سلام
من فرهاد هستم
برای سفر کاری رفته بودم تهران
ساعت چهار رسیدم و کارم رو انجام دادم
با خونه تماس گرفتم گفتم دارم برمیگردم گفتن که نه بمون استراحت کن از صبح داشتی رانندگی میکردی گفتم جایی رو ندارم آخه خانمم گفت برو خونه خواهرم
گفتم حوصله شوهرش رو ندارم خیلی رو مخه
گفت خب دیونه اون شب کاره از شیش میره تا هفت صبح تا بیاد تو صبح حرکت کردی اومدی منم با هزار تا ناز گفتم به خواهرت زنگ بزن و بگو بهم زنگ بزنه که برم خونه شون، نزدیک قلعه حسن خان بودم دیدم خواهر زنم بهم زنگ زد و گفت بی خبر تهران میای و زنگ نمیزنی ؟ گفتم آره باید سریع برگردم گفت بیخود میکنی بیا اینجا شب بخواب و صبح برو ، منم یه ذره ناز کردم ولی دل تو دلم نبود که بازم حوری جون رو از نزدیک ببینم و مهم تر از همه یه شب پیشش باشم
بهش گفتم آخه شوهرت …
حرف منو قطع کرد و گفت اون شب کاره الان دیگه میره سره کار تا صبح .
گفتم باشه
یه ذره تو خیابون ها کش دادم و وسیله و خورد و خوراک برا دخترش خریدم سر ساعت ۶:۱۰ زنگ زد که کجایی ؟ گفتم سر کوچه ام بیا فرمون بده ماشین رو پارک کنم
اومد بیرون با همون لباس های نازک و ساده همیشگی که آدم دوست داره با لباس قدرتش بده
خلاصه از داخل ماشین حسابی براندازش کردم زیر لب گفتم جون بخورمت.
یه لبخندی زد و گفت برو اونجا جلو پنجره پارک کنم .
ماشین رو چسبوندم به دیوار و پیاده شدم باهش دست دادم و شهوت از چشماش همیشه میباره به منو با نگاه خودش مست کرد.
رفتیم داخل خونه گفتم حوری جون پمپ سالمه برم دوش بگیرم ؟ گفت آره برو منم برات حوله بیارم
رفتم زیر آب خنک حسابی خسته بودم یه ذره با کیرم ور رفتم با صابون مالیدمش شق شد .
یه دوش گرفتم بیام بیرون گفتم حوری جون 😘 حوله میدی ؟؟ گفتم آوردم دم دره گفتم نمیبینم
. الان میام
اومد در رو عمدا از نیمه باز بیشتر باز کردم (اینم بگم من باهاش خیلی از نظر حرف زدن راحتم )
گفت عافیت باشه
گفتم سلامت باشه ولی چه فایده تنهایی نمیچسبه
. الان زنت رو از کجا بیاریم
: تو ک بودی
. دیونه ، یه لبخند زد
گفتم والا په تو به چه دردی میخوری ؟
. به هر دردی میخورم ولی کسی نمیفهمه
حالا هم دیر نیست بیا تو ببینم
.نه دیگه خسته ای بیا بیرون بزار برا بعد بیا استراحت کن.
اینجا دیگه حس کردم پا نمیده رفتم بیرون
طبق عادت ترک ها یه چای داغ تو گرمای تابستون برام ریخت و خوردیم یکی دو ساعتی چرت زدم بیدار شدم دیدم اونور دراز کشیده آخ چه بدنی چه جذاب و سکسی چه خواستنی چند دقیقه مات و مبهوت شدم بعد سالار هم یواش یواش بلند شد صداش کردم حوری جون 😘 پاشو چقدر میخوابی بیدار شد روسری سرش نبود اولین بار بود بدون روسری سر و گردن ش رو میدیدم (میکشتیش پیش داداشش هم روسری داشت ) اوف عجب سکسی
حوری جون یه زن ۲۸ لاغر اندام باریک با قد ۱۷۵ بود همون چیزی بود که به دل آدم مینشست با لب ها و چشم های فوق سکسی
گفت وای روسریم کو
گفتم میخوای چکار آزاد باش
آره جون عمه ات با چشات داری منو میخوری
منم گفتم من فقط مست زیبایت شدم . زیبای چو چشم های خمارت.
انگار قند تو دلش آب شد و گفت خوشبحال زنت که اینجوری تعریف میکنی .
گفتم خب ایراد ندارد که تا صبح ازت تعریف میکنم .
سرخ شد و چشماش براق شد و بیشتر دل منو برد
گفت چای میخوری گفتم نه تو که باشی هیچی نمیخوام
هر تعریفی که ازش میکردم یه لبخند تحویلم میداد با چشم های زیباش و بیشتر عشوه می اومد منم که میدونستم شوهرش بهش توجه نمیکنه و مشکل دارن باهم براش کم نزاشتم.
با یه سبد میوه اومد نشست کنارم گفت حالا میوه بخور یه وقت کم نیازی زبون باز دستش رو گرفتم و گفتم پیش تو همه کم میارن یه لحظه سرخ شد .
من میخواستم سریع مخش رو بزنم چون حشرم زده بود بالا داشتم میترکیدم ملافه رو هم از رو پا بر نداشتم که تابلو نباشه 😂 ولی نمیتونستم ریسک کنم دو دل بودم اگه منو ضایع میکردی ؟ گفتم حوری جون تو که حموم نیامدی پیشم در رفتیا گفت نه بابا دلم سوخت برات خسته بودی
عه ؟ منظور ؟
.کیه که دلش نخواد؟
ضربانم یهوو رفت بالا
یعنی الان دلت میخواد ؟؟
. آره تازه اون موقع بیشتر میخواستم
یعنی الان بگم بیا بغلم میای؟
با لحن شهوانی خودش گفت
الان هرچی بگی میخوام .
گفتم پس بجنب بیا و یه لب بده
لبش رو گذاش رو لبم باورتون نمیشه که چقدر داغ تحریک کننده بود یه جوری از من لب گرفت که برق از سرم پرید با استرس دستم رو از رو لباس گذاشتم رو سینه اش دیدم رسماً دیگه پا داده و مالیدم سینه اش رو سینه اش کوچیک و لاغر بود ۷۵ میشد تو دستم جا میشد 😍
گفتم حوری جون 😘 دارم میمیرم میدی بکنم؟
.آره عزیزم
دستم رو بردم پشت ش یواش پیراهنش رو دادم بالا وای با اینکه لباس نازک پوشیده بود اصلا معلوم نبود که بدنش چقدر بلوری و سفید بود داشت برق میزد یه ذره یه دونه مو نداشت . جونم عجب بدنی داری حوری جون 😘 .
. امشب ماله توئه عزیزم
حوری جون اجازه میدی شلوارت رو هم بکشم پایین ؟؟
. زرنگی اول منم باید لباس تو رو در بیارم
اینو که گفت یه لرزی بدنم زد پیراهنم رو در آورد بغلم کرد تن من چسبیده بود به تنش گفت حالا اجازه داری
دست کردم از پشت داخل شلوارش کونش رو چند بار مالندم شلوارش رو هل دادم پایی من شورتش رو هم کشیدم پایین اونم بی گل از نمود و شلوار منو کشید پایین
کیرم شق شق شده بود چسبوندم روبدنش گفت اووف چه داغی
آره پی چی
دستم رو از پشت بردم لای پاهاش دیدم حوری جون خیس شده گفتم وقتشه که بکنم توش گفت آره الان لیزه بزن بره
از هم جدا شدیم خوابید زمین رفتم لای پاهاشه بهشتی بود اونجا حتی کوس خوشگله هم یه ذره مو نداشت همیشه شنیده بودم لب زن ها مثل کوس شونه باور نداشتم تا کوس حوری جون رو دیدم کوس تر تمیز و صورتی که دورش از حرارت و داغی سرخ شده بود
سر کیرم رو مالیدم رو کوسش و حسابی کیرم رو خیس کردم یهو گفت فرهاد بکن تو دیگه .
سر کیرم رو یواش کردم داخل نرم و راحت رفت. داخل حس کردم داره آتیش میگیره از بس داغ بود کوس ش
حوری جون یه آه از ته دل گفت و منم ی یواش یواش شروع کردم تلمبه زدن تابحال کوس به اون نرمی و لذت بخشی نکرده بودم گفتم حوری جون تو باید زن من باشی هر روز بکنمت .آره میشم تو فقط بکن گیرد رو تا ته بکن توش جرم بده . تلمبه ها رو سریع تر کردم داشتم تند تر میزدم دیدم حوری جون بدنش لرزید
زود تر از من ارضا شد گفت اگه آبت اومد معطل نکن بریز توش گفتم چه زود ارضا شدی 😂 گفت کجای کاری قبل اینکه بیدار بشی داشتم خودمو میمالومدم دیر بیدار میشدی کوس میپرید و من ارضا میشدم منم تند تلمبه زدم و کیرم رو ته کوسش نگه داشتم آبم رو ریختم تو کوس حوری جون 😘
ادامه دارد
نوشته: فرهاد
ادامه هم دارد؟
بکش بیرون جان جدت همینم باید دو سه جلد کتاب بخونم تا بشوره ببره.
اونجا که گفت باشه برا بعد فهمیدی راه نمیده؟
کسخل مسخلی چیزی هستی؟؟!!
کوس فقط کوس خواهرزن
آی کردن و گاییدن داره منم دلم خواست
میدونی زنت چرا گفت شب رو نیای خونه؟؟؟چون می خواست شب تا صبح با دو کیرکلفت کمر سفت حال کنه
این چه کسشعری بود اول صبحی خوندم
یازما گده،دا یازما
جنده هم برا اولين بار به اين راحتي پا نمیده کسشعر محض بود داستانت
میشه ادامه ندی
خیلی تخمی بود سرشار از غلط املایی و انشایی
کیرم شق شق شده بود چسبوندم روبدنش گفت اووف چه داغی
آره پی چی
کون پشم خان چیه این؟ آر پی جی؟ جنگه مگه ، چرا کستان مینویسی یارو با لباس نازک و هزار جور ناز و غر و ادا اومده جلوت بعد روسری از سرش نمیوفته ننویس عن آقا ننویس دیگه
زرنگ اگه راست گفته باشی این ماجرا رو…
فکر نکن تو به باجناقت کیرر زدی، در اصل زنت فرستادتت دنبال نخود سیاه! ببین کی داشته از زنت تعریف میکرده تو خونت 😂
دستت از اون زهرماری بردار اگه آبت اومد ببین اون بچه چی شد تو داستانت!!
یهو بیدار شدی دیدی پایه تخت خواب تودهنته فکردی لبای حوری جونه
ای جقیای لعنتی!!! چقدر پیشرفت کردید
کسخول دهاتی یعنی واقعا انقدر جق زدی دیگه مغز نداشته ات هم با آبت خالی شده
خیلی جقولانه نوشته بودی، فقط در یک حالت ممکنه این
کُس شعری که نوشتی راست باشه اونم اینکه زنت و خواهرزنت جنده ی رسمی باشند.
خوش بحال ملت عجب خواهرزن وخانمهایی دارن خدا شانس بده
فری جون با این وصف شما ترک تشریف فرما دارید فقط ی سوال شما برای کار تشریف آوردید تهرون ساعت ۴ رسیدی کارت و انجام دادی بعد در حال برگشت رسیدی قلعه حسن خان … یعنی اگه بری مستراح ترمینال آزادی و برگردی و برسی قلعه سه ساعت اونم اگه به ترافیک نخوری میشه ۷ بعد شما برای دخترش وسایل گرفتی کوس چرخ هم زدی میشه بگی دخترش کجا بود بعد حوری اگه بهمین راحتی پا داده عمرا به تو بده وقتی همسر جان شیفت تشریف دارند شوهر جانش اونجاست
چاقال بجز قلعه حسن خان اصلا تهرون اومدی ببو گلابی تو اصلا اونجا چیکار داشتی نکنه راننده نیسان هستی از اتوبان نرفتی برو به خودت جقی
رفته بودی تهران و خواستی برگردی، زنت گفت برو خونهی خواهرم. پرسیدی چرا؟ گفت چون خواهرم پریوده و شوهرش تو کف! رفتی و دیدی اسمال سهدست با مجیدقارقار، نصرت بیمُخ، عبّاس کفتر، حبیب جوجه، عزّت کچل، مسعود دراز، علی سُک، رضا یهگوش، ابرام تمیز و جمعی دیگه از همکاران شبتاز، ببخشید، شبکار که از قضا زن همهشون با هم، پریود شدن، منتظرتن و فوقع ماوقع!
جوری گشاد شدی که کونت شد یه محلّهی جدید و از سوپرمارکتش برای دختر باجناقت، خوراکی خریدی ولی خودت هم میدونی که اون دختر، وجود واقعی نداشت.
بخاری گازی، نفتی،: هیزمی و ترکیبی تمام ایران،داغداغ حوالهت بادا ابله الدنگ بیسواد مزخرف داغون!
زنی با لباسهای نازک اومد سر کوچه،زنی ک میکشتیش بدون روسری جلو داداشش نمیگشت،زنی ک کیر رو تو شورت میزنه،زنی ک بچه اش نمیدونم کجا بود،
کسخول گیر اوردی خودتو؟
بدبخت زنت اون شب داشت به عباس قصاب کص دولا دولا میداد و تو رو دک کرده بود دیوص🤣🤣🤣
اسم اخوهر زن بیاد من صدبار ارضا میشم. اخرشم میکنمش. من منتظر حرکت اونم اونم منتظر حرکت از سمت من. چشمک سمت هم پرت میکنیم.غیرمستقیم میمالمش.ولی خب هیچ کدوممون جرات نداریم شروع کنیم. ولی همین حال و حول استرس دار هم عالمی داره. اما میکنمش.اخرشم میکنمش تووووووووووش😉
تو مثلا زبون باز فامیلی اونوقت بهش گفتی میدی بکنم ؟ به یه زن سگ حشر بگی میدی بکنم میگه برو عمتو بکن
از همون لحظه ک گفتی بیا تو و اون خندید فهمیدم کسشره
ملت شف نکشیدن لای پاهاشون رو برای فامیلاشون باز کنن که