سلام خدمت همه دوستان اعضای سایت
پیشاپیش از همه ی کم و کاستی های داستانی که میخام بنویسم عذر خواهی میکنم چون اولین داستانی هست که دارم مینویسم.
داستان از جایی شروع میشه که ما یه خونه داریم که دو طبقه ست و طبقه پایین کلا تجاری هست و سه تا مغازه داره دوتاش بزرگن و یکیش تقریبا 12متری میشه که ما چند سالی بود اونجا رو انباری کرده بودیم وسایل اضافی رو ریخته بودیم توش ولی با بالا رفتن قیمت اجاره ها بابام تصمیم گرفت اونجا رو خالی کنیم و اجاره بدیم،به چنتا بنگاهی سپردیم تا اینکه یه خانومی پیدا شد و مغازه رو از بابام اجاره کرد و قرار بود اونجا رو خیاطی بانوان کنه خلاصه بعد از کارهای بنگاهی که انجام شد قرار شده بود که از سر ماه وسایلش رو بیاره و مشغول بکار بشه،روز اسباب کشی رسید و مادرم منو صدا کرد و گفت رضا جان مستاجر جدید وسایلشو آورده دارن خالی میکنن برو کمکشون کن،(از خودم بگم براتون ۲۳سالمه وقیافه و هیکلم متوسطه نمیدونم چرا ولی عاشق خانومای سن بالای جا افتاده ام یا همون میلف خودمون)رفتم دیدم دوتا آقا دارن وسیله هارو خالی میکنن رفتم جلو و خسته نباشید و احوال پرسی کردم و خودمو معرفی کردم رضا هستم پسر آقای شیری ویکی از اونا هم اومد جلو و با من دست داد و گفت منم احمد هستم شوهر مریم خانوم که مغازتون رو اجاره کرده و ایشون راننده وانتی که بهشون زحمت دادیم که من گفتم دستشون درد نکنه ایشون بالا وانت وایسه منو شما وسیله هارو میبریم داخل دوتا چرخ خیاطی بزرگ بود و چنتا میز و صندلی که با احمد داشتیم میبردیم داخل وارد مغازه که شدم چشمم خورد به یه خانوم، که وقتی دیدمش تو دلم یه جوووون گفتم میزو گذاشتیم زمین که احمد گفت آقا رضا پسر آقای شیری هستن که زحمت کشیدن دارن کمک میکنن من سلام و احوالپرسی کردم گفتم خوش اومدین ایشالا که پر روزی باشه براتون اونم جوابمو داد و گفت ممنون،رفتیم بقیه وسایل و آوردیم و گذاشتیم تو مغازه و من برگشتم خونه ولی فکر و ذهنم در گیر مریم شد،مریم یه زن ۳۶ساله قد بلند تو پر که من وقتی برای اولین بار دیدمش چیزی که نظرمو جلب کرد سایز سینه هاش بود که فک میکنم ۸۵بود و واقعا اون چیزی بود که من دنبالش بودم از چشماش معلوم بود خیلی هات و سکسیه و واقعا دل هر مردی رو میبره،خلاصه یه مدت گذشت و مریم خانوم اونجا جا افتاد و کاروبارش گرفته بود منم هر باری که میدیدمش واقعا ته دلم خالی میشد و واقعا دوست داشتم برای یک بارم که شده باهاش سکس کنم و تو این فکر بودم که چطور من با این سر صحبت و دوستی رو باز کنم که یه فکری به سرم زد یه شلوار جین خریده بودم که بلند بود باید کوتاه میشد با اینکه میدونستم خیاطی بانوانه ولی چاره ی دیگه ای نداشتم رفتم در مغازه و در رو زدم گفت بله بفرمایید گفتم رضا هستم یه لحظه میشه تشریف بیارید گفت یه لحظه صبر کن الان میام،اومدو گفتم شرمنده مریم خانوم مزاحم کارتون شدم والا غرض از مزاحمت یه شلواری خریدم یکم بلنده اگه زحمتی نیست اینو برام کوتاهش کنید انداز شم زدم تا اون تا که زدم کوتاه بشه که گفت مشکلی نداره حتما انجام میدم من گفتم پس من شمارمو میدم خدمتتون که هر موقعه آماده شد یه زنگ یا پیام بدین من بیام بگیرم که گفت باشه وایسا کاغذ خودکار بیارم شماره رو گفتم نوشت عصری شد دیدم پیام اومد سلام شلوارتون آمادست میتونید بیاید ببرید اول شمارشو سیو کردم مریم جون بعد رفتم شلوارشو گرفتم ازش کلی تشکر کردم و گفتم هزینش چقد میشه که گفت اصلا حرفشم نزنید کاری نکردم هرچقدر اصرار کردم پول نگرفت،شمارشو که سیو کرده بودم رفتم ببینم تلگرام یا واتساپ اینا داره یانه که دیدم هم واتساپ داره هم تلگرام رفتم پروفایلشو چک کردم دیدم چند تا عکس از خودش گذاشته که واقعا هوش از سر آدم میبره،شب بود دیدم که آنلاینه پیام دادم سلام و تشکر کردم بابت زحمتی که کشیده بود خلاصه یکم چت کردیم از زندگیش پرسیدم که شوهرت چیکارست که گفت توی یه شرکت نگهبانه ۲۴ساعت اونجاست ۲۴ ساعت خونه روزهای هم که خونست با ماشینش تو اسنپ کار میکنه و بچه هم یه دختر ۱۲
ساله دارن که اکثرا خونه مامان بزرگشه چون هردوشون سرکارن،یکمی چت کردیم دیدم تقریبا یک ساعته داریم بهم پیام میدیم،کم کم بحث رو بردم رو خودش و ازش تعریف کردم و گفتم واقعا بهتون نمیخوره بچه ۱۲ساله داشته باشی مگه چند سالتونه حتما سنتون پایین بوده ازدواج کردین که گفت نه من ۳۶ سالمه من هی تعریف که واقعا میخوره بهتون ۲۵باشین،یه مدت گذشت من هر از گاهی بهش پیام میدادم و به بهانه های مختلف باهاش چت میکردم و کار بجای رسیده بود که من حتی از نحوه سکسش با شوهرش هم سوال میکردم و رفته رفته باهم صمیمی شدیم با من درد و دل میکرد که از صحبت هایش فهمیدم که خودش خیلی هاته ولی شوهرش سرده، و اون از من پرسید چرا دوست دختر نداری که منم گفتم والا قبلاً داشتم ولی اون چیزی که من میخواستم نبودن و بهم زدیم که پرسید اون چیزی که تو میخوای مگه چطوریه گفتم من دوست دارم با زن بزرگتر از خودم باشم شروع کردم که معیارهای من واسه انتخاب چیه کلا مشخصات خودشو دادم و آخرش گفتم یه چیزی مثل خودت،احساس میکردم اونم خوشش اومده تا جای پیش رفتیم که کارمون حتی به سکس چت رسیده بود و برام از اندامش عکس میفرستاد که وقتی برای اولین بار لختشو تو عکس دیدم واقعا آب از دهنم ریخت که واقعا اون چیزی بود که من آرزو شو داشتم رفته رفته دیگه صحبتامون به سکس حضوری کشیده شد و آخر هفته عروسی دختر پسر عموی بابام تو شهرستان بود و خونه ما دو روزی خالی و بهترین و مناسب ترین وقت برای رسیدن به آرزوم بود با کلی خواهش و التماس و تمنا بلاخره مریم جون رو راضی کردم که آخر هفته بیاد پیشم بلاخره روز موعد رسید ساعت دو قرار داشتیم تا ساعت ۴میتونست پیشم بمونه من خودمو آماده کرده بودم دوش گرفته و تر و تمیز،یه قرص تاخیری گیاهی هم انداختم و آماده بودم تا مریم جون بیاد زنگ زد گفت آماده ام گفتم در بازه بیا بالا اومد تو وقتی دیدمش چشام چهارتا شد و زیباتر از هر موقع دیگه ای که دیده بودمش شده بود بی معطلی رفتم جلو بغلش کردم و بوسیدمش وای که چه بوی خوبی میداد دستشو گرفتم ودعوتش کردم داخل اومد نشست رو مبل من نشستم کنارش و گفتم وای که چقدر آرزو داشتم به این لحظه برسم آروم شالشو از سرش برداشتم دوباره بوسیدمش،گفتم مریم جون آماده باش که میخایم یه روز بیاد موندنی واسه هم بسازیم و گفت ببینیم و تعریف کنیم گفتم حتما تعریف میکنیم رفتم جلو دستامو انداختم دور گردنش شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه وای که چه طعمی داشت آروم رفتم سراغ گردنشو لاله گوشش هی خوردمو مکیدم تا ناله ش بلند شد از رو لباساش سینه هاشو میمالیدم آروم دکمه های مانتوشو باز کردم در اوردمش یه تاپ سفید زیرش پوشیده بود که سینه هاش خودنمایی میکرد تاپشو در آوردم از زیر سوتین نزده بود دوتا ۸۵روبروم بود افتادم به جونشون هی میخوردمو میمالیدم از رو شلوار دستمو بردم رو کصش شلوارشو باز کردم و کشیدم پایین یه شورت توری مشکی تنش بود الان فقط شورت تنش بودو من هنوز لباسامو در نیاورده بودم تو کسری از ثانیه لباسامو در آوردم و لخت شدم وقتی مریم کیرمو دید یه جوووون کش دار کشیدو گفت بخورمش گفتم پس معطل نکن زانو زدو کیرمو گرفت تو دستش یکم ور رفت باهش بعد یه بوسه از سرش زدو آروم آروم همه شو کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن همزمان هم با دستش بالا پایین میکرد من انگار رو ابرا بودم بعد دو سه دقیقه بلندش کردم و بردمش رو مبل خوابوندمش پاشو دادم بالا و شرتشو در آوردم یه کص تپل روبروم بود افتادم به جونش شروع کردم به لیس زدن کصش زبونم و میکردم داخل با دستم سینه هاشو میمالیدم صدای آه و نالش در اومده بود با دستش سرمو فشار میداد به کصش و میگفت بخور عزیزم بخور ۵دقیقه ای براش خوردم و کیرمو در آوردم و مالیدم رو کصش آروم سرشو هل دادم داخل کصش هی میگفت زود باش رضا جون مردم جرم بده کیرتو بکن تو کصم شروع کردم به تلمبه زدن همزمان ازش لب میگرفتم و سینه هاشو میمالیدم و گردنشو و گوششو میلیسیدم چند دقیقه ای تلمبه زدم ومن خوابیدم و مریم جون اومد روم شروع کرد به کیر سواری هی ازش میپرسیدم شوهرت خوب میکنه یا من جنده خانوم اونم هی میگفت تو عزیزم که دیدم آه نالش داره بیشتر میشه و داره ارضا میشه همون حالت نگهش داشتم و خودم شروع کردم به تلمبه زدن تا ارضا شد برش گردوندم حالت داگی از پشت کردم توکصش و با سوراخ کونش داشتم بازی میکردم که بعد از چند دقیقه داشت ابم میومد که گفت بریز تو لوله هامو بستم با تمام وجود داشتم تلمبه میزدم که ابم اومد همشو خالی کردم تو کصش همون حالت خوابیدم روش بعد از روش بلند شدم و از لپش بوسیدمش و تشکر کردم ازش ونظرش پرسیدم که چطور بود گفت برای شروع خوب بود بعد از اون هم سه چهار باری باهاش سکس کردم تا اینکه دیگه از مغازه جا به جا شدن و رفتن دیگه ازش خبری نداشتم تا اینکه فهمیدم رفتن یه شهر دیگه و کلا شمارشو خاموش کرده بود.
امیدوارم از خاطره ام خوشتون اومده باشه
نوشته: رضا
کص زنت خواهند گذاشت رسم روزگار است . و کون خودت هم پاره میشه تو این روزگار بخاطر سکس با زن شوهر دار . خط قرمز ندارید شما؟؟ به خودتون رحم کنید فقط چون عواقب این کار کثیف رو دیده ام که میگویم عزیز من
چرا باید یه کصتان بنویسی من بیام فحش بدم به هفت نسلتون فحش بدم اصلا برام مهم نیست چی راست چی دروغه فقط این مهمه که داستان منطقی پیش بره و کص و شعر نبافی برا خودت
روندت خوب بود تعریفت از سکس بد بود و پایان چرت…
حالا کاری ندارم که داشتی گوه میخوردی و دروغ میگفتی ولی سوالی که تو این سایت ذهن من و مشغول کرده اینه که چه جوری کیر شما میبینن میگن جون بده بخورم !!؟ خب معلوم تحت تاثیر فیلم سوپر این کص شعرا رو گفتی دیگه کونی اینجا ایرانه مفهمی چاقال !!!؟
یه جوری دروغ بگو ادم باورش بشه
چقدر راحت میان از دست درازی به ناموس مردم میگن
تجربه دیدم برای خودم که رفتن با زن شوهر دار فقط کار مادر .جنده هاست
با یک مطلقه ای حال میکردم…نه خودم بلکه شاید یک کلاس از دوستانم در دوره دبیرستان…بله یک کلاس سال ۷۶ یا۷۷
پسرش دبستانی بود اون موقعها…
چند وقت پیش توی آرابشگاه دیدم یک نفر هیکلی و بدنسازی شده داره میگه آره رفتم روی کار فلانی با افتخار هم میگفت…(منظورش یکزن شوهر دار بود)
رفیق آرایشگرم گفت فلانی اینو میشناسی داره گوز گوز میکنه
گفتم کیه؟
گفت پسر همون زن .جند.هه بود دبیرستان همگی میکردمیش ها…همونه…
گفتم هنوزم مادرش .جنده هست…گفت هن.زم جندس…
باشه راست میگیچرا تو تمام داستانها شوهرا نمیکنن
کسخل خان! بگو بعله، اولا نگهبان 24 ساعته 48 ساعت استراحت داره دوما هیچ زنی که مغازه دار هست هیچوقت در محیط کارش از کسخل بازی ها که سرهم کردی انجام نمیده یادت رفته که زیر خانه اتان دو تا مغازه دیگه هست که می بینند این خانومه در خونتو زد و اومد بالا و دو سه ساعتی هم ماند. سوما خودت چون کسخل ابن کسکش هستی دیگران را خر فرض نکن با این کسشعرهای کلیشه ای. سعی کن فقط حواست و هوس ات پی جق زدن باشه.
آخه تو این دوره زمونه که خانم تا سه تا بچه زنده که هر سه تا رو با سزارین به دنیا آورده باشه اجازه بستن لوله ها رو نمیدن این خانم چطور با یه بچه لوله هاش رو بسته بود؟ 🤔🤔
کیر کانگورو دهن آدم دروغگو. کس کش همه زنها مثل مادرت جنده نیستند
آقای کوس دوز…
امکان داره بگی قرص تاخیری گیاهی چی هستش ؟
لایک دادمچون منم سه سال پیش با زنی بودم فامیلی شوهرش شیری بود. حدود ۵۰ سال داشت و پسر بیست ساله داشت. جات خالی ساک زدنش بینظیر بود. قطره ای را حروم نمیکرد.
گفتم شاید آشنا باشه باهات!
دقیقا وقتی بحث سکس حضوری شد خونتون خالی شد نکشیمون خر شانس کونی مجلوق با دست چپ تایپ نکن
صرف فعل جلق را با هم تمرین میکنیم
جلق
مجلوق
متجلق
کونی
البته چون کلاس کاریت به سه تای اولی نمیخوره یه مفعول به صرف فعل اضافه کردم که راست کارته
کدوم شهر ایران مردمش اینهمه مهربونن تو اسباب کشی و تخلیه اثاثیه صابخونه میره کمک مستاجر؟؟؟ مادرت گفت مستاجر جدید اومده برو کمکشون؟؟؟
کسانی که فحش میدهند
چرا داستان رو میخوانید ؟
چرا هروقت زنه راضی میشه،یهو یکی میمیره یا یکی عروسی میکنه و خونه خالی میشه؟
اشخاص و خونه و كلا فضا داستان واقعيه اما در بهترين حالت هر روز جلق زدى رو اين طرف نه بيشتر بقيه همه كسعشر مسموم يه ذهن كيريه