خواهرم مجبورم کرد

1401/08/09

این خاطره برا سالهای خیلی دوری هست اونزمان ۱۳ / ۱۴ ساله بودم و مثل هرسال تابستونا برای سرکشی به خونه بابا بزرگ مادری و اقواممون رفته بودیم روستا
مامان من اهل روستایی بود که پدر بزرگ پدرم ارباب و خان اون روستا و چند روستای دیگه بود ، مادرم رو هم برای کار به خونه پدر بزرگم فرستاده بودن و اونجا پدرم که تازه از همسرش جدا شده بود مادر منو دیده و گرفته بود و جالب اینکه بابام مرد خوشتیپ و نسبتا زیبایی هست ولی مادرم نه قیافه چندان زیبایی داره و نه تیپ جالبی و نه سعی میکنه که کمی تناسب اندامش رو حفظ کنه و من از این متعجب هستم پدرم با اینکه خواهرای خوشگلی داره و در کل خانواده با کلاسی هستن چطور خودش رو راضی کرده مامانمو بگیره البته شایدم به دلیل اینکه مامانم همسر دوم پدرم هست پدرم اونو انتخاب کرده ، از نظر سلیقه هم همین بس که زمانیکه خواهرم بدنیا اومده مادرم اسم رقیه رو روی خواهرم میزاره ولی پدرم زمانیکه میخواد شناسنامه اشو بگیره اسم نسترن رو میده که با اسم خواهرم که از زن اولش بود ست باشه

یک خواهر ناتنی هم دارم که که خواهر پدریم هست وبعد از جدا شدن پدر و مادرش پیش مامانش موند و بعد از ازدواج نامادریم بازم دوست داشت پیش اون و شوهرجدیدش بمو نه از حق نباید گذشت زن اول بابام واقعا خوشکل و با کلاس هست و ادم حالش گرفته میشه نصیب یه مرد شده که اصلا تعریفی نداره و اونم به مردی شوهر کرده که نه قیافه درست و حسابی داره و نه تیپش مثل آدمیزاده و دریغ از یه تار مو روی سرش
اماهر زمان که میرفتیم ده مامانم منو به سمت چوپان بی جیره و مواجب باباش منسوب میکرد و آبجیم رو هم به سمت کلفتشون ارتقا میداد ، اونا میرفتن سر زمین و تو باغ کار میکردن و من و خواهرم که هر دو خان زاده بحساب میومدیم مثال دو تا برده براشون کار میکردیم و من به شغل اَنبیاء اشتغال داشتم و گوسفندا رو میبردم چرا که حدود ۲۰۰تا گوسفند و بز چموش بودن و حسابی آدمو خسته میکردن البته دو تا سگ گله داشتن که اونا واقعا کمک زیادی میکردن و گله رو جمع نگه میداشتن و نگهبان من و گله هم بودن ، خواهر بزرگترم نسترن هم خانه داری سهمش بود و خونه رو جارو میکرد ، ظرفا رو میشست ، وغذا درست میکرد آبجیم دو سال و نیم از من بزرگتر بود و از زمانیکه یادمه یکی از بزرگترین دغدغه هاش دردسر و پاپوش درست کردن برای من بود و در کل روابط برادر و خواهریمون اصلا تعریفی نداشت و مدام یا باهم قهر بودیم و یا گلاویز بودیم و در حال کتک کاری همدیگه تا این اتفاق رقم خورد و بعد از اون من و نسترن چنان با هم صمیمی شده بودیم کا همه شگفت زده شده بودن
نسترن میرفت تو ۱۷ سالگی و من ۱۴ سالم‌ بود تو سراسر سال نسترن خواهرم دست به سیاه و سفید نمیزد و از اون دخترای لوسی بود که بابام خیلی پر روش کرده بود اما تو این ۲۰ روز، یکماه مثل خر ازش کار میکشیدن و شبیه یک خانم خانه دار میشد که یکسره کونش رو میداد رو به هوا با یک جاروی دستی خونه جارو میکرد
انصافا نسترن دختر خیلی زیبا و خوشتیپی هست و خدا رو شکر از این نظر دقیقا نقطه مقابل مامانم هست که بیشتر مثل یک گونی برنج هست ، چون مامانم هم قد کوتاه بود و هم چاق ولی نسترن به خانواده پدرم رفته و بلند قدر و خوش چهره هست ، عمه کوچیکم یک عکس داره برا زمان نوجوانیش ، کسی نشناسه فکر میکنه عکس آبجی نسترن من هست مو نمیزنن
اونروز گوسفندا رو برای چرا برده بودم ومعمولا تا عصر میچریدن ولی شایعه شده بود که یکی دو تا از اهالی گرگ دیدن که بعدا هم مشخص شد یک سگ ولگرد رو گرگ فرض کرده بودن ، اگر چه من دو تا سگ فوق العاده درنده و درشت هیکل پیشم بود از این سگهایی که پوزه های بزرگ و سر گنده ای دارن که سگهای دائیم بودن و هرکدوم راحت دو تا گرگ رو حریف بودن ولی باز ته دلم میترسید و ظهر گله رو آوردم خونه دیدم همه رفتن باغ میوه چیدن و خونه کسی نیست یهو به سرم افتاد که یک از فانتزی هامو عملی کنم

راستش قصد داشتم یه گوسفند ماده ، آقاجونم داشت اصطلاحا خودشون میگفتن میش این میش جثه خیلی بزرگی داشت و از همه گوسفندا بزرگتر بود
به سرم زده بود بکنمش اما این کار رو تو روستا خیلی بد میدونن و کسی که این کار رو انجام بده رو کلا از خودشون طرد میکنن و اگه بفهمن که کسی کس گوسفند گذاشته دیگه حتی گوشت اونو نجس میدونن و خیلی تبعات وحشتناکی میتونست برام داشته باشه ، و اتفاقا این منو حریص تر و حساس تر کرده بود
یه اخلاق خیلی گندی که داشتم وقتی میخواستم حتی جق بزنم اگه کلا برهنه میشدم حالش چند برابر بیشتر میشد برام و اونروزم گفتم حالا که کسی خونه نیست بزار درست و حسابی حال کنم ، طویله بزرگی بود که دوتا الاغ هم اول طویله بسته بودن و پالان اونا هم روی یه سکو مانند کنار آخور شون گذاشته شده بود و شروع کردم و کل لباسهامو در اوردم و رو پالان الاغ گذاشتم و رفتم گوسفنده رو بگیرم که یمقدار اَذیت کرد و از دستم فرارمیکرد ولی نهایتاً گرفتمش احساس عجیبی داشتم اینقدر هیجانزده شده بودم انگار میخواستم یه دختر رو بکنم کیرم چنان شق شده بود که نبض میزد جالب این بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم و پونرده سالم نشده بود که یهو یه فاجعه پیش بینی نشده مثل سونامی همه آرزوهای جنسیمو در هم پیچید البته بی احتیاطی هم از خودم بود و بی محابا دنبال گوسفنده کردم و حیوونای دیگه رو هم رم دادم و یهو زنگوله هایی که گردنشون بود همه با هم صدای ناهنجاری ایجاد کردن که یهو در بازشد و نسترن تو چهارچوب در ظاهر شد و یهو با دیدن من مثل مسخ شده ها نگاهش روی کیرم ثابت مونده بود که بدجوری شق شده بود
اون از یکطرف دچار شوک شده بود و منم از یکطرف ، یهو بخودم اومدم و دستامو گذاشتم روی کیرم و تا اومدم بخودم بیام نسترن لباسهای منو برداشت و مثل موشک فرار کرد من اول میخواستم دنبالش کنم ، ولی با اون وضعیت من تو حیاط خونه که از همه خونه های همسایه ها دید داشت خیلی ضایع بودو باعث رفتن آبروم میشد بخاطر همین دوباره پناه آوردم به طویله ،با اینکه از حس و حال اولیه در اومده بودم ولی کماکان کیرم شق بود ، و سیخ وایساده بود داشتم دنبال یک توجیه مناسب برای لخت شدنم تو طویله توی ذهنم میگشتم که یهو خواهرم دوباره در طویله رو بازکرد و داخل شد من به شکل غریزی دوباره با دستام سعی کردم روی کیرم رو بپوشونم ولی چون کیرم هنوز شق بود پوشوندن کاملش اونم با دست کار مشکلی بود علاوه بر اون بدتر موهای زاید دور کیرمم‌بود، چون تا اونزمان نزده بودمشون و بشکل نامرتب و ژولیده ای بود و خصوصا بالای کیرم خیلی تو چشم بود و کاریش هم نمیتونستم بکنم
نسترن دختر خیلی حشری بود و از این بابت خیلی بمن بدهکار بود وچند باری حین خود ارضایی مچش رو گرفته بودم و یبارم تو حین حال دادن به دو تا از پسرای روستا دیدمش ولی به کسی چیزی نگفتم بعدا هم که بهش گفتم‌ پرو ، پرو منکر شد و گفت لابد کسی دیگه رو باهاش اشتباه گرفتم و به همین دلیل حدس میزدم‌ بار دوم اومده کیرمو ببینه
نسترن چند لحظه ای تو آستانه در وایساد و منو بر انداز کرد و با حرکت بعدش تصورم قوت بیشتری گرفت چون بعدش اروم اومد تو و روبروی من وایستاد و وقتی با دستم سر کیرمو پوشوندم حس کردم تو ذوقش خورد بهش گفتم آجی چرا لباسهامو بردی ؟ بده تا بپوشم بیام بیرون
آبجیم گفت : میخوای بیای بیرون چکار ؟ الان دیگه مامانم اینا میان بهشون میگم و لباسهاتم بهت میدم خودت که میدونی مدرک جرم رو باید نگه دارم و اگه نگم فردا میگن چه خواهر بی مسولیت و بی تفاوتی بود و گناه به این بزرگی از داداشش دید ولی به بزرگترا نگفت تا لااقل اصلاحش کنن، یکم‌ دیگه حوصله کن مامان یا ننه یکیشون میاد و مشکل تو هم حل میشه ؟ یهو فکری از سرم گذشت که اگر چه اونم به نوبه خودش یک فاجعه دیگه بود ولی همون مثل بد و بدتر بود که باید یکیشون رو انتخاب میکردم
باید سناریوی دیگه ای رو به نسترن تلقین میکردم و خواهرمو از موضوع گوسفندا منحرف میکردم و با دیدن خر بابا بزرگم و کره اش که هر دو ماده بودن این فکر از سرم گذشت میخواستم وانمود کنم که قصد داشتم ترتیب خره رو بدم لااقل اگرچه اینم آبرو ریزی رو داشت ولی تبعاتش از گوسفندا کمتر بود چون اگر‌تو دهنشون می افتاد که من گوسفندا رو میکنم قیامتی میشد و ده سال بعد هم گرگ گوسفندی رو تو ده میگرفت اونو تقصیر من میذاشتن و رو حساب کیفر گناه من میذاشتنش
به همین دلیل هم گفتم مگه چیکار میکردم ؟ گفت هیچی فقط داشتی با گوسفندا از اون کارا میکردی
گفتم کدوم کارا ؟ گفت خودتو نزن به خریت خوبم میدونی کدوم کارا رو میگم ، از همون کارای بد داشتی میکردی
هرچند که از روی خریت و نفهمیت بود و نمیدونستی داری چکار میکنی
گفتم چرا چرت و پرت میگی آجی کی داشت با گوسفندا کار بد میکرد ؟ خواهرم که یه تیکه گنده آدامس تو دهنش بود و‌ هر چند لحظه یکبار بافوت کردن داخل اون یک حباب بزرگ درست میکرد که با صدای نسبتا بلندی میترکید و بوی نعنا تو هوا پخش میکرد گفت واقعا خیلی پرو هستی …واقعا که …
حالا خوبه لباسهات رو مدرک برداشتم‌ نکنه داشتی تو طویله دوش میگرفتی و میخواستی تو وان بخوابی ؟ و اونیم که الان محکم‌تو دوتا مشتت گرفتی لابد شاخه درخت البالو تو باغمون هست اصلا بگو ببینم چه دلیلی داره که اونجوری شق و رق شده ؟ اگه بخاطر گوسفندا اونجوری نشده پس برای من شده ها ؟ چون غیر از گوسفندا تنهامن مونث اینجا من هستم و در حالیکه داشت میرفت گفت اصلا من خر رو بگو که دلم برای کی سوخت فکر کنم اگر لباسات دستم نبودمنو محکوم میکردی و مثل اون جریان که میگی من با دو تا از پسرای ده بودم‌ میگفتی که تو اومدی و رسیدی رو سر من که زیر دو تا گوسفند نر خوابیده بودم
بدبخت من پیش خودم گفتم تقصیر تو که نیست همه ادما شیطونی میشن و ممکن هست برای همه پیش بیاد و اگه من جای تو بودم الان چه حالی داشتم و برا همین گفتم‌بیام کمی باهات حرف بزنم و نصیحتت کنم و اگر هم مشکل روحی روانی یا جسمی داری که محرکت هست بمن بگی ، مگه ادم از آجیش نزدیکتر داره ؟ و در حالیکه هر چند لحظه نیم نگاهی به کیرم که تو دستم بود مینداخت گفت من بهرحال به مامانم میگم اونا هر طور که خواستن فرض کنن خدا کنه بگن بی گناهی
کلا خیلی عصبانی شد یکدفعه ، تو شرایط سختی بودم چون حدس میزدم چرا یهو حالش گرفته شد یجورایی دلش میخواست کیر منو ببینه واصلا اومدنش هم به این امید بود ولی چون با دستام پوشوندمش حالش گرفته شد ولی خب مطمئن هم‌نبودم و میترسیدم که دستمو بردارم یهو اشتباه کرده باشم پاک کار رو خراب کنم ‌و فکر کنه بهش نظر دارم در کل باید سریع تصمیم میگرفتم با خودم گفتم‌مثلا از این بدترهم میشه ؟
با این فکر بهش گفتم آجی یه لحظه وایسا اگه صادقانه بهت بگم‌ چیکار میکردم قول میدی آبرومو حفظ کنی و مثل یک راز بین خودمون بمونه یهو چشمای آبجیم برقی زد و گفت خره نفهم بهت گفتم مگه ادم از آبجیش نزدیکتر هم داره ؟ آبروی تو آبروی منه الانم داشتم میرفتم لباسهاتو بیارم برات گفتم اجی من حقیقت خیلی بهم فشار اومده بود میخواستم با این خرا از اون کارا بکنم ، ابجیم زد زیر خنده و گفت راست میگی ؟ اگه اینجوریه بین گوسفندا چیکار میکردی ؟ گفتم قدم به اونجای خر نمیرسید داشتم دنبال یه چیزی میگشتم بزارم زیر پام
خواهرم دوباره زد زیر خنده و گفت تو دیگه چه جونوری هستی
گفتم‌ابجی لباسهامو میاری ؟ ابحیم گفت یه شرط داره
گفنتم چه شرطی گفت من باورم نمیشه راست میگی ، مگه نمیگی میخوااستی با خره از اون کارا بکنی ؟ خب حالا پیش من کارت رو بکن هم ثابت میشه تو راست میگی هم اینکه من خودم هم پیشت هستم و حواسم هست و نگهبانی میدم کسی نیاد ببینه من همینجوری حیران مونده بودو نمیدونستم باید چه واکنشی انجام بدم اینقدر اتفاقات عجیب و متضاد پشت سرهم پیش میومد که من دیگه توان پردازششون رو نداشتم و هنگ کرده بودم یهو آبجی نسترن بهم گفت چرا مثل این اُسگُلا همینجوری برّ و بر منو نگاه میکنی زود بلش دیگه‌الان دیگه سر و کله اشون پیدا میشه بیا سریعتر انجام بده تا بریم راستی گفتی دنبال زیر پایی میگشتی ؟ تو آماده شو تا من یه زیر پایی برات بیارم و بدو سریع رفت و یه ۲۰ لیتری فلزی جای روغن موتور برداشت اورد و اصلا هم از من نمیپرسید قبول کردم یا نه ؟ انگار همین که اون میخواد ماجرا تمومه
نمیخواستم زیر بار برم‌ ولی میدونستم‌ که نسترن به چیزی که دوست داره نرسه ، بدجوری عصبانی میشه و یه کاری دستم میده
نسترن گفت دستمال باهات هست گفتم‌ نه
گفت پس با چی میخواستی خودتو تمیز کنی ؟ گفت الان‌میام سه سوته رفت و یه بسته دستمال کلنکس جیبی اورد
نسترن مثل یه خواهر دلسوز که شب عروسی میخواد برادرش رو بفرسته تو حجله همه چیز رو برام‌فراهم کرد
نسترن حال عجیبی داشت از هیجان و خوشحالی میخوست بال درآره و سریع ۲۰ لیتری جای روغن رو گذاشت پشت کره الاغه و گفت زود باش تا نیومدن ، البته اینکه میگم کره الاغ هم دیگه بالغ بود منتها این اسم سرش مونده بود
رفتم رو بیست لیتری ابجیم اومده بود کنار من وایستاده بود و خیره شده به کیر من که شق شده بود و با اشتیاق نگاهش میکرد بهش گفتم اگه دوست داری میخوای بگیرش دستت
آبجیم دستشو اورد جلو و کیرمو تو مشتش گرفت و کنی براندازش کرد انگار یه جسم اسرار امیز رو تو دستش گرفته بود و چند بار جلو و عقب کرد و بعد با یه دستش سر کیرمو گذاشت جلوی کس ماده خره و دست دیگش رو گذاشت روی کونم و فشار داد رو به جلو و با دستش کیرمو نگه داشت تا من کردم تو ، نسترن هم با دستش خایه هامو گرفته بود و آروم باهاشون بازی میکرد نمیتونم حالمو رو تشریح کنم ولی هیچوقت اونجوری نشده بود کیرم مثل دوشاخه ای که تو پریز میکنی یه لذت غیر قابل توصیفی رو بهم‌ منتقل میکرد که باید تجربه کنی تا درکش کنی
قبلا خیلی دلم میخواست سینه های نسترن رو دست بزنم و ببینمشون ، دیدم فرصت بهتر از این پیدا نمیکنم چون نسترن تو اوج شهوت بود دستاش بدجوری سرد شده بود و روی خایه هام سردی دستش یه حس خاصی بهم دست میداد وتمام بدنم مور مور میشد اول دستمو گذاشتم روی شونه اش ووقتی چیزی نگفت آروم دستمو بردم تو تیشرتش و نسترن هم کمی سینه اشو داد رو به جلو و کمی هم جابجا شد تا من راحتر دستم بهش برسه سینه اشو که گرفتم و فشار دادم یه آخ گفت با دستش کمی فشار به خایه ام داد و انگار اونم روش بازشد یه دستشو آورد رو سینه هامو دست میکشید با دستش دیگه اش هم همچنان با خایه هام بازی میکرد زمانیکه ارضا شدم گفت برو لباسهاتو بپوش حواستم باشه کسی یه موقع نیاد اینجا من چند دقیقه کار دارم رفتمو سریع لباسها مو پوشیدم چند لحظه بعد نسترن هم در اومدو بهم گفت یه قولی بده گفتم چه قولی گفت هر موقع میخواستی کاری کنی قبلش بهم بگو دیدی چقدر باهات راحت هستم‌ کدوم خواهری با برادرش تا این حد راه میاد گفتم‌باشه قول میدم
شب هم من و نسترن و پدر بزرگم رو پشت بام میخوابیدیم من و نسترن جامون کنار هم بود ، اونشب تا رفتم تو رختخواب یهو دیدم نسترن دستشو اورد زیر پتوی من و کرد تو شلوارم و کیرمو گرفت‌ تو مشتش و شروع به بازی با کیرم کرد و اونقدر دستمالیش کرد که تو مشت نازنین ارضا شدم
بعد از اون ماجرا هر موقع وضعیت روبراه بود نسترن صدام میکرد و اون نگهبانی میداد تا من الاغ رو بکنم و شبها هم اسباب بازی نسترن بود و اونقدر باهاش ور میرفت باهاش تا ارضام کنه ، ولی من حق نداشتم دستمو تو شلوار نسترن کنم و نهایتا میذاشت به سینه هاش دست بزنم همین مسئله سبب صمیمیت و نزدیکی منو نسترن شده بود
وقتی هم اومدیم خونه خودمون هر موقع نسترن دوست داشت منو صدا میکرد اطاقش و برام‌ جق میزد من میخوابیدم رو تختش و نسترن اونقدر با کیرم ور میرفت تا ارضا بشم اوایل فقط لذت خود ارضایی بهم دست میداد و ابم نمیومد ولی چند وقتی بعد ابم هم میومد و همیشه هم تو دستش ارضا میشدم و اب منی من از دست نسترن سرازیر میشد
هر زمان که نسترن میخواست منو ارضا کنه اجازه داشتم در حد دستمالی به سینه هاش هم دست بزنم ولی بیشتر از این رو اجازه نمیداد این رابطه ما تا زمان ازدواج نسترن ادامه داشت

نوشته: نیما


👍 25
👎 14
212101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

900904
2022-10-31 00:38:29 +0330 +0330

کامنت اول

1 ❤️

900937
2022-10-31 06:24:50 +0330 +0330

نسترن یا نازنین
جقی خُل

1 ❤️

900962
2022-10-31 09:29:12 +0330 +0330

کیرم دهنت خوب داشتی پیش مرفتی بعد تو دوخط نسترن شد نازنین به معنی واقعی کلمه ریدی

3 ❤️

900963
2022-10-31 09:33:09 +0330 +0330

کسخول جلقی

1 ❤️

900967
2022-10-31 10:03:38 +0330 +0330

کونی کمتر از این فیلم‌ نگا کن

1 ❤️

900976
2022-10-31 21:14:52 +0330 +0330

یه خر نر هم پیدا کن کیرشو تو کص نسترن بکنه دیگه دست از دول تو بر داره!

4 ❤️

900989
2022-11-01 00:40:00 +0330 +0330

اول داستان توی روابط و نسبت ها سرم گیج رفت بعد تو روابط تو و خواهرت بیهوش شدم .
گایش خر پیش خواهر کف دستی ، نسترن و نازنین ، خوب نبود در کل

1 ❤️

901002
2022-11-01 01:14:05 +0330 +0330

کوس بز😳😳😳پناه برخدا

1 ❤️

901033
2022-11-01 04:25:23 +0330 +0330

داستانت بار سکسی نداشت فقط یه جا داشتن کونت میزاشتن دردت گرفت یادت رفت اسمارو که نسترن شد نازنین

2 ❤️

901045
2022-11-01 07:10:56 +0330 +0330

داستان روان و ساده بود ، روایت کردنت خوب بود ولی اخرش اومدی اسم مستعار بزاری خراب کردی من نمیدونم داستانت راست هست با دروغ ولی چیزی که هست یه خواهر داری که یا اسمش نازنین هست یا نسترن ، لطفا بچه ها اخر داستان که میخواین بفرستین انصافا یه دور داستانتون رو بخونین که هم یه ویرایش کرده باشین و هم یم‌وقع سوتی های اینجوری توش نباشه
با این اوصاف من لایک میدم حقته
ولی در مجموع خوب بود اگر این سوتی رو نادیده بگیریم داستان هم خیلی اغراق امیز نبود که مثلا من قدم اینقدر و‌ ورشکارمو جذاب هستم و مادرم از خوشگلی یدونه است و خانواده ای خوشکلی ژنتیکی فقط تو خانواده اتون انحصاریه و…‌‌همین اوصافی که بعضی از تویسنده ها کلی خودشون رو تحویل میگیرن

0 ❤️

901046
2022-11-01 07:16:12 +0330 +0330

آقای ایستاده در مشت :

به سوال دارم ، الان اینجوری که شما گفتین نویسنده محترم بعضی نشونه های بلوغ آقایون رو اشتباه کرده ممکن هست این داستان رو یه دختر نوشته باشه و به اصطلاح داستان رو بعنوان یک پسر روایت کرده باشن‌؟
من یهو این سوال به ذهنم اومد

0 ❤️

901100
2022-11-01 19:19:16 +0330 +0330

کیر گوسفند تخمی اون گله تو مغزت بابا

1 ❤️