اولین و آخرین اشتباه (۲)

1402/06/06

...قسمت قبل

سلام اسمم کامرانه.طالب شدم بعد از چند سال ادامه داستان رو بنویسم.با اینکه کامنتها منفی بود ولی جالبه بخونید.۶سالی از اولین سکس منو سمانه میگذشت .سکس مالیدنی که مسببش من بودم.تا ۲هفته ی بعد از اون اتفاق هم خودم خجالت میکشیدم با سمانه روبرو شم هم اون خجالت میکشید.ولی کم کم فراموش کردیم شایدم بروی هم نمیاوردیم.اونکه طفلی بچه بود منم اوج شهوت و بلوغ.کم کم یخمون وا رفت و مثل سابق کم وبیش خونمون بدون مادرش میومد و میرفت با تفاوت اینکه حتما تایمی میومد ک مادرم بود.یا با خواهرم میومد.روزها جاشو به ۶سال داد و زمان مثل برق و باد گذشت.شایدم بیشتر درست یادم نیست چون اون موقع سمانه ۱۳سالش بود و الان ۱۹سالش شده با تفاوت اینکه بدنش تو پرتر شده و زیباتر.مسافرت می رفتیم ۵نفره چون من و مادرم تنها بودیم اکثرا تو مسافرت هایی که سهمیه داشتن مارو میبردن.توی اون مدت هیچ عکس العملی ازش ندیدم ولی من توی خلوتم خیلی یاده اون روز میفتادم.حتی چند باری که سکس پولی رفته بودم و طرفم مالی نبود یه لحظه سینه های سفت سمانه رو مجسم میکردم تو تصورم.خلاصه اینجوری دومین سکس ما رقم خورد برعکس اینبار سمانه بود که کرمشو ریخت.هرروز میرفتم سرکار ۸صبح تا ۷غروب.یک روز که تو محیط کارم بودم مادرم زنگ زد ک سر راهت برو خونه خواهرت انگار شلنگ گاز دررفته و نمیتونن گاز رو روشن کنن.ساعت ۴غروب زنگ زدم سمانه برداشت پرسیدم چیشده گف انگار شلنگ گاز بریده و نمیتونم جاش بندازم.گفتم باشه غروب میام ساعت ۵تعطیل کردم که شاید بخوان شام درست کنن زودتر برم یا چایی.امدم خونه دوش گرفتم چون عرق کرده بودم.تمام تصورم این بود خواهرم هستش…رفتم دمه خونشون و زنگ زدم سمانه برداشت در واحدوزد.رفتم داخل خبری از خواهرم نبود.بعد سلام وعلیک رفتم آشپزخونه چیزی دیدم که مخم پوکیدو هنگید.شلنگ از نزدیک بست فلزی بریده شده بود.یعنی چی.به سمانه گفتم اینو کی اینجوری کرد گفت نمیدونم من امدم دیدم اینجوریه.گفتم مادرت کو .گف دیشب رفتن مشهد منم بخاطر کلاسام نرفتم.من خبر نداشتم واقعیتش.ولی گفتم بذار به بابات یا مادرت زنگ بزنم ببینم کاره کیه اخه این با چاقو بریده شده.یه لحظه جا خورد و گفت دایی زنگ نزن.من کردم.واقعا دیگه هنگ هنگ شده بودم.گفتم چرا .گف کارت داشتم.گفتم خلیا بهونه دیگه نبود خنگولی.خلاصه با چاقو رو شلنگ رو بریدمو ادامه شلنگ رو جا زدم و بستو سفت کردم.دیدم رفت تو پذیرایی.رفتم گفتم این درست شد حالا بگو چی شده.تا امد حرف بزنه مادرم زنگ زد که درست شد چی شده.گفتم هیچی بابا چیزی نبود منم دارم میرم پیش دوستام.خلاصه نشستم رو صندلی گفتم سمانه چی شده کسی حرفی زده کاری کرده.یعنی مغزم همه جا رفت و برگشت جز چیزی که شنیدم.یهو سمانه گفت من میترسم .گفتم از چی.تو که ترسو نبودی از تنهایی مخصوصا حالا که بزرگ شدی واسه خودت.گف چی میگی ترسم از چیز دیگه س.گفتم بابا مردم بگو ببینم چی شده.گفت میترسم چندسال دیگه خواستگار بیاد بگم بله‌.تعجب کردم از حرف زدنش.گفتم سمانه مگه چی شده .گفت یادته چندسال پیش .من اصلا مخم نمیرفت سمت اون روز.گفتم نه کدوم سال .گفت ای بابا اون کاروبام کردی.۱۳سالم بود.یهو تمام اون روز مثل فیلم و برق و باد از جلوی ذهنم عبور کرد.گفتم خب اره با خنده گفتم هم بچه بودیم هم حالشو بردی.گفت میترسم دختر نباشم.حالا دیگه دوزاریم افتاده بود داستان چیه.سمانه بخاطر ترس از داماد عنمون وگیرهای مادرش هیچ دوست پسری نداشت و نمیتونست با اون ترسی که از خیلی چیزا داره هوس کرده بود.فقط اینو فهمیدم.گفتم سمانه خل شدیا اون همه سال گذشته اگه حامله م بودی که الان نباید شده باشی با خنده گفتم نکنه گند زدی میخوای منو بندازی وسط آبروریزی کنی.با اخم گفت مگه بچه م من میخواستم اون روز به مادرم میگفتم فقط میترسم دختر نباشم.خوب میدونستم دختر حداقل توی اون چندسال گذشته هم دکتر زیاد رفته هم ۱۰۰درصد چکاپ شایدم نه ولی سمانه میدونست دختره و آمپرش بالا رفته بود و الان بهترین موقعیت بود.گفتم سمانه مگه بچه ی توی گوگل سرچ کن عکسشو ببین آینه بذار جلوت نازتو معاینه کن خودتو.بابا نترس این حرفا چیه.با اخم گف انگار یادم نیست چیکار میکردی اونروز.خندیدم گفتم خنگولی من مطمنم چیزیت نشده اگه میخوای یه عکس بگیرم از نازت ببرم پیش یه دکتره مامای آشنا.گف بیشعور نشو پروو پرووو.گفتم چیکارت کنم خوب راهی نیس.اگ میخوای مطمن شی.گفت خودم میندازم میارم میدم گوشیمو.گفتم چجوری میخوای لاشو باز کنی با کدوم دستت گوشی رو بگیری.دیدم خندید گفت میرم اطاق صدات میکنم ولی عکس گرفتی برو نشون بده وگرنه خودمو میکشم.گفتم باشه رفت تو اتاق خواب وصدام کرد دیدم ی حوله انداخته رو صورتش و دامن پاشه .پاشم وا کرده.خلاصه بدون اینکه حرفی بزنه گفتم پاتو وا کن با دوتا دستات من عکس بندازم.عکسو گرفتم گف برو بیرون.منم بخاطر اینکه مشکلی پیش نیاد امدم بیرون و گوشی خودشم گذاشتم جیبم.گفتم من میرم نشون میدم و میام.بدون حرف و خداحافظی زدم بیرون.تو راه همش ذهنم درگیر این شد ک خودشم میدونه این مسخره بازی بود مگه داریم دختر ۱۹ ساله حتی مونگول نفهمه دختره یا زن.کاری ندارم تو دلم خوشحال ولی از درون خراب بخاطر موقعیتی ک خودم مسببش بودم.رفتم داروخانه ی بسته کاندوم گرفتم و عطاری چندتا قرص متادون.میدونستم و شک نداشتم باید کس خوری کنم و شهوتش بدجوری کصخلش کرده که اینجوری منو بخاطر شلنگ گاز و داستان مسخره پرده خودش کشونده اونجا.البته توی این سالهام اینجوری موقعیت نبود که خواهرم و دامادمون بدون سمانه برن مسافرت چند روزه.خلاصه قرص و دوتا خوردم و رفتم اون سمتی…((ینی سمانه اینقدر بچگانه فکر کرده ک باورش شده من عکس رو میبرم دکتر))ولی بعداز اون همه سال کص همون کص صورتی خوشگل مونده بود.ایفون رو زدم و رفتم بالا.داخل ک شدم صداش کردم گفتم کوشی.گف اتاق خوابم گوشی رو بذار رو میز و برو .بگو چی شد .گفتم بیا بیرون لوس نشو منکه دیده بودمش چند سال پیش تازه کلیم برات خورده بودمش الانم ک عکس انداختم از ناز خوشگلت.دیدم اومد بیرون و گفت بیشعور چی شد.گفتم هیچی الکی ۲۵۰ویزیت دادم .سالم سالمی .گف واقعا گفتم اره بابا خواستگار داشتی همین الان قبول کن و با خیال راحت با مادر شوهرت برو ماما ببین گل دختری.خندید گف برو لوس نشو.گفتم چی میگی برو اماده شو بریم خونه ما تنهایی اینجا شامم نداری.ساعت نزدیکای ۶شده بود.گفت باشه برو خودم میام.گفتم سمانه دوست داری مثل اون روز نازتو بخورم‌.یکم الکی اخم کرد و گف برو لوس نشو.گفتم تو لوس بازی در میاری.من که دوباره نازتو دیدم .سینه هاتم که خوردم برات .خندید و چیزی نگفت.دیدم رفت سمت اتاق خوابشون اومد درو ببنده الکی پامو گذاشتم لای درو گفتم اذیت نکن منک میدونم هوس کردی مه مه هاتو میک بزنم شیر بیاد بیرون‌.خندید گفت پروووو تو اون بارم بزور اونکارو کردی منم بچه بودم‌.گفتم حالا عوضش بزرگتری حال بیشتر می بری.دیدم حرفی نزد.دهنم خشک شده بود و دست و پام میلرزید.ی لحظه نگام افتاد به سینه هایی که زیره تیشرت بدون سوتین بودن.احتمالا زیره دامنشم شرت نداره‌…جرقه زده شد و نشست لبه تخت.منم کنارش.گفتم غیر اونروز کسی برات خورده.خندید گف خل شدیا اخه کی کجا مگه نمیبینی شرایطمو .با اون بابای مسخره.گفتم عیب نداره الان برات جوری میخورم شیره جونت بزنه بیرون.تا امد ویشگونم بگیره لبمو گذاشتم رو لبش .طعم همون سال برام یاد آوری شد.سینه های سفت با تفاوت اینکه بزرگترشده.بخاطر من سوتین نبستی اره.خندید .چشاااش شهوت ازش میبارید.دستاش میلرزید.گردنشو ک بوسیدم مثل مرغ وا رفت رو تخت.رفتم بغلش لباشو میک زدم انگار ماتیک زده بود.ازبس قرمز شدن.دست انداختم تیشرتشو در اوردم.ی لحظه سینه هاشو دیدم کیرم درحد انفجار رسید.سمانه این دفعه بذار منم حال کنم مثل تو.گف یعنی چی.گفتم هرجاتو خوردم توام بخور.گف بیشعور نشووو دیگه.خلاصه مالیدن سینه های سربالا و سفت همراه شده بود با لب گرفتنهای محکم .بی انصاف اونم زبونمو میک میزد و میخورد لبامو.ی لحظه دستمو بردم زیره کش دامن باور کنید انگار یه لیوان آب ریخته بودن توی شرتش.گفتم چیکار کردی .دستاشو مثل قدیم گرفت جلو صورتش.گفتم دالی خانوم موشی.شرتم پاش نبود دامنشو در اوردم .دیگه لخت مادر زاد رو تخت کنارم بود.منم تیشرتمو در اوردم و شلوارمو.خوابیدم کنارش و سینه هامونو چسبوندیم بهم و لب بازی میکردیم.اونم فشار میاد خودشو بهم.سرمو بردم سمت سینه ش .یوری خوابیده بودم بغلش دستشو بردم تو شرتم بهش گفتم بازی کن.قشنگ برام جق میزد.شانس این دفعه قرص خورده بودم.یکم که گذشت گفتم باهم بخوریم .گف خجالت میکشم ببینم تو میبینی.گفتم 69 میشیم.دیگه برعکس شدیم همون رو تخت به حالت یوری .شورتمو خودش داد پایین.خندید گفت بزرگتر شده.گفتم مگه یادته .با مشتش اروم زد به کیرم.تا محکم چوچولشو میک زدم و زبونمو لای چاک کس خیسش کشیدم اونم کیرمو کرد دهنش .خیلی آروم و با حوصله کیرم تا نصف بیشتر میکرد دهنشو در می آورد.بیشرف انگار فیلم سوپر زیاد دیده بود.ولی کصش مخصوصا اون گوشت اضافه ها زیاد آویزون نبودن.این یعنی زیادم خودارضایی نداشته.خلاصه شاید نزدیک ۱ساعتی کس و چاک کونشو خوردم و اونم کم و بیش کیرمو میک میزد.گفتم پاشو.کاندوم رو کشیدم رو کیری که حس نداشت از نعشگی قرصا.با دستم کیرمو خوابوندم رو شکمم.ب سمانه گفتم بشین جوری ک چاک کصت بیفته رو کیرم.اون همین کار وکرد با اختلاف اینکه حسابی خودشو عقب و جلو میکرد و نوک سینه هاش میخورد به سینه هام.لبمو هراز گاهی میک میزد و حسابی آب پس میداد.شاید چندباری ارضا شده بود چون هم از لرزش بدنش میفهمیدم هم خیسی چسبنده ای که بالا و پاییین نافمون رو پرکرده بود.بهش گفتم میخوای بکنم کونت.یکم.اروم.چندبار با التماس گفتم و حرفی نزد.پوزیشنو عوض کردم .بش گفتم کرم مرطوب کننده بیار .رفت اورد و کاندومو در اوردم.دوباره کیرمو گذاشتم لای کصش تا چندتا عقب و جلو کردم آبم پاشید رو کمرش…با دستمال خشکش کردم و کرم و زدم تا سر کیرمو کردم تو سوراخ کونش بدجوری صداش در امد.گف نکن دردم امد .بدم میاد.گفتم باشه.یهو دستاشو گذاشت جلو چشاش و گفت از جلو مثل اون ساال بازی کن ولی نکنی زیاد تو بیچاره شیم.کاندوم بذار اگه نداری نکنیم.چون یهو حامله شم من خودکشی میکنما‌.حواست باشه کامران.خلاصه خوابید رو تخت دوباره منم ایستادم روبروش .تخت انقد بلند نبود ک من تسلط نداشته باشم.فقط حشریت داشت منو میگایید.دوس داشتم ی لحظه کصو پاره کنم.دوس داشتم ماله خودم شه.مخصوصا حالا که بعد از این همه سال چراغ سبز رو خودش نشون داده.کمرم سفت با قرصی که دوباره خوردم و البته کم مونده بود حالم بهم بخوره.ولی وقتی روبروش قرار گرفتم‌ تازه خیره شدم ب اندام خوشگل و نازه سمانه.سینه ها توپ در حد ۷۵ کس خوش فرم .شکم ضعیف.صورت شهوت انگیز.فقط نسبت ما کا رو خراب کرده بود.وگرنه کس به تمام معنا بود .آرزوی هر پسری بود این بدن.کیرمو و کصشو قشنگ خشک کردم با دستمال کاغذی ولی لامصب انگار چشمه بودن هردو.تا کیرمو نزدیک کصش بردم و یکم ضربه زدم رو کصش دوباره خیس خیس شد کصش.بیاد اون سال خیلی بازی بازی کردم.سر کیرمو آروم تا سر کلاهکش بره تو جا میکردم و سمانه م چشاش خمار و یکی دوباری گف بی انصاف چرا پس نیومدی دیگه سمتم.همینکه بازی میکردم با کیرم رو کصش گفتم خب خجالت و ترس.توام ک چیزی نشون نمیدادی.خودش گفت خیلی وقتها ب یاد اون روز خودارضایی میکردم…سمانه گفت بکن یکم بیشتر تو درد امد میگم.خلاصه ی حالی اساسی باهم کردیم و قرار شد هر وقت موقعیت خوب خوب بود و سرحال بود اس ام اس کنه بم .دیگه نا نداشتم پاهام میلرزید از کارام.آبم ک دوباره امد ی لب محکم ازم گرفت و گفت فعلا بسه برو من میام شب اونجا.با هم دوش گرفتیم البته بدون این که سرامونو خیس کنیم.زیره دوشم دادم خورد برام منم همون ایستاده وسط پاش نشستم و باز ‌کصشو خوردم و سینه هاشو از پشت گرفتم و مالیدم و کیرمو گذاشتم لای چاک کونش و کصش انقدر عقب و جلو کردم که آبم امد.دیگه رمق نبود .من لباس پوشیدم و رفتم بیرون.یه ساعتی بیرون با دوستام بودم که مادرم زنگ زد که سر راهت نوشابه بگیر سمانه امده شام اینجا.توی راه داشتم تجسم میکردم اگه شب بمونه خونمون آیا میخواره.یا نه قراره موقع رسوندنش به خونشون برم تو ۲ساعتی باز حالشو بببریم.از حق و انصاف نگذرم.سمانه ی کص به تمام معناس برای من.اونم خیالش از خیلی جهات راحته و اعتماد داره که ازم تقاضای سکس مالیدنی میکنه.هر دو راضی کون لق هرچی ناراضی

نوشته: کامران


👍 10
👎 4
20401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

944734
2023-08-29 00:34:00 +0330 +0330

کص ننت

0 ❤️

944755
2023-08-29 01:50:47 +0330 +0330

باور کنید انگار یه لیوان آب ریخته بودن توی شرتش.گفتم چیکار کردی .دستاشو مثل قدیم گرفت جلو صورتش.گفتم دالی خانوم موشی.شرتم پاش نبود…
عقب مانده به تمام معنا
دروغگو کم حافصه ست.

0 ❤️

944756
2023-08-29 01:53:47 +0330 +0330

سر سری خوندم که بدونم چه گهی خوردی برا خودت
قسمت قبل رامین کون میده قسمت الان کامران ورامین دوتایی باهم میدن

0 ❤️

944764
2023-08-29 02:41:41 +0330 +0330

کیرتو میمالیدی لای کوصش،بعد ابتو ریختی رو کمرش؟؟ میشه با رسم شکل توضیح بدی…

0 ❤️

944766
2023-08-29 02:45:51 +0330 +0330

این چ ربطی ب اون داستان داشت اونجا رامین بود مشهد بود الان شده کامران و یه شهر دیگس وات د فاز

1 ❤️

944780
2023-08-29 04:46:12 +0330 +0330

سلام کامران به رامین سلام برسون بگو به حسن بگه بیاد قسمت بعدی رو بنویسه … نخوندم تاجایی که گفتی اسمم کامران هست خوندم …

0 ❤️

944825
2023-08-29 13:22:26 +0330 +0330

کص ‌کش این چیه اخه
اون داستان قبلیت چیشد پس بیناموس درست بنویس
دبیرستان بودی موتور خریدی
به ارسلان کون دادی یا نه؟

0 ❤️

944846
2023-08-29 17:00:11 +0330 +0330

تااونجایی خوندم که گفتی احتمالا شرت پاش نبود.بعدکه خوابوندیش دستت رو بردی داخل شرتش وگفتی چکارکردی.درهمون بندبلافاصله بازگفتی شرت پاش نبود ودامن دراوردی ولخت مادرزاد شد.
انصافابه شعئورخواننده احترام بزاریدوبعدازنوشتن یک بارکامل بخونید اگر جایی اشتباهی داشتین ویرایش کنیدبعدارسال کنید.
بایدمیگفتی دستموبردم زیردامنش ولای پاش خیسه خیس بود،گفتم چکارکردی،چه خبره،ودامن رو ازپاش دراوردی ولخت مادرزاد جلوت خوابیده بود.
اگرحتی اشتباه تایپی هم بوده باشه این نوع غلط هاموقع خوندن داستان تمام تمرکز وحس خواننده روبهم میزنه وادامه نمیده به خوندن.حتی اگر یک خاطره واقعی باشه.پس برای اینکه زحمت نوشتنتون به حقش برسه بعداتمام تایپ یک دور مطالعه کنید چون موقع نوشتن ممکنه بعضی جملات وکلمه هاپس وپیش بشه واونارواصلاح کنید.
درضمن همیشه توی این سایت مینویسن اطاق اما درستش اتاق هست.

0 ❤️

944897
2023-08-30 00:52:22 +0330 +0330

بری کون بدی شرف داره تا اون دختر بدبخت رو سیاه بخت کنی جاکش،کصننتتتتتت رو به دوستان واگذار میکنم

0 ❤️

956892
2023-11-07 10:49:54 +0330 +0330

باحال بود ولی کونشو افتتاح کنی یه چیز دیگش

0 ❤️