من علیرضا هستم ۲۴ساله ساکن کرج قد ۱۸۶ و بدن خوش هیکل چون از ۱۴ سالگی باشگاه میرفتم خوب نمیخوام حاشیه برم بریم سراغ اصل مطلب
من یه زن دایی دارم که از ۱۸ سالگی رو کونش کراش دارم و اونم خیلی بامن راحته هروقت رفتم خونشون راحت بدون روسری و با تیشرت تو خونه بود من از ۱۸ سالگی دوس داشتم بکنمش ولی ترس داشتم.
اندامش کون خوش فرم و سینه های تقریبا بزرگ و کمر باریک
همینا باعث شد من حس جنسی داشته باشم
دایی من تو یه شرکت کار میکنه محل کارش تو یه شهر دیگس و برای مدت زیاد از خونه میره
این داستان وقتی ۲۲ سالم بود اتفاق اوفتاد
دایی من خیلی وقت بود رفته بود محل کارش نزدیک ۳ماه
زن داییم نزدیک ۲ماه با شوهرش سکس نکرده بود دلش سکس میخواست.
من تو این مدت خونه داییم چند بار رفتم تا اینکه یه بار رفتم احساس کردم زن داییم بیشتر با من راحت شده یه شلوار جذب پوشیده بود که خط کوصش معلوم بود من کیرم شق شده بود
هیچ کاری نکردم چون ترس داشتم
رو مبل نشسته بودم زن دایی رفت میوه آورد برام یکم میوه خوردم و یه ۱ساعتی اونجا بودم گفتم زن دایی من میخوام برم گفت بمون ناهار گذاشتم گفتم کار دارم باید برم گفت باشه وقتی کارت تموم شد باز بیا خونه منم گفتم باشه
رفتم کارم انجام دادم و ساعت ۵ عصر رفتم سمت خونه دایی
زنگ زدم به زندایی گفتم کارم تموم شد دارم میام اونجا گفت منتظر م زود بیا گفتم باشه
من رسیدم و زنگ درو زدم رفتم تو پارکینگ با آسانسور رفتم بالا زنگ درو زدم وقتی درو باز کرد گفت سلام علیرضا خوش اومدی و دست شو آورد جلو دست شو گرفتم و یه جوری شدم همون موقع کیرم سفت شد.
رفتم تو خونه مثل صبح شلوار تنگ پوشیده بود
رفتم رو مبل نشستم تلویزیون نگاه میکردم
کلا احساس میکردم رفتار ش عوض شده
یهو از آشپرخانه منو صدا زد کیرم راست بود از رو شلوار م معلوم بود همین جور رفتم آشپزخانه دید چیزی نگفت میزو میخواست جابه جا کنه کمکش کردم گفت دستت درد نکنه عزیزم گفتم خواهش میکنم رفتم تلویزیون ببینم زندایی اومد خم شد کترول از رو زمین ور داره من پشتش بودم کون شو دیدم بدجور هشری شده بودم ولی هنوز ترس داشتم بکنمش
اومد رو مبل پیش من نشست زد ماهواره
واقعا احساس کردم خودشم میخواره
یهو بوسش کردم خندید اونم بوس کرد من دستشو گرفتم رفتم نزدیک چسبیدم بهش یه پاشو انداخت رو پای من نیم ساعت همین جوری ماهواره نگاه میکردم زندایی پرسید تا کی ایجایی کار نداری گفتم نه
گفت چایی میخوری گفتم آره پاشد بره شلوار ش رفته بود لای کونش با دست کشید بیرون دیگه خیلی حسم بالا رفته بود گفتم چایی نمیخوام اومد خاست بشینه سریع جابه جا شدم و نشست رو پای من از سینه ش گرفتم گفت وای این چه کاریه ول کن علیرضا اصلا فکرشم نمیکردم انقدر شیطون باشی گفتم ببخشید دست خودم نبود خیلی چیز شده بودم گفت اشکال نداره میدونم منم نباید این شلوارو میپوشیدم گفت علیرضا الان میخوایی زن دایی تو بکنی گفتم آره گفت بین خودمون بمونه گفتم حتما قول میدم گفت باشه
گفت من میرم اتفاق گفتم برو منم میام زندایی جون پا شد بره من رفتم از پشت چسبیدم بهش سینه هاشو گرفتم تا اتاق رفتیم انداختمش رو تخت کلی باهاش ور رفتم گردن شو بوسیدم گاز گرفتم نوک سینه شو فشار میدادم دیگه ولش کردم پاشد لباس شو درآورد شلوار شم درآورد اومد شلوار منو کشید پایین با کیرم ور رفت ساک نزد ولی تو دستش توف میکرد میمالید
شورت و سوتین شو درآورد بغلش کردم لباشو بوس کردم
رفت رو تخت منم خوابیدم روش کردم تو کونش یه نیم ساعتی کیرمو بالا و پایین میکردم اصلا باورم نمیشد خوابم یا بیدار
کیرمو درآوردم گفتم عزیزم من میخوابم بشین روش گفت باشه
با دستم یکم بالا بردمش و سرعتی کردمش خیلی سرو صدا میکرد آی چرا ارضا نمیشی اینجور چیزا ۱۰دقیقه ایجور کردمش درآورد م گفت اومد گفتم نه باز باهاش ور رفتم ازش لب گرفتم نوک سینه شو لیس زدم کوص شو مالیدم گفت میخوای بکنی تو کوصم گفتم آره زندایی جون گفت حواست باشه نریزی تو قربونت بشم گفتم نمیریزم رفتم کوصشو لیس بزم یکم لیس زدم بدجور میخواست هی میگفت بکن بسه پاشو باز کردم خوابیدم روش کیرم زدم توش
کیرمو بالا پایین میکردم لباشم بوس میکردم چند دقیقه اینجور کردم یهو زندایی گفت وای اومد بکش بیرون کشیدم بیرون کمرشو داد بالا منو خیس کرد گفت عجب کیری داری قربونت برم گفتم زندایی حالا اول نمیخواستی گفت نمیدونستم انقدر خوبی عزیزم
حالا خودت نمیخوای ارضا بشی گفتم میخوام گفت زیاد بکن ارضا بشی گفتم باشه حالت سجده وایسا بکنم تو کونت بریزم توش گفت باشه کونشو لیس زدم کیرم کردم توش از پهلوش گرفتم سرعتی میکردم زندایی هم آه و آوخ میکرد خیلی طول کشید صدای خودمم دراومد زندایی میگفت بکن تا بیاد گفتم نمیتونم خسته شدم گفتم عزیزم قربونت برم بخواب بشینم روش خوابیدم نشست روش خودش بالا پایین کرد یکم ایجور کرد احساس کردم دارم ارضا میشم گفتم وایسا خودم بزنم کونشو بالا نگه داشتم و کمرمو بالا پایین میکردم آبکیر من اومد زندایی خوابید روم کلی بوسم کرد گفت خیلی طولانی بود سکس خوبی بود دوست دارم گفتم زندایی جون منم دوست دارم اجازه دادی بکنمت زندایی جون یه سوال گفت بپرس گفتم تاحالا با دایی انقدر طول کشیده بود گفت نه عزیزم تو خیلی خوبی علیرضا جان اصلا دایی به نیم ساعت نمیرسه من خندیدم گفتم الان میخوایی طلاق بگیری با من ازدواج کنی گفت نه هروقت تنها شدم بهت زنگ میزنم بازم بیایی از کیرت خوشم اومد گفتم منم از اندامت خوشم میاد
نوشته: علیرضا
کسی که از چهارده سالگی میره باشگاه خودش کونه!! درضمن دایی اسکلت کارمند بود یعنی صبح میرفته شرکت شب میومده طبیعتا باید خونه میگرفته نمیتونسته زنو بچشو ببره پیش خودش؟ اون تو یه خونه یه شهر دیگه تنها زنش تو یه خونه دیگه یه هر دیگه تنها که تو بکنیش؟؟ احتمالا تو باشگاه به اون مربی سیبیلوئه میگفتی دایی!! 😁
زنی که 3ماه سکس نداشته عمرا بزاره اول از کون بکنیش عمررررراااااا
یه توضیح کوچیک میدی چطور پایین سه ماه بود رفته بود سرکار ولی زنش دوماه پیش باهاش سکس کرده بود
زندایی زندایی زندایی قصه کهنه سوژه برای حشری شدن
توی سنین شانزده تا سی سالگی
اینجوری که تو شهوانی میکنن من یه شهر و کردم … سبک نویسنده ها چجوریه !!!
اول میان سایت میبینن خر تو شیره
بعد دست در شورت میگن به یاد کی بزنیم و بنویسیم شروع به تخیل میکنن ، بعدم یه کسدان تحویل سایت ، ایول آپلود شد
خب تو اگه جای زن دایی باشی میای به فامیل بدی یا غریبه
دوم زنداییت کونی بوده راست انداختی رو تخت و کردی تو کونش اونم آخ نگفت
سوم مادرزادی کمرت سفته یا شیر فلکه رو بسته بودی ، دیوث خودت این داستان و بخونی باورت میشه ، فازت چیه آقای ورزشکار مگفتی ورزش چیمیکنی تمرین دیر انزالی
جمله کلیشه ای داییت زود ارضا میشه رو هم دید زن دایی نمیگه خودش پرسید ، کیرم پس کلت
اخیرا همه دایی ها شغلشون جوریه که دو ماه یک بار با زنشون سکس دارند.
زنداییها هم همه هات و حیرون ما .
آب میوه ها هم آماده
خلاصه حیرون و شیفته اینکه با خواهرزاذه شوهرشون سکس کنند.
خواهشا حتی اگر تخیل هم باشه و مینوبسید کمی جذاب بنوبسید. فقط کپی پبست نکنید.
همه داستان این بود. گفتم گفت. گفتم گفت. گفتگویی بوده واسه خودش…
داییت ۳ماه رفته زن داییت ۲ماه سکس نکرده کسکش داستان را اشتباه نگو داییت مثل سگ تو کونت گذاشته از کون سوزی داری زر مفت میزنی
زندایی شماها بهترنینن و همشون میدن اینا بکنار چرا ی زن نمیاد بگه بیا مارو بکن نزدیکای شماها همه میده زن و دختر … مام از بچگی باشگاه رفتیم قیافشمداریم قد و اندامشم دادیم یا مشکل از شهرماس یا مشکل فانتزی بودنه یا واقعا مشکل منم جنده زیادها جنده نمیخوام فاب میخوام مث زندایی بقول خودت مرسی
اینجوری که تو گفتی آخه لعنتی نیم ساعت بعد ده دقیقه میشه 40دقیقه گایدمت این واسه عمو جانی هم قفله
چند سال دیگه که بزرگتر شدی وقتی یاد این کستان میوفتی، خنده ت میگیره که چقدر خنگ و نادان بودی. سوژه جقتو عوض کن
خوب نیست آدم با زن داییش جق بزنه
اگه داییت بفهمه با رویای کردن زنش جق میزنی
میبرتت میدتت دست کارگرای همون شرکته
مخصوصا اگه نگهبان افغانی داشته باشن که کارت زاره
حامله ت میکنن.
کجا زندگی میکنی…لوکیشین زنداییتو بدع ببینم بع ما نمیدع…آخع کونی اگع قرار بود هرکسی بع این راحتی بده کع الان پورن هاب بود…کصکشع جقی
مرتیکه بز تو اصلا میفهمی با چه بدبختی اینترنت را وصل میکنیم بعد میاییم حالی کنیم میبینیم تراوشات مغزی یه آدم مجلوق را گذاشتن توی سایت
فک کنم کیرخربودکه ازش خوشش اومده بود 😁 چه داستان مسخره ای،تخیلاتت خیلی تخمیه جلقوز 😬
کلا این کسکشا فک کردن ما بچه ایم
مثلا بچه ها رو میگفتن بابا رفته جای دوری قراره بیاد
بعد حالا این میگ داییم شغلش مال راه دور بود
چطور داییت سه ماهه رفته زن داییت دوماهه کیر ندیده و داستان نوشتن توهم مثل تعریف بچه مدرسه ای ها ازیه چیزیه نصفش تقلید از جایی و نصفشم دروغ معلومه هیچ گوهی نخوردی. فقط یه بار ساپورت پوشیده بوده و چشمت در اومده ازدیدنش و شده سوژه جقت .بازم عیبی نداشت ولی طرز تعریف و غلط املایی ریدی توش
من با این نت کیری بیست تا وی پی ان عوض نکردم که داستان کصشر تو رو بخونم کصخل جقی
کصخل تو تا الان غیر کیر چه دیدی که کص مینویسی
آقا همش درسته منم قبول دارم
ولی چجوری شلوارش تنگ بود ولی گیر کرد لای کونش؟؟؟؟
توضیح لطفا
مشخصه که دوست داری زنداییت رو بکنی ولی هنوز موفق نشدی.
اگر برای کردنش راهنمایی خواستی بگو.
معلومه امشب هرکی داستان میگه قبلش تو خیابون کونش گذاشتن🤣🤣🤣