برات مینویسم شاید 1روز بخونی امید.
خاطره روزای بعد رفتنت عجیب سکسی شد …باور میکنی…من گل مرداب و …
فاحشه ای شدم به نام .همه ی مردای شهر منو می شناسن…موندم چرا تو نیومدی سراغم…خیلی کارم گرفته…موندم پس تو کجایی …البته فقط مردا منو می شناسن یادم رفته بود تو نامردی…مرد نیستی.
از صبح من مدام هرز می پرم…خسته نمیشم.
یه لحظه هم بستر تنهایی
یه لحظه هم بستر یادت
ولحظه ای دیگه هم بستر گریه
وشب خسته از این همه هم آغوشیه بی وقفه روی تختی که اگه اونم مث من فراموش نکرده باشی می خوابم. ام تنها نه
4نفری…
ضربدری…
غرق در خون شب رو صبح می کنم…غرق آه و لذت …
مشتریای خوبی دارم.البته بگم منم براشون کم نمی زارم.تیغ همه ی تیزی و برندگیش رو می ده دستم و من با لذت میگیرمش تو دستام.با شهوت و ولع خاصی نگاش می کنم میدونم چشمای خمارم دیوونش میکنه.دستم که به بدنش می خوره بدنم میلرزه…خیس خیس شدم از گریه…بعد دوتایی باهم تن لطیف رگ رو لمس می کنیم…صدای اه من اتاقو پر کرده … .رگم با چندتا نوازش ماهرانه مادوتا بی طاقت میشه و آبش میاد آب رگ بند نمیاد…آبش میریزه رو دستم چقدر داغ و گرمه …و نفر سوم قرصای اعصابن که با دیدن این صحنه ها از خودش بی خود شده و حمله می کنه به لبام.و یکباره میره تو وجودم…چقدر وجودش ارومم میکنه.ازش تشکر میکنم به خاطر ارضای روانم
بی خیال بقیش اینو بگم باور نمیکنی با پول فاحشگیم.تاجر شدم.هر روز مرگ میخرم .کی میگه خود فروشی بده…من میگم بهترین شغل دنیاست.قداصت داره…محتاج نامردا نشدن به هر ثانیه دادن می ارزه…منم الان دیگه محتاج تو نیستم…وضعم خیلی خوب شده…زنده باد فاحشگی و خود فروشی
نه این روزا دیگه گرسنگی میکشم نه تشنگی…یادته چقد بهم گرسنگی و تشنگی میدادی…من فقط 1لقمه ی ساده محبت می خواستم و 1جرعه عشق .حالا اما…سیرم…سیر…سیر…سیر از دنیا و سیراب اشکام
دیگه هیچ میلی هم برای پاک زندگی کردن در من نیست .آخه تنها ارزوی این روزام با درامد چند ماه دیگه خود فروشی به حقیقت مبدل میشه.پس من بدون وقفه فردا همه ی هرزگی هامو از سر میگیرم.
اما خوب می دونم تو هنوز پاک موندی مث همون روزای اول آشناییمون پاک …پاک…پاک از انسانیت
عشق4سال زندگی برباد رفته به خدای قسم هات .خدای (خودت) می سپارمت…و پری زادی زیبارو…زیبادل نه فقط زیبارو چون خودت رو برات از خدای (خودم) آرزو میکنم.
واقعا راسته من یکی باور کردم که فقر فحشا میاره.
خودم نفهمیدم چجوری فاحشه شدم…
فقر عاطفه فاحشه ام کرد و من به تاراج گذاشتم همه ی بکارت روحم را…
نوشته: …پر
فحش ندید .فقط از دلتنگیش نوشت .از دلیل فاحشه بودنش.اگه فحش بدیم چه فرقی می کنیم با کسی که این بلارو
سرش اورده.می دونم می گید اون ادم ارزششو داشت که این خانم فاحشه بشه.فقر روحی خیلی بدتره .
فحش ندید بهش.خواهش می کنم.
نویسنده محترم نمی دونم چی بگم.بعضی ها وقتها عشق انقد بزرگ هست که با رفتنش همه چیز رو می بره .حتی ابروی ادمو.
…پر
به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم
به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم عاشق سکوت و تاریکی ام
فدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایت
عشق من دوستت دارم ، بی نهایت…
نگاه مهربانت ، نمیدانم دیگر چه بنویسم در وصف چشمهای زیبایت.
چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منی
تویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ای
به عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارم
لحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارم
چند صباحیست از عشق می نویسم برای دلها
عزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارم
چه بنویسم در وصف روی ماهت ،
لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانت
به عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم ،
روزها می آید و می رود ، من عاشق این دنیای عاشقانه ام
من که کسی نبودم،
اما آنقدر در وصف تو نوشتم که اینک یک شاعر پرآوازه ام…
تو در قلب منی ، من در قلب تو ،
به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.
لحظه ی آمدنت
از حال میروم هنگام دیدنت
مست چشمهای توام
تو را به آن که میپرستی قسم، مرا تنها نگذار که بدجور گرفتار دل توام
احساسات عاشقانه ی من در وصف تو
اینهمه زیبایی در اطرافم ، گلستان پر از گل در کنارم، اما …
اما چشمانم ساعتهاست که خیره به چشمان تو است…
به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ،
به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم
به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم
میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و
آسمان بالای سر ماست ،
به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم.
:S :( ~X( :O :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( ~X( ~X(
فقط این آدمکا می تونن لرزش بدنم و حال افتضاح الانمو بگن!جور دیگه نمیشه!خیلی عذاب آور بود!
ای زیباروی تنها!
فقط کافیست یک شب در بسترم بخوابی!!!
تا هرچه تنهایی داری از تو دور شود!
به قول شاعر دربارم:
کیر من همدم تخیلات تخمیت، خواهد شد!
کونت را باید شست ! جور دیگر باید کرد!
شاید این آب کیرم، برود دم کس و کون و دهنت!
و تو از آن مینوشی!
آخ که چه حالی دارد!
اگر هم که زیبا رو نباشی :
بالا رو نبین چه زشته!..پایینو ببین بهشته!
غم انگيز بود…
پروازي جان متني كه نوشتي خيلي قشنگ بود…مرسي
زندگی میکنم … حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را
دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سرزند بیارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج مییابد
در برف سپیدی پیداست .ایا تن به ان می دهی ؟ بسیاری با ظاهری سپید سویت می ایند درحالی که در ژرفای خود چیزی جز نیستی ندارند
:‘’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’(
نوشتت داغونم کرد…تمام بدنم لرزید …بعضی مردا لیاقت عشق پاک و مقدسو ندارن …
بانو پروازی متن شما هم زیبا بود مرسی… =D>
اسم اینو که نمیشه داستان گذاشت…یه جور دلنوشته بود وچون من اینجور نوشته ها رودوست دارم پس نقدی به اون نمیکنم…
پروازی جان متن شما هم خیلی قشنگ بود…
قشنگترين و اخلاقيترين داستاني بود كه تاحالا تو اين سايت خوندم…
شاعر میفرماید:
الا اي شيخ جویای بکارت
به لاي پاي دخترها چه کارت؟
گروهی باکره، از سکس دورند
کزین بابت گرفتار غرورند
گروهي ترس خورده، صاف و ساده
اسير انجماد خانواده
گروهي پاي بند دين و مذهب
به شدت باکره ، اما معذب!
شما که دختري را سن نُه سال
به شوهر ميدهي راضي و خوشحال
چرا خواهي اگر شوهر نکرده
شود چل ساله ، سالم مانده پرده؟
بیا و دست بردار از حقارت
نچسب ای شیخ نادان بر بکارت
بکارت مال دوران های دور است
به زن های جوان تحمیل زور است
بکارت نیست معیار نجابت
نجابت را چه بشناسد جنابت!
نجابت، شیخ نادان، پرده ای نیست
به اینکه داده ای یا کرده ای نیست
نجابت چیست؟ حق کس نخوردن
بکارت چیست؟ مال کس نبردن
نه بین مردمان اخلاق و عصمت
به میزان بکارت گشته قسمت
فریب مردمان، ضد عفاف است
نه آن کاری که در زیر لحاف است
که هر آمیزشی قبل از عروسی
بود یک مطلب خیلی خصوصی
مبر سر را درون بستر خلق
که بینی گوزشان را تا ته حلق
خودت شام زفاف ای شیخ بد ذات
بکارت داشتي ارواح بابات؟
تو با آن حجت الاسلام فاکر
چگونه میتوانی بود باکر؟
برای تو کسی پرونده هم ساخت
و يا بر پشت و پيشت کنتور انداخت؟
(در کون شما کنتور اگر بود
سر یکهفته کنتور هم دمر بود
اگر یک روز باشی توی حوزه
بواسیرت بچسبد زیر لوزه)
تو هم حالا به اين حد از جسارت
ز دخترها طلب داري بکارت؟
چه میفهمی تو قانون طبیعت
که میآئی ز مادون طبیعت
چه دخترهای نوزادی که گه گاه
ندارند این بکارت را به همراه
به آنها چون خدا پرده نداده
شوند البته که بی پرده زاده
ترا گر اعتراضی هست حالا
بگو با حضرت باریتعالی
که ای پروردگار پاک عالم
چرا پرده ندادی خاک عالم!
امام ِ جمعه آ! بر خویش رحمی
بکن کاری که یک قدری بفهمی!
بدن ها فرق دارد با بدن ها
خصوصاً مال دخترها و زن ها
همه یک شکل و جور و قالبی نیست
نمی فهمی؟ زن است این، طالبی نیست
یکی را پرده باشد نازک و ُترد
شود زائل اگر یک ضربه ای خورد
یکی را پرده کشدار و غشائی است
مثال شخص آقا ارتجاعی است
که تا وقتی که آن بانو نزاید
از آن یک قطره هم خون در نیاید
یکی هنگام ورزش داده از دست
یکی تا آخرش همراه او هست
بهترین کامنت های عمرم رو امروز خوندم.بچه هادلتون شاد باشه.داستان هم عالی بود عالیه عالی.بخدا که سبک شدم باخوندنش کامنتهای پروازی عزیزوآتشک وامامزاده بیژن
احسنت امام زاده بیژن!!
=D> احسنت!
بسیار زیبا بود!
باید دهانت را از در و گوهر همی پر کرد!
عقاید منطقی حاج سید فروید را ، شما تمام و کمال در شعری بگنجاندید!
شاید، نادانان درس گیرند و اینقدر خرده بر خلق ، نگیرند!
پر …
واقعاْ داستان به جایی بود تو این سایت انتظارشو نداشتم خیلی وقته نیومدم اینجا ولی وقتی داستانتو دیدم تمومشو خوندم نمیدونم بگم افرین یا چیزی دیگه ولی باید بگم تکونم دادی خیلی شدید…بابت داستان ممنون =D> =D> =D>
در ضمن امام زاده بیژن واقعاْ باریک داری دس خوش =D> =D> =D>
چه جالبه !
هر کس فقر عاطفی داشت باید بره بشه فاحشه !( چه نتیجه خوبی گرفتی )
راستی ی چیزی دقت کردی بعضی ها از فقر میرن کلفتی و نوکری خونه مردم ولی عده ای میرن روسپی میشن …این به نظرت یعنی چی ؟
لطفا اینو معنا کن برامون!
برات مینویسم تابدونی همه پسرا 1شکل نیستن خدای خودت پشت و پناهت رفیق
حال من این روزها دیدنیست
جویای نامم مباش که ناپرسیدنیست
روزی عریان شدم روح خود را به تو دادم
حوای محتاج سیبم با توام ای ادم
مغز تو پر گشته از شهوت و آمیزش و منی های بی دلیل
توبه کن جانا که من خواهان این نیستم که بر ذهنت بندم دخیل
آنکه کردم فاحشه،این اجتماع بی شرف
پیروش گشتم بی دلیل و بی هدف
من فاحشه شهر ،لذت کالای من است
او شرم دارد نه من که او بالای من است
به نام رسم دین او من بدکاره ام
خود تقدیر من نوشتی که حال من پتیاره ام
سیگار پشت سیگار همچو مردان اطراف من
تنها من فاحشه گشتم آنان همه بد کاره اند
قرص های حل شده در لیوان کمکی نیست برای مرگم
نگاه اینان به من چون پاییز هجوم آورد، به منی که همچو برگرم
گر که افتم زرد و بی جان روی خاک
بدان هنوز پاکترم از این اذهان ناپاک
نویسنده عزیز
خیلی از قصه ی قصه هایت متاثر و غمگین شدم.
زیبا نوشته بودی ولی شکست در عشق اصلا" توجیه منطقی برای خود فروشی نیست و الا بیشتر از نیمی از دخترها باید فاحشه میشدند و پسرها هم گرفتار اعتیاد!!!
سه تا قلب بهت دادم
پروازی عزیز:
از متن زیبایی که نوشتی خیلی لذت بردم دستت درد نکنه
بیژن دوست خوبم:
مثل همیشه از شعر زیبایی که گذاشتی مشعوف شدم. مرسی عزیز
مرسی.
:(
ای تو روح اون ادم کثیف که این کارو با تو کرد
سلام.
امام زاده عزيز:
آيا بهتر و پسنديده تر نيست كه نام شاعر اشعاري كه از خودتون نيست رو اعلام كنيد!
ممكنه بعضي از دوستان تصور كنند شما “شعردزد” هستيد!
اين طوري نه شما بدنام ميشيد نه ارواح بزرگاني مثل ايرج ميرزا، عبيد، خاكشير و… معذب!!!
خوشمان آمد! همینطور از کامنت ها!یه جورایی وصف حال خودم بود البته نه به این شدت و حال زارتو…
سلام
نویسنده گرامی ،اگر داستانت واقعی باشه تاسف
با نظرات عمه رویا و دوست گلم Pentagon U.S.A
کاملا موافقم
موفق باشی
اين ماجرا شكست عشقى بود اما بعضى ها به خاطر يه لقمه نون، شب ها رو بغل
شيخ هاى خر پول عرب ميخوابن و بعدشم وزير بى عرضمون ميگه تو آسياى شرقى بعضى دختر ها به خاطر غذاي شب كفش واكس ميزنن
واقعا سيكيم بى دنيا
نى
آميرزا گل كى اورگيم دوليب
هههههى
سلام بانو
تو فاحشه نيستي ،
هنوز نشده ايي ،
شايد بعد از ان پول ، فاحشه شوي
من متن را بیش از شش بار خوانده ام، و هر بار بیش از پیش به ظرافت قلم نویسنده پی می برم که چگونه با ذهنهای خوانندگانش بازی کرده و خواننده را مخیّر ساخته تا هر جوری ذهنش کشش دارد برداشت نماید.
فاحشه این قصه، آشکارا اعتراف میکند که تن خود را به تنهایی، خاطرات و اشک فروخته و با این سه مورد شبها عشق بازی می کند. رفیق دیگر وی قرص اعصاب است که بر جسم او استیلا یافته.
چگونه می توانید توصیفات زیبای هم آغوشی با تیغ و حرکت به پرتگاه خودکشی را نادیده بگیرید و دهانتان را آلوده به الفاظ کثیف بکنید؟؟
این چند پاراگراف دردنامه ای است از نابودی جسم و جان یک موجود لطیف که فراتر از ظرفیت یک (نا)مرد، به او دل باخته بوده و اکنون که (نا)مرد سر بر سینه دیگری گذاشته، خود را به دست غمهایش سپرده تا روزی که در گرداب مرگ دیگر از اکسیژن مسموم این دنیای کثیف تنفس نکند.
درود بر شما نویسنده عزیز
بابا بخونید ردشید برین پی کارتون دیگه اه…اینهمه ازکنار مسائل مهم بی اعتنا گذشتیم تابه این فلاکت افتادیم حالا وایسادید به یکی که ضرری بهتون نزده ارث پدرتون روبالا نکشیده فحش میدین خو اگه تخم دارین برین جلو دیوثاییکه حقمونو خوردنو میخورن زر بزنید
والسلام علیکم و رحمه الله و برکات و لاالضــــــــالــــــــیــــــــــــــــن
سخن كز دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند
نويسنده عزيز دلنوشته زيبات حاكى از اينه كه شما نويسنده توانايى هستى اميدوارم بازهم نوشته هات رو اينجا ببينم مرسى
متن زيباى بانو پروازى هم آدم رو به تحسين وا ميداره كه از اين بابت از ايشون هم ممنونم
بيژن عزيز شعر از آقاى عالى پيام بود يا آقاى خرسندى؟
سلام
تمام نکاتی که زن اثیری لطف کردن وگوشزد کردن درابتدای خوندن داستان به ذهن حقیر رسید.اما تنها نکته ی مبهم این داستان درابتدای مطالعه پاراگراف زیر بود:
{آخه تنها ارزوی این روزام با درامد چند ماه دیگه خود فروشیبه حقیقت مبدل میشه.پس من بدون وقفه فردا همه ی هرزگی هامو از سر میگیرم}
که برداشت نهاییه من از این قسمت اینبود که تنها آرزوی نویسنده مرگه و با درامد(درامد به معنای محصول یک عمل) خود زنی های مکرر میخواد به این مقصود برسه.اگه خود نویسنده یا دیگر دوستان نظری دراینباره دارن خوشحال میشم بخونم
عزیزم بهترین مطلبی بود که تو ابن سایت خوندم خوشحالم به خاطر این همه زیبایی که در فاحشه بودنت به چشم میخورد شاید تو شرایط دیگه نویسنده ای می شدی توانا و دوست دارم باشما اشنا بشم
مرسی زن اثیری؛من کامنتا رو که میخوندم داشتم دیگه به برداشت خودم از داستان شک میکردم؛جدا به موقع اومدی و شک منو برطرف کردی؛متاسفانه شباهت داستان ها باعث شده اعضاء سایت رو به تندخوانی بیارن و از درک داستان های دارای ایجاز عاجز بشن؛دمت گرم
vase ashnaei nemiam to site… az sexo koftoo zahre maram halam beham mikhore
lanat b omide ghanbari… man mishnasamet leyla… raste k migan donya koochike to koja inja koja?
غمگین بود و پر از درد
. . .
خیانت می کنیم هر دو ولی فرق می کنیم با هم
تو با غریبه می خندی و من گریه می خوابم!
من هم زمانب فاحشه بودم ومشتریامم مشتریای تو بودن ولی فرامش کردمش و مشتریام ریختم دور
ببخشید ولی فک کنم هیچ کس منظور نویسنده رو نفهمید!
اگه یکم با دقت تر داستان و بخونید متوجه میشید منظور نویسنده از فاحشگی مرگ یعنی بخاطر این که امید ترکش کرده میخواد خودکشی کنه.
آمیزا یکم متوجه شد ولی بقیه انگار زیاد تو عالم خودشون نبودن!
ببخشید یه چیزایی یادم رفت بگم
اون 4 نفر که گفته بود
یکش تیغه که میخواد رگشو باهاش ببره!
دومیش قرصای اعصابن !
سومی و چهارمی رو بیخیال شده و ننوشته !
در آخر بگم این یه نامه است که نوشته تا بعد از مرگش امید 1 روز بخونه، درسته نویسنده ی عزیز؟!
بچه بعلاوه جون عزیز:
حق با شماست؛ نویسنده تن خود را به گریه و غم فروخته؛ علاوه بر آن از قرص های اعصاب هم استفاده می کنه. نتیجه غرق شدن در اندوه و مصرف قرصهای اعصاب، چیزی نیست جز مرگ طبیعی یا خودکشی که نویسنده آن را با تیغ متصور شده.
بنابراین منظور از “درآمد خودفروشی” همان مرگ است، و “از سر گرفتن هرزگی ها” یعنی مصرف بیشتر قرص و دمخور شدن با خاطرات غم آلود و اشک آور و احیاناً خودزنی.
خیلی خوشحالم که ورق برگشت و عده ای تصمیم گرفتند با دقت متن را بخوانند. اگر عده ای تنها به اتکای واژه نامه ای محدود، مطالب سایت را می خوانند و نظر می دهند، دلیل نمی شود که ما هم فهم و درک خود را کوچک کنیم و با یک چوب بر سر همه داستانها بزنیم.
زنِ اثیری:
عزیزم ورق بر نگشت .دوستان با چشمشون قضاوت می کنن نه با عقلشون.
این نویسنده چقدر تواناست . تا بحال در این سایت یه اینچنین داستان متفاوتی ندیده بودم . چقدر زیبا سکس ضربدری رو به تشبیه در میاره ( نفر اول خودش نفرتختخواب نفر سوم تیغ برنده و نفر چهارم قرص اعصاب ) و اشاره به گذر زمان و پایان دتدن به عمر جهت پایان این هرزگی روزمره . کامنت ها رو خوندم زن اثیری با ذکاوت وهوشیاری ذهن ها را به اصل موضوع هدایت نمود . نمره کامل را به این داستان دادم
زن اثیری عزیز ببخشید من کامنت شما رو نخونده بودم . اگه اشتباه نکرده باشم شما باید نویسنده باشید چون خیلی دارید از این دل نوشته دفاع میکنید .
خود نویسنده …! گفته که برات مینویسم شاید یه روز بخونی امید
این نشون دهنده اینکه این یه نامه است نه داستان
در ضمن من نمیتونم به این چند خط بگم داستان چون داستان نیست.
حتی اگه نوشته خیلیم خوب باشه که هست این دلیل نمیشه من واقعیت و کتمان کنم.
در هر حال من به این داستان نمره کامل دادم.
فقــــــــــط یک دزدی ادبی بـــــــــــــــــــــــــــــــــود
کسی متوجه این داستان میشه که خودشم تجربه چنین اتفاقی را داشته باش.
زن اثیری منم با شما کاملاا موافقم، من هر سطر داستان را بارها خواندم تا زجر یک زن که با تمام وجود هنوز چشم براه عشقیست که منتظر اندنشه، دوستان چرا ما تو زندگی روز مره روی افکار و چشممان توجهی نداریم) چرا دقت ها از بین رفته؟ اگر کمی با دقت بخوانی متوجه اصل داستان میشی.
مرسی از نویسنده این داستان که حس میکنم واقعا داستان زندگی منو نوشته انا من پسرم و بر عکس زن داستانم.
من با قرصهای اعصاب ذهن خودمو از روزهایی که باش بودم خالی میکنم و مثل دیوانه ها به زندگی در جمع مبپردازم تا همگان بدانند که من عاشقی بودم که دیوانه شدم.
نوشتت تاثیر گذاره . متاسفم . اما قبول کن که عشق بین تو و اون شخص هر چی که بوده تو نباید بعد از رفتنش فاحشه میشدی . هیچ زنی و هیچ مردی اینقدر ارزش نداره که آدم همه چیشو فدا کنه .
باید درک میکردی که واسه کسی تب کن که واست غش کنه . اما تو واسه کسی مردی که حتی واست تبم نکرد .
تمایل به فاحشگی از جمللاتت مشخصه . فکر نکن با فاحشگی تو چیزی از رسم این دنیای نامرد کم میشه . هنر اینه که تو نامردی این زمونه مردونه زندگی کنی . برای پاک زیستن هرگز دیر نیست . حتی در اوج فاحشگی .
خوب بود یه چیز کاملا متفاوت
فقط قداست این مدلی نوشته میشه قداصت غلطه