سلام
اسم مستعار مو میگم براتون (امیر)
۲۸سال قد ۱۸۰
این داستان که مینویسم هفته قبل ساعت یازده شب از شاهین
شهر برای اصفهان اسنپ خورد و قبول کردم
یه خانم حدود سی ساله و یه پسر بیست دو سه ساله
وقتی اومدم سوار بشن خانم فقط سوار شد و حرکت کردیم
آینه من تنظیم بود رو صندلی عقب دیدم خانم روسریش در اورد و خودش زد به خواب منم چندباری نگاه کردم ک دیدم هی سرش اینور اونور میکنه
نزدیک به مقصدشون ک شدیم چشماش باز کرد روسریش پوشید
یهو دیدم گفت عشقم مشروب سراغ نداری؟
گفتم جانم!!! گفت عشقم مشروب سراغ نداری گفتم چرا میخوری گفت بله
گفتم بشین جلو تا بریم و پایان سفر زدم.
نشست و زنگ زدم پسر داییم برامون مشروب اوکی کرد
و رفتیم مشروب گرفتیم تو مسیر میگفت من تنها زندگی میکنم
و اهل بندرم و اینجا به خاطر بچه ام ک پیش شوهر سابقمه موندم
ک ببینمشو ۲۸سالش بود اسمش آرزو
قد بلند و لاغر اندام که از همه مهم تر تتوی ک روی مچ پاش بود منو بیشتر شهوتی میکرد
باسینه های حدود 70 خوش استیل وموهای بلند
خلاصه به سمت خونه حرکت کردیم گفت منو بزار خونه .گفتم پس من گرفتم باهم بخوریم گفت خونه من صاحب خونه میبینم و خودش باید در باز کنه نمیشه
گفتم خب قصدش تیغ زدن بود گفت خب بیا چند پیک بخوریم بعد میرم
ساعت حدود ۱۲نیم شب بود گفت میریزم ریخت و شروع کردیم
5پیک تا زدیم نزدیک به سی سه پل بودیم
وساعت یک نیم
دیگه انگار یادش رفته بود دیگه لابه لای حرفاش چند باری لب میگرفتم مقاومت میکرد
دیگه مشروب گذاشتیم کنار و من میخواستم و اون چندباری میگفت نه
اما دیدم خودش دستش برد کیرم گرفت و رفت سمتش میگفت و بزرگه گفتم مال خودته یکم خورد منم دست می مالیدم به سینه اش
بعد چند دقیقه باز میگفت نه من نمیخوام منو ببر خونه
و دوباره دلش میخواست.نزدیک به میدان لاله بودیم
و گفت دسشویی دارم و ماشین پارک کردم و رفتیم تو پارک ساعت حدودا سه شده بود
همجا تاریک و اصلا یه نفر آدم هم دیده نمیشد
و گفت اینجا که همه بسته ان گفتم خب سه شبه و نیست
لابه به لای درخت ها بغل زدم بهش هچی نگفت
واروم خوابوندمش روی چمن ها اصلا انگار نه انگار که خطری داره
و مقاومتی نداشت یکم سینه اش مالوندم صداش در اومد
گفت خطر داره و منم زود شلوار شرتش در آوردم
ازیه پاش و خوابیدم روش کیرمو مالوندم جلو کسش داشت دیونه
میشود من یکی دو دقیقه این کار میکردم ک میگفت بکن تو
اما می مالوندم آروم گرفت خودش سرش گذاشت
و منم آروم آروم کردم داخلش خیلی تنگ بود تا نصفه رفت و آخ آخ شروع شد
و بادستم سینهاشو می مالوندم و. تا ته کردم داخل آه کشید
شروع کردم به تلمبه زدن
اصلا دیگه اطرافم مهم نبود برام ترکیب مستی شهوت دیگه خودتون میدونید چی هست.
چند دقیقه ای تلمبه زدم عرقم در اومده بود دیدم صداش شروع
شد و ناله میکرد میگفت جر خوردم و دیدم لرزید
منم همزمان بدون این که چیزی بگه آبمو خالی کردم داخلش
تشکر کردم ازش و همون جور یک دقیقه روش دراز کشیدم
بعد پاشدیم و رفتیم تو ماشین
و گفت میخوام مشروب برخوردم ساعت 3/۴۵شده بود
به سمت خونشون رفتیم اون شروع کرد دوباره مشروب چند پیکی خورد من نخوردم.نزدیک خونه ک شدیم گفت نه من میخوام
گشتم یجا خلوت پیدا کردم
و ماشین زدم و دوباره شروع کردم به کردنش
حدود ساعت 5بود جلو خونه پیادش کردم و رفتم
اولین بارمه مینویسم.
و تف به شرف آدم دروغ گو…
که بخواد یه سکس دروغ بنویسه.
نوشته: امیراصفهان
خواننده با توف و لعنت به خودت باور نمیکنه داستانتو از نحوه تخیلت مشخصه
من خودم شاهین شهرم درسته کوس وکون زیاد داره و تیکه هایی داره که عمرا تهرانی ها دیده باشند اما باز هم بنظرم دروغ بود
هنوز یه کلمه باهاش حرف نزدی بهت گفت عشقم ؟شرک کونت بزاره داستان نویسیت بهتر میشه
منکه مطمئنم تو راست میگی هرکیم گفت دروغ میگی خودم ترتیبش میدم😂😂😂😂
حاجی نوش جونت هرکیم کس میگه از زور دلشه چه کردی پسرررر شیرمادر نان پدرحلالت
دیوثا اسم دیگه ای هم وجود داره، همه ش امـــــیــــر
کیــــرم تو هر چی امیره 🤢
آره تو راست میگی ، دختره ندیده و نشناخته گفت برام مشروب بخر ، بعد تو هم خریدی بعد با هم نشستید تو ماشین با هم خوردید بعد رفتید تو پارک گرفتی کردیش
مطمئنی اصفهان بود نیویورک نبود. والا تو نیویورکش هم از این غلطا نمی کنند چه برسه به ایران اونم تو اصفهان
من نفهمیدم تو ۲۸ سال ت بود اون ۲۸ سالش بود اول گفتی سی سالش فقط زیاد جق نزن برو به یکی هم بگو بهت دیکته بگو املا ت خوب شه
منکاری به داستانش ندارم سه چهار خطشو خوندم ولش کردم ولی نمیدونم چرا عده ای قضیه را جدی میگیرن همچین با حرص و عصبانیت فحش و کامنت میزارن که معلومه داستانو صد در صد باور کردن و چون باورشون شده و خودشون هم دنبال چنین فرصتهایی بودن و گیرشون نیومده دارن حرص میخورند ، باور کنید بیشتر این داستانها زائیده تخیلاته و هرگز تجربه نشده دقت کنید گفتم بیشترش نه همه ، یه مثال خوب داستانهای خانم شیوا هست که هم خوب مینویسه هم کلی دازتان جور واجور نوشته حالا یعنی ایشون همه این چیزهایی که نوشته را تجربه کرده ؟؟؟ اینا همش فانتزیه به نظر من اونایی هم که فانتزیهاشون را عملی کردن نمیان تعریف کنند چون دیگه حال و حوصله شرح ماوقع را ندارن. دوستان کمتر حرص الکی بخورید.
از بس داغونه و پر از دروغ، اصلاً درست متوجّه نشدم. طرف ۲۸ سالش بود و یه پسر ۲۳ ساله داشت؟ پنج سالگی زائیده بود؟
گفت میخوام مشروب برخوردم جان؟؟😮
کیرمو مالوندم جلو کسش داشت دیونه میشود چی؟؟ 😳
و ازین قبیل جملات شاهکار که کم نیست.
ابله بیسواد الدنگ مزخرف شاشوی دروغگو. سیوسه پل حوالهت بادا
سلام
امیر هستم 32 ساله و تهران زندگی میکنم
مجرد هستم و چون خونوادمو از دست دادم تنها زندگی میکنم
شغلم تولید و فروش پوشاک زنونه هست و تحصیلاتم کارشناسی ارشد حسابداری و کارشناسی ارشدتربیت بدنی
اگه با کسی دیگه تو رابطه نیستین خوشحال میشم با هم گپ بزنیم و بیشتر همو بشناسیم و ببینیم
فقط تا همینجا خوندم که عشقم مشروب نداری!!!؟
جل الخالق
با این تخیلات حتی نمیشه جق زد
وقتی داستان میاد تو مغز پوکت یه دست جق بزن ملتو اسکل فرض نکنی
کیرم توی شاهین شهر کیری با این دخترای مغرور کیرشون یه جورین انگار از کون برد پیت افتادن!
شاهین شهر که پره کوسه
برا خودم صدبار اتفاق افتاده
ولی من ریسک بیرونو نمیکنم
صاف میبرمش خونه خودم یا میرم خونش
بیعرفت درست از جلو محله ما رد شدی. یخبر میدادی مکانم هم جور بود
کیر تو ناموس هر کی که پشت بچه ها شاهین شهر حرفی بزنه
منم موافقم تف به شرفت.
اسنپم بجا حمل و نقل کسکش خونه وا کرده گویا
امیر هستم یه کونی. دوباره اومدم شهوانی
اینو باریتم بخون عزیزم
خانوم سی ساله بود بعد بچه اش 28 سالش بود یعنی وقتی 2 سالش بود باردار شد؟
اون وقت شب هیچ مأموری نبود که گیر بده؟
تو خیابونا تا 5 صبح کردی؟
خوشم اومد اخرش به خودت فحش دادی امیدوارم دیگه ننویسی
آره معلومه که شما راست میگی آخه مگه میشه؟ مگه داریم؟ سکس توپارک؟؟؟ مثل اینکه پارک های اصفهان مکانن 😁 😁 😁
دمت گرم zede.haaaaalکامنت عالی بود مردم از خنده داداش 😂 😂
پس توف به شرفت اخه همینطور خشک و خالی بدون مقدمه کردی رفت تمام
اره زیر سی و سه پل کس کردی
ما هم گوشامون درازه 😂 😂 😂
هرجقی کی به تو به دروغگو الهی تخماش خشک بشه بیفته… داستان زیبات از آثار کیری شکسپیر بهتره…نوبل کسگوی اعظم شایسته توست… ای کس کن. ای ناله در آور پارکها…ای تلمبه زن تو ماشین… ای کس چمن…کیرم تو مغزت
اسنپی ها هم بیکار شده اند رو به داستان نویسی آورده اند