مدتی بود که رابطه من و شوهرم حمید سرد که نه، تعطیل شده بود!
من هم چون هیچوقت توانایی مقابله با شهوت رو نداشتم همیشه سعی میکردم یک سکس دست و پا کنم برای خودم.
مدتی بود یک فیلم پورن دیده بودم که کاراکتر زن برای خرید کفش رفت و تهش یه سکس جانانه اتفاق افتاد و این موضوع حسابی روح و روان من رو درگیر کرده بود که باید با یک کفش فروش سکس داشته باشم.
بعضی روزها میرفتم و اکثر مغازه های کفش فروشی رو سر میزدم و تحت نظر میگرفتم فروشنده هارو تا ببینم کدومشون میتونه آتیش منو بخوابونه.
صبح پنجشنبه از خواب بیدار شدم و دوش گرفتم، بیرون اومدم و حمید خواب تشریف داشت.
آرایشی کردم و ساپورت مشکی تنگ و کوتاهی که پاچه های سفیدم رو خوب نمایش بده به همراه مانتوی جلوبازی پوشیدم و رفتم بیرون.
انقد گشتم تا ظهر شد و مکان و شخص دلخواهم رو پیدا نکردم تا اینکه مغازه ای در وسط یک کوچه که همش مغازه بود و شبیه به یک پاساژ بود پیدا کردم که باز بود، و چون ظهر بود اکثر همسایه هاش بسته بودند.
رفتم و پشت ویترین موندم چند دقیقه ای و داخل رفتم و یک پسر جوون شاید ۲۵ یا ۲۶ ساله ازم استقبال کرد.
+ببخشید اقا اون کفش چرم قهوه ای ردیف اول چند قیمته؟
_اون مدل که نوشته کد ستاره؟
+بله همون
_قابل شما رو نداره اون کار چرم طبیعیه درمیاد یک و دویست و هشتاد
+اگه میشه سایز چهلش رو بیارین یه تست بزنم
جوون کفش فروش کفش مورد نظرم رو آورد و منم خم شدم و کفش خودم رو درآوردم و اونو پام کردم.
حدسم درست بود و جوون از اون هیزهای حرفه ای بود و کص و کون من رو با چشم سوراخ کرد!
رو صندلی نشستم و گفتم: ببخشید میشه درش بیارین از پام یکم تنگه آخه
اون هم از خدا خواسته اومد نشست کفش رو دربیاره که من لای پامو باز کردم و کصم رو تو زاویه بهتری براش به نمایش گذاشتم!
یه نگاه دقیق انداخت و کفش رو درآورد از پام.
من پاهامو بازتر کردم و گفتم: سایز بزرگ میخوام خیلی بزرگ.
خندید و گفت: شما که گفتی چهل
گفتم: نه باید بزرگ باشه آخه خیلی تنگه.
جوون که متوجه شدم اسمش محسن هست خیلی زود متوجه خارش کص من، یک زن شوهردار ۳۳ ساله که خیلی وقته یک کیر درست و حسابی نخورده شد و با ریموت تو جیبش کرکره رو پایین داد و گفت: ای به چشم.
بهش گفتم: دوربین هارو خاموش کن نمیخوام وقتی کفش پا میزنم دوربین ثبتم کنه.
که با خنده این کار رو هم انجام داد.
اومد کنارم و گفت: حالا سایز بزرگشو نشونت بدم خانومی؟
گفتم: اره دیگه یک ساعته معطلمون کردی؟
گفت: چشم ولی نگفتی اسمت چیه
گفتم: پریچهر هستم.
گفت: به به اسم قشنگی هم داری
کمربندش رو باز کرد و شلوارشو پایین کشید و یک کیر کلفت با تخم های آویزون و رگهای تقریبا باد کرده رو به من تحویل داد.
من که انگار تو بیابون بی آب و علف یه ظرف آب خنک پیدا کرده بودم چشمام برقی زد و از رو صندلی بلند شدم و زانو زدم و کیر آقای کفش فروش رو تو دستم گرفتم و زبونمو چندبار روش کشیدم که با آه و ناله اش همراه شد.
سر کیرشو تو دهنم گذاشتم و مثل وحشی ها نصف بیشتر کیرشو تو دهنم جا دادم و اون هم سر من رو گرفته بود و میگفت: جوون
من تند تند کیرشو تو دهنم عقب جلو میکردم و ساک میزدم و طوری که انگار این آخرین سکس عمرم بود.
تخم هاش تو دستام بود و مالیده میشد و کیرشو تو دهنم جا داده بودم و سرمو عقب جلو میکردم و کیرش هربار بیشتر و بیشتر آغشته به آب دهنم میشد.
خودش هم بیکار نمونده بود و تیشرتش رو درآورده بود و من تند تند ساک میزدم.
یه دل سیر که ساک زدم، بلند شدم و لبهامو روی لبای محسن گذاشتم و با دست کیر شق و خیسش رو میمالیدم و اون هم سعی میکرد لباسهای من رو دربیاره.
من رو برگردوند و ساپورتم رو پایین کشید و کون سفید و گنده ام که انگار حبس بود تو اون ساپورت تنگ بیرون پرید و محسن گفت: جوونم.
ساپورت و شورت خیسمو از پام بیرون کشید و دستامو رو صندلی گذاشتم و خم شدم و محسن سرشو لای کونم برد.
این از آرزوهای من بود که حمید شوهرم هیچوقت برام برآوردش نکرد!
آه و ناله من مغازه رو پر کرد وقتی زبون محسن لای کصم رفت.
با دست دو طرف کونمو باز کرده بود و زبونش بین سوراخ کص و کونم در حرکت بود.
با آه و ناله ازش میخواستم ادامه بده و کص و کونمو بلیسه و اون هم همین کار رو میکرد.
بلند آه میکشیدم و محسن سعی میکرد زبونش رو توی سوراخ کصم جا بده.
گفتم: بسه لعنتی پاشو کیرتو بذار توش پاشو.
همونطور رو صندلی خم بودم و محسن کیرشو لای کصم کشید و سرشو به سوراخ کصم نزدیک کرد و آروم تا ته چسبوند توش.
اولین ورودش نزدیک بود من رو از هوش ببره و از ته دل آهی سر دادم و محسن هم که اوف و جوون میگفت دستاشو رو کونم گذاشت و شروع به فرو کردن کیرش تو کصم کرد.
+آخ لعنتی محکمتر بکن چرا میترسی آه آه
محسن که حجم شهوت من رو دید انگار جون تازه ای گرفت و محکم شروع به تلمبه زدن کرد و طوری که خایه هاش هم میخورد به بدنم و صدای برخوردش به کون گنده من بیشتر از صدای آه و ناله و جوون گفتن من به گوش میرسید.
واقعا از انتخابم راضی بودم و محسن همونطور که میخواستم داشت میگایید منو!
سرعت تلمبه هاش جوری بالا رفته بود که هر از گاهی کیرش از کصم بیرون میرفت و زود سر جاش میذاشت و من آه دیگه ای میکشیدم.
چند دقیقه که اونطور کصم رو با کیرش پر کرد بیرون کشید و روی صندلی نشست و پاهاشو باز کرد، من هم پشتمو بهش کردم و پاهامو جمع کردم و عقب رفتم و خم شدم و روی کیرش نشستم و اینبار هم کیرش تا ته تو کصم رفت.
هنوز تیشرت و سوتین تنم بود و اون لحظه بود که جفتشو درآوردم.
کونمو با شدت رو کیرش جابجا میکردم و کیرش به خوبی تو کصم میچسبید و من با صدای پر از شهوتم آه و ناله میکردم و میگفتم: جوون همینطور بکن منو آه آه آه.
شدت و سرعت تلمبه ها که بالا رفت من رو به رعشه انداخت و ارضا شدم و حالا شاید صدای من تا سر خیابون هم میرفت که محسن میگفت: یواشتر جنده الان مردم میفهمن.
از رو کیرش بلند شدم و بهش گفتم یه چیز بیار زیر پاهام بذارم میخوام داگی بکنی و رفت یه تیکه کارتن آورد و روی کارتن داگی افتادم و محسن هم رفت و کیرشو محکم تو کصم کرد و داد من رو درآورد.
محسن بی حرکت موند و من کونمو رو کیرش حرکت میدادم و با سرعت دلخواهم اینکارو میکردم.
کصم بعد مدتها دلی از عزا درآورده بود.
چند دقیقه گذشت که محسن دستاشو رو کون من گذاشت و خودش تندتند تلمبه میزد و من هم بی وقفه آه میکشیدم و یهو کصم خالی شد و کیرشو بیرون کشید و آبش با فشار رو باسن و کمرم پاشیده میشد و داغ بودنش رو به خوبی احساس میکردم.
خندیدم و گفتم: دیدی گفتم تنگه و بزرگ میخوام.
محسن با دستمال منو پاک کرد و لباسهامون رو پوشیدیم و کرکره رو بالا داد و باهم بیرون اومدیم که یه پسر هم سن و سال خودش رد شد و خندید و گفت: خسته نباشی آقا محسن.
نوشته: ابرو زخمی
کصشعر محض
ما دنبال کص میگردیم گیرمون نمیاد بعد چجوری شماها اینقدر راحت میرین کص میدین؟
تخیلی بود
یعنی مغازه های بغلی و روبرویی یا رهگذرها صداتون رو نمشنیدن؟
چه راحت میکنید و میدید.واقعا از ایدز نمیترسید.کرونا بگیری هی خخخخ
دمت گرم زخمی جون، امیدوارم ک نرفته باشی از اینجا، قوی👍💪 باش لطفاً
وقتی از زن شوهردار مینویسی، خیلی قوی تره … انگار با پوست و گوشتت تجربه کردی
نقطه قوتت دیالوگ نویسی موقع سکسه
اگر بتونی تو دیالوگ ها از شوهرت هم بگی … مثل اینکه مثلا شوهرتو صدا کنی بگی کجایی زنتو ببینی که داره کوس میده یا فحش بدی بهش موقعی که داری خیانت میکنی، زیباتر میشه
ممنون
t.me/hamgonah_2929
طرف اینقدر کسخله که آمده میگه دروغ با حتی راست
آخه مشنگ برو کتابخونه هزارتا داستان ببین کتابشو
شاید یکیش نوشته باشه برگرفته از داستان واقعی
بعد ملت کسخول میان اینجا مچ بگیرن که کدوم راسته کدوم دروغ
عجب میخوریم ما بخدا هنوز خیلی کار داریم شاید سی چهل سال
که این نسل ها تموم بشن
ahmad913
سایز کفش من ۴۰ هستش من گوریل مادهام؟
ابرو زخمي رو حتي از اسم داستان هاش هم ميشه تشخيص داد 😂
سامعلیک
10 مین دیس بهت دادم با اینکه کیرم راس شد واست جنده خانوم ولی با زن شوهر دار حال نمی کنم بد بخت اون شوهرت که کون ش پاره میشه و از 1000تا کس و ناکس حرف می شنوه که تو تو راحتی باشی ولی بهش خیانت کردی.
بالاخره یه اروتیک خوب تو داستانات پیدا شد
ولی
ولیییییییییی
هنوز خیلی کار داره که داستانت به جای خوبی برسه
چون مطمئنم اینا داستانه و خاطره نیس میگم
اینبار نسبت به قبل قابل هضم تر بود ولی نمیدونم چرا کلا از نگارشت خوشم نمیاد
شاید نظر شخصیه🚶♂️
تو خسته نشدی از این همه چرت و پرت گفتن اینجا هم شدی محسن بابا مگه مجبوری فیلم ببینی و بیای به خورد ملت بدی حمال
دوباره خوندمش…
دوباره هم جذاب بود…
کاش راهی بود تا ایده هامو بهت میگفتم … شاید خوشت میومد و داستان قشنگی ازشون میساختی
از فردا بریم توی کار کفش فروشی
فقط سه نکته رو نباید فراموش کنیم
یک:مغازه توی کوچه یا جایی مثل کوچه باشه
دو:کرکره برقی داشته باشه
سه:ناهار رو همونجا کوفت کنیم و مغازه لنگه ظهر بسته نباشه
با تچکر
نمیتونم بگم دروغه ولی کیرم تو شانس محسن من با کیر سایز رانی از این شانسا ندارم
فکر میکنم این دومین داستانی بود که ازت خوندم ابرو زخمی. دست به قلمت خوبه و همینطوری ادامه بده. موفق باشی
من مغازه ارایشی داشتم و یه دفعه این اتفاق برام افتاد و یه زن شوهردار رو دوبار تو مغازه کردم بازم سیر نشد…
البته اونجا خیلی مورد پیش میومد که میخاستن بدن و منم خیلی هارو کردم
اما اونی که اومد تومغازه بهم داد خیلی حال داد…
😋😋
دمت گرم که زدی تو خال😄😄😄😄😄
کفش سایز 40 میدونی ینی چی برای یه زن؟؟؟؟؟
🤥🤥🤥🤥
ای پینوکیو
واقعا رفتاربعضی از ما ادما قابل درک و خوانش نیس. پسر خوب، دداش گل داستان و خوندی ابونتم سولاخ کردی ابت که اومد شد اخه اول اینکه اگه بعضی از ما معتقد به یه اصولی هستیم وقتی تم و موضوع داستان برخلاف عقاید و اصول فکریه ماست بلادرنگ میبایست از خواندن اون داستان حذر کرده و از اون صفحه خارج شد اینکه بیایم داستان و بخونیم و به نگارنده اون توهین کنیم دور از معرفت و مردونگیه حداقل اگه بخاطر انجام کار بی مزد و پاداش تشویق و ترغیب نمیکنیم چوبش نزنیم
خیلے خوب و سکسے در ضمن منم کفش ھاے زنونہ عالے ودست ساز درست مےکنم و سایزم رو تو پروفایلم ببین
با فانتزیت کاری ندارم. ولی اروتیکش خوب بود. لایک