بهترین دوست دوران مجردی

1401/04/22

با سلام
داستانی که میخوام براتون بازگو کنم کاملا واقعی هست
فقط اسامی رو عوض کردم.
من اسمم علی هست و ۳۴ سالمه و الان متاهلم ولی سال ۹۳ که این قضیه اتفاق افتاد ۲۶ ساله و مجرد بودم
من و مهدی بیشتر از اینکه همکار باشیم باهم دوست هستیم.
در اداره خیلی باهم راحت بودیم و از اینکه دوست با شخصیت و مهربونی مثل اون دارم از محیط کار خیلی لذت می‌بردم.
سال ۹۲ بود که دوستم مهدی به خواسته خودش برای ادامه کار به شهر اصفهان نقل مکان کرد
اوایل راضی بود ولی بعد از یه مدت خانومش نازنین به خاطر دوری از خانواده دچار افسردگی خفیف شد و باعث شد مهدی هم دچار ناراحتی بشه. در این مدت مهدی هر روز بهم زنگ میزد و باهام حرف می‌زد و چون هم من و هم اون به غیر از همدیگه دوست دیگه ای نداشتیم حتی روزی دو سه بار هم بهم زنگ میزد و من هم دوست داشتم با من درد و دل بکنه.
در این تماس ها از همه دری باهم حرف میزدیم از کارهای روزمره و حتی سکس و حال.
در بین حرف زدن هامون نازنین هم از اون طرف خط بعضی وقتا به شوخی یه تیکه هایی میپروند و من و مهدی میخندیدیم.
نازنین اون موقع یه خانم ۲۵ ساله و خیلی جدی و سر سنگین بود ولی با من که تنها دوست همسرش بودم کم کم احساس راحتی می‌کرد. بعضی وقتا که من تماس میگرفتم اگه مهدی دستش بند بود نازنین گوشیشو جواب میداد و با من خیلی عادی و دوستانه حرف میزد منم اصلا در ذهنم هم خطور نمیکرد که بخوام باهاش یه طور دیگه حرف بزنم چون اولا مهدی رو خیلی دوست داشتم و دارم و ثانیا از اول بچگی در محیطی بزرگ شدم که بر حسب اتفاق یا بهتر بگم سرنوشت، دوستهام همشون دختر بودن و تا الان هم با جنس مخالف خیلی راحتم.
یه جورایی هم بچه مثبتم
خوب اصل داستان از اونجایی شروع شد که حرف زدن های من و مهدی بیشتر بوی سکسی و عشق و حال گرفته بود و نازنین هم خیلی راحت مابین حرفهامون تیکه پرونی می‌کرد. چند بار هم مهدی عکس دوتاییشون رو با ام ام اس برام فرستاده بود که نازنین با لباس راحتی و آرایش کرده پیش مهدی بود. حتی یه بار هم نازنین با تاپ و شورت بود. از حرف زدن با مهدی و نازنین و دیدن این عکسها واقعا لذت می‌بردم ولی لذت بیشتر از اینکه شهوتی باشه لذت دیدن رابطه دوستانه یه زن و شوهر برای یه مجرد و همچنین اجازه ورود به حریم دو نفرشون بود. گذشت تا اینکه من برای یه کاری رفته بودم تهران و مهدی هم که طبیعتا خبر داشت بهم زنگ زد و گفت وقتی کارت تموم شد دوست دارم یه سر بیای اصفهان تا از نزدیک ببینمت.
من دو دل بودم که برم یا نه چون هم میخواستم پیش مهدی و نازنین باشم و هم میترسیدم اتفاقی بیفته که رابطمون از صمیمیت و اعتماد به هم خارج بشه. بالاخره با تماس مهدی و اصرار نازنین، دو دلی رو گذاشتم کنار و شب آخر وقت سوار اتوبوس اصفهان شدم و صبح اول وقت رسیدم اصفهان
هوا داشت کم کم روشن میشد مهدی جلوی ترمینال منتظرم بود و بعد از احوال پرسی سوار ماشینش شدیم و راه افتادیم سمت خونه. وقتی رسیدیم خونه نازنین اومد استقبالمون و باهم دست دادیم و رفتم داخل.
جو خیلی سردی بود بعد از اون همه حرف زدن پشت گوشی و دیدن عکس همدیگه برای اولین بار رفته بودم پیششون .
مهدی که میدید هم من و هم نازنین از همدیگه خجالت میکشیم سعی می‌کرد با حرفاش جو رو صمیمی کنه.
نازنین رفت اتاق خواب و وقتی برگشت یه تاپ و یه ساپورت تنش بود . به خواست مهدی اومد نشست پیشم با آرایش ملایم
اندام و قیافش واقعا زیبا بود .
من رو یاد آرزو دوست دوران بچگیم مینداخت که از ته دل دوستش داشتم.
بعد از اینکه صبحانه خوردیم چون من شب نخوابیده بودم از نازنین خواستم  تا برم توی اتاق یکم استراحت کنم.
نازنین گفت اتاق کولر نداره و یه پتو پهن کرد توی پذیرایی .
من دراز کشیدم و سریع خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم خبری از مهدی نیست و نازنین نشسته روی مبل داره تلویزیون میبینه.
شیطنتش گل کرده بود با یه تاپ و یه شورتک خیلی کوتاه نشسته بود و پاش رو انداخته بود روی پاش درست روبروی من !
تمام بدن خوش فرمش جلوی چشمم بود
قد متوسط پوست سبزه روشن سینه های بزرگ و خوش فرم شکم و پهلوی صاف و بدون کوچکترین چربی
کمر باریک و پاها و دستهای خوش فرم و خوش تراش.
سراغ مهدی رو گرفتم گفت از اداره زنگ زدن کار پیش اومده براش رفت اداره.
خاطرات کودکی داشت برام تکرار میشد
من و آرزو دو تا بچه ۶ ساله با صمیمیت تمام بدون توجه به جنسیت همدیگه باهم بازی میکردیم .
حالا شرایط فرق داشت
اولین بار بود که یه دوست با جنس مخالف با بدن نیمه برهنه پیشم بود.
نازنین با اندام و قیافه بسیار دلربا پیشم بود.
نقاشی خدا چقدر زیبا بود .
بهترین منظره از طبیعت خدا جلوی چشمم بود
شیطنتش رو حتی بیشتر دوست داشتم .
دوست داشتم اون لحظات هیچ وقت تموم نشه.
توی افکار خودم بودم حتی ذره ای از نظر جنسی تحریک نشده بودم .
نازنین ولی شیطون تر از من بود شروع کرد با دستش پاهاشو لمس کردن. یاد گرفته بود پسرها چطور تحریک میشن.
سینه های بزرگش رو با دوتا دست گرفت و به هم فشار داد چاک سینش حسابی بیرون زد.
من لذت می‌بردم ولی دوست نداشتم کارمون به سکس ختم بشه .از امیر شرم داشتم.
ساعت حدود ۱۱ بود نازنین شروع کرد به درست کردن ناهار من هم پیشش بودم توی آشپزخونه باهم از هر دری حرف میزدیم. همه جاشو دید میزدم اون هم مشکلی با این قضیه نداشت و این بیشتر لذت بخش تر بود.
دوست داشتم بغلش کنم رفتم پیشش خواستم ببوسمش یه لب آبدار ازم گرفت !
کیرمو حسابی سیخ کرد شییییییطون . به شلوارم نگاه کرد و خندید بعد از روی شلوار کیرم رو گرفت دستش بعد بهم گفت شلوارمو بکشم پایین. شلوار و شورتمو کشیدم پایین کیرمو دستش گرفت و من نگاهم به چشماش بود چشماش خمار شد و یه آخ از ته دل گفت. یه کیر ۱۷ سانتی کلفت سفید با سر صورتی خیلی به دلش نشسته بود. خوابوندمش روی فرش وسط آشپزخونه و حسابی لبهاش رو خوردم خودش هم بد جور همراهی می‌کرد.  پاهاشو از هم باز کرد طوری که از کنار شورتک لی کوتاه که پاش بود لبه های بی موی کوسش دیده می‌شد . بد جور تحریک شده بودم قلبم از سینم داشت میزد بیرون به لبه های کوسش دست زدم و دستم رو بردم وسط کوسش خییییییس خییییییس بود. به چشماش نگاه کردم کاملا خمار بود اصلا در حال خودش نبود. به همه جای بدنش دست میکشیدم و لبهاشو میخوردم.
لذت می‌بردیم از باهم بودن.
ظهر شد و مهدی اومد خودش رو زد به اون راه و عذر خواهی کرد از اینکه تنها موندیم !!
بعد پرسید شیطنت که نکردین ؟؟!!! نازنین و من خندیدیم و دیگه روی سه تاییمون به هم باز شد . بعد از ناهار رفتیم توی اتاق . من مثل صبح که تنها بودیم با نازنین راحت نبودم ولی اون پیش مهدی جسورتر شده بود و حسابی میخواست خوش بگذرونه. کم کم داشتم مطمئن میشدم که از قبل تمام نقشه های این دو سه روز کشیده شده و من فقط یه بازیگرم.
مهدی بهم گفت پیششون راحت باشم تا حسابی به هر سه تامون خوش بگذره.
خودش شلوارک و شورتش رو درآورد یه کیر سیاه سیاه و کوچیکتر از مال من با پاهای سیاه و پشمالو برعکس من که پاها و بدنم سفید و کم مو هستن.
نازنین سریع کیر مهدی رو تا ته کرد توی دهنش من عوض نازنین چندشم شد !!
مهدی بهم گفت منم شورتمو در بیارم و پیشش نشستم نازنین حالا به نوبت کیرهامون رو میخورد یکم مال من یکم مال مهدی .
بعد مهدی بهش گفت شورتکش رو دربیاره. نازنین به پهلو خوابید و شورتکش رو تا زیر کونش داد پایین و من هم پشتش خوابیدم وااای چی میدیدم یه کون خوش فرم و بزرک که از شورتک بیرون بود . خودش با دستش کیرمو گرفت و گذاشت روی سوراخ کونش و با کمی جابجا کردن و فشار دادن کرد داخل کونش.
اون اصلا دردش نیومد و من هم فشار زیادی روی کیرم حس نمیکردم مثل اینکه دوست ما حسابی از خجالت سوراخ کون نازنین خانوم در اومده بود و براش گشادش کرده بود.
اینکه خودش شورتشو کشید پایین و خودش کیرمو با دستش کرد توی سوراخ کونش خییییلی لذت بخش بود برام.
شروع کردم به تلمبه زدن. از صبح یه فرشته خوشگل و خوش اندام نیمه برهنه کنارم بود و حسابی باهاش خوش گذرونده بودیم از صبح شهوتی بودم و حالا که کار رسیده بود به سکس بعد از هفت هشت دقیقه تلمبه زدن داخل کونش رو حسااابی آبیاری کردم. تا اون موقع هیچوقت به اون شدت ارضا نشده بودم .
هردوتامون بی حال افتادیم و بعد از کمی استراحت مهدی گفت بریم بیرون یکم داخل شهر بگردیم.
بعد از برگشتن هوا داشت تاریک میشد آقا مهدی شروع کرد به درست کردن شام .
من و نازنین هم از فرط خستگی روی زمین وسط پذیرایی ولو شده بودیم. رفتم نزدیکتر و بغلش کردم لبهامو رسوندم به لبهاش و پاهامو قفل کردم به پاهاش یه دستمو از زیر گردنش رد کرده بودم و از پشت به خودم فشارش میدادم و با دست دیگم موهاشو نوازش میکردم و لبهاشو با آرامش با لبهام نوازش میکردم.
نمیدونم یک ربع یا بیشتر در این حالت بودیم واقعا مست مست شده بودیم مثل اینکه قوی ترین آرام بخش دنیا رو بهم تزریق کرده بودن واقعا لحظات زیبایی بود و همین حالا که بعد از هشت سال یادم ميندازم باز هم میتونم اون آرامش زیبا رو حس کنم .
با صدای مهدی به خودمون اومدیم و نازنین با دو سه تا بوسه محکم به لبهام پاشد که سفره شام رو پهن کنه متوجه شدم که اون هم مدهوش شده و چشماش کاملا خمار بود .
بعد از شام من خوابم میومد و رفتم توی اتاق دراز کشیدم و مهدی هم اومد اونجا ولی نازنین جلوی کولر پذیرایی دراز کشیده بود کم کم داشت خوابم میگرفت که متوجه شدم مهدی پاشد رفت توی پذیرایی یکم با نازنین حرف زد و باهم اومدن توی اتاق
من هم فقط یه شورت پام بود همونم مهدی درآورد و نازنین اومد و روم نشست و خم شد و لب داد بهم .
اولین بار بود که بدن لختم با بدن لخت یه دختر کاملا در تماس بود. باز هم یه حس زیبای دیگه . زیباتر این بود که خودش پیشقدم میشد برای این کار.
کیرم حسابی راست شد و نازنین مثل قبل با دستش سرشو هدایت کرد به داخل کوسش. واای خیس و دااااغ .
هنوز مستی لب بازی شب از سرم نپریده بود که این لذت هم بهش اضافه شد واقعا داشتم بیهوش میشدم.
بعد از یکی دو دقیقه مهدی به نازنین گفت دیگه بسه و ممکنه حامله بشی بعد خودش با دستش ته کیرمو گرفت و از داخل کوس نازنین کشید بیرون و دست نازنین رو گرفت و برد توی پذیرایی. واقعا ضد حال بود برام . مهدی اومد و بعد از مدت کمی خوابش برد. من هم همینطور لخت بودم پاشدم رفتم پذیرایی دیدم نازنین لباس پوشیده و پتو کشیده و خوابیده. کنار پتو رو بلند کردم و رفتم از پشت پیش نازنین خوابیدم. متوجه شد و سریع همه لباسهاشو درآورد و خودشو چسبوند به من . مثل اینکه اون هم شهوتش نصفه مونده بود و حالا دوست داشت تموم بشه. از پشت بغلش کردم و دوتا سینه هاشو محکم گرفتم و کیرمو تا آخر کردم داخل کوسش و کمی تلمبه زدم . بعد سرش رو برگردوند سمت من و با دستش سرم رو گرفت و برد نزدیک خودش و در گوشم گفت " میبینی چه جنده ای هستم !!!"
حرف عجیب و در اون موقعیت،  خییییلی شهوت زا
با گفتن این حرف خودش بیشتر از من شهوتی تر شده بود و کونش رو حسابی فشار میداد به پشت و بیشتر خودش تلمبه میزد تا من!
بعد به پشت دراز کشیدم و اومد نشست روی کیرم و بازهم با دستش کیرمو گرفت و بعد از اینکه سر کیرم وارد کوسش شد دستش رو کشید. مثل اینکه این کار یعنی فرو کردن کیر با دست خودش به داخل کوس و کونش خیلی براش لذت بخش بود.
برای من که دیوانه کننده بود .
بعد خودش شروع کرد به بالا و پایین رفتن روی کیرم و من هم با حرکت کمرم همراهیش کردم تا اینکه نزدیک ارضا شدن من بود دراز کشید روی زمین و سینه هاش رو با دو تا دستش فشار داد به هم و من هم ابمو ریختم روی سینه هاش.
روز اول اینطور تموم شد .روز دوم رو هم که اتفاق های جالب و خوش آیندی توش اتفاق افتاد در ادامه براتون مینویسم.

نوشته: Alex


👍 24
👎 6
45201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

884658
2022-07-13 01:34:53 +0430 +0430

کتگوری جالبی بود شیر آقا فرزاد شق شد

2 ❤️

884672
2022-07-13 02:17:31 +0430 +0430

😂😂😂😂😂

0 ❤️

884689
2022-07-13 03:48:40 +0430 +0430

اخ خدا مردم از خنده مستر دهنت سرویس تیکه کلام منو گفتی

2 ❤️

884753
2022-07-13 15:44:01 +0430 +0430

اینقد کص بافتن هنر میخواد
و تبریک میگم تو هنرمندی👍🏿

1 ❤️

884776
2022-07-13 19:01:47 +0430 +0430

خوب بود😉😉😉

2 ❤️

884796
2022-07-14 00:16:58 +0430 +0430

عالی بود

0 ❤️

884806
2022-07-14 01:02:16 +0430 +0430

لابه لای داستان گفتی هم از امیر شرم داشتم.احتمالا اسم مهدی که گزاشتی اصلش امیربوده که سوتی دادی.

0 ❤️

884866
2022-07-14 03:18:13 +0430 +0430

کیرم تو کون اونی ک واژه کتگوری رو ابداع کرد

0 ❤️

884945
2022-07-14 10:54:32 +0430 +0430

بله اون وسط یه سوتی دادم 😂
خود نازنین اولین کسی بود که اینو بهم گفت
ولی نمیشد دیگه ویرایش کرد

0 ❤️

885127
2022-07-15 14:28:15 +0430 +0430

همش دروغ بود

0 ❤️

886213
2022-07-21 08:10:19 +0430 +0430

امیر کی بود؟

0 ❤️

918056
2023-03-08 15:57:46 +0330 +0330

دلم خاس خوش بحال 3تاتون

0 ❤️