سلام رفقا
علی هستم ۴۰ سالمه اهل تهران
متاهلم و خیلی حشری و داغ. یه خانمی از اقوام دورمون بود هر وقت میدیدمش واقعا از زیبایی اندام و صورت نازش لذت میبردم هم سنیم
. حدود بیست سالش بوده داده بودنش به یکی از فامیل های مادریش که کلی ازش بزرگتر بود . این اواخر که باهم میدیدمشون شوهرش مریض بود و شکسته شده بود حس میکردم باباشه نه شوهرش .
اصلا شبیه زن و شوهر نبودن هیچ تناسبی نداشتن همیشه حسرت میخوردم میگفتم کیرتو این شانس این دلو دست کی افتاده.
چند وقتی گذشت شنیدم شوهرش که اعتیادم داشت سکته کرده و فوت شده . تا اون موقع از مردن هیچ کس خوشحال نشده بودم ولی اینبار شدم گفتم خدا رو شکر مجرد شد حالا شاید بتونم مخشو بزنم . چند ماهی گذشت از فوت شوهرش. شماره فرشته رو به هزار زحمت پیدا کردم ولی خب دل تو دلم نبود اگه می فهمید منم و میخواست آبروریزی راه بندازه تو فامیل خوبیت نداشت. دل و زدم به دریا و به عنوان یه غریبه بهش پیام دادم و اولش اعتماد نکرد خلاصه با هزار تا بامبول تونستم اعتمادش جلب کنم. دیگه چت و تلفنهامون عاشقانه و احساسی شده بود و چون میدونستم هیچ درکی از عشق نداشته با وجود اون پیرمرد داغون سعی میکردم بهش محبت کنم و عاشقانه باهاش حرف بزنم یواش یواش حرفامون بوی سکس هم گرفته بود ولی نمیخواستم از دستش بدم با احتیاط جلو میرفتم. یه روز از سر کار اومدم زنم گفت با بابام اینا میخوایم بریم سمت کلور ( اسم روستاشونه )
تو هم میای گفتم نه من مرخصی ندارم خوش بگذره . پنج شنبه صبح اینا راه افتادن من به فرشته زنگ زدم داستان و گفتم و گفتم تنهام خواستی بیا خونمون اولش یکم تعارف کرد و با کلی زبون ریختن من راضی شد و فرداش که جمعه بود شد بهترین روز زندگی من.
باهاش قرار گذاشتم زود بیاد که بیشتر باهم باشیم ساعت ۹ صبح اومد خونه ما راهنماییش کردم رفت لباس عوض کرد با یه شلوار تنگ و تاب اومد تو پذیرایی براش چای و شیرینی و تنقلات آوردم و باهم حرف زدیم و خنده و شوخی و بغل و بوس . هر دومون میدونستیم قراره چی بشه و من اصلا عجله ای نداشتم چون میخواستم به دل خودش باشه و با آرامش جلو بره چون وقت داشتم تا شب . میدونستم واقعا هیچ عشق و حالی نداشته از سن کم با اون یارو بوده تا چند ماه پیش و اصلا فهمی از حال و حول درک نکرده میخواستم لذت ببره. یه موزیک گذاشتم و پاشدم به رقص و قر دادن اونم آوردم وسط و با بغل و بوس و نوازش بدنش یواش یواش آماده کردم چند بار بوسیدمش و لب گرفتم ازش فرشته خیلی ناز و بی همتاست . آروم آروم با همون رقص به طرف اتاق خواب و تخمین رفتیم و هولش دادم آروم انداختمش رو تخت کنارش خوابیدم دوباره بوسیدمش و ازش لب گرفتم دستم و بردم رو سینه هاش و براش میمالید دیگه کامل هردومون رو ابرها بودیم خیلی دوست داشتم اولین باری که دستم میره رو کس نازش تو چشاش زل زده باشم و حسشون ببینم آروم دستمو بردم پایین و با مالش شکمش به کسش رسوندم چشاش بست و گوشه لبشون گاز گرفت خیلی حال کردم پاشدم لباشو درآوردم و هر کاری که بلد بودم هر هنری که داشتم باید براش انجام میدادم چون واقعا فرشته رو دوست دارم چشماشو که باز کردم نگامون تو هم گره خورد بدون اینکه پلک بزنم صورتمو به صورتش نزدیک کردم و آروم گفتم فرشته جون خیلی دوستت دارم یه قطره اشک از گوشه چشمش قل خورد داشتم دیوونه میشدم امون ندادم لبامو رو لباش قفل کردم حسابی مکیدم اومدم پایین نوک ممه هاشو میخوردم و میک میزدم صدای ناله های پر از لذت فرشته رو میشنیدم و لذت میبردم کاملا لختش کردم و رفتم بین پاهاش تا چشام به کس ناز و هلوش افتاد فقط میخواستم بخورمش و حسرت اینهمه سال نگاه و عشق و جبران کنم. گفتم فرشته جون اجازه میدم کس نازتو بخورم با حالتی که انگار بار اولی که کسی داره براش اینکارو میکنه فقط با تکون دادن سر بهم تایید داد و منم براش سنگ تموم گذاشتم اینقد این هلوی ناز خوردم و لیسیدم که دیگه کار از ارضا گذشته بود فقط ناله میکرد و لذت میبرد منم غرق لذت بودم کسی رو که آرزوم بود باهاش حرف بزنم الان کسش تو دهنم بود . حسابی که براش خوردم کیرمو درآوردم و با آب کس نازش خیسش کردم و میدونستم اینقد لیز هست که نیاز به ساک زدن نداره . کیرمو گذاشتم دم هلوی نازش اون لحظه خودمو خوشبخت ترین مرد دنیا میدیم که دارم با سر میرم تو بهشت
با یه فشار تقریبا زیاد دادمش تو خیلی تنگ و داغ بود علتش هم معلوم بود چون واقعا هیچ سکسی نداشته این جیگر طلا. یکم نگه داشتم تا حسابی خیس بشه و آروم آروم شروع به تلمبه زدن کردم
واقعا بی نظیر ترین سکسم بود وقتی میدیدم یه فرشته ناز و خوشگل زیرم خوابیده و دارم با لذت تو کسش تلمبه میزنم انگار دنیا مال من بود
چند تا پوزیشن که راحت بود و حس میکردم دوست داره انجام دادیم فقط داگ استایل شد این کون خوش فرم و سفیدشو میدیدم بابت اینهمه کس لیسی که کرده بودمو به دستش آورده بودم خوشحال بودم با هر تلمبه من وقتی میدیم کون نازش عین ژله میلرزه عشق میکردم دیگه داشتم میومدم و مطمئن بودم چند بار از خوردن من و دخول ارضا شده منم با خیال راحت اومدم .الان یک ساله ازون روز میگذره و هنوز نتونستم تکرار کنم چون دیگه خونم خالی نشد اونم میترسه من برم خونش میگه همسایه هام فضولی قرار شد ازین آپارتمان روزانه ها اجاره کنم یه روز بریم اونجا و یه حال خیلی توپ کنیم . لحظه شماری میکنم برای اون روز
نوشته: علی حشری
کاری ب راست و دروغ داستانت ندارم و اصلا مهم نیست ، چون اینجاییم ک داستان بخونیم ولی غلط املایی هات خیلی تو ذوق میزد
لباش رو چطور در آوردی ، شاید دندون مصنوعی ش بوده
یه روضه طفلان مسلم میزاشتی روی کار باهم اشک میریختین هم کس کرده بودی هم صواب آخرت.
چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده
راست میگه!!!
مزخرف تو که ترس داشتی چطوری بهش گفتی تو کی هستی؟
نه مشخص شد چطوری آخرش خودتو بهش معرفی کردی یدفعه آوردی خونه و…ضمنایکسال باهاش دیگه کاری نکردی تازه میخوای اتاق کرایه کنی😀 😀
کیر تو دهنت با دروغت کیر خر ملانصرالدین توکونت
بچه کونی فقط،توبلدی بکنی بقیه په.په هستن اینجوری ک تومیگی
بگو بعد یه مدت چت کردن وقتی فهمید کی هستم منو گرفت به فحش و ناسزا و تهدید، منم دیگه از ترس زنم بهش پیام ندادم و توی تخیل خودم کص عفونی نازشو میکنم تو دهنم و ارضاش میکنم!!!
کاربران قدیمی سایت یه اصطلاح زیبا داشتن برای همچین مواقعی و همچین داستانهایی" اسب آبی توی باسنت خمیازه بکشه"
یکسال گذشته و همون یه بار بوده؟
همون یه بارم توخواب جق زدی
اگه عرضه داشتی تو این یه سال جرش داده بودی
اولش نمی دونست تویی وقتی فهمید رم نکرد؟روست میگندروغ گو کم حافظه میشه سنگهای کلور تو کون دروغ گو دلم نیومد زنتو بگم نازه جر میخوره
کیر تو کون آدم دروغگو کس ندیده