پدربزرگم تازه فوت کرده بود راه افتادیم سمت روستا . وصیت پدر بزرگم دو ماه آخر زندگیشو خونه عمو احمد بود با توجه به وخامت حالش نمیتونست هی بره روستا و برگرده برای همین وقتایی که بستری نبود خونه عمو بود . با فوت پدربزرگ برای دفن پدربزرگ همگی راه افتادیم سمت روستا .حالا بماند ما بچه ها تو راه رفتن به روستا چه کسکلک بازیایی درآوردیم . فرید پسر عموی بزرگم که بعد از خواهر بزرگش نوه بزرگ یا نوه پسری بزرگ محسوب میشد در راس خراب کاریامون بود . فریبا خواهرش که چند سالی بود ازدواج کرده بود و یه بچه دوساله داشت هم با شوهرش راه افتاده بودن پشت سر مینی بوس ما . هرچی فریبا خانم و مهربون بود و درواقع برای ما بچه ها حکم یه عمه نداشته رو داشت فرید کسکش و عوضی بود . تو مینی بوس یه گوشه نشسته بود و چشماش یه برق تخماتیکی داشت که فقط من و سجاد پسر عمو کوچیکم میدونستیم چیه . هروقت میرفتیم ده یه گوسفند سفیدی داشتن خونه پدربزرگم که فرید روزی دوسه بار این گوسفند بیچاره رو میکرد . لامصب گوسفنده هربار فریدو میدید جوری میومد خودشو میمالید به فرید انگار پدرجدشه . فرید هم چند باری بهش گفته بود عزیزم الان زشته بذار برن بالا خودم میام سروقتت قربون دنبه های خوشگل و نرمت بشم . دیوس جوری با گوسفنده حرف میزد ما اینور شق میکردیم . تازه رو گوسفنده هم غیرت داشت . یادمه یکی دوبار با بچه های همسایه خونه پدربزرگم گلاویز شده بود سر اینکه چرا به نازی دست زدن . اسمم براش گذاشته بود بیشرف . گوسفند نامبرده اسمش نازی بود و نور دیده و عزیز دل فرید خان . به ما هم سپرده بود نزدیک نازی نشیم . مگه ما چیکار کرده بودیم و کی اصلا اشتیاقی نشون داده بودیم برای حیوونا که فرید اینجور رفتار میکرد . میگفت ناموسمه . عجب جونوریه خوب آخه گوسفند کی ناموس آدم میشه آخه . از بس بیشعور بود هیچ دختری باهاش دوست نمیشد که . واسه همین تنها بِدِه ی فرید همین گوسفند مادرمرده بود . مادربزرگم میگفت فرید نظرکردس هروقت میاد اینجا اون گوسفند سفیده سروصداش کم میشه انگار که آروم شده باشه . شیرش هم زیاد میشه . حالم بهم میخورد وقتی میدیدم شیر گوسفد رو میدوشن و میخورن . انگار اسپرمای فرید وارد شیره میشه . بعدشم گوسفند جنده و چه به شیر دادن . بهر حال فرید خبر نداشت که قراره چه اتفاقی بیفته و البته ماهم بیخبر بودیم تا وقتی رسیدیم ده . قبل ما آمبولانس نعش کش رسیده بود روستا و مستقیم رفته بود دم قبرستون و جسد پدربزرگم رو بردن و به خاک سپردنش و ماهم سروقت رسیدیم و پسر خادم مسجد روستا هم امد یکم قرآن خوند و امام جماعت روستا هم یه چند کلام کُس تلاوت فرمودن که همه از گوش راست به تخم دایورتش کردن و بعد از به خاک سپاری رهسپار خونه پدربزرگ شدیم . با توجه به برنامه روتین فرید میدونستیم که منو سجاد به هیچ وجه نباید نزدیک نازی بشیم و از طرفی هم باید امنیت مکان رو براش فراهم میکردیم . البته امنیتی در کار نبود . فرید میرفت تو آخور و منو سجاد هم دم در وایمیستادیم کسی میومد با صدای بلند باهاش احوال پرسی میکردیم فرید هم فوری متوجه میشد و صحنه رو به حالت اولش برمیگردوند . ولی اینبار انگار روزگار آبستن حوادث دیگری بود . با ورود به حیاط بزرگ خونه پدربزرگ و دیدن افراد زیادی که مشغول تهیه غذا برای مهمونا و از اونطرف جسد بدون سر نازی که مش قربون قصاب و همسایه خونه پدربزرگم داشت پوست نازی رو با بی خیالی و خشونت میکند درجا میخکوب شدیم . منو سجاد که عین خیالمون نبود ولی فرید اون لحظه انگار قسمتی از وجودشو از دست داد . چشماش که حسابی گرد شده بودن کم کم حالت افسرده ای گرفت و یواش یواش اشک تو چشاش جمع شد . منو سجاد که اولین بار بود گریه فرید رو میدیدیم کفمون برید . عوضی برای پدربزرگ حتی یه لحظه هم ناراحت نشد که هیچ با خوشحالی گفت بالاخره خونه خلوت شد شبا با خیال راحت میتونم برم فیلم پورن ببینم . یعنی همیشه فرید رو یه آدم بی منطق بی احساس بی مسئولیت میدیدیم ولی الان با این عکس العملش در برابر قربانی شدن عشق چند سالش حسابی نظرمون عوض شد . آروم گفتم گریه نکن دیگه . یه گوسفند که ارزش این حرفارو نداره . یهو با همون حالت گریه یقمو چسبید وگفت تو اصلا میدونی احساس یعنی چی ؟ گفتم بابا بیخیال یه گوسفند بوده حالا سرشو نمیبریدن فوقش یه سال دیگه خودش میمرد میدونی چند سالش بود ؟ گفت بی احساس قاتل تو اصلا میفهمی من چند بار باهاش خوابیده بودم ؟ میفهمی وقتی برای عشقت شعر میگی و تن سرد و بیجونشو میبینی ینی چی؟ این دیگه نوبرش بود واقعا . شعر سرودن واسه گوسفند ؟ میدونستم که شعر نیست و بیشتر کسشعره ولی خیلی دوست داشتم بخونمشون . بعدها وقتی گفتم توروخدا اون شعر رو که واسه گوسفنده گفته بودی رو نشونم بده نداد که نداد . حیف سوژه مسخره بازی خوبی میشد . دیدم که حسابی احساساتی شده و در حالت عادی منطق سرش نمیشد چه برسه به الان . گفتم اره اصلا حق با توئه . تو راس میگی واقعا بهت تسلیت میگم . خیلی حالت کیری ایی بود . اولین تسلیتی که گفته بودم برای پدربزرگم نبود بلکه برای نازی , گوسفند ذبح شده ای بود که فرید میکردش . تف به تو ای روزگار که بخاطر یه بیشعور باس خاطر پدربزرگ رو لکه دار کنم . فرید اون دوروز رو که تو روستا بودیم همش یه جا تنها مینشست و به افق خیره میشد . حاضرم قسم بخورم عشق فرید به نازی از عشق جک به رز تو فیلم تایتانیک هم پرشورتر بود . مادربزرگم خیلی غصه میخورد و میگفت بچه ها فرید چشه چرا اینقد تو خودشه ؟ چی میگفتیم ؟ میگفتیم به خاطر از دادن عشقش اینجور شده ؟ گفتیم راستش بابابزرگ خیلی فریدو دوس داشت فرید هم همینطور . واسه همین هضمش یکم واسش سخته . کیرم تو مغزت فرید که آدمو مجبور به چه دروغایی میکنی . مادربزرگم از اون آدمای ساده و مهربون بود . هرچی میگفتیم باور میکرد . همیشه خندون و بذله گو . سرحال و چابک ولی فوت شوهرش از اون تب و تاب انداخته بودش . ولی یه نقطه ضعف بزرگ داشت که همه خبردار بودیم ازش اونم گوزیدن بود . نه اینکه خودش بگوزه ها . کسی میگوزید اینقد میخندید که نفسش بند میومد . هیچوقت نمیتونست جلو خودشو بگیره . حتی اگه یه بچه کوچیک میگوزید . ماهم با استفاده از این ترفند کلی نخود به خورد ساجد برادر کوچیک سجاد که امسال میرفت کلاس یک دادیم و هی نزدیک مادربزرگم نگهش داشتیم که یهو بی اختیار گوزید و مادربزرگم بعد از دوروز بالاخره خندید و غم از دست دادن شوهرش براش یکم کم شد . البته یه اتفاقی قبل فوت پدربزرگم افتاد که شنیدنش خالی از لطف نیست . چند روز قبل از فوتش خونه عمو احمد جمع شده بودیم ما و بقیه عموها حتی خونه دایی بزرگمم امده بودن برای احوال پرسی . تو هال بزرگ نشسته بودیم و همه مبلارو ورداشته بودن و پشتی گذاشته بودن چون هرشب مهمون داشتن که رو زمین بشینن تا جا بشن فقط یه گوشه یه تخت بود که بابابزرگم روش دراز کشیده بود . تلویزیون داشت فیلم میداد و صداش کم بود و همه هم نگاشون سمت تلویزیون بود و اتاق ساکت که یهو پدربزرگم گوزید . یهو همه برگشتن سمت پدربزرگم و بدون اینکه عکس العملی نشون بدن یکم ناراحت شدن در عوضش مادربزرگم که نمیتونست جلو خودشو بگیره و جلو دهنشو گرفته بود بی صدا رفته بود رو ویبره . ما همه مادربزرگو نگاه میکردیم که از بس جلو دهنشو گرفته بود تا صداش درنیاد سرخ شده بود که در این حین پدر بزرگم خدابیامرز خیلی خونسرد و با آرامش خاصی گفت : زن خجالت نمیکشی میگوزی ؟ اینقد حرفش تو اون حالت خنده دار بود که همه ترکیدیم از خنده و اینبار نوبت مادربزرگم بود که دمغ شه و حالش گرفته شه .
هی خدابیامرزدش . بعد از ذبح نازی فرید تصمیم گرفت یه جایگزین برای خودش پیدا کنه که با همفکری منو سجاد که این تاحالا با دختر نبوده که بدونه عشقبازی یعنی چی واسه همین تو همون بحبوحه براش یه دختر جنده اوردیم و پولشم دادیم و گفتیم جوری وانمود کنه که انگار ازش خوشش امده و دلش خواسته بهش بده . لامصب جنده گیرآوردن تو ده از تو شهر راحت تر بود . بردیمشون باغای اطراف روستا و فرید و حمیده رو فرستادیم تو یه آلونکی پنج دقیقه نشد حمیده برگشت . گفتیم چی شد ؟ گفت هیچی خوب تموم شد بار اولش بود دیگه بنده خدا ولی ظاهرا خیلی ناراحت بود انگار دوست دخترش ولش کرده . فک منو سجاد افتاد . دوست دختر نداشت که . کجا ولش کرده ؟ گفت نمیدونم ولی هی وسطای کار یهو گریش میگرفت و میگفت نازی . با سجاد یکم مزبوحانه همو نگاه کردیم و گفتیم آره دوس دخترش ولش کرده . احمق دختر مثل پنجه آفتاب دم دستش بوده هنوزم بیاد گوسفنده بوده . ببین فرید چه گوسفندیه دیگه . ولی خوب روز بعدش که میخواستیم برگردیم فرید گفت نه میخوام یه روز دیگه پیش بابابزرگ باشم . گفتیم چرا معلوم شد حمیده حسابی بهش مزه داده و میخواد یه را دیگه بره . قضیه رو براش تعریف کردیم که کار ما بوده اولش حسابی عصبانی شد ولی یکم که فکر کرد کُس مفتی کرده با پول مادوتا آروم شد و دیگه گوسفند کردن از سرش افتاد . بعد گفت ولی کُس نازی یه چیز دیگه بود و منو سجاد با حرص همدیگرو نگاه میکردیم .
نویسنده : کیرمرد(dickerman)
نمیدونم لایک برای این کسشعرا لازمه یا نه ولی من که حالم از تو وگوسفند بهم خورد
خخخخخ دهنت اونجا که گوزو انداخت گردن زنش ترکیدم
جایزه اسکار تخمی تخیلی ترین فک و فامیل هم تعلق میگیره به فک و فامیل شما
لایک15
بسی قنج بردیم از این حاله زی
کمک کردی مشعوفشیم از …زی
ممنون زیبا بود
اه اه حالم بهم خورد.
كلا خانوادگي ديوانه و كم عقل بودن
لایک 16
یه سوال دیکرمن جان
چطوری با اون فرقون توی مسجد نشسته بودی واسه مجلس ختم ؟؟؟؟
کفگییییییییرررر!تبریک میگم کیوان جان پسرعموت به تنهایی تونسته خدای رب النوع پرستانو به فیض رسونده!(اماجدأخوشحالم که بعدازفضاحت واوقات تلخی دیروز،ک درشهوانی شاهدش بودم امروزطنزخلاقانه ی توصبح کاریمومفرح کرداجرت بالایک کنندگان)لایک15برسه به روح پدربزرگت!!!
درود بر دیکرمن عزیز
و سپاس فراوون بخاطر طنز زیبایی که امشب میزبان نگاه دوستدارانت بود
وای ترکیدم از خنده …دیکر من جانم گلم عاشق نوشته هاتم.
همیشه با خوندن نوشته های قشنگت روحیه میگیرم ممنونم عزیزم
لایک 20 (preved) ?
خاطرات یک ذهن ملجوق…
کیرم تو داستانت
بشین جقت رو بزن
امین دیرباز عزیز ممنون
ساسی 78 عزیز مرسی لطف داری
صدف بانوی گرامی مهرتون پابرجا
لاست مون عزیز از همراهیتون سپاسگذارم . ممنون
شدوی عزیز و صمیمی مرسی لطف داری . خیلی مخلص و ارادتمندم
ما ات 8890 عزیز پوزش بنده رو بابت سیر روائی داستان بپذیرید
ددلاور عزیز خوشحالم کردی . والا منم همینطور دوست گرامی فرید اینکارو کرد ?
شکیلا ام جی عزیز ممنون . لطف کردید
سپیده بانوی گرامی من همینجوریشم مردم لازم به زحمت نیست . البته شما بگو بمیر من دراز به دراز میفتم 👼
حسام مثبت عزیز مرسی از کامنتای پرانرژیت دوست خوبم . مممنون
امین گرامی ممنون از اینکه داستانو خوندی . خودمم از فک وفامیلام دل خوشی ندارم . البته این که داستان بود ولی در کل فرق آنچنانی ندارن .
خ مهدی عزیز ممنون
حسن لر گرامی دهنم . مرسی که خئندی و خوشحالم که خوشت امد
مهدی 266 عزیز خوشحالم به دلت نشست
اسنوفلیک مهربون و ماه خیلی خوشحال میشم کامنتاتو پای داستانام میبینم و خوشحالتر میشم وقتی میبینم به دلت نشسته . دلت شاد و لبت همیشه خندون
ایلونای گرامی عزیز ممنون بابت تشویق و انرژی مثبت و خوبت . لطفت پایدار عزیز
12 آرزوی آزاد عزیز جای بسی خوشحالی ومسرت از برای من که باعث شعفتان شدم . ممنون از کامنت خوبت و خوشحالم از خوشحالیت
پسر خوب عزیز ببخشید اگه مایه کدورت خاطرتون رو فراهم کردم
ماهان امیر عزیز ممنون دوست خوبم . فرغونو میزارم دم در همیشه . قلاویز و حدیده کردم باز میکنم دوباره میبندم ?
هزارویک شب عزیز ممنون که همیشه هستی و انرژی دوباره ای میدی برای ادامه نوشتن . خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه روحشون قرین رحمت . میگن اولین هیچوقت فراموش نمیشه حالا هرچی باشه . خوب حق داره فرید خان درست نمیگم قربان ؟
آرامش عزیز ممنون از کامنت خوبت
تیراس گرامی و عزیز . کامنتتون پای داستانم حکم تایید داستانمه . ممنون از لطف و بزرگواریتون استاد عزیز . لطفتون مستدام
اس اس آآ699 عزیز ممنون عزیزم که همیشه با کامنتای خوبت حالمو خوب میکنی دوست خوبم . دوستانی چون شما و دیگر عزیزان همیشه منو ترغیب به ادامه نوشتن میکنن . مرسی گلم
ایول عزیز ممنون و سپاسگذار بابت کامنتای پرمهر و محبتت . خوشحالم که حداقل برای مدت کمی هم که شده داستانام از اون حال همیشگی درت میاره . خوش و خرم باشی همیشه دوست نازنینم
مستر هانتر عزیز چشم . میشینم همون دستوری که دادید رو انجام میدم ولی مهلت بدین تازه از حموم و جق فارغ شدم یه انرژی بگیرم قوت لایموتی تناول کنم عصر قبل از غروب آفتاب جق مبسوطی خواهم نواخت بر تن تبدار ایرم . ممنون دوست عزیز که خوندی
یه زمانی هم که هنوز ارزش های جق رو درک نکرده بودم تو فاز حیوون بودم. ولی خدایی این عشق پاک رو نداشتم.
هیچ وقت فک نمیکردم به همچین کسشعری بخندم :)))) آفرین خوب بود
بکن اصف مرسی عزیز ذل شما لطف داری
کیر ابن آدم عزیز ممنون از نظرت بله همه ما تا با آرمان های اولیه جق آشنا نشدیم این انحرافات رو داشتیم . عشق به حیوان رو من به شخصه دیدم
پینک اسکای عزیز ممنون از نظرت . همینکه کسشری بتونه دوستان رو بخندونه خودش کلیه . شاد باشید و سرافراز
به به شاه ایکس عزیز . مرسی دوست خوبم لطف همیشه شامل حالمه
داداش ک.یر مرد که ک.یر تمام داری/پا به لب گور از این جهان داری
با آن ک.یر بزرگ سلاح جنگی/تو یک ضریح طلا نشان داری
تو را زیارت کنند با این/که اسم کیوان نهان داری
تو اینجا یلی در این جای شهوانی /تو در قلب ما جای جنت مکان داری
و این داستان خوب طولانی/تو در کار طنز استاد تمام داری
بکوشم عفو کنی اگر خطا کردم/تو که رحم و مروت در این زمان داری
امید وارم تو شعر قبل نارا حتتون نکرده باشم
و داستانتون واقعا عالی بود لایک
صفانمافنای عزیز (inlove) (inlove) (inlove) (inlove) (inlove)
خیلی خوب بود خیلی حال کردم خیلی مرسی وااااای واقعا خوشحالم کردی . واقعا خوشحالم برام شعر گفتی خیلی ممنون دوست خوبم . خیلی خیلی لطف کردی
ممنون لطف داری امید وارم خوشتون اومده باشه وظیفه بود منتظر داستان بعدی هستم
صفانمافنای عزیز وظیفه چیه . خیلی لطف کردی واقعا زحمت کشیدی . ممنونم ازت چشم سعی میکنم زود زود داستان بذارم . مرسی بازم
مانیا جان ممنون از انرژی مثبتت لطف داری عزیز . داستان عصیان رو هم خوندم خیلی قشنگ بود . مرسی
به به سامی عزیز خیلی خوشحالم بالاخره نظر مثبتتو جلب کردم . البته این یکی گوتاه شد یکی دیگه در دست اقدام دارم اون احتمالا یکم طولانی شه . فدات بشم سامی جان لطف داری کجام خوش اخلاقه من ؟
ناصر 39 عزیز خیلی لذت بردم از اینکه باوجود تنفر تنفرت از سکس با حیوانات از داستان لذت بردی . قصدمم همینه که با بیان موضوعات ناخوشایند لحظات خوبی رو برای دوستان فراهم کنم . ممنون که وقت گذاشتید
کودرمن عزیز ممنون دوست خوبم لایق اینهمه تعریف و تمجید نیستم عزیز . لطفتون پایدار
لایک. خدا خفه ات نکنه دیکرمرد. عنوان داستان هم جالب بود.
ممنون
عالی بود .
اینکه گهگداری بین این همه چرتو پرت مطالت زیبا میخونم رو مدیون شما چند نفر دیگه تو شهوانی هستم .
۴۶ تقدیمت
خخخ دهنت این چی چی بود نوشتی گووووسفند
ناموسا گوسفند کصم داره مگه???
مثل همیشه عاالی