سلام
من حسینم و 18 سالمه من یه دختر عمه ای دارم به اسم مرضیه که از بچگی باهم بزرگ شدیم که امسال 17 ساله شد.
چون فامیل بودیم و باهم بزرگ شده بودیم بهش حس خاصی نداشتم و تا به اون زمان بهش فکر نکرده بودم ، فکر نمیکردم که اونم به من حس داشته باشه تا زمانی که یه روز رفته بودیم خونه عمه و من نشسته بودم روی مبل و عمه جونوشم نشسته بود روی زمین یه چند سانتی اونطرف از من و مشغول صحبت کردن بود که مرضیه اومد نشست کنار مامانش و درست روی پای من طوری که انگشتام رو باسنش بود و داشت به مامانش از گوشی یه چیزایی نشون میداد ، منم گفتم فرصت این فرصته و انگشتامو تکون دادم و باسنشو لمس کردم ( میدونم خنده داره ولی چاره ای نداشتم ) دیدم هیچ عکس العملی نشون نمیده ( نمیدونم مشغول گوشی بود واس همین هیچ کاری نکرد یا چیز دیگه خلاصه من بنا رو میزارم که حال میکرد ) بعد بلند شد و رفت اون طرف و من موندم و با انگشتای حشری ، خلاصه اون روز تموم شد و من به فکر افتادم که چطور میتونم باهاش یه فون فینی فین فون راه بندازم
چند هفته بعد از اون ما برای کمک به خانواده مرضیه برای ساخت و ساز طبقه ی بالا خانشون به اونجا رفتیم و بعد تموم شدن کار و خوردن ناهار همه به خواب رفتن به جز من و فاک بادیم مرضیه خانم ، نشسته بودیم کنار هم تو اینستا مشغول بودیم که زیر چشمی به دایرکت های همدیگه نگاه میکردیم و یه لحظه تصمیم گرفتیم به دایرکت های همدیگه نگاه کنیم من گوشی اونو گرفتم و اون گوشیه من و چون دختر بود انقدر دایرکت داشت که حوصلم نکشید به همشون نگاه کنم و ازش اجازه گرفتم و وارد گالریش شدم و اونم به گالری من رفت و من چون چیزی نداشتم خیالم تخت بود و بهش گفتم که هر کجای گوشیو میخوای نگا کن ، من از عکس اول شروع کردم به نگاه کردن و بعد چند صد عکس ( شایدم چند هزار ) به عکسای سکسی رسیدم که از خودش گرفته بود تا به اونا رسیدم گوشیو از دستم گرفت و به سمت راست خم شد منم چون مشتاق دیدن بودم با اون خم شدم و اون هی گوشیو از چشمای من دور میکرد تا یه لحظه متوجه شدم که کیرم درست وسط باسنش قرار گرفته و منم بعد متوجه شدن کیرم کم کم شق تر شد و اونم همونطور ارام وایساد یه چند ثانیه همونطور موندیم و چون خانواده کنار ما تو حال خوابیده بودن نخواستیم ریسک کنیم ، حداقل من نخواستم و خودمونو جمع و جور کردیم مثل بچه ادم نشستیم و از اون لحظه به بعد چیز جدیدی پیش نیومده و اگه پیش بیاد مطمعا اینجا به اشتراک میگذارم .
نوشته: کونتپر
رفته بودین کار کنین یا بخوابین؟؟ دخترا بنایی میکنن؟ بیشتر احتمال داره گذاشته بودنت وردست کارگرا اونا گفتن بیا عکس سکسی نشونت بدیم!! 😁 👿 😀
ادمین واقعا نمیفهمم داری چیکار میکنی واقعا داستانارو میخونی یا نه.الان این کصتان چه معنی داشت.یه داستان بی سر و ته اصن واسه چی باید این داستان اپلود بشه.الان دو هفته هست هر شب داستانای تخمی و بی سر و ته اپلود میشن فقط یه چنتا داستان خوب میشه از بینشون پیدا کرد(مثلا امشب فقط داستان شیوا خانم خوب بود ) دیگه کم کم دارم از این سایت نا امید میشم.
ننتو گاییدیم
جقتو بزن اینترنت مارو با این کصشعرا هدر نده ننه خراب
آبجیتو خودم یه روز ظهر که خوابیدی از کون میگام
منم زمان بچگی با دختر عموم زیاد منچ بازی میکردم.اینم داستان من .د اخه انسان اینم داستان بود تو نوشتی
اصل داستان از همینجا شروع میشه که قهرمان داستان حواسش نیست که کونش سمت شوهرعمّهشه و فوقع ماوقع!
از قضا عمّهجان پریود بودن و بیحوصله، شوهرعمّه هم در کف! و چنان انتقامی از ایشون میگیرن که در ماتحتش، ملاط بنّائی رو هم میزدن و استانبولیها به مرخصّی میروند.
پایان!
همون استانبولیها به انضمام بیل و تیشه و کلنگ کارگرا، حوالهت بادا ابله الدنگ!
من با این نویسنده جقیمون کار ندارم که هنوز طرفو نکرده داستان میزاره
من کیرم دهن ادنین ک نخونده آپلود میکنه
آخ آخ آخ عکسای سکسی که کارگرای ساختمون بهت نشون دادن خیلی درد داشت؟ الهی
تقصیر شما بچه مچه ها نیست بز پدر اونی لعنت که درست بهتون یاد نداد از اینترنت چجوری استفاده کنین
خب چه کاریه بزار اتفاق بیوفته بعد بیا اینجا😅😅😅
وقتم منم نگیر😂😂