زرخرید (۱)

1403/02/25

۵۶ ۵۷ ۵۸ ۵۹ آلارم گوشی رو قبل از اینکه صداش در بیاد قطع کردم. نمی دونم منی که شبا رو کلا بیدارم چرا دیگه گوشی رو روی آلارم میذارم شاید بخاطر اینه خیلی وقته توی این زندگی یکنواخت زمان رو گم کردم و اگه این آلارم نبود و ساعت هفت رو نشون نمی داد همینطوری روی تختم می نشستم و غرق تو افکارم روز رو رد میکردم، روز چیه اگه نیاز به خوردن غذا و پس دادنش نبود یک ماه هم دووم که هیچی حتی بهم تو این وضعیت خوش میگذشت.ولی قیافه صاحبکارم و عربده هایی که می کشید، تو تنها دفعه ای که تاکسی گیرم نیومد و پنج دقیقه دیر کردم باعث شد گشادی رو بزارم کنارو آماده بشم برا رفتن سر کار
راستش با وجود صاحبکار پیر و تقریبا بد اخلاق کارمو دوست داشتم. برای کسی که بیشتر از دیپلم نخونده و پدرش فوت کرده و غیر از مادرش کس و کاره دیگه نداره ،چه جایی بهتر از مغازه طلافروشی که صاحبش علی رغم بد اخلاقیاش بهش اعتماد داره و روز به روز این اعتماد داره بیشتر میشه
مضاف بر اون درسته درس نخوندم ولی به واسطه معلم بودن پدرم به کتاب و فیلم و موسیقی درست حسابی علاقه داشتمو همین باعث شده بود یه وسواسی داشته باشم رو محیط اطرافمو نتونم هر جایی کار کنم و جو این طلافروشی باهام سازگار بود
یه دوش سریع گرفتمو لباس پوشیدمو راه افتادم
منتظر تاکسی بودم که یه پراید درب داغون جلوم وایساد ،کنار راننده پر بود و عقب دوتا دختر نشسته بودن.نشستم کنارشون ،قیافه هاشون بد نبود تو کیفم همیشه کارت مغازه بود که پشتشم شماره خودمو نوشته بودم ،یه ببخشید گفتمو کارت بهشون دادم صاحب کارم باهام طی کرده بود که میتونم مشتری های خودمو داشته باشمو از قِبل اونا یه درصدی از سود و بهم می داد قصدم صرفا مخ زنی نبود و برام دو سر سود بود اگه به خودم پا میداد که می تونست اتفاق های بامزه بیفته اگرم برا کار و مغازه زنگ میزند از نظر مالی به نفعم بود تو همین افکار بودم که یکیشون گفت میخوای شماره منو تو گوشیت بزن ، دست کردم تو جیبم گوشیمو در بیارم فهمیدم گوشیمو جا گذاشتم خونه ،به واسطه کار و مشتری های مغازه نمی تونستم بیخیال گوشی شم عذرخواهی کردمو از ماشین پیاده شدم بالاجبار یه اسنپ دو مسیره گرفتمو رفتم گوشیو از خونه آوردم خدارو شکر سر وقت رسیدم به مغازه.
ناراحت بودم که چرا بخاطر اشتباهم باید پول اسنپ بره تو پاچم که یه پیغام از یه شماره ناشناس برام اومد نوشته بود امری داشتین؟ زدم شما؟ یه جواب روتین داد که "معلومه به خیلیا شماره میدی "
راستش به خیلیا اون کارتو داده بودم ولی یا بهم زنگ زده بودن یا زمان زیادی گذشته بود پس کسی غیر از اون دوتا دختر تو ماشین نمیتونستن باشن . حال و حوصله اس ام اس بازی نداشتم سریع زنگ زدم که هم مطمئن باشم خودشونن هم بتونم با صدای بامزه و دورگم مخشونو یا مخشو بزنم
کلا اهل کس لیسی نبودم ولی راهی غیر از این برا مخ زدن کسی که ده دقیقه بیشتر تو ماشین ندیده بودمش نبود تا گوشی برداشت خودمو معرفی کردم و شروع کردم ازش تعریف کردنو اینکه چشممو گرفته و من به کسی شماره نمیدم و حتما خیلی خفن بوده که بهش شماره دادم
دو سه دیقه نان استاپ همین خوزه عبلات رو گفتم و ساکت شدم تا فیدبک بگیرم که ماجرا خیلی عجیب شد
دختری که پشت تلفن بود ادعا کرد که اون کسی که شماره رو بهش دادم نیست و کارتو از کف تاکسی پیدا کرده و زنگ زده بگه منتظر نباشم، یه لحظه هنگ کردم ولی با خودم گفتم حتما داره باهام بازی میکنه پس خودمو جمع کردمو بابت تماسش تشکر کردم و خدافظی.
وقتی قطع کرد یکم فک کردم :در هر دو حالت موضوع برام جالب بود اگه یکی از اون دو تا دختر بهم زنگ زده بود که حتما آدم جالبی بوده که همچین بازیو راه انداخته اگرم ادم جدید بوده باشه که بازم آدم بامزه ای باید باشه که دنبال ماجرای شماره پشت یه کارت افتاده
از اونجا که خیلی جنتلمن خدافظی کرده بودم و کلا هم با وجود تنها بودن هَول نبودم خیلی فول بود دوباره بهش زنگ بزنم یا پیگیری کنم پس با خودم گفتم این ماجرارو رها می کنم رو هوا و هر خبری از این آدم بشه برا من جذابه ولی شمارشو سیو کردم تا نتونه بعدا از ناشناخته بودنش سواستفاده کنه و بهم کیر فنی بزنه کلا هم از ذهنم ریختمش بیرونو خودمو با کارای مغازه سرگرم کردم
طرفای ساعت یازده بود که یه خانوم اومد تو مغازه و از صاحب کارم یه کار سبک خواست
اصولا این جور مشتریا رو صاحبکارم به من می سپرد پس بدون اینکه منو صدا کنه رفتم جلو با احوالپرسی چند تا کار بهش نشون دادم یه گوشواره انتخاب کرد و وقتی صاحب کارم داشت براش حساب میکرد کارت مغازه رو با لبخند و همراه با یه چشمک ریز بهم داد و پول طلا رو حساب کرد و رفت.
پشمام ریخته بود خیلی خوشگل و خوش هیکل بود پس راست می گفت کارتو از کف تاکسی پیدا کرده کلی اون دوتا دخترو دعا کردم که خودشون زنگ نزدن چون از نظر هیکل و قیافه پشم اینم نبودن

تا از مغازه رفت بیرون بهش مسیج دادم :میتونم وقتتونو بگیرم
خودش بهم زنگ زد برام عجیب بود انگار منو میشناسه شبیه دخترای دیگه نبود و سریع می رفت سر اصل مطلب باهاش برا ساعت ۶ تو کافه نزدیک مغازه قرار گذاشتم

وسط هفته بودو سرمون خلوت،ساعت پنج از صاحبکارم اجازه گرفتم زودتر برم،اونم مخالفتی نکرد این دفعه با انبساط خاطر اسنپ گرفتم تا خونه ، خیلی وقت بود سر قرار نرفته بودمو یکم انتخاب لباس و تیپ برام سخت بود ولی از اونجا که دختره می خورد هم سنای خودم باشه تصمیم گرفتم تیپ رسمی بزنم یه پیرهن فیت با کت و شلوار تیره پوشیدمو یه کراوات کرم رنگ هم زدم و تقریبا یه ربع به شیش تو کافه بودم
اونم شیش و سه چهار دقیقه رسید تا اومد بلند شدم صندلی رو براش کشیدم عقب اونم باهام دست داد و عجیب بود که صورتشو آورد جلو لبامو بوسید
تمام جمله هایی که آماده کرده بودم از مغزم پاک شد و چند ثانیه تو شوک بودم اصا نمی فهمیدم داره چیکار می کنه ولی اون خیلی ریلکس نشست و شروع به صحبت کرد
اسمش ماندانا بود فهمیدم سی سالشه و چهار سال ازم بزرگتره طلاق گرفته و تنها زندگی می کنه و علاوه بر اینکه دانشجوئه همزمان تو یه مدرسه به عنوان دفتردار کار می کنه ،قیافش خوشگل بود و هیکلش میزون و سفت ، قدش دو سه سانت ازم کوچیکتر بود کلا از همه چیش خوشم اومد داشتم براش از فیلمایی که دیده بودم میگفتم که یهو پاشو چسبوند به پام دوباره انگار با چکش زدن تو سرم به تته پته افتادم ولی خودم زدم به اون راه که انگار نه انگار ولی مثل اینکه همین جلسه اول میخواست کارو یکسره کنه یهو دستشو برد زیر میزو کیرمو که بخاطر کاراش راست شده بود گرفت دیگه رسما ریدم به خودم نمیدونستم باید چیکار کنم داشت کیرمو میمالید که بعد از چند ثانیه انگار که نا امید شده باشه یه اخمی اومد تو صورتشه
گفتم چیزی شده ماندانا جون
گفت اگه اینجا لخت شم رضایت میدی یه دستی به بدنم بکشی؟!
تا حالا با فاحشه معاشرت نکرده بودم ولی فک نمی کنم فاحشه ها هم اینقدر صریح باشن زدم زیر خنده آنقدر عمیق خندیدم که به سکسکه افتادم بهش گفتم آخه شما اجازه نداده بودی گفت شما و زهرمار نکنه اجازه نامه کتبی می خوای
عادت نداشتم همون جلسه اول کسی رو تاچ کنم یا ببوسم چه برسه به مالیدن ولی خب سرعت عمل ماندانا جون آچمزم کرده بود و کلا این روشنفکر بازیا از یادم رفته بود
دستمو گذاشتم رو رونشو آروم بردم سمت کصش ولی بازم جرات نکردم بهش دست بزنم که یهو دستمو گرفتو گذاشت روش
با تعجب بهش نگاه کردم که داری چیکار می کنی
یهو گفت ببین من هرزه نیستم !!!
واقعا با تمام این وقیح بازیاش مثل هرزه ها نبود یعنی اگه یه آدم دیگه این قضیه رو برام تعریف میکرد قطعا به دختر برچسب جنده می زدم ولی ماندانا با این رفتار ناشیانش و بدون برنامه ریزیش معلوم بود که نیاز داشت بهش گفتم می دونم انگار خیالش راحت شد که قضاوت بدی روش نذاشتم
یهو بهم گفت میشه درش بیاری؟ گفتم اینجا ؟!؟ گفت آره هم اینجا بعدم با یه لحن کشداری گفت مال خودمه به کسیم ربط نداره. خیلی حاضر جواب بود همین بامزگیش یخمو آب کرد و بهم جسارت داد. کمربندمو باز کردم و اومدم دگممو باز کنم که خودش دستشو انداخت تو شلوارم کیرمو در آورد و شروع کرد با دستش مالوندن منم حشرم زد بالا و دستمو بردم زیر شلوارش فک کنم شرت نپوشیده بود (شایدم پوشیده بود و خودش خبر نداشت) انگشتم کشیدم روشیار کصشو اونم سرعت دستش رو کیرمو بیشتر کرد یهو دستش خورد به کیفشو از رو میز افتاد زمین ، خم شد کیفشو برداره ولی دیگه بالا نیومد رفت زیر میز و کیرمو کرد تو دهنش که خیلی داغ و گرم و نرم بود هیچ خونی به مغزم نمی رسید همش تو کیرم بود کارم از حشر گذشته بود و رسما داشتم میومدم کیرمو از دهنش کشید بیرونو فک کردم بیخیال شده که باز هلش داد تو دهنشو نتونستم جلو خودمو بگیرمو کل آبمو تو دهنش پمپاژ کردم
چیزیشو بیرون نریخت و فک کنم همشو قورت داده بود با یه قیافه برزخی اومد رو صندلیش نشست
چیزی غیر از عذرخواهی به ذهنم نمی رسید گفتم ببخشید به ارواح بابام دست خودم نبود …
قیافه ناراحت و عذرخواهی رو که دید انگار همه چی فراموش شد ولی با یه شیطنت گفت اشکال نداره زود باش جبران کن
دیگه معطل نکردمو دستمو کرد تو شلوارش انگشت فاکمو کردم تو کصش انقد خیس بود که راحت تا ته رفت کشیدم بیرونو این دفعه دو تا انگشتو با هم کردم و همزمان که به دیواره بالای کصش فشار می آوردم شصتمو گذاشتم رو چوچولش سریع میمالوندم
دو سه دقیقه به خودش پیچ و تاب خوردو یهو بی حال سرش رو گذاشت رو میز…
یکم بهش زمان دادم و بعدش پرسیدم خوبی؟
همونجور که سرش رو میز بود با چشای شهلا شدش بهم نگاه کردو گفت: امشب میریم خونهٔ من هیچ بحثیم نباشه.
ادامه دارد…

نوشته: متقارن


👍 23
👎 7
16901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

983778
2024-05-15 00:04:51 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

983780
2024-05-15 00:13:03 +0330 +0330

تخیلی بود ولی جالب بود. ادامه بده

0 ❤️

983784
2024-05-15 00:29:40 +0330 +0330

این داستان ، هفته ی قبل ، از نمای دید دختره نوشته شده بود ، درسته ؟

فکر میکنم اسمس ساگرد زرگر بود

6 ❤️

983790
2024-05-15 00:45:58 +0330 +0330

میگم آدرسش کجاس که اینقدر میشه کس کرد 🤣🤣🤣

0 ❤️

983815
2024-05-15 02:31:42 +0330 +0330

جدیدا چ راحت پا میدن

0 ❤️

983838
2024-05-15 09:16:22 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده که

2 ❤️

983847
2024-05-15 11:31:28 +0330 +0330

این داستان از زاویه دید یک خانم، با عنوان شاگرد زرگر هفته پیش، درج شده بود

0 ❤️

983853
2024-05-15 13:18:06 +0330 +0330

ماندانا خانم خودت نوشتی؟! چرا همون خط داستانی رو ادامه ندادی؟

1 ❤️

983873
2024-05-15 17:59:23 +0330 +0330

دقیقا همون داستانه. منتها از زبان پسره. چرا؟ خب ما یک بار از زبان دختره خوندیم دیگه

0 ❤️

983977
2024-05-16 12:57:59 +0330 +0330

گوشی رو تو خونه جا گذاشته بعد اسنپ دو مسیره گرفته !!! با دود علامت دادی؟ 😂

3 ❤️

983982
2024-05-16 13:56:25 +0330 +0330

بدون گوشی اسنپ گرفتی جقی

1 ❤️

984125
2024-05-17 22:42:48 +0330 +0330

مگه میشه؟ مگه داریم؟ آخه این کارها اونم توکافه؟ من دیگه رد دادم 😁😁😁😁

0 ❤️