-29 03:33:07 +0330 +0330

مملی رستگاری
مرسی دوست عزیز بابت لطفی که از همون قسمت اول نصیب بنده کردین و همچنان همراه داستان هستین
در مورد داستان راستش رو بگم از اول قرار بود خط اصلی داستان یچیزی تو مایه های همونی باشه که شما الان گفتین البته نه کامل ولی تقریبن ولی با بازخوردهای بدی که بعضیها روی قسمتهای قبل داشتن و اونقد درک و شعور نداشتن که بفهمن شخصیت نویسنده چیزی مستقل از داستان و شخصیتهای داستانه و بجای نقد داستان، شروع به فحاشی بمن و خانوادم کردن حقیقتش تصمیم گرفتم خط کلی داستان رو عوض کنم
امیدوارم این تغییر خط باب دل و پسند شما هم باشه

1 ❤️

856254
2022-01-29 08:43:41 +0330 +0330

مملی رستگاری
نه عزیز دل برادر منکه خودشو ناراحت نمیکنم ولی شمام خودشو ناراحت نکن و اینجور تخته گاز نرو تو دل و روده مردم!
راستش من خودم بشخصه آدمی بودم و هستم که وقتی توهین و چرت و پرت بشنوم تا جواب ندم آروم نمیگیگیرم ولی از طرفی هم خیلی دوس ندارم گرفتار حواشی بشم واسه همینم ترجیح میدم ازین ببعد اینجور کامنتا و کامنتای همچین افرادی رو نخونم یا بی خیالشون بشم و همون بچسبم این داستان رو نمومش کنم شرش بکنه
من وقتی نوشتم می خواستم فقط همون قسمت اول باشه ولی بعد یهو این دهن مریضم شروع کرد بهش پر و بال دادن و درگیرش شدم و الان واقعن نمیتونم بی خیالش بشم و باید تمومش کنم
ولی فک نکنم بعد این دیگه هیچوقت بنویسم

1 ❤️

856275
2022-01-29 13:43:16 +0330 +0330

خوب بود ولی به نظر من برگردی به همون خط راه اول و کارو ادامه بدی و از ی سری موجود جقی که فحاشی بعد اومدن ابشون رو سر نویسنده ها خالی میکنند دلگیر نشی و کار خوب خودتو واسه کابران اصلی شهوانی که دنبال ی داستان خوب تو این ژانر میگردند و تعدادشون هم کم نیست بنویس و همون قبلی رو ادامه بده لطفا
خسته نباشی

2 ❤️

856304
2022-01-29 18:01:04 +0330 +0330

لعنتی کلی منتظر داستانت بودم 🤩🤩😍😍 ادامه بده و لطفا قسمت های بعدی رو زود به زود بده 😘😘❤️❤️

2 ❤️

856332
2022-01-30 00:21:16 +0330 +0330

مرسی عالی خیلی منتطر بودم

2 ❤️

879751
2022-06-16 00:43:58 +0430 +0430

من از داستان های اروتیک خوشم نمیاد بنا به دلایل دیگه ای اینجا و در این سایت حضور دارم. ولی داستانهای شما (به غیر از قسمت های اروتیکش) برام جالب و خوندنی هستن.
واقعا «آموزنده» هستن.

1 ❤️

880114
2022-06-17 22:37:13 +0430 +0430

rikitiki
مرسی لطف دارین و خوشحالم که خوشتون اومد

1 ❤️